eitaa logo
پله پله تا اجتهاد جامع
357 دنبال‌کننده
1هزار عکس
217 ویدیو
259 فایل
پاسخگویی به سؤالات طلاب از دوران قبل ورود به حوزه تا پایان طلبگی،و ارائه یک نظام جامع علمی برای دستیابی به اجتهاد جامع ارتباط با ادمین @Elahi_alafv
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ «رزقی نو» به عنوان اولین و گسترده ترین مرکز تخصصی در زمینه نقش آفرینی طلاب، با اقدام به شناسایی طلاب توانمند، گزینش و آموزش آن ها سعی دارد به افزایش بازدهی مراکز و سازمان ها و نیز کمک نماید. 📣 نقش آفرینی طلاب ( آقایان و بانوان) با عضویت در کانال رزقی نو 👇🏻 https://eitaa.com/rezghino
🔸این عَلَمی که بلند شده، نباید بیفتد🔸 📝 دکتر علی حائری از ملاقات با 🕌 پس از استقرارمان در هتل نجف، پدر غسل زیارت کرد و دشداشۀ سفیدِ بلندی پوشید و به جای عمامه یک دستار سفید به سر کشید. عصا به دست، با آن محاسن سفید، هیبت دلربایی پیدا کرده بودند. به مزاح گفتم: بسان حضرت موسی شدید! لبخند زدند و گفتند: با این هیبت قابل شناسایی ام؟ سری به انکار و لبخند تکان دادم و به سمت حرم راه افتادیم. 🕌 به محض ورود در حرم، پاها را برهنه کردند. سرشان کاملاً پایین بود. چیزی را با صدای بی جوهری تند تند زمزمه می‌کردند و اشکشان متصل جاری بود. حال عجیبی پیدا کرده بودند. این حال و این حجم از تواضع را نه در حرم رضوی و نه حتی در کربلای معلی ندیده بودم. گویی هیبت امیر مؤمنان را به تمامه درک می‌کردند. گوشۀ حیاط حرم در آفتاب سوزان نشستند و شروع به خواندن زیارت کردند. به نظرم زیارت جامعه کبیره بود. نمی‌دانم، هرچه بود، طولانی بود. زیارت که تمام شد، باز با تواضعی زائدالوصف به سمت حرم راه افتادیم. هر دیوار یا دری را که می‌دیدند گونه ها را متواضعانه به آن می مالیدند. صورت یکسره تَر بود و اشک، دائم سرازیر. سرشان پایین بود و یک لحظه هم سر را بلند نکردند. بوسه ای کوتاه به گوشه ضریح و زیارتی مختصر. بدون آنکه روی برگردانند، سر به زیر و آرام آرام عقب رفتند. حالشان طبیعی نبود. گویا اتفاقی رخ داده بود که من از درک آن عاجز بودم. نماز ظهر را هم همانجا خواندیم. 🕌 در مسیر بازگشت، درست در ورودی، یک فردی که روی ولیچر بود -یک انسان هیکل مندِ نورانی، با جای مهر روی پیشانی بلندش و یک لباس سفید - حال معنوی پدر را که دید، دست پدر را محکم گرفت و بصورت چسباند. می‌بوسد و می گریست و فریاد می‌زد: یا ابا صالح مددی! ... یا انصار دین الله مددی! پدر که متوجه حال غریب او شده بودند، آرام دستشان به قلبش کشیدند و پیشانی اش را بوسیدند و گفتند: «یا اخی! سیأتی قريباً، اطمئن، اطمئن، نحن أيضاً ننتظره ...» آرام شد و دست پدر را بوسید و رها کرد. این مواجهه توجه برخی را به ما جلب کرد؛ مِن جمله، سید جوانی که متوجه شدم دارد پشت سر ما به سمت هتل می‌آید. در ورودی هتل، خودش را به ما رساند. به من با ته لهجۀ عربی گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» بدون آنکه جواب مشخصی بدهم گفتم: «مطلبی هست؟» گفت از طرف آیت الله سیستانی است و برای ترتیب ملاقات آمده. یکه خوردیم، گویا پس از دیدار پدر با عبدالمهدی کربلایی (امام جمعۀ کربلا)، ایشان زمان مراجعت ما را به نجف، به دفتر آیت الله اطلاع داده و ایشان آمادگی این دیدار را داشتند. البته شاید کسی از همراهان ما این تقاضا را از عبدالمهدی کرده باشد که من مطلع نبودم. 🕌 بگذریم. به پدر در راه گفتم. ایشان هم کمی غافلگیر شدند. ... بنا شد کسی از دفتر برای راهنمایی بیاید. یک پیرمرد سیه چرده عینکی آمد. فاصلۀ هتل و دفتر آیت الله را پیاده راه افتادیم. جلو کوچه، گیت بازرسی بود. چیزی به عربی گفت، زنجیر را برداشتند و وارد دفتر شدیم. ما که چند نفری بودیم را در اتاق انتظار جای دادند و پدر را بردند. چند دقیقه بعد، دنبال من هم آمدند. گویا پدر سفارش کرده بود. قبل از ورود، کسی به من فهماند که فقط مصافحه کنم. اینجا دست بوسی قدغن است. خیلی ساده، دو زانو در اتاق بزرگی که با موکت پوشیده شده بود، کنار میزی کوچک روی ملحفه ای سفید نشسته بودند. خیلی لاغرتر از آن چیزی که تصور می‌کردم. پیشانی را بوسیدم و سلام کردم. گویا در خلال صحبت با پدر بودند. پاسخ سلام را دادند. فارسی را روان صحبت می‌کردند اما با ته لهجۀ غلیظ عربی. 🕌 از مرحوم پدر بزرگ ما -شیخ عبدالحسین حائری- گفتند که ایشان را ندیده بودند، اما به عنوان یک فقیه زاهد متقی در کربلا معروف بودند. بعد، از پدر گفت که مطالب شما را مدتیست پیگیری می کنم. از طرح «فلاحت در فراغت» خبر داشت. می گفت ورود در اینگونه مسائل، روحانیت را واقع بین می‌کند. از نظریات اقتصادی پدر مطلع بود و می‌گفت هر چند شاید قابلیت اجرا نداشته باشد اما تحقیقات در این رابطه را برای اسلام مفید می دانم و قائلم از وجوهات می‌توان در آن خرج کرد و حمایت خواهند کرد. بعد گفتند: «با این همه، که برای شما قائلم، بیشتر به خاطر و حضور فعالتان در است (این دیدار در سال 89 واقع شده بود [و منظور ایشان، فتنۀ سال 88 است]). اندکی تأمل کردند، بعد ادامه دادند: «این ، حالا که بلند شده، . اگر افتاد دیگر هیچ کس نمی‌تواند آنرا بلند کند. البته که مسائلی هست که باید بیان شود که حفظ این عَلَم و بیان آن مسائل، مانعة الجمع نیست. شما در شرایطی که مسئولیتی نداشتید و شاید بی مهری هایی دیده باشید، نقش ممتازی ایفا کردید» (ادامه دارد) ... منبع: (@dralihaeri در تلگرام) @haerishirazi
ادامه ... 🕌 پدر که گویا یکّه خورده باشد، سرش را بلند کرد. نگاهی به آیت الله انداخت و بعد نگاهی به من کرد. گویا مایل نبودند برخی مسائل را در حضور من بیان کنند. گفتند چند نفری میهمان داریم. با اجازۀ شما، علی برود ایشان را بیاورد تا از زیارت شما محروم نباشند. به اتفاق یکی از اعضای دفتر، به اتاق انتظار رفتیم و بعد از چند دقیقه به سالن برگشتیم. همان شخص این بار بالای سر آیت الله ایستاده بود و تکرار می‌کرد: «فقط مصافحه، دستبوسی ممنوع». گرد ایشان نشستیم. گفتند: «عزیزان همه شیرازی هستید؟» همه پاسخ دادند. گفتند: «اولاً قدر این حاج آقا که همراهش به دیدن من آمدید را بدانید. انسان وارسته ای است و برخی اوصافش کم نظیر است». بعد گفتند: «دو گوهر در شهر شما زندگی می‌کنند که تا هستند، از وجودشان مستفیض شوید. اینها نورند! یکی آیت الله آشیخ محمد رضا حدائق و دیگری آیت الله پاکدل». بعد نگاهی به من کردند و گفتند: «اهل زیارت قبر حافظ هستی؟» گفتم بله. گفتند: «از جانب من برو و بالای سر قبر حافظ فاتحه بخوان». بعد اندکی سکوت کردند و گفتند: «به مسئولین سلام مرا برسان و بگو: حافظ، سینه سوخته بوده. اهل معنا بوده. وصیت کرده قبرش زیارتگاه باشد. ترتیبی دهند از این حالت که هرکس تفریحی که جای دیگری نمی‌تواند بکند، می رود آنجا انجام می دهد، در بیاید! زیارتگاه، جای قلیان و قهوه خانه نیست. جای ادب است. آدم باید آنجا به یاد خدا بیفتد، نه به یاد خلق خدا که دخترها و پسرها قرارشان را آنجا می‌گذارند [با خنده].» 🕌 همه از اشراف آیت الله به جزئیات امور شهرمان مبهوت بودیم. کسی را صدا زدند که برای میهمان ها دُرّ نجف بیاورید. با دستشان هدیه ها را بدستمان کردند و گفتند تا هر وقت که مایل بودید در نجف بمانید، اسبابش را فراهم می‌کنند و متواضعانه جمع را ترک کردند و من هنوز در فکر اِشراف آیت الله به امور بودم. منبع: (@dralihaeri در تلگرام) @haerishirazi
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توصیه حضرت امام به حفظ حرمت مراجع تقلید و علمای اسلام هرکس ای به اسلام و کند بین او و خدای متعال می شود. حتماً گوش کنید👌 @ejtehadjame
خاطره ی استاد حسين انصاريان از ديدار با حضرت آيت الله سيستانی ⭐️👇👇 خدمت ایشان در نجف رفتم. دلم مي خواست ببينم زندگي ايشان كه پول شيعه برايش مي آيد، چگونه است؟! شيعيان هند، خواجه هاي هندي در آفريقاي جنوبي كه ثروتمندترين مردم كره زمين هستند، و بخشي از شيعيان پاكستان، هند، ايران و عراق، پول خمس خود را به ايشان مي دهند. اولين بار بود كه ايشان را مي ديدم. كوچه اي كه منزل ايشان در آن بود، كوچه اي براي ۴۰۰ ـ ۵۰۰ سال پيش نجف. خانه اي بود با چهار گليم و فرش كهنه در اتاق. سران كشورها همان جا خدمت ايشان مي آمدند و يك صندلي هم نبود كه يك رئيس جمهور يا نخست وزير بنشيند، همه بايد روي گليم پاره ها بنشينند. ما هم روي گليمي نشستيم. به ايشان عرض كردم: من هيچ نياز مالي ندارم. سالي ۴۰ ـ ۵۰ ميليون تومان مقلدين شما به من مي دهند. گفتم: بنده هم اهل خمس دادن هستم. اول خيال ايشان را راحت كردم كه هديه اي به من ندهند. گفتم: من از شما يك درخواست دارم. فرمود: بگو، گفتم: درخواستم اين است كه اجازه دهيد براي شما روضه بخوانم، گفتند: دلم خيلي گرفته است. ده سال حرم امام علي (عليه السلام) را نديده ام، روضه بخوانيد! من هم روضه را شروع كردم، ايشان چنان ضجّه مي زد و گريه مي كرد كه جلوي لباس ايشان از گريه زياد، خيس شد. بعد گفتند ۴۰ سال است در اين خانه هستم؛ مثل چنين روزي برايم پيش نيامد. بعد صحبت ما شد، نگاهي به من كردند و فرمودند: مي داني از تمام كره زمين براي من پول مي آيد. گفتم: مي دانم. گفتند: به اين اميرالمؤمنين يك ريال آن در خانه من نمي آيد!⭐ من از اين پول يك دانه نان نمي خرم؛ چون در قيامت، طاقت جوابش را ندارم. اما هزينه زندگي من و زن و بچه ام از نذورات مردم است. لباس كه هر چهار يا پنج سال يك بار مي خرم. خوراك ما هم كه خوراك معمولي است؛ به اندازه اي كه در قيامت به من نگويند در دنياي تشیع،کسانی بودندکه ازاین غذا نداشتند. منبع: پايگاه استاد حسين انصاريان @ejtehadjame
به یاد او ۱۰۰ مورد از سبک زندگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم). به روایت از کتاب سنن النبی علامه طباطبایی رحمت الله علیه : ۱- هنگام راه رفتن با آرامی و وقار راه می رفت ۲- در راه رفتن قدم ها را بر زمین نمی کشید. ۳- نگاهش پیوسته به زیر افتاده و بر زمین دوخته بود. ۴-هرکه را می دید مبادرت به سلام می کرد و کسی در سلام بر او سبقت نگرفت. ۵-وقتی با کسی دست می داد دست خود را زودتر از دست او بیرون نمی کشید. ۶-با مردم چنان معاشرت می کرد که هرکس گمان می کرد عزیزترین فرد نزد آن حضرت است. ۷-هرگاه به کسی می نگریست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمی کرد. ۸-هرگز به روی مردم چشم نمی دوخت و خیره نگاه نمی کرد. ۹-چون اشاره می کرد با دست اشاره می کرد نه با چشم و ابرو. ۱۰-سکوتی طولانی داشت و تا نیاز نمی شد لب به سخن نمی گشود. ۱۱-هرگاه با کسی، هم صحبت می شد به سخنان او خوب گوش فرا می داد. ۱۲-چون با کسی سخن می گفت کاملا برمی گشت و رو به او می نشست. ۱۳-با هرکه می نشست تا او اراده برخاستن نمی کرد آن حضرت برنمی خاست. ۱۴-در مجلسی نمی نشست و برنمی خاست مگر با یاد خدا. ۱۵-هنگام ورود به مجلسی در آخر و نزدیک درب می نشست نه در صدر آن. ۱۶-در مجلس جای خاصی را به خود اختصاص نمی داد و از آن نهی می کرد. ۱۷- هرگز در حضور مردم تکیه نمی زد. ۱۸- اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود. ۱۹-اگر در محضر او چیزی رخ می داد که ناپسند وی بود نادیده می گرفت. ۲۰-اگر از کسی خطایی صادر می گشت آن را نقل نمی کرد. ۲۱-کسی را برای لغزش و خطای در سخن مواخذه نمی کرد. ۲۲-هرگز با کسی جدل و منازعه نمی کرد. ادامه در پست بعدی 👇👇 ۲۳-هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگوید. ۲۴- در پاسخ به سوال دقت می کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود. ۲۵-چون سخن ناصواب از کسی می شنید. نمی فرمود « چرا فلانی چنین گفت» بلکه می فرمود « بعضی مردم را چه می شود که چنین می گویند؟» ۲۶-با فقرا زیاد نشست و برخاست می کرد و با آنان هم غذا می شد. ۲۷-دعوت بندگان و غلامان را می پذیرفت. ۲۸-هدیه را قبول می کرد اگرچه به اندازه یک جرعه شیر بود. ۲۹- بیش از همه صله رحم به جا می آورد. ۳۰- به خویشاوندان خود احسان می کرد بی آنکه آنان را بر دیگران برتری دهد. ۳۱- کار نیک را تحسین و تشویق می فرمود و کار بد را تقبیح می نمود و از آن نهی می کرد. ۳۲- آنچه موجب صلاح دین و دنیای مردم بود به آنان می فرمود و مکرر می‌گفت هرآنچه حاضران از من می شنوند به غایبان برسانند. ۳۳- هرکه عذر می آورد عذر او را قبول می کرد. ۳۴- هرگز کسی را حقیر نمی شمرد. ۳۵- هرگز کسی را دشنام نداد و یا به لقب های بد نخواند. ۳۶- هرگز کسی از اطرافیان و بستگان خود را نفرین نکرد. ۳۷- هرگز عیب مردم را جستجو نمی کرد. ۳۸- از شر مردم برحذر بود ولی از آنان کناره نمی گرفت و با همه خوشخو بود. ۳۹- هرگز مذمت مردم را نمی کرد و بسیار مدح آنان نمی گفت. ۴۰- بر جسارت دیگران صبر می فرمود و بدی را به نیکی جزا می داد. ۴۱- از بیماران عیادت می کرد اگرچه دور افتاده ترین نقطه مدینه بود. ۴۲- سراغ اصحاب خود را می گرفت و همواره جویای حال آنان می شد. ۴۳- اصحاب را به بهترین نام هایشان صدا می زد. ۴۴- با اصحابش در کارها بسیار مشورت می کرد و بر آن تاکید می فرمود. ۴۵-در جمع یارانش دایره وار می نشست و اگر غریبه ای بر آنان وارد می شد نمی توانست تشخیص دهد که پیامبر کدامیک از ایشان است. ۴۶-میان یارانش انس و الفت برقرار می کرد. ۴۷-وفادارترین مردم به عهد و پیمان بود. ۴۸-هرگاه چیزی به فقیر می بخشید به دست خودش می داد و به کسی حواله نمی کرد. ۴۹-اگر در حال نماز بود و کسی پیش او می آمد نمازش را کوتاه می کرد. ۵۰-اگر در حال نماز بود و کودکی گریه می کرد نمازش را کوتاه می کرد. ۵۱-عزیزترین افراد نزد او کسی بود که خیرش بیشتر به دیگران می رسید. ۵۲-احدی از محضر او نا امید نبود و می فرمود « برسانید به من حاجت کسی را که نمی تواند حاجتش را به من برساند.» ۵۳- هرگاه کسی از او حاجتی می خواست اگر مقدور بود روا می فرمود و گرنه با سخنی خوش و با وعده ای نیکو او را راضی می کرد. ۵۴- هرگز جواب رد به درخواست کسی نداد مگر آنکه برای معصیت باشد. ۵۵- پیران را بسیار اکرام می کرد و با کودکان بسیار مهربان بود. ۵۶-غریبان را خیلی مراعات می کرد. ۵۷-با نیکی به شروران، دل آنان را به دست می آورد و مجذوب خود می کرد. ۵۸-همواره متبسم بود و در عین حال خوف زیادی از خدا بردل داشت . ۵۹-چون شاد می شد چشم ها را بر هم می گذاشت و خیلی اظهار فرح نمی کرد. ۶۰-اکثر خندیدن آن حضرت تبسم بود و صدایش به خنده بلند نمی شد . ۶۱-مزاح می کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمی زد. ۶۲-نام بد را تغییر می داد و به جای آن نام نیک می گذاشت. ۶۳-بردباری اش همواره بر خشم او سبقت می گرفت. ادامه در پست بعدی👇👇
۶۴- برای امور دنیوی ناراحت نمی شد و یا به خشم نمی آمد ۶۵- برای خدا چنان به خشم می آمد که دیگر کسی او را نمی شناخت ۶۶-هرگز برای خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حریم حق شکسته شود. ۶۷-هیچ خصلتی نزد آن حضرت منفورتر از دروغگویی نبود. ۶۸-در حال خشنودی و نا خشنودی جز یاد حق بر زبان نداشت. ۶۹- ثروت نزد خود پس انداز نکرد . ۷۰-در خوراک و پوشاک چیزی زیادتر از خدمتکارانش نداشت. ۷۱-روی خاک می نشست و روی خاک غذا می خورد. ۷۲- روی زمین می خوابید. ۷۳-کفش و لباس را خودش وصله می کرد. ۷۴-با دست خودش شیر می دوشید و پای شتر ش را خودش می بست. ۷۵-هر مرکبی برایش مهیا بود سوار می شد و برایش فرقی نمی کرد. ۷۶-هرجا می رفت عبایی که داشت به عنوان زیر انداز خود استفاده می کرد. ۷۷-اکثر جامه های آن حضرت سفید بود. ۷۸-چون جامه نو می پوشید جامه قبلی خود را به فقیری می بخشید. ۷۹-جامه فاخری که داشت مخصوص روز جمعه بود. ۸۰-در کفش و لباس پوشیدن بسیار مراعات فقرا می کرد. ۸۱-ژولیده مو و بی نظم و نامرتب بودن را کراهت می دانست. ۸۲-همیشه خوشبو بود و بیشترین مخارج آن حضرت برای خریدن عطر بود. ۸۳-همیشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک می زد. ۸۴-نور چشم او در نماز بود و آسایش و آرامش خود را در نماز می یافت. ۸۵-ایام سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه می داشت. ۸۶-هرگز نعمتی را مذمت نکرد. ۸۷-اندک نعمت خداوند را بزرگ می شمرد. ۸۸-هرگز از غذایی زیاد تعریف نکرد یا بد نگفت. ۸۹-موقع غذا هرچه حاضر می کردند میل می فرمود. ۹۰-در سر سفره از جلوی خود غذا تناول می فرمود. ۹۱-بر سر غذا از همه زودتر حاضر می شد و از همه دیرتر دست می کشید. ۹۲-تا گرسنه نمی شد غذا میل نمی کرد و قبل از سیر شدن منصرف می شد. ۹۳- معده اش هیچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد. ۹۴-در غذا هرگز آروغ نزد. ۹۵-تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمی خورد. ۹۶-بعد از غذا دستها را می شست و روی خود می کشید. ۹۷-وقت آشامیدن سه جرعه آب می نوشید؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله. ۹۸- از دوشیزگان پرده نشین با حیاتر بود ۹۹- چون می خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه می خواست. ۱۰۰-اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسیم می کرد: بخشی برای خدا، بخشی برای خانواده و بخشی برای خودش بود و وقت خودش را نیز با مردم قسمت می کرد. 🥀منبع:سنن النبی،مرحوم علامه طباطبایی قدس سره 🌹@avaymarefat🌺
📌| اسلام با «سین» است یا با «صاد»؟ 🔹حالا يادم آمد از يك نفرى كه من در جوانى مى‏ خواستم مشرَّف شوم حضرت عبد العظيم؛ يك نفر واعظ خيلى مقتدر، خيلى واعظ اما به اسلام خيلى كار نداشت. وقتى ديد من معمَّم هستم، به من گفت بيا اينجا بنشين پهلوى من. ما با اتوبوس مى ‏خواستيم تا حضرت عبد العظيم برويم. وقتى كه حرفهايى زد و چيزهايى گفت و من هم گوش كردم. تا نزديك شد به حضرت عبد العظيم به شوفر گفت: زود برو نماز مغرب قضا مى‏ شود. با اينكه اول مغرب بود. من به او گفتم كه: نماز مغرب كه حالا قضا نمى ‏شود. گفت: يك روايتى دارد كه اگر تأخير بيندازند چه مى‏ شود. گفتم: خوب، آخر روايات ديگرى هم هست. گفت: من به آنها كارى ندارم. 🔹مسأله اين است، مى ‏گويد از نهج البلاغه اين كلمه ‏اش را قبول دارم باقى ‏اش را قبول ندارم. از قرآن هم اين را نمى‏ گويد، اين را ندارد. از قرآن يك كلمه‏ اش را، يك جمله را مى‏ گيرد، اما نمى ‏داند كه اين جمله مُفسِّر دارد، در خود قرآن تفسير دارد، در روايات دارد از چيزهايى كه در اين زمان واقع شده. 🔹يكى از مصيبتها اين است كه يك آدمى كه از اسلام نمى ‏داند اسلام با سين است يا با صاد، از اسلام بى ‏اطلاع است، از مدارك اسلام بى ‏اطلاع است، اين يك كلمه را برمى ‏دارد و مى‏ رود پيش جوانان، مى‏ خواند و داد مى ‏زند و فرياد مى ‏زند. و جوانها را وادار به يك كارى مى ‏كند. يك نفر فقيهى كه شصت سال عمرش را صرف كرده در فقه و در مدارك فقه، حالا هم وقتى كه مى ‏رسد به يك حكمى و مى ‏بيند كه روى مدارك نمى‏ تواند به طور جَزْم بشود [حكم كرد]، باز با احتياط از كنارش رد مى ‏شود. لكن اين آدمى كه يك روز ننشسته در فقه نظر بكند، و نمى‏ تواند بنشيند نظر بكند، يك همچو آدمهايى خيال مى‏ كنند كه حالايى كه مثلًا انقلاب شده، بايد اسلام هم انقلاب بشود. اسلام هم بايد اين جورى بشود. اينها نمى‏ فهمند يا بسياريشان هم فهميده هستند، لكن مى ‏خواهند اساس را از بين ببرند، احكام اسلام را يكى يكى مى‏ خواهند از بين ببرند. 📚صحيفه امام، ج‏13، ص: 365 @ejtehadjame
📖 درس خواندن در حوزه مقدس‌ترین تکلیف است. 💠 حضرت علامه مصباح‌یزدی (ره): ✳️ ما باید سعی کنیم رسالت خود را که مرزبانی از مرزهای ایمان است خوب بشناسیم؛ یادبگیریم چگونه باید مرزبانی کرد. درسش را خوب بخوانیم و فقط برای مدرک و عنوان نباشد، بعدش هم فداکاری کنیم. مرزبان در مرز اگر منتظر باشد که اگر حقوقش را اضافه کنند برود مرزبانی و اگر نه مرز را رها کند این خیانت است! 📚 درس خواندن یک جهاد واجب متعین است بر ما که آن را به عنوان مقدس‌ترین تکلیف باید تلقی کنیم. برای این‌که اگر این درس خواندن‌ها نباشد نسل آینده از اسلام بهره‌ای نخواهد داشت. چه کسی بناست اسلام را به نسل آینده منتقل کند؟ ما اسلام را از چه کسی دریافت کرده‌ایم؟ از علمای پیشین. 🆔 @ejtehadjame
بحث فقهی، الآن به شریعت اسلامی اشکال می گیرند و می‌گویند شریعت اسلامی شریعتی جامد و ثابتی است. 1400 سال قبل پیامبر اکرم آن را آورده است، چگونه قوانین ثابت و جامد می‌تواند جامعه‌ی متحرک و متبدل را اداره کند و قابلیت اداره ندارد. البته بعد از نظام جمهوری اسلامی زبانشان کوتاه شده است. ما در جواب چند تا بحث داریم که یکی‌اش این است. ولو قوانین اسلام ثابت است اما برای این قوانین یک کنترل‌هایی معین کرده است و آن این است که این قواعد را قالب گیری کرده است. نه یا ده تا عنوان داریم که این عنوانین، احکام اسلام را بازبینی می‌کند و کاری می‌کند که با تمام تمدن‌ها قابل تطبیق باشد. فقهای ما می‌گویند اسم این عناوین، عناوین ثانویه است: 1؛ قاعده‌ی لا حرج.2؛ قاعده‌ی اضطرار.3؛ قاعدة الجبّ (الاسلام یجبّ ما قبله). 4؛ قاعدة نفی السبیل.5؛ قاعدة الضرر والضرار. 6؛ قاعدة التقیه (رفع ما اضطره علیه)؛ اینها عناوین ثانویه هستند. این عناوین ثانویه، قوانین اسلام را از حالت خشکی که در ذهن اشکال کنندگان است بیرون می‌آورد. می‌گوییم در قوانین ما همه‌ی اینها نرمش ایجاد کرده است. یعنی اگر اینها را حساب کنیم با احکام اولیه، احکام اولیه مثل چوب خشک نیست، بلکه مثل چوب تر است که نرمش دارد. اگر گفته‌ است روزه بگیر، اما مریض و مضطر را استثنا کرده است. بنابرین؛ مانعی ندارد که قوانین ما چهارصد سال یا هزار و چهارصد ساله باشد، و آن حالت خشکی که شما خیال می‌کنید ندارد، عناوین ثانویه حاکم بر عناوین اولیه است و آنها را کم و زیاد می‌کند و این بحث در کتاب‌های فقهی ما متفرق است. همه‌ی اینها هست. برخی از اینها در فقه است، برخی در اصول است، ما همه را جمع کردیم، این عناوین به قواعد اولیه نرمش می‌دهد که بتوانند در هر تمدن و جامعه‌ای حضور داشته باشد، این یک جواب بود که بیان شد، ولی یک جواب دیگر هست که آن در بحث فقهی نیست. ما آن جواب فقهی را می خوانیم، یک جواب غیر فقهی و یک جواب کلامی هم دارد که خواندنش خالی از فایده نیست. ادامه👇
👆ادامه از قبل 👇 یک جواب کلامی هم دارد و آن این است که قوانین اسلام دو قسم است: (قسم ثابت و قسم متغیر)؛ قسم ثابت آن قوانینی هستند که با فطرت انسان مطابقت دارند. قوانینی که با فطرت انسان مطابق هستند ثابت هستند، چرا؟ چون انسان ثابت است، فطرتش ثابت است و قانون مطابق فطرت هم ثابت است. مثلاً هر زن و مردی در دوران بلوغ نیاز به ازدواج دارند که قابل تغییر نیست. قرآن مجید می‌فرماید: «وَأَنكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَ‌اءَ يُغْنِهِمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّـهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» [9].مسلماً هر خانواده‌ای اجتماع کوچکی است. هر اجتماع کوچکی یک بزرگی را لازم دارد، چرا؟ چون اجتماع عقلشان در طبقه‌ی واحده نیست، هر جامعه‌ای که افراد مختلف دارد حتماً باید یک قیّم و سرپرستی لازم دارد. اسلام می‌گوید جامعه‌ی خانواده جامعه‌ی کوچکی است که حتماً یک نفر قیّم و سرپرست لازم دارد «الرجال قوّامون علی النساء»[10]. قوانینی که در اسلام مطابق فطرت است قابل عوض شدن نیست، چرا؟ چون فطرت انسان ثابت است، قهراً قوانین مطابق با فطرت هم ثابت است. اما یک قوانینی داریم که متغیر است. روحش متغیر نیست اما لباسش متغیر است. مثلاً درباره‌ی جهاد سابقاً با شمشیر و نیزه جهاد می‌کردند اما الآن شمشیر و نیزه کاربرد ندارد. روح اسلام این است که «مااستطعتم من القوة»[11]، اما لباسش قابل تعویض است، حالا هواپیما، موشک و یا جنگ نرم باشد، روحش قابل تغییر نیست اما لباسش عوض می‌شود. اسلام می‌فرماید (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ بُغَاةَ الْعِلْم‌) [12]. که این دستور همیشه پابرجاست، اما لباسش عوض می‌شود. سابقاً برای خواندن درست ناچار بودند با نی بنویسند، بعداً قلم آهن آمد، بعداً خودنویس آمد و الآن اینترنت آمده است. اصل طلب علم تغییر نمی‌کند اما لباسش عوض می‌کند. بنابراین؛ این که می‌گویید قوانین ثابت نمی‌تواند جامعه‌ی متحرک را اداره کند، در جواب می‌گوییم قوانین ما دو قسم است: قوانین مطابق با فطرت که قابل تعویض نیست. خیلی از روایات و آیات ما مطابق با فطرت است و چون انسان عوض نمی‌شود آنها هم تغییر نمی‌کنند. اما یک مقرراتی داریم که روحش ثابت، اما لباسش متغیر است که عرض کردیم، مثل «مااستطعتم من القوة» و مثل: (من حقوق الولد علی الوالد ان یعلمه الکتابه) اصل این مسئله ثابت است، اما کیفیتش قابل تغییر است. @ejtehadjame
🌐 مافیای ترجمه کتب در ایران! ✍️دکتر مهدی گلشنی در یادداشتی در سایت شخصی خود به اشتباهات و دستهای پشت پرده در ترجمه کتب اشاره نمود: برای مثال، «آنتونی فلو»، فیلسوف معروف غربی، یکی از ملحدان درجه‌یک در جهان شناخته می‌شد و مناظرات زیادی هم در این باب داشت که خیلی هم بازتاب خبری داشت. این شخص یک‌مرتبه به خدا بازگشت و الحاد را کنار گذاشت. خبر به این مهمی در ایران ترجمه و منعکس نشد! شاید بنده اولین کسی بودم که خبرش را در سمیناری در قم دادم. بعداً دیدم که فقط یکی از روزنامه‌ها، در دو سطر به آن اشاره کرده بود. سال‌ها بود که کتاب‌های ژان پل سارتر، نویسنده‌ی معروف فرانسوی، به فارسی ترجمه می‌شد. چقدر هم غرب‌زدگان ایرانی مرید او بودند. سارتر در آخر عمرش به خدا بازگشت و این را در مصاحبه‌ای با یک خبرنگار کمونیست متذکر شد. چنین موضوعی به هیچ وجه در جامعه‌ی ما منعکس نشد و کسی آن مصاحبه را ترجمه نکرد. در صورتی که این موضوع در یک مجله‌ی آمریکایی معروف منتشر شد. بقیه‌ی اخبار آن هم در غرب آمد، اما در ایران نه. برعکس، وقتی مثلاً یک کتاب الحادی از ریچارد داکینز منتشر می‌شود، بلافاصله ترجمه و چاپ می‌شود. با مجوز همین وزارت ارشادی که می‌گویند سخت‌گیری می‌کند، چاپ می‌شود! اما در نقطه‌ی مقابل، ده‌ها کتاب بر ضد این کتاب و با استدلال‌های علمی نوشته می‌شود، حتی یکی‌ از آن‌ها هم ترجمه نمی‌شود. بعضی از فلاسفه‌ی غربی حرف‌هایشان نزدیک به بعضی از مواضع فیلسوفان ماست، اما این کتاب‌ها اصلاً ترجمه نمی‌شود. مثلاً یک روز من داشتم در کتاب‌فروشی آکسفورد در قسمت‌های مختلفش چرخ می‌زدم. یک‌مرتبه سه کتاب دیدم که بر ضد نسبی‌گرایی منتشر شده است. می‌دانید که نسبی‌گرایی مکتبی است که منکر اصالت همه چیز می‌شود. اما من در آنِ واحد، سه کتاب روی آن میز دیدم. متأسفانه حتی یکی از آن‌ها هم به فارسی ترجمه نشده است. برعکس، تا دلتان بخواهد راجع به نسبی‌گرایی و پوچ‌گرایی و غیره در ایران کتاب ترجمه شده و مقاله نوشته شده است. مشروح این مطلب را در آدرس ذیل نمایید . 👇👇👇 کانال کلام فلسفه موسسه امام خمینی @ejtehadjame