eitaa logo
اخبات
202 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
760 ویدیو
36 فایل
برش‌هایی از کتاب‌هایی که می‌خوانم را اینجا به اشتراک می‌گذارم. صحبت‌های مهم آقا و امام را هم در اینجا سعی می‌کنم مرور کنم. @m_karimi_sh
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرم هست کارلتون بیلز، ژورنالیست آمریکایی که به صورت میدانی آمریکای لاتین را می‌شناخت و حتی با ژنرال ساندینوی نیکاراگوئه هم رفاقت داشت، بارها در کتاب «امریکای لاتین، دنیای انقلاب» حرف از نهادهای آمریکایی و اثر آن‌ها در جلوگیری از انقلاب‌های آمریکای لاتین می‌زد. یکی از روش‌هایی که آمریکا و بخش‌های خصوصی‌اش توانستند با آن بر اقتصاد و منابع سرشار آمریکای لاتین چنبره بزنند، نهادسازی‌های آموزشی بود. معروف‌ترین این نهادسازی، همانی‌ست که اصطلاحا «پسران شیکاگو» را برای شیلی تربیت کرد و کناردست دیکتاتور ژنرال پینوشه گذاشت تا شیلی را ویران کنند. همچنین دوران «انقلاب سبز» که آمریکایی‌ها با این نام و عنوان، کشاورزی را در بعضی کشورهای آمریکای لاتین مثل کلمبیا به طرز خاصی صنعتی کردند و پولدارها را پولدارتر و کشاورزان کوچک و روستایی را بیچاره کردند، با نهادسازی و تربیت نیرو در همان کشورها همراه بود. بنابراین، به‌جای آن‌که برای هر سرمایه‌گذاری جدید، نیرو از اینور و آن‌ور بیاوری، خودت کارفرما شو و از همان مردم نیروی متخصص و همفکر خودت را تربیت کن! این، یکی از اصول کار آمریکایی‌ها برای نفوذ در منطقه بود. حالا نیز متقابلاً، باید به انقلابیون آمریکای لاتین کمک کنیم تا دست به نهادسازی خاص برای تربیت نیرو بزنند و گمان نکنند که از همین دانشگاه‌های فعلی، نیروی مناسب انقلابی بیرون می‌آید. که شاید بیاید، اما همیشه احتمال است و این نیرو ساختار فکری‌اش چندان با دولت‌های انقلابی همراه نخواهد بود. شاید آن فارغ‌التحصیل، مخالف امپریالیسم باشد اما در جهت ایجابی، اختلافات بسیار خواهد داشت، چراکه زمینه و ساختار علوم دانشگاهی دست امپریالیسم بوده و از کوزه همان برون تراود که دراوست. خیلی هم هنر کند، سوسیالیست باشد اما همان‌طور که پیش‌تر گفتم، در موج سوم انقلاب‌های آمریکای لاتین، این منطقه از سوسیالیسم عبور کرده و این مکتب پاسخگوی نیازهای جدیدش نیست. ضمنا، منظور از نهادسازی متقابل، تاسیس دانشگاه نیست. دانشگاه شیوه و روند کُندی را طی می‌کند و از طرفی چندان اجازه نوآوری پژوهشی و آموزشی نمی‌دهد و اصرار بر حفظ ساختار موجود دارد. پس باید از نظامات اندیشکده‌ای و شبکه‌های موسساتی برای کادرسازی استفاده کرد؛ که هم دستش برای نوآوری در این سیستم علمی کهنه، بازتر است و هم راحت‌تر راه‌اندازی شده و توانایی جذب افراد هم‌فکر خود را دارد. @MajKarimi
اخبات
این تصاویر را که درمورد اشتراک تاریخی سرخ‌پوست‌ها با فلسطینیان در نسل‌کشی و غارت زمین‌های‌شان دیدم، یادم افتاد که در چند نوبت به ظرفیت‌های سرخ‌پوست‌ها پرداختم اما هیچ‌گاه آن‌ها را به صورت یکپارچه و منسجم نگفتم. تصمیم گرفتم در این پست مرور خلاصه‌واری بر این ظرفیت‌ها داشته باشم. ۱. بِکرتربودنِ سرخ‌پوست‌ها نسبت به دیگر اقشار جامعه که طبیعتاً کمتر درگیر مکاتب انحرافی مدرن شده‌اند و این، باعث می‌شود بهتر حرف حق را بفهمند. توضیح بیشتر https://t.me/majkarimi/573 ۲. توانایی گسترش جمعیت سریع در صورت پشتیبانی درست. توضیحات: https://t.me/majkarimi/567 ۳. اهمیتی که به خانواده می‌دهند. احیای خانواده در آمریکای لاتین، مقدمه اصلاح فرهنگ این منطقه است که سرخ‌پوست‌ها در کنار اعراب مقیم منطقه می‌توانند پایگاه‌های اولیه این موضوع باشند. ۴. اشتراکی که ما با آن‌ها در مسئله احترام به زمین و محیط زیست داریم و کینه‌ای که آن‌ها از شرکت‌های اروپایی و آمریکایی بابت آسیب رساندن به طبیعت و زمین دارند. ۵. الگوهای برجسته آن‌ها اکنون اشخاص غرب‌گرا نیستند، بلکه بزرگانی مثل اوو مورالس که ضدامپریالیستی است، پیشوای آن‌هاست. ۶. چندان مثل چپ‌ها اهل مبارزه سخت و مسلحانه نیستند و بهتر از آن‌ها، مدل مبارزه فرهنگی را می‌پذیرند. @MajKarimi
اخبات
وقتی تاریخ آمریکای لاتین و سیاست‌های ایالات متحده در قرن ۱۹ را میخوانم، یاد حال فعلی بعضی جریان‌های
آسیب‌های نگاه اقتصادمحور همان‌طور که پیش‌تر(متن ریپلای‌شده) گفتم، نگاه بخشی از کارشناسان انقلابی سیاست خارجی به آمریکای لاتین، اقتصادمحور است. یکی از آسیب‌های این نگاه، متوقف‌کردنِ فعالیت‌های مربوط به آمریکای لاتین به ونزوئلاست؛ چراکه در مدیریت اقتصادی، راه صحیح هم همین است که برای فعالیت اقتصادی و صادراتی در مناطق دوردست، باید یک کشور را به‌عنوان مرکز و هاب در نظر بگیری، به آنجا صادر کنی و از آنجا اقدام به جذب مشتری و گسترش صادرات به دیگر کشورها کنی. از طرفی دیگر، تو می‌توانی با کشوری روابط اقتصادی بیشتری داشته باشی که از نظر سیاسی اشتراکات بیشتری با آن داری؛ پس بازهم ونزوئلا اولویت و هاب اصلی خواهد بود. این نگاه، ظاهراً به عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز سرایت کرده و سبب شده عمده تمرکز جامعه و نمایندگان آن در فرهنگ و اجتماع آمریکای لاتین، بر ونزوئلا و امثالهم باشد. اما آسیب کار کجاست؟! آسیب آنجاست که در عرصه‌های فرهنگی، فرصت‌های بالقوه‌ای اکنون در آمریکای لاتین وجود دارد که اگر منتظر اقناع دولت ونزوئلا برای همکاری در عرصه فرهنگ بمانیم، می‌سوزد. گروه «اینکاری‌اسلام» که دست چریک‌های سرخ‌پوست پرو بوده و چندسال پیش رییس و اکثر اعضایش مسلمان می‌شوند و رئیسش، آقای وارگاس، به ایران می‌آید و در جامعة‌المصطفی تحصیل می‌کند و برمی‌گردد به پرو برای کار فرهنگی و اجتماعی، الان که پرو درگیر اعتراضات علیه دیکتاتور است، نیاز به کمک دارد. مسیحی‌ها و سرخ‌پوست‌هایی که به گفته امام جماعت مسجد پایتخت اوروگوئه، هردوهفته یک‌بار یکی‌شان مسلمان می‌شود، الان نیاز به متشکل‌شدن و رهنمون‌شدن به تشیع دارند. صنعت نفت بولیوی که در سانتا کروز، گرفتار دست یهودی‌ها و بهایی‌ها است، الان نیاز به راهنمایی جمهوری اسلامی ایران برای شناخت بهاییت و یهودیت دارد. و قص علی هذا... اگر قرار است در امور فرهنگی مانند امور اقتصادی و سیاسی، ونزوئلا را تبدیل به هاب منطقه‌ای برای نشر تفکر اسلام ناب کنیم، باید همانطور که در عرصه اقتصاد با ونزوئلا اشتراک خاص داریم، در عرصه فرهنگ هم داشته باشیم؛ که نداریم! در عرصه فرهنگ و جامعه، همان‌قدر که در دیگر کشورهای آن منطقه اشتراکات داریم، در ونزوئلا هم داریم؛ پس نباید ونزوئلا را تبدیل به محل تمرکز کنیم و منتظر هاب‌شدنش برای آمریکای لاتین باشیم. در زمینه اقتصادی و سیاسی می‌توانیم این کار را بکنیم، چون اشتراکات اقتصادی و سیاسی ما با ونزوئلا زیاد، خاص و متفاوت با دیگر کشورهای آن منطقه است؛ اما آیا در عرصه فرهنگ هم اشتراکات‌مان در همین حد خاص هست؟! قطعا خیر. @MajKarimi
مقصد مغفول ما در آمریکای لاتین؛ به بهانه صدرنشینی مجدد کشور پرو در اخبار آمریکای لاتین، به‌خاطر آزادشدن دیکتاتور اسبق این کشور و زندانی‌ماندن رییس جمهور سابقش! تاکنون چندباری نام آقای وارگاس را که در پرو حضور دارد و تازه‌مسلمان است را آوردم ولی کامل معرفی نکردم ادوار کویروگا حسین وارگاس، سابقا یک مبارز چپ پرویی بود. بیش از ۱۰ سال پیش، در حاشیه کنفرانس جهانی‌ای که دولت بولیوی مستقل از سازمان ملل و برای مقابله با سیاست‌های جهانی یک‌طرفه سازمان ملل در حوزه محیط زیست که به نفع ابرقدرت‌ها بود، برگزار کرد، آقای وارگاس که یک سرخ‌پوست معتقد به ایدئولوژی چپ و مبارزات چریکی بود، خبردار می‌شود که چند نفر از طرف جمهوری اسلامی ایران هم در کنفرانس حضور دارند. به سراغ آن‌ها می‌رود و از آنجایی که گمان می‌کرده که این سه نفر، از اعضای دولتی ایران هستند، درخواست سلاح و امکانات نظامی برای مقابله با امپریالیسم در پرو می‌کند. آن سه نفر که با توصیه محمدصادق شهبازی و چندی دیگر به آن کنفرانس رفته بودند و شامل یک طلبه مبلغ بین‌المللی، یک خانم و یک آقای فعال اجتماعی و دانشجویی دیگر می‌شدند و مقام دولتی نبودند، نمی‌توانستند درخواست آقای وارگاس را اجابت کنند، اما آن طلبه، یعنی سید علی موسوی، به ناگاه آقای وارگاس را به اسلام و تشیع دعوت می‌کند و روش مبارزه در اسلام را، از جمله مکتب امام حسین را، به او نشان می‌دهد و با روضه دلش را می‌لرزاند. پس از چندوقت، وارگاس به موسوی برای دیدار دوباره پیغام می‌دهد اما موسوی که به لحاظ جغرافیایی دور از اوست، شیخ سهیل اسعد را به وارگاس معرفی می‌کند. بعد از آن، سهیل اسعد به موسوی پیغام می‌دهد که این شخص، نه‌تنها خودش مسلمان و شیعه شد بلکه دسته دسته از افراد گروهش را می‌آورد و شیعه می‌کند! از آن پس بود که ادوار کویروگا وارگاس، به نام «حسین» مزین شد. خود وارگاس هم پس از چندی، به ایران آمد و مدت کوتاهی در یک دوره جامعة‌المصطفی شرکت کرد و برگشت به پرو تا روش‌های مبارزات چریکی را ترک کرده و با ترکیب اندیشه اسلامی با فرهنگ بومی اینکایی، سازمانی اجتماعی و سیاسی به نام «اینکاری‌اسلام» تشکیل دهد. اکنون وارگاس در پرو نیاز به کمک دارد که منزوی نباشد؛ نه صرفا کمک مالی، بلکه یک ارتباط دل‌گرم‌کننده و خارج از طمع اقتصادی. چراکه رسانه‌های غرب‌گرا و اسراییلی حسین وارگاس و سازمانش را تحت فشار قرار داده‌اند و حتی یک رسانه اسراییلی مثل این لینک نیز آن را در سال ۲۰۲۱، «حزب‌الله» جدید در آمریکای لاتین خوانده است: israelnoticias.com/latam/peru-en-la-mira-de-iran-para-actividades-terroristas-en-latinoamerica/ اما چه کنیم که جمله «سفیر باید تاجر باشد»، چون لکه ننگی در اندیشه‌های سیاست خارجی جریان انقلابی درحال نفوذ است و این یعنی تا وقتی وارگاس بر فرض محال رییس‌جمهور نشود و منابع اقتصادی پرو به دستش نیفتد، نباید در عیان و علن، به کمک او رفت و برایش رایزنی کرد. راستی، وارگاس با پدرو کاستیو، رییس‌جمهور سرخ‌پوست سابق پرو که به دنبال تحولات سیاسی در این کشور بود، رابطه خوبی داشت... پ‌ن: می‌دانم زیرپوستی خیلی کارها انجام می‌شود؛ چون در یکی از کتب مربوط به شهید حسین همدانی خوانده بودم که ایشان در دهه ۱۳۷۰، مدتی ماموریت کنگو داشته‌اند برای بررسی وضعیت آن کشور؛ پس طبیعتاً تا الان به صورت مخفی خیلی کارها شده اما صدور فرهنگ و تمدن، آن هم وقتی نهادی مثل اینکاری اسلام در مقصد حضور دارد، نباید همه‌اش زیرپوستی و اطلاعاتی باشد؛ «مکتب هیاهو می‌خواهد!» * منبع روند تحولات فکری وارگاس از آشنایی با آن سه شیعه ایرانی تا تحصیل در جامعة‌المصطفی و بازگشت به پرو، کتاب «در میان سرخ‌پوست‌ها» است. @MajKarimi
در کتاب جمعه دوم آوریل که شامل خاطرات همسر شهید حجت‌الاسلام محمدحسن ابراهیمی(مبلغ بین‌المللی در کشور گویان که در سال ۱۳۸۳ در این کشور شهید شد) می‌شود، ذکر شده بود که تعدادی از سیاه‌پوست‌هایی که نژاد آفریقایی داشتند و برای آموزش، به مرکز اسلامی تحت نظر شهید ابراهیمی می‌آمدند، همواره تحت کنترل فردی مشکوک که پیش از شهید، کنترل مرکز را بعهده داشت و اصالتا تانزانیایی بود، قرار داشتند. این که سیاه‌پوست‌ها در آن مرکز تحت کنترل فردی دیگر درمی‌آمدند، دلایل زیادی می‌تواند داشته باشد، از جمله اینکه خودشان با هم متحد نبودند. یک فرد غریب‌تر، وقتی می‌تواند تسلط بر جمعی پیدا کند که آن جمع با هم نباشند. این مشکل اختلافات درونی را سیاه‌پوست‌ها در آفریقا هم بعضاً دارند. مثلاً یکی از چالش‌های چه گوارا در دهه ۱۹۶۰ که با کمک کوبا، الجزایر و تانزانیا به کنگو رفت تا جنگ چریکی علیه استعمار بلژیکی‌ها راه بیندازد، این بود که نمی‌توانست همه قبایل سیاه‌پوست را پای کار بیاورد و این به دلیل اختلافات درونی آن‌ها بود. این یکی از نقاط ضعف سیاه‌پوست‌ها است که جدای از آفریقا، حضوری جدی در آمریکای لاتین نیز دارند؛ یعنی حدود ۱۳۰میلیون از ۶۶۰میلیون انسان در آمریکای لاتین، از نژاد افریقایی هستند. پس کم نیستند و باید بررسی‌شان کرد. برای چه؟ برای آن‌که این‌ها نیز مانند سرخ‌پوست‌های آمریکای لاتین، تا حدودی هنوز پایبندی‌های سنتی در پسِ ذهن‌شان مانده و در احیای مفهوم خانواده، اقتدار مرد و لطافت زن، مقابله با استعمار فرانو و... می‌توان از آن‌ها کمک گرفت؛ و الگوی زنده‌ای از خودشان مانند شیخ زکزاکی را جلوی چشم‌شان گذاشت تا به الگویی نو برای مبارزه دست یابند و اتحاد در دوره جدید جهان را با مشاهده یک نمونه‌ی جلوی چشم، که در نیجریه درخشیده، مشق کنند. @MajKarimi
چندوقت پیش یکی از دوستان علاقه‌مند به مطالعه باستان، می‌گفت رومی‌های باستان در یکی از حملات وحشتناک خود به قوم کارتاژ(نام تمدنی باستانی در شمال آفریقا) کشتار زیادی کرده و در آن زمان ده‌ها هزار نفر را قتل عام کردند. اما همواره در تاریخ مشهور بوده که کارتاژی‌ها، اقوامی بربر و وحشی بوده‌اند که به راحتی انسان قربانی می‌کرده و از آداب بشر به دور بوده‌اند. اما در چندسال اخیر اثبات شده که این ادعا درمورد کارتاژی‌ها، برگرفته از پروپاگاندای رومیان بوده که درحال آماده‌سازی روحیه سربازان خود برای کشتاری عظیم بوده‌اند و این، دروغی بیش نبوده است. با شنیدن این نکته که صحتش بعید نیست، به پروپاگاندای غربی‌ها در ۲۰سال اخیر علیه مسلمانان و اعراب فکر می‌کنم و اینکه چگونه جهان را از «مسلمانانِ تروریست»، با سینما و تبلیغات ترساندند که البته با ماجراهای اخیر فلسطین، همه این نقشه‌ها بر باد رفته است. اما چرا جو اسلام‌هراسی راه انداختند؟ چون مانند رومیان، می‌خواستند اذهان مردم خود را جهت حمله نظامیان به «این وحوش بدویِ که مسلمان نام دارند»، آماده کنند. و البته جای توجیهی برای آیندگان خود بگذارند. با این حساب، آیا نباید در عمده روایت‌های تاریخی موجود از وضعیت تمدنی و فرهنگی سرخ‌پوست‌های قاره آمریکا که توسط اروپایی‌ها نگاشته شده، شک کرد؟! آیا واقعا سرخ‌پوست‌ها به راحتی یک کودک، زن، اسیر و... را هفته یا ماهی یک‌بار برای خدایان خود قربانی می‌کردند و قلب او را زنده زنده بیرون می‌کشیدند؟! آیا واقعاً همواره وحشی و مانند حیوان زندگی می‌کردند؟! نمی‌خواهم بگویم آن‌ها دارای آیینی پاک و مقدس بودند، اما آیا چنین وحشی بودند؟! برای ساخت و اصلاح یک جامعه بزرگ مثل آمریکای لاتین که صدهاسال تحت تسلط بیگانه بوده، ابتدا باید در مسلمات ذهنی راجع‌به آن شک کرد و مجدداً همه‌چیز را از نو بررسی کرد. و چه شکی بهتر از شک در روایت غارت‌گران از آن منطقه؟! شاید بد نباشد برای تصویرسازی مجدد از سرخ‌پوست‌ها، کتاب «تاریخ حضور مسلمانان و ایرانیان در قاره آمریکا، پیش از کریستف کلمب» نوشته حمید شفیع‌زاده، را بخوانیم. چرا تصویرسازی مجدد از این قشر را نیازمندیم؟! چون همان‌طور که پیش‌تر گفتم، سرخ‌پوست‌ها، چه اصیلان‌ آن‌ها و چه آن‌ها که اصطلاحا مستیزو(دورگه سرخ‌پوست-اروپایی) هستند، درصد جمعیتی بالایی را در منطقه شکل داده و در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی به سبب عقاید سنتی‌شان، یک پتانسیل بزرگ به شمار می‌روند. همچنین، رشد جمعیت عجیبی نسبت به دیگر اقوام در منطقه دارند و آینده منطقه برای آن‌هاست. @MajKarimi
کتاب «تولد در سائوپائولو» که چندماه پیش در ایران چاپ شده، یک دلیل دیگر به دلیلی که چندوقت پیش آقای سهیل اسعد درمورد لزوم تاسیس فروشگاه غذا و دارو و... گفته بود، اضافه کردم. شیخ اسعد می‌گفت بسیاری از تازه مسلمان ها بحران تامین غذای حلال از فروشگاه اسلامی و مواردی اینچنینی دارند. و در کتاب مذکور، خانم کامیلا سلستینو که اکنون شیعه شده، روایت می‌کند که وقتی در ۱۷سالگی، مسیحیت، آتئیسم و بودیسم را تجربه کرده بود، برای کار به سراغ یک غرفه بزرگ در مرکز شهر رفت و به سبب خوش‌رفتاری صاحب مغازه که یک شیعه لبنانی بود، با اسلام آشنا شد و نهایتا شیعه شد. این داستان، مرا یاد ورود اسلام به آسیای جنوب شرقی انداخت که چگونه تاجران مسلمان، اسلام را به آن منطقه بردند. چگونه تجارت، سبب قدرت‌یابی شما در منطقه مقصد می‌شود و دست شما را برای نمایش چهره‌ای مقتدر از اسلام و همچنین در معرض دید، باز می‌گذارد. راستی، عمده ۴۵میلیون عربی که در آمریکای لاتین حضور دارند، اصالتا اهل شامات(سوریه، لبنان و فلسطین و بعضاً اردن) هستند و اهالی شامات نیز مانند مردمان ترکیه، بسیار اهل تجارت‌اند. قبلا درمورد پتانسیل اعراب آمریکای لاتین برای احیاء فرهنگ خانواده در آمریکای لاتین نوشته بودم. اما این که آن‌ها اهل تجارت‌اند نیز پتانسیل بزرگی‌ست که بسیار هم مشهور است. حتی وقتی اسراییل می‌خواست در دهه ۱۹۷۰ جاسوسی به نام«الی کوهن» را روانه سیستم دفاعی سوریه کند، ابتدا یک شخصیت جعلی سوری برای او می‌سازد و برای رزومه‌سازی، کوهن را چند مدتی به آمریکای لاتین می‌فرستد تا با عنوان تاجر پارچه، درمیان دیگر اعراب منطقه کسب رزومه کند و با نفوذ در بین آن جمع اقتصادی، بتواند شخصی را پیدا کرده و به درون نظام بشار اسد در سوریه نفوذ کند. که همین هم می‌شود ونفوذ می‌کند و البته پس از افشای اطلاعاتی که برای اسراییل فرستاده، اعدام می‌شود. @MajKarimi
در اخبار می‌خواندم که رایزن فرهنگی ایران در اسپانیا، ابتکار جالبی زده و برای تنویر افکار نخبگان اسپانیایی درمورد ایران و پیش‌گیری از بیماری ایران‌هراسی، از سفر آن‌ها به ایران حمایت می‌کند تا خود از نزدیک ایران و زیبایی‌های انسانی و طبیعی و فناوری‌اش را ببینند و پس از بازگشت، برای دیگران روایت کنند تا ایران‌هراسی خنثی شود. طرح جالبی بود. چون هرچقدر تصویر و پوستر مجازی بزنی، به اندازه نیم‌ساعت قدم زدن در فضای حقیقی ایران نمی‌توانی در شناخت واقعیت ایران به انسان اروپایی کمک کنی. اما جالب‌تر وقتی می‌شود که اهالی مناطق دوردستی مثل آمریکای لاتین را با مظاهر برتر تمدنی خود آشنا کنیم. اربعین را می‌گویم... یک خانم کارمند وزارت امور خارجه ونزوئلا چندسال پیش در مراسم پیاده‌روی اربعین شرکت کرده و از این حضورش مستندی ساخته به نام solka که هم‌اکنون در عماریار موجود است. قطعا تاثیر همچین روایتی و همچین حضوری بر خود آن خانم و مخاطبانش بسیار بیشتر از ده‌ها سخنرانی در آمریکای لاتین درمورد فرهنگ ناب اسلام است. من اگر یک مسئول در حوزه آمریکای لاتین بودم، اعم از سفیر یا یک کارمند ساده، این طرح حمایت و تامین مالی اشخاص علاقه‌مند در آمریکای لاتین برای حضور در پیاده‌روی اربعین را انجام می‌دادم. مشکل مالی‌اش را هم از این راه‌ها حل می‌کردم: - کمک‌گیری از خود دولت‌های مقابل برای تبادل فرهنگی. - بودجه سازمان‌های فرهنگی که به‌جای آن‌که این‌گونه حرکات زیرساختی انجام بدهند، برخلاف امر امام خامنه‌ای که گفت «میزبانی را از عراقی‌ها نگیرید»، می‌روند در عراق موکب می‌زنند! - و مهم‌تر و پولدارتر از همه، هیئت‌ها و شخصیت‌های شناخته‌شده‌ای هستند که با جمع‌آوری کمک‌های مردمی، در ایام اربعین چندصدمیلیونی خرج می‌کنند. این‌ها را با این استدلال‌ها قانع می‌کردم که پولشان را صرف دادن غذا در راه کربلا نکنند و به طرح مذکور بدهند: ۱. رهبری گفته میزبانی را از عراقی‌ها نگیرید، پس ما نباید آنجا موکب بزنیم. ۲. جدای از امر رهبری، در عراق به لحاظ تامین غذا، هیچ نیازی به ایرانی‌ها نیست. همه میدانیم که غذا زیاد هست و این‌همه دورریز غذا کنار خیابان‌های راه اربعین، سند این مطلب است. فقط اگر شما نباشی، زائر به‌جای آن‌که این طرف جاده کباب بخورد و برگردد آن‌طرف جاده هندوانه بخورد، یک مقدار کیفیت غذایش، ، پایین بیاید. و البته زائر، با حضور موکب شمای هیئتی ایرانی چندصدمیلیون تومانی، غذای آن پیرزن فقیر روستایی عراقی را تحویل نمی‌گیرد و دلش را می‌شکند. بهتر است اگر می‌خواهی خرجی برای امام حسین کنی، نیازی را برطرف کنی. غذا در اربعین زیاد است و بود و نبود موکب تویِ ایرانی، تفاوتی ایجاد نمی‌کند و عملا نیازی را برطرف نکرده‌ای. اما اگر آن سرخ‌پوست بولیویایی و مستیزوی برزیلی و مسیحی آرژانتینی علاقه‌مند به حضور در جغرافیای اربعین را اگر تامین مالی کنی، واقعا نیازی را برطرف کرده‌ای... اگر پنج نفر غیرمسلمان(جدای از اشخاصی که خودشان سرمایه دارند و می‌آیند) را هم با این راه تامین مالی بتوان از آمریکای لاتین به اربعین آورد، برای شروع، کار بزرگی‌ست‌. @MajKarimi