eitaa logo
الهه عشق
41.3هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
7.2هزار ویدیو
2 فایل
«وأنت في طريقك للبحث عن حياة، لا تنسى أن تعيش.» در راه یافتنِ زندگی، زندگی را فراموش نکن.🤍🍃 بهم‌ پیام بده رفیق🥰💕 @Rogaiee جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 "مـرد روياهایـش باش؛ ولـی نه فقط در خـيابان!" ❤️ لباس‌های جذاب پوشیدن و موها و ریش مرتب داشتن، عطر زدن و شال گردن انداختن یا حتی عینک دودی، اینها همه شما رو خوش تیپ و جذاب می‌کنه... ❤️ مسلما مردهای زیادی هستند که بیرون از خونه لباس های خوب می‌پوشند اما توی خونه و رو به روی همسرشون با شلوار گشاد و زیرپوش هستن، اونم همیشه...! ❤️آقای عزیز؛ یکم به خودت برس، برای خانمت عطر بزن، عطری که دوست داره، عطری که بهت کادو داده. گاهی تی‌شرت و لباس‌های خوب تو خونه بپوش. تا هر وقت ببیندتون کِیف کنه از دیدن شما... 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند...؛ پنجره های اتاق باز نمی شد . نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند . با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید . صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...! " او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!!! " افکار از جنس انرژی اند و انرژی، کار انجام می دهد... 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
🔵به و خودت برس. می دونی همونقدر که خانمای ما وقتی از شوهر یکی تعریف می کنن به ثروتش توجه می کنن ،مردا هم به ظاهرتون توجه می کنن❗️ ❌نمی گم خیلی مهمه. نه مسلمه که رفتار مهم تره. ولی تمام خانم ها لازمه به زیبایی شون توجه کنن. 🔵کاری هم نداره. از عطاری برای خودت دانه های رو بخر. بعد بریز توی قوری و مثل چای برای خودت دم کن. ♻️روزهای پریودی و بارداری نخور ولی بقیه روزا هر روز یه لیوان بخور. 👈رازیانه راز زیبایی زنانه 🔵 اندام های زنانه ت رو زیبا و کامل می کنه و اخلاق های و لوندیتم ناخوداگاه بالا میبره 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
(()) P9 نویسنده :مهربان ✨️☀️✨️☀️✨️☀️✨️☀️✨️☀️✨️☀️
بود و ازش جدا کردم بقیش و که چهار میلیون و پانصد هزار تومان میشد و کنار گذاشتم تا فردا برم بندازم جلوش، تا لباسم تنم بود رفتم و مایحتاج خونه رو خریدم و اومدم داشتم غذا درست میکردم که باز هم فکرم سمت گذشته پرواز کرد /فلش بک/ رسیدم بیمارستان که دکتر بعد از معاینه، من و سریع به اتاق عمل بردن و دیگه نفهمیدم چیشد وقتی چشم باز کردم دیدم مهدی بالای سرم نشسته، بچم چیشد؟ _خوبی عزیزم؟ بچم کجاست؟ _خوبه ولی دکتر گفته باید تو دستگاه باشه میخوام ببینمش _بزار دکتر بیاد بعد بعد از چند ساعتی اجازه دادن برم بچم و ببینم دیگه دائم به ان ای سیو میرفتم دکتر ها گفتن باید تا یک ماه تو دستگاه باشه کلی لوله و دم و دستگاه به طفل من بسته بودن کارم شده بود گریه و به خدا متوسل شدن، مهدی که فقط کار میکرد تا بتونه هزینه بستری مانیا رو بده منم که یه پام خونه بود و یه پام بیمارستان، خیلی ضعیف شده بودم، یه روز به دور از چشم مهدی از بیمارستان زنگ زدم خونه پدرم بعد از خوردن چند بوق مادرم گوشی و برداشت دلتنگش بودم با شنیدن صداش بغضم ترکید و شروع کردم به گریه کردن سریع گوشی و قطع کردم و دیگه تماس نگرفتم روز ها یکی پس از دیگری با سختی میگذشت روزی که میخواستن مانیا رو مرخص کنن مهدی خودش رفته بود و چند دست لباس و یه پتو برای مانیا خرید و اورد قدم دخترم سبک بود مهدی تو یه شرکت استخدام شد و به عنوان انبار دار ولی ازش دو میلیارد سفته گرفتن کارش و حقوقشم خوب بود تا اینکه یه شب مهدی سر پستش خوابش میبره و دزد انبار و خالی می کنه از اون روز بدبختی ما شروع شد ، رئیس شرکت از مهدی شکایت کردو انداختش زندان، هرچی رفتم التماس کردم که گناهی نداره ولی اصلا توجهی نکردن من حتی دست راست و چپمم درست بلد نبودم با بچه کوچیک تک و تنها اواره شدم تا اینکه یه روز زنگ خونه زده شد و رفتم در و باز کردم که دیدم یه خانم و اقا دم در ایستادن بعداز معرفی فهمیدم از مدد کاری زندان هستن و مهدی از مشکلاتش براشون گفته به خاطر همین اومده بودن به من کمک کنن، با کمک این دونفر تونستم کار در منزل بگیرم و انجام بدم مانیا دیگه نه ماهه شده بود ولی زیاد حرکت نداشت یه روز که به حرکاتش دقت کردم دیدم پاهاش و زیاد تکون نمیده، اون روز زیاد اهمیت ندادم ولی دلم شور میزد https://eitaa.com/joinchat/1891304487C3084a11991
الهه عشق
۸ + خیلی زیاد اناره؟ _ اره .کلی گشتمش تا پیداش کردم . گرفتم طرفم که از دستش گرفتم و انگشتامو دورش مش
۹ هر چند که زری تاج خیلی خوشگل تر از ترنج بود اما ناز و ادای دخترونه ترنج دلی میبرد که خوشگلی زری تاج نمیبرد. بی حوصله یک گوشه نشسته بودم و خیره ارسلان بودم اونم گاهی نگاهی بهم مینداخت و لبخندی میزد . خبری از مامان و گلبهار نبود و خدارو شکر دیگه کسی نبود بهم گیر بده پاشو فلان کن و بهمان کن . اخر شب شام اوردن و من همچنان یک گوشه دور از همه نشسته بودم و به ارسلان نگاه میکردم که زری تاج و پریزاد رفته بودن طرفش و داشتن باهاش حرف میزدن ارسلانم سرشو انداخته بود پایین و گاهی لباش تکون میخورد. حسادت به دلم چنگ انداخته بود و کاش قدرتشو داشتم که میتونستم برم و از گیساشون بگیرم و پرتشون کنم یک طرف.. تو صورتشون داد بزنم به ارسلان من نزدیک نشین.. اما حتی فکر این کارم مو به بدنم راست میکرد. میدونستم اگه اینکار و بکنم بعد یک ساعتش به سر در عمارت اویزونم در حالی که پوستمو کندن و از گیسای بلندم دستبند درست کردن . حلیمه داشت اطراف و نگاه میکرد و شک نداشتم دنبال من میگشت..صدای خنده های ارسلان و البرز و زری تاج کل عمارت و برداشته بود. از جام بلند شدم و از تو تاریکی کنار دیوار رفتم سمت اتاقکمون .حوصله هیچ کس و نداشتم فوقش فردا به خاطر غیبتم تنبیه میشدم دیگه . نگاه اخر و به ارسلان انداختم که گرم حرف زدن بود و رفتم تو اتاقک گلیمون. یک گوشه نشستم و زانوهامو کشیدم بغلم . صدای ساز و دهل همچنان میومد و دیگه داشتم کلافه میشدم .از خستگی دراز کشیدم و چشمامو روی هم گذاشتم .. پلکام روی هم افتاد و .. *** با صدای در تکونی خوردم صدای مامان و گبهار میومد و تو عالم خواب و گیجی متوجه شدم که چقدر از دستم عصبانی ان.. چشمامو باز نکردم و خودم و به خواب زدم .گیج و منگ بودم و حوصله غرغرای مامان و نداشتم _ این که اینجاست .. + بخدا من چند بار اومدم اینجارو دیدم..نبود ورپریده _ اصلا اومدی؟ گلبهار متعجب گفت + اره باور کن.خودم اومدم مامان ..کوچیکم نیست که دیده نشه نبودش اصلا .. _ گلاب..گلاب پاشو کدوم گوری بودی... + ولش کن مامان چیکارش داری حالا که خوابه بزار صبح _ خب غرغر و زخم زبونای حلیمه رو که تو نشنیدی من شنیدم! + حالا که گذشته ..حلیمه هم همیشه دهنش بازه ولش کن ..گناه داره خسته اس بزار بخوابه مامان دیگه چیزی نگفت و منم تو دلم خدارو شکر کردم..یادم باشه فردا از گلبهار تشکر کنم ... مامان چراغ و خاموشش کرد و فقط نور ضعیفی که از لای در میزد تو اتاق فضای اتاق و یکم روشن نگه داشته بود... یاد ارسلان افتادم و اتفاقای امشب بغض گلوم و گرفته بود و دلم میخواست های های گریه کنم ... #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر جا خداوند امتحانت کرد و یک خورده به عقب برگشتی غصه نخور؛ این امتحان لازم بود تا به نواقص خودت پی ببری هرکس خدا را وکیل خودش بگیرد خداوند هیچ وقت او را ناامید نمیکند 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اغلب آدم ها همیشه همین طورند اگر کسی را پذیرفتند همه عیوبش را حسن می بینند و کوچکترین انتقادی بر شخص مورد پسند ایشان وارد نیست و اگر از کسی نفرت پیدا کردند از همه خصلت های نیکوی او چشم پوشی می کنند و عیوب او را بزرگ می نمایانند. در هیچ موردی حد وسط ندارند! 📚روزهای برمه 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
جوش در هر منطقه از پوست نشانه چیست 🍃پیشانی: مشکل گوارشی و مصرف فست فودها را نشان میدهد 🍃وسط ابروها: مشکل از کبد و مصرف غذاهای چرب است 🍃 اطراف چشم: مشکل در کلیه است که با نوشیدن آب به اندازه کافی تا حدی برطرف می شود 🍃گونه: مشکل سیستم تنفسی و آلرژی است که به حذف مصرف سیگار و رعایت کردن برنامه غذایی مناسب برای آلرژی برطرف می شوند 🍃بینی: باید مراقب قلب خود باشید و ویتامین B بیشتر مصرف کنید 🍃چانه و اطراف لب: اختلالات هورمون و وجود استرس است 🍃گوش ها:مشکل کلیه باعث بروز این مشکل است @vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام چیزهای زیبا در جهان به خاطر وجود زنان است .برای داشتن خانواده سالم لطفا مرد باشید . یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir