77B81ABB-25A8-4ED6-9356-F7181453B967.mp3
683.5K
•📓• تلاوت صفحه ۵۲۸ #قرآن
•🎤• استاد #سعد_الغامدی
1_1906818958.mp3
1.78M
↝دعای عهد🌱
استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پرده غیبت بیا 💔
⚘ اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ⚘
┄┅┅┅🍃🌺🍃┅┅┅┄
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
الهه عشق
#پائیزان...... پائیزان، دختر ساده و زیبایی که اسیر ِسِحر و مکر زنانه میشه.....
در اتاق باز کرد افتاد رو تخت به سقف خیره شده
کنارش نشستم به صورت مردونه اش نگاه کردم ...
ته ریش بهت خیلی میاد ...
برگشت سمتم گفت چشم ته ریش میزارم ... گره شالمو بزار کرد به موهام خیره شد ...
جداب لنتییی.. دست تو فر موهام کشید چقدر ظریف و دوست داشتنی هستی تو دختر ...
شما هم خیلی خوشتیپ و باکلاسی ...
ولی شکم دارم ...
بسه که شکمویی ...
اره خندید ...آشپزی بلدی
بله که بلدم ...
کنارش دراز کشیدم آروم موهامو نوازش کرد چشمامو بستم ...
پائیزان....
بله ..
چرا اسمتو گذاشتن پائیزان...
خندیدم گفتم چرا زمستانان نه چرا پائیزان چرا بهاران نه ولی پاییزان اره ...
اونم خندید گفت همه چی تو زیباست ...
مامانم همیشه بچه هاش مرده بدنیا میآمد تو بیمارستانی که کار میکرده آخرین بار همراه با خانوم دکتر حامله میشه هر دوشون تو یه روز زایمان میکنن خانوم دکتره اسم بچه اشو میزاره پائیزان مامانم اسم منو هم میزاره پائیزاااان.....
اسم قشنگ باکلاسی اگه زنم نمیشدی حتما رو دخترم میزاشتم میدونستی من عاشق دختر بچه هام ...
چشمامو بسته بودم داشت چشمام سنگین میشد گفتم بهرام رسومتون چیه برای شب عروسی ...
بهرام گفت ما عشیره هستیم یه عشیره بزرگ به ریاست مادرم .. شب عروسی بزن بکوب رقص محلی داریم ...
همین؟اینکه ترسی نداره ...
رسوم کلا ترس نداره میخای قشنگ توضیح بدم ...
لای یه چشمامو باز کردم گفتم بگو ...
خب شب عروسی یه پارچه سفید ...خوابم برد ولی همون تیکه کوچیک هم معلوم بود چی میخاست بگه صبح بیدار شدم کمی طول کشید که بدونم کجام .... نشستم با خودم گفتم بهرام کی رفته متوجه نشدم ...
چند دقیقه گذاشته بود که مهین خانوم اومد گفت عروس خانوم تشریف بیارین صبحونه.... بلند شدم یه سرسامونی به خودم دادم رفتم پایین ...
حمیرا اومد گفت عروس خانوم اینجا قانون داره باید سر ساعت بیای و بری ...
مگه پادگانه ...ولی چیزی بجز چشم نگفتم گفتم مهین جون بهرام کجاست ...
آقا رفتن شرکت ...
بعد خوردن صبحونه رفتم اتاقم گوشیمو چک کردم آریا هزار بار پیام داده بود آریایی که تا اون موقع هیچ پیامی نمیداد ...یکی از ویساشو باز کردم گریه میکرد میگفت چکار کردی نامرد منی که داشتم تلاش میکردم زندگیمونو بسازیم تو رفتی عروس یه خرپول شدی نمیخام باور کنم تو فقط دنبال پول بودی ...
دوباره ویس جدید با گریه پاییزان توروخدا بگو دروغ ...
قلبم با هر ویسش از تپش می ایستاد ...
#به قلم #نرگس_دادبخش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تازه این جلوی چشم هست، ببین آشپزخونه چه خبره😐😂
✅ #لبخند
🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
هدایت شده از تبلیغات هنر در عاشقی الهه دل
یکی از دوستان بهم گفت از وقتی که شروع کردم همسرم و بچه هام را جادوی سفید می کنم، اخلاقشون بطور کل با من عوض شده و دیگه جنگ و دعوا تو خونه نداریم، زندگی پر از عشق شده و منم بهش گفتم خواهر من این جادو جنبل ها خلاف دین اسلام و سفارش خدا هستند و بپرهیز و توبه کن😳 دوستم خنده ای کرد و گفت منظور از جادوی سفید، سِحر و جادو نیست و اگر یاد بگیری خودت با عقل و فهم خودت می فهمی که نه تنها گناه نیست بلکه خودش نوعی عبادت محسوب میشه و گفتم خوب حالا این تکنیک جادو سفیدت را بهم یاد بده و ایشون گفت این تکنیک را با کلی تکنیک معنوی و مذهبی دیگه در قالب یک دوره رایگان در ایتا بهت می دهم که بری یک عمر دعام کنی و به همه هم لینکش را بده تا حسابی خیر ببینی
این دوره عالی در کانال زیر پین شده و فعلا رایگان است: 27-09-1403
👇
https://eitaa.com/joinchat/2672164875Cf611755acc
8.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟣بهترین مدت برای آشنایی، تعداد جلسات زیاد در دوره کم است.
🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
الهه عشق
ملا با عمو خوش و بش میکرد وگفت : صمد خان نیستن ...؟
همه بهمدیگه نگاه میکردن و هیچ کسی جواب درستی نداشت که بده ...
بالاخره درب اتاق باز شد و بابا وارد شد ...
خاتون رفته بود سراغش نمیدونم بینشون چی رد و بدل شده بود که اقام اومد ...
فرهاد کنارم نشست ...زنعمو چادر رو بقدری جلو کشیده بود که جلوی رومو نمیتونستم ببینم ...
صدای ملا رو شنیدم که گفت : فرهاد خان اجازه هست ...؟
فرهاد بله محکمی گفت و ملا ادامه داد عقد دائم بخونم خاتون ؟
خاتون با صلواتی جواب داد بله ...
خاتون بلند گفت : ملا دائم بخون ...
دختر و پسر مال خودمونن!
ملا اروم چیزی خوند و گفت : نازخاتون دخترم وکیلم شما رو به عقد دائمی فرهاد خان در بیارم...
حس قشنگی بود و با لبخند و گفتم : بله ....
صدای کل کشیدن زنعمو میومد و گفت : خدایا شکرت ...
عقد جاری شد و ملا بلند شد و بیرون رفت اقام یه کلمه هم صحبت نکرد و رفت بیرون ...تو صورتش ناراحتی بود ولی من میدونستم دیگه نمیتونه کاری از پیش ببره ...
من و فرهاد برای همیشه با هم میموندیم ...
تارهای موهام از کنار صورتم اویز بود .....بدون هیچ بزن و بپاشی شدم محرم فرهادم ...
نه ارایشی ...نه لباسی ...نه بریز و بپاشی ..
#خاتون
تُـ♥️ـــــــﮩﮩ٨ﮩــــﮩ٨ﮩﮩــــــ♥️و» هَمون پادشاهی کِ
قَــــــــــﮩﮩ٨ﮩ💛ـﮩ٨ﮩﮩــــــلمروش قلب منه
🍁🍂🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂