eitaa logo
الهه عشق
41هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
7.1هزار ویدیو
2 فایل
«وأنت في طريقك للبحث عن حياة، لا تنسى أن تعيش.» در راه یافتنِ زندگی، زندگی را فراموش نکن.🤍🍃 بهم‌ پیام بده رفیق🥰💕 @Rogaiee جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. سالها ناگفته ماند این شرح درد دردمندی خوش نفس سر بر نکرد عاشقان رفتند ازین صحرا خموش بر نیامد از دل تنگی خروش دردها را سر به سر انباشتند انتظار سینه ما داشتند تا نفس داری دلا فریاد کن بستگان سینه را آزاد کن... ناله را دم می دهم هر دم از آن کان نهان در ناله بگشاید زبان بی لب و دندان آن دانای راز نشنوی از نی نوای دلنواز از نوازشهای آن نوش آفرین می شود این ناله نی دلنشین دلنشین تر می شود وقتی که او می نشیند با دلت در گفت و گو 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو را شبیه شب دوست می‌دارمت! یک‌دست، یک‌رنگ، بی‌‌صدا، تنها و البته بی‌پایان، بی‌پایان، بی‌پایان.. ‌ 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب حرکتی🤯 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببخشید دیر اومدی به نبودنت عادت کردم:) ‌ 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهی بشی میشم ‌‌ 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
*به نام خدا* دوباره صدای داد و بیداد فرخ لقا کل عمارت رو برداشته بود . مامان دست به کمر بالای سرم وایستاده بود و نچ نچی زیر لب کرد _ حیف این که زن خان شده! گلبهار اروم گفت + مامان هیس ..میشنون مامان چشم غره ای بهش رفت _کی میخواد بشنوه؟ گلبهار اروم گفت + حلیمه رو ببین زل زده بهت ... مامان سکوت کرد و نگاهم دوباره رفت سمت ایوون . فرخ لقا صداشو انداخته بود رو سرش ..انگاری واقعا ابرو حالیش نبود _ پسره خیره سر دارم باتو حرف میزنم البرز ... + رو مخ من نرو مادر ..بی بی تو یک چیزی بهش بگو فرخ لقا بلند تر داد زد _ خودت دانی و خان.از من دیگه گذشت پسر امشب خان میاد خودت جواب پدرتو بده . فرخ لقا رفت تو اتاق شو در و به هم کوبید. البرزخان عصبی از پله های عمارت اومد پایین مستقیم داشت میومد طرف من ترسیده یک قدم رفتم عقب که خوردم به مامان .از پشت سر هولم داد جلو و زیر لب گفت _ گمشو برو جلو البرز با عصبانیت میومد طرفم رو به روم وایستاد صدای پچ پچا خوابید سرمو انداختم پایین صدای فریاد البرز رعشه انداخت تو تنم.دستام و مشت کرده بودم و با سر پایین رو به روش وایستاده بودم . _ من و ببین گلاب ..سرتو بگیر بالا مامان از پشت سر نیشگونی از بازوم گرفت سرمو بردم بالا و تو چشماش نگاه کردم . + هر کی میخواد هر چی بگه ..من ارباب زاده ام .. من پسر خانم من میگم باید چی بشه .. من تو رو عقدت میکنم گلاب تو رو میخوام .. در اتاق فرخ لقا دوباره با شتاب باز شد فرخ لقا از رو ایوون بلند داد زد _ گلبانو .. دخترتو جمع کن از تو عمارت صدبار بهت نگفتم بندازش تو اتاقتون. مامان رفت نزدیک ایوون و سرشو گرفت بالا +خانم جانم کار داشتیم خب .. غروبی اقا الوند و ارباب میرسن ..کارا انجام نشه .. فرخ لقا پرید تو حرف مامان و دوباره داد زد _ صداتو ببر .من تو و دختراتو از این عمارت نندازم بیرون فرخ لقا نیستم .. نگاهم رفتم سمت ناریه خاتون که رو ایوون سمت راست وایستاده بود و با پوزخند به فرخ لقا نگاه میکرد . البرز اروم گفت + من تورو میخوام گلاب .نمیزارم شوهرت بدن به یکی مثله بهادر بی عقل. رفت سمت در خروجی عمارت گل نسا اومد طرفم و زیر گوشم گفت _ بیا برو تو اتاق دختر جان نمیبینی خاتون باز سر و صدا راه انداخته چشمی گفتم و راهمو کج کردم به طرف اتاقمون . گلبهارم پشت سرم اومد .گوشه اتاق نشستم و کز کردم گلبهار اومد تو و در و بست _ گلاب خیلی احمقی .. + چیکار کردم مگه؟ _ دختر تو عقل نداری؟ البرز که خواهانته .. خب ..دیگه چی میخوای یکم ناز و عشوه بیا و بشو عروسش ... #
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🍂🍃 🌸 "مـرد روياهایـش باش؛ ولـی نه فقط در خـيابان!" ❤️ لباس‌های جذاب پوشیدن و موها و ریش مرتب داشتن، عطر زدن و شال گردن انداختن یا حتی عینک دودی، اینها همه شما رو خوش تیپ و جذاب می‌کنه... ❤️ مسلما مردهای زیادی هستند که بیرون از خونه لباس های خوب می‌پوشند اما توی خونه و رو به روی همسرشون با شلوار گشاد و زیرپوش هستن، اونم همیشه...! ❤️آقای عزیز؛ یکم به خودت برس، برای خانمت عطر بزن، عطری که دوست داره، عطری که بهت کادو داده. گاهی تی‌شرت و لباس‌های خوب تو خونه بپوش. تا هر وقت ببیندتون کِیف کنه از دیدن شما... 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
💞هرگز زنت را تحقیر نکن! چون بار بیماری اش را سالها باید به دوش بکشی. 💞هرگز به زنت بی اعتنایی نکن! چون سالها باید بی توجهی اش را تحمل کنی. 💞هرگز به زنت پرخاش نکن! چون سالها سکوت مرگبارش را باید طاقت بیاوری. 💞هرگز از محبت به روح او غافل نباش! چون سالها باید در بستری سرد بخوابی. 💞هرگز او را مقابل دیگران کوچک مکن! چون به بزرگی یاد کردن از تو را فراموش میکند. 💞هرگز نقص هایش را بازگو نکن! چون از تو در نهان متنفر خواهد شد. 💞هرگز انتقاد و شکایت او را مسخره نکن! چون از تو برای همیشه ناامید میشود. 💞هرگز به رویاهایش نخند! اگر نمیتوانی براورده شان کنی چون یا افسرده میشود و اگر شهامت داشته باشد خودکشی میکند. 💞هرگز زنت را اسیر خانه و فرزند نکن! چون اینگونه او را بیصدا کشته ای و فقط قانون تو را مجرم نمیداند. 💞خود را با زنت برابر بدان .. در همه چیز. وگرنه فرقی با یک زندانبان نخواهی   ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌ 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
الهه عشق
*به نام خدا* #گلاب دوباره صدای داد و بیداد فرخ لقا کل عمارت رو برداشته بود . مامان دست به کمر با
۲ _ دختر تو عقل نداری؟ البرز که خواهانته .. خب ..دیگه چی میخوای یکم ناز و عشوه کن و بشو عروسش .. دختر اگه بشی عروسش میشی خانم این عمارت بعد فرخ لقا جرئت داره بهت حرف بگه ؟ + من نمیخوام عروس البرز بشم _چرا .. همه دخترای ابادی ارزوشونه.. + من ارزوم نیست گلبهار من از البرز بدم میاد... _ چرا چون احمقه؟ در اتاق باز شد و حرف تو دهنمون موند .مامان با عصبانیت اومد طرفم و نیشگونی انداخت به بازوم که جیغی کشیدم _ذلیل بشی ببر صداتو هر بدبختی میکشم از بی عرضگی توعه ... گلبهار پادرمیونی کرد +ولش کن مامان بیا بریم... مامان و با هزار زحمت از اتاق برد بیرون تا لحظه اخر دست بردار نبود و هی برمیگشت به طرفم و کلی حرف میگفت که بی عرضه ای و لیاقتت کلفتی تو مطبخه ... نیم ساعت تو اتاق بودم و ناچار زدم بیرون.کارام مونده بود و اگه انجام نمیدادم حلیمه امونم نمیداد... رفتم سمت مطبخ و مرغا رو برداشتم تا پوست بکنم .صدای پچ پچ از اطراف میومد و هر کسی زیر لب چیزی میگفت... بهجت نگاهی بهم انداخت و گفت _ دختر مگه مغز خر خوردی میخوای لگد بزنی به بخت خودت ... مامان که انگار داغ دلش تازه شده بود گفت + شما بگین منکه بس گفتم زبونم مو دراورد سکینه کلافه هووفی کشید _ حالا اینم راضی بشه به نظرتون خان میاد نوکر عمارتشو بگیره برای پسرش .اصلا فرخ لقا میزاره گلاب و زنده زنده اتیش میزنه .یادتون نیست چه بلایی سرش اورد دفعه پیش؟! به رد کبود شده رو دستام نگاه کردم . درد ضربه های فرخ لقا بود به یادگار ..البرز اخر باغ گیرم اورده بود و حیلمه دیده بود گزارش دروغی داده بود که نبودی و ندیدی گلاب چجوری دل میبرده ..فرخ لقاهم منو خواست به اتاقش و .. از فکر اون روز دوباره کف دستام به گز گز افتاد ... مامان دسته سبزی که دستش بود و پرت کرد طرف سکینه _ لالمونی بگیری..اگه البرز خواهان خودتم میشد میگفتی نه!؟ سکینه ابرو توهم کشید و ساکت شد .منم تو سکوت مرغارو تمیز میکردم .امشب قرار بود الوند خان از شهر بیاد و خانم رفته بود به استقبالش ... الوند خان مرغ و با پوست نمیخورد و باید تا عصر همه مرغا رو پوست میکردم ... ناخنام سر شده بود و خدارو شکر میکردم که حداقل آبش داغه .تو این هوای سرد این بزرگ ترین لطف گل نسا بود که گذاشته بود برام اب جوش بیاد... هر کسی حرفی میزد و نظری میداد و من داشتم حساب میکردم چند روز مونده به وسط ماه!؟ در مطبخ باز شد و قدسی اومد تو نفس نفس میزد و مشخص بود کل راه و دویده .. _ بدبخت شدیم گل نسا دستای خیسشو با پیراهنش خشک کرد و گفت +چیشده قدسی؟! _ الان خبر رسید ماه جانجان رسیده به اول ابادی... #
🔵به و خودت برس. می دونی همونقدر که خانمای ما وقتی از شوهر یکی تعریف می کنن به ثروتش توجه می کنن ،مردا هم به ظاهرتون توجه می کنن❗️ ❌نمی گم خیلی مهمه. نه مسلمه که رفتار مهم تره. ولی تمام خانم ها لازمه به زیبایی شون توجه کنن. 🔵کاری هم نداره. از عطاری برای خودت دانه های رو بخر. بعد بریز توی قوری و مثل چای برای خودت دم کن. ♻️روزهای پریودی و بارداری نخور ولی بقیه روزا هر روز یه لیوان بخور. 👈رازیانه راز زیبایی زنانه 🔵 اندام های زنانه ت رو زیبا و کامل می کنه و اخلاق های و لوندیتم ناخوداگاه بالا میبره 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند...؛ پنجره های اتاق باز نمی شد . نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند . با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید . صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...! " او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!!! " افکار از جنس انرژی اند و انرژی، کار انجام می دهد... 🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨🌨❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️☃️
الهه عشق
۲ _ دختر تو عقل نداری؟ البرز که خواهانته .. خب ..دیگه چی میخوای یکم ناز و عشوه کن و بشو عروسش .. دخ
۳ _ الان خبر رسید ماه مانجان رسیده به اول ابادی... با شنیدن اسمش هیاهویی افتاد تو مطبخ که نگو و نپرس!!! ماه جانجان مادر ارباب بود .هر چند سال یکبار میومد و ۶ ماه از سال و میموند عمارت... ترس نشست به دلم ... گل نسا ضربه ای زد به گونه اش _ ناهار نخورده با این حساب ...پاشین...پاشین بجنبین نشینین... چه بیخبر! قدسی که نفسش اومده بود سر جاش گفت + چی بگم گل نسا بانو...الان خبر دار شدم ... گل نسا سری تکون داد _ گلبانو مرغا رو کباب بزنین هر چقدر شده کباب کنین تا شب فکری میکنیم... به هر کسی کاری میگفت و همه ریخته بودن تو هم... دستامو خشک کردم و رفتم کمک مامان... فرخ لقا رو ایوون نشسته بود و داشت قلیون میکشید..حلیمه و ربابه هم کنارش بودن .خبرچیناش که حتی یک اتفاق کوچیک تو این عمارت از زیر دستشون رد نمیشد! ناریه خاتون کنارش نشسته بود و قلیونی هم رو به روش بود.. مامان ضربه ای به پشتم زد _حواست کجاست؟ + خبر دارن ماه جانجان داره میاد؟! _ به نظرت اگه خبر داشتن انقدر اسوده بودن؟ سری تکون دادم . + خبر دار میشن الان قدسی کل عمارت و پر میکنه تو سرت به کار خودت باشه... امشب ضیافته گلاب! اومد طرفم و صداشو برد پایین تر _از فرصت استفاده کن امشب عمارت شلوغه و سگ صاحبشو پیدا نمیکنه .تا میتونی دلبری کن از البرز دختر حتی اگه ازش یک توله بیاری میدونی... با صدای گل نسا مامان سریع حرفشو عوض کرد _ بزارشون رو اتیش ... مشغول کار شدم و زیر چشمی به گل نسا که مشکوک به مامان نگاه میکرد نگاه کردم ... پسر اوردن از البرز؟ مثل کابووس بود... البرز پسر دوم ارباب بود.بی عرضه و بی لیاقت حیف این عمارت که قرار بود بعد ارباب برسه به البرز .دقیقا بر خلاف الوند پسر اولش .تکیه گاه خان الوند بود ... پسر با عرضه و جنم دار ارباب .اسمش تو ۷ ابادی سر زبونا بود و اسمش که میاوردن مردم از ترس خودشونو خیس میکردن میگفتن تو شهر برای خودش برو بیایی داره اما با این حال ارباب و تنها نمیذاشت و مرتب بهش سرمیزد . حرف افتاده بود که چون الوند میره شهر و نمیاد ابادی عمارت بعد ارباب میرسه به البرز! مامانم حریص تر شده بود که من و زن البرز کنه و بشم خانم این عمارت و مامانم از کار معاف بشه .فکر میکرد اگه از البرز بچه بیارم خصوصا پسر الان جای اونم کنار فرخ لقا و ناریه بود! ناریه زن دوم خان بود .الگوی مامان تو زندگیش... خودشو به خان نزدیک کرده بود و ص*غه اش شده بود و ازش بچه اورده بود، بچه اولش پسر بود و بعد اون خان عقدش کرد، اما بچه اش تو ۶ ماهگی به طرز مشکوکی مرد و بعد اون فقط دوتا دختر اورد!!.. #