هدایت شده از سهیل محمدشفیعی
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگه غم و غصه فردا رو میخورید این کلیپ رو حتماً حتماً ببینید چون که حضرت آدم هم به خاطر غصه فردا کاملاً از بهشت بیرون رانده شد
─═┅═༅𖣔🌼𖣔༅═┅┅─
✅کانال #میثم_تمار 👇
@meysame_tammarr
شما هم دعوت هستید
همزمان با شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
✅یادواره شهدا و آغاز اجلاسیه ۶۲۰ شهید شهرستان طالقان
🗓️چهارشنبه ۱۴ آذر از نماز مغرب و عشا
🕋مسجد جامع شهرستان طالقان
🌹با حضور پیکر نورانی شهید گمنام از #فرزندان_حضرت_زهرا🌹
با سخنرانی سردار مقدسی مشاور فرمانده کل سپاه
ضمناً ۳شنبه و ۵شنبه شب نیز مراسم عزاداری با سخنرانی حجتالاسلام مولایی -از قم- از نماز مغرب و عشاء برقرار است.
«اطعام فاطمی هر سه شب برقرار است»
منتظر حضور شما هستیم
5.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #تماشایی | در مورد زکات چقدر می دونیم!؟
⁉️ زکات شامل چه چیزهایی میشه؟
💌 📲 راستی به راحتی میتونید با شماره گیری کد دستوری #۰۲۶*۸۸۷۷* از طریق تلفن همراه زکات خودتون رو پرداخت کنید تا در سریع ترین زمان ممکن به دست نیازمندان واقعی برسه. #زکات
✍ روابط عمومی کمیته امداد امام (ره) استان البرز 🔻
@komiteh_emdad_alborz
40.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
⭕️خیلی مهم⭕️👆
امیرالمؤمنین، علی (ع) :
به سخن توجه کن، نه به گوینده آن.
این بار وقت جنگ آشکار در سوریه است
⚫️ @jedal_siasi | جدال سیاسی
https://eitaa.com/elmetaghva
استادامیری-۱۲آذر۱۴۰۳.mp3
زمان:
حجم:
14.98M
تحلیل #استاد_امیری از عوام فریبی تروریست های تحریرالشام، در انجام کارهای عامه پسند و انجام عملیات روانی-رسانه ای، به منظور ایجاد مقبولیت برای خود در اذهان عمومی، مثل برافراشتن پرچم فلسطین در سردرب قلعه حلب، کوتاه کردن و آنکارد کردن ریش ها، مودبانه حرف زدن، دادن موز به کودکان حلب و.......
دوازدهم آذرماه ۱۴۰۳👇
https://aparat.com/v/wtn1791
🎤 پایگاه نشر آثار" #استاد_امیری"
@aasarostad
@aasarostad
📚 تحلیل های صوتی، تصویری و نوشتاری روزانه #استاد_امیری را در این کانال دنبال کنید.
🔸حتی المقدور با لینک نشر دهید.
https://eitaa.com/elmetaghva
هدایت شده از سهیل محمدشفیعی
باسم رب الشهداء
نمازجمعه در وصیت شهداء
... مبادا سنگرهای نمازجمعه را خالی کنید....
شهید حسن زارع بیدکی
https://eitaa.com/elmetaghva
7.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو نبینی یک روزی میفهمی که دیگه دیر شده🥺
سلام صبح بخیر
💠 امیرالمؤمنین ع فرمود:
«اَلتَّجَارِبُ لاَ تَنْقَضِي وَ اَلْعَاقِلُ مِنْهَا فِي زِيَادَةٍ»
«تجربهها پايان نمیپذيرد و شخص عاقل از آنها بر دانش خود میافزايد.»
غررالحکم، حدیث ۱۵۸۰
روز و روزگارتان در پناه خدا
✍ عضو کمیسیون امنیت ملی انتهای ماجرا را صریح گفته است.
عقب نشینی غیرتاکتیکی عذاب الهی را بدنبال خواهد داشت.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
16.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با نوای کاروان تا عرش رفت...
@Farsna
داستان
من کلاس اول دبستان بودم. این اخوی ما که اکنون دو سال از من بزرگتر هستند، كه بخاطر می آورم که در آن زمان هم، دو سال از من بزرگتر بودند، در همه جا و در همه کار با هم بودیم، عینهو دو تا شریک. یک روز دو نفری با هم رفتیم نان بخریم. نان در آن روزگار دانه ای دو قران یا شاید پنج قران بود. .
خلاصه! به سمت نانوایی می رفتیم که به یکباره اخوی هیجان زده گفتند: «پول، پول!».
گفتم: «کو، کجاست، کو پول؟!». یک دو قرانی روی زمین توی خاک ها افتاده بود.
آن زمان مثل حالا نبود و خیابان ها و کوچه های اطراف خانه ما، همه خاکی بود. خلاصه، ... اخوی دو زاری را برداشتند. نان را خریدیم و به خانه برگشتیم. مرحومه مادر در زیرزمین مشغول طبخ غذا بودند.
اخوی خوش خیال ما، نان را روی میز گذاشت و گفت: «اینم پیدا کردیم.» و دو قرانی را به مادر نشان داد.
مرحومه مادر پرسیدند: «از کجا؟!» اخوی گفت: «توی خیابون، روی زمین افتاده بود. صاحب نداشت.»
مادر گفتند: *«مگر پول، بی صاحب میشه؟! پول، روی زمین افتاده بود، تو هم برداشتیش؟!»*
اخوی گفت: «بله برداشتم.»
مادر گفتند: «با کدوم دستت پول رو برداشتی؟!»
اخوی از همه جا بی خبر گفت: «با این دست!».
آقا! ... این دست داداش ما که بالا آمد (خدا بیامرزد رفتگان شما را) این مرحومه مادرمان مثل اینکه دزد گرفته باشند، جوری این مچ دست اخوی را در دست گرفتند گویی دزدی در چنگ یک عدالتی گرفتار آمده که اصلاً عدالتش اهل پارتی بازی و سفارش و حق حساب و زير ميزی نیست. از ترس مجازات و سوز کیفر یک رعشه ای به تن ما اخوان افتاد، که انگار هر دو به بیماری پارکینسون مادرزادی مبتلا هستیم.
مرحومه مادر این اخوی نگون بخت ما را همینطور که به سمت چراغ خوراك پزي می بردند، فرمایش می کردند: «الان یک قاشق داغ می کنم، پشت دستت میذارم تا یادت بمونه پولی که مال تو نیست، بهش دست نزنی».
عزم مرحومه مادر برای مبارزه با هر گونه فساد اقتصادی (اعم از دانه ریز و یا دانه درشت) یک جزمی داشت، بیا و ببین. چشم تان روز بد نبیند، مادر شعله چراغ گاز را که روشن کردند، این اخوی ما زد زیر گریه. مثل ابر بهار اشک می ریخت.
از همان فاصله چند متری من هم سوزش آن داغ را زیر پوستم حس کردم و زدم زیر گریه. ... محشر کبری به پا شده بود. با کم و زیادش حداقل پنجاه دفعه این اخوی ما هی گفت: «غلط کردم مادر! مادر غلط کردم!» بالاخره دل مادر به رحم آمد و گفتند: «این دفعه اول و آخرت بود؟!
اخوی هم به جمیع کائنات در عالم هستی، قسم یاد کرد که دفعه اول و آخرش باشد. مادر دست اخوی را که رها کردند، نگاه پر جذبه مادر به من دوخته شد. قلبم آمد توی دهنم.
فهمیدم که به عنوان مشارکت یا معاونت در برداشتن دو زاری مردم، متهم ردیف دوم پرونده هستم.
در کسری از ثانیه تجزیه تحلیل کردم که باید به یک جایی پناه برد. آن موقع امکانات نبود و ما نمی توانستیم به کانادا پناهنده شویم، پس هیچ جا بهتر از گوشه حیاط به ذهنم نرسید. مثل تیری که از چلهکمان رها شده باشد، پلههای زیرزمین را دو تا یکی کردم و رفتم داخل حیاط و چهارنعل دويدم سمت مستراح و (گلاب به رویتان) به مستراح گوشه حیاط پناهنده شدم.
در را هم از داخل به رویخودم قفل کردم.
صدای هر تپش قلبم را دو بار می شنیدم که صدای دومش مربوط به پژواک صدای قلبم از دیوارهای مستراح بود. مادر به پشت درب اقامتگاه من رسیدند و گفتند: «بیا بیرون!» ولی من فقط عاجزانه التماس می کردم: «غلط کردم مادر! مادر غلط کردم!». مرحومه مادر دریافتند با توجه به محل پناهندگی من، این «غلط کردم!» خیلی فراتر از یک «غلط کردم» معمولی است و حواشی زیادی بر آن مترتب است! بالاخره با کلی عجز و لابه، مادر امان دادند.
اکنون من از یک حبس خود خواسته مستراحی و یک کیفر داغ، رهایی جسته بودم. ندایی از درون به من نهیب زد که: «استثنائا" همین یک بار جستی ملخک!».
از آن زمان تا امروز بیش از چهل و اندی سال میگذرد. شما الان کل بودجه جاری و عمرانی ایالات متحده آمریکا را بسپار به این اخوی ما، دور از جان، اگر از گرسنگی بمیرد به پول دشمنش هم دست نمی زند كه هيچ، اصلاً نگاهش هم نميكند.
29.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😔 فریاد طلب کمک یکی از شیعیان نبل الزهراء سوریه از ایران و سپاه