کنار بخاری کز کردهام.
برگهها و جزوه و کتابهایم هر کدام یک طرفی رها شدهاند.
تا دیشب که اخبار شبانگاهی را ببینم، در برابر اشک ریختن مقاومت میکردم.
هربار که اشک تا پشت پلکم میآمد نفس عمیق میکشیدم و بغضم را قورت میدادم.
اما از دیشب مانع اشک ریختنم نمیشوم.
به دخترِ کاپشن صورتیِ گوشواره قلبی فکر میکنم،
به پیکری که احتمالا امیرعلیست،
به خانوادهای که ۸ یا ۹ نفر از آنها شهید شدند،
به پدربزرگی که آخر هفتهها سرش گرم نوههایش میشد و امروز مردم برای عرض تسلیت به دیدارش میروند،
به فائزه ،
به تمام ۸۴ جانی که بیگناه گرفته شد،
به آدمهایی که شاهد ماجرا بودند و دیگر رد خون از حافظهشان پاک نمیشود ...
به همه اینها فکر میکنم و اشکهایم قبل از اینکه
مغزم فرمانی صادر کند، سرازیر میشود ...
روز حادثه، به محض شنیدن خبر با دوستِ کرمانیام تماس گرفتم.
تا صدایش را بشنوم، یعنی همان یکی دو دقیقه،
صدسال بر من گذشت
صد صحنه و احتمال از مقابل چشمانم عبور کرد
دستانم یخ کرده بود ...
به این دو روز فکر میکنم
به تلفنهایی که جواب داده نشدند
به آدمهای منتطر و نگرانِ آنطرفِ خط
به کودکانی که روز مادر، بی مادر شدند
به پدری که یک شبه پیر شد ...
#درد نوشت التیام
🆔 @elteiyam_ir ✅
@HANANGRAPHI4_5809690832667680412.mp3
زمان:
حجم:
6.51M
بهترین روزای بچگیمو گرفتن
زندگیم رو به راه بود زندگیم رو گرفتن..
#دخترکاپشنصورتی 💔
🆔 @elteiyam_ir ✅
Reza Narimani ~ UpMusic4_5821353610201535330.mp3
زمان:
حجم:
3.97M
بیاد حاج قاسمِ عزیز و شهدای کرمان🖤
🆔 @elteiyam_ir ✅
همین الان با موتور داشتم از جلوی دفتر یکی از نماینده ها رد میشدم یکی از بچههای کلاس دبیرستان رو که تو اغشاشات پارسال شلوغی میکرد رو دیدم
ازش میپرسم اینورا ؟
میگه داداش تبلیغات فلانی رو با این قیمت به عهده گرفتم
الان میفهمم پارسال چرا خودشو جر میداد ...
༺ التیام ༻
همین الان با موتور داشتم از جلوی دفتر یکی از نماینده ها رد میشدم یکی از بچههای کلاس دبیرستان رو که
اره حاجی
پولش به اینا میرسه ، فحش و کتکش به ما ...
[ ما آدما وقت داریم، خیلی هم خوب داریم!
ولی گاهی اوقات دوست داریم بهونه بیاریم،
وگرنه روزی که هزار و چهارصد و چهل دقیقهست؛
اینکه حتی بگی وقت ندارم ده دقیقهشو
مثلا قرآن بخونم، یعنی محرومیت، یعنی غفلت!✨]