eitaa logo
༺ التیام ༻
107 دنبال‌کننده
783 عکس
323 ویدیو
11 فایل
༻﷽༺ ↩ امیدوارم تو آینده ی نه چندان دور معنی زندگی من کمک کردن به دیگران برای پیدا کردن معنای زندگی خودشون باشه (التیام یعنی مرهم درد و زخم ❤️‍🩹) ۱۳۹۸/۸/۸ هرچه از جان برون آید "نَنشیند" لاجرم بر دل پس اجباری تو موندن نیست اما بودنتون دلخوشیه @Dochaar313
مشاهده در ایتا
دانلود
༺ التیام ༻
- حلالم کن . . ؛ اگ از غم ِ تشنگی ِ تو نمردم حلال‌کن‌ابی‌عبدالله💔•
. جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را به یاد یار دیرین کاروان‌ گم‌ کرده را مانم که شب در خواب بیند همرهان کاروانی را بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون خزانی را چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی که در کامم به زهر آلود شهد شادمانی را سخن با من نمی گوئی الا ای همزبان دل خدایا با که گویم شکوه بی همزبانی را نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده به پای سرو خود دارم هوای جانفشانی را به چشم آسمانی گردشی داری بلای جان خدا را بر مگردان این بلای آسمانی را نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتن که از آب بقا جویند عمر جاودانی را | شهریار | .
۱۲فروردین روز جمهوری اسلامی مبارک باشه🌸😍
حالا بر فرض که سبزه گره زدید تا همسر گیرتون بیاد، با این اخلاق مزخرف‌تون می‌خواید چیکار کنید؟
بهش یه پیام بده بگو دوستت دارم، اگه دیدی جدیت نگرفت، بگو دروغ ۱۳ بود.
‏خیلی خوبه که دروغ ۱۳ می‌گید آخه در طول سال صداقت‌تون داشت ما رو دیوونه می‌کرد…
دلم یک غریبه می‌خواهد، خیلی غریبه. آنقدر که فقط گوش شنوای حرف‌هام باشد بدون هرگونه سوگیری و قضاوتی. بدون آنکه بداند چه کسی هستم و از کدام سرزمین! بدون ‌آنکه چراییِ کارها و حرف‌ها و رفتارهام برایش مهم باشد. دلم یک غریبه می‌خواهد که روبرویش بنشینم و فقط حرف بزنم. از تمام چیزهایی که نمی‌توان از آن‌ها با کسی حرف زد، از تمام احساسات خارق‌العاده‌ای که دارم، تمایلاتی که در هزارتوی دلم پنهان کرده‌ام و تصورات عجیبی که از آدم‌ها و جهان دارم. من حرف بزنم و او گوش کند، من گلایه کنم از همه چیز و او فقط سکوت کند، من بغض کنم و او بی‌آنکه بپرسد چرا؛ دستانم را میان دست‌هاش بگیرد و سعی کند آرامم کند. من بزنم زیر گریه، بی‌آنکه بترسم ضعیف خطاب شوم. از تمام ترس‌ها، کدورت‌ها، و دلتنگی‌هام حرف بزنم و او فقط تماشا کند. دوست دارم غریبه‌ای پذیرای تمام بخش‌های سرکوب شده‌ی وجودم باشد، پذیرای تمام دردهایی که ابراز نکردم، حرف‌هایی که نگفتم و بغض‌هایی که برای حفظ ظاهر، بلعیدم. دوست دارم میان بازوان یک غریبه، به اندازه‌ی هزار سال گریه کنم. آرام که شدم، به یکدیگر لبخند بزنیم و برای همیشه از هم دور شویم. و هرگز دوباره حتی از روی اتفاق، به هم برخورد نکنیم. و او هرگز دلش نخواهد بداند من چه کسی بودم، از کجا می‌آمدم و برای چه اینقدر دلم گرفته بود...