eitaa logo
آرایشـی ارگانیـک | ملـیگــان 🌿✨
384 دنبال‌کننده
7 عکس
0 ویدیو
0 فایل
حرفای دلیْ که به دلت میشینه!
مشاهده در ایتا
دانلود
. امروز داشتم یه مینی دوره گوش میدادم یه جمله قشنگ گفت:🌿 《تا تغییر نکنی چیزی تو زندگیت تغییر نمیکنه》🪴 .
وای 😢🥺 یادمه استادم میگفت مطلب و کانالتونو حذف نکنید بعضیا با کانالتون خاطره دارن یا مطلبی بدردشون میخوره🙁 ببخشید یکسری مطالب حذف شدن🥲🌹
میخوام موضوع کانالوعوض کنم ولی یه کانال جدای خصوصی زدم واسه کسایی که باهام اینجا بودن 🌹 که بعضی چیزا رو به اشتراک بذارم و گاهی وقتا باهم صحبت کنیم 👇🏻 خوشحال میشم بیای ضرر نمیکنی😉 https://eitaa.com/joinchat/3741844537C80151b5742
. بـــســم الــلّــه الرحمــن الرحیــم 🤍🖇 .
. 👩🏻سـلـام خوبـی؟ من سپیده م یه دهـه هشـتـادی جنوب زندگـی میکنـم و اصالتـا لُـر شیـرازیَـم😁 داستان زندگیمو میتونی از اینجا بخونی:) . شاید بپرسـی اینجا کجاسـت؟ << اینجـا بهــت کمک میـکنـم پوستـتو سالـم نگهـداری ُتو مراقـبت از جسـمت بهـت کمـک میکـنـم 🫂>> . درکنـار رفـاقـت ، اینجـا براتـون محصولات: ارگانیـکُ + باکیفیـتُ + قیمـت مناسب رو میـزاریم🥰♥️ . این کانال با بقیه کانالای ارگانیک متفاوته چون: قراره تـو کنارمـون باشی و با حضورت اینجا رو قشنگ تر کنــی 🫀 کـپـی ممنـوعه و حـرام:) عکس ها از خودمه راضی نیستم🥲 ••
‌. ملـیگـان یعـنی چــی؟! ملیگـان یـعـنی ملیـکا بـه رومـی، اسم قبلیِ مادر آقا صاحب الزمان(عـج) که میخواستـن مـلکـه روم بــشــن •🌿✨•
. همه چیز از اونجا شروع شد که به بابام گفتم اگه پسر بودم گوجه میفروختم از اول دوست داشتم کار کنم بقول خواهرم میگه تو باید دهه شصت بدنیا می اومدی نه گوشی بود و نه چیزی فقط کار بود 😁 . کم کم که جلو رفتم یه کانال خریدم ولی فعالیتی چیز خاصی نداشتمو تو کانال آقای کاشانی بودم یه ماهی برای کانال ارگانیکی فعالیت کردم ولی دستمزدش کم بود منم کنکور داشتم . بهونه کردم و واقعا هم بود و گفتم دیگه نمیخوام فعالیت کنم اونم اصرار کرد گفت روزی خواستی برگردی ما هستیم 😅 .
یه سال پشت کنکور موندم چون از دانشگاهی که قبول شدم زیاد خوشم نیومد دولتی ایلام قبول شدم رشته علوم و حدیث قرآنی ولی برگشتمو نرفتم راستشو بخواین خواستگاری راه داده بودم که معدلم بخاطر فکر به اتفاقات پایین اومد 😢 . و حال روحیم زیاد خوب نبود بعد برگشت سعی میکردم بخونم بزور هم که بود کم میخوندم تا اینکه برای بار دوم کنکور دادم 😁 . سال اول رتبه م پنجاه هزار شد ولی امسال ۲۵ هزار شده بودم تقریبا خیلی خوشحال بودم آخرین روز انتخاب رشته خالم اومد خونمون و گفت حال مادربزرگم بد شده دو سه هفته ای درگیر بودیم تا اینکه سه نصف شب خبر دادن فوت کرده🥺 .
. خیلی دلم میخواست قم دربیام خیلیی تا اینکه موقع اومدن نتایج دیدم قم دراومدم ولی خیلی شوکه شدیم راه دور مسیر دور و خانواده م نگران بودن شب چله مامانبزرگم روز بعدش قرار بود بریم قم به بقیه نگاه میکردم چشمام اشکی میشد . روز بعد حرکت کردیم تو ماشین منو مامانم گریه میکردیم و تهش رفتم قم و برگشتم فهمیدم کلاس دخترا با پسرا جدا از همه و... . موقع برگشت چون مامان بزرگم فوت کرده بود و دوری سختم بود حدود سه ماه روز و شبم یکی بود و بیشتر با خودم کلنجار میرفتم که مامان بزرگم زنده ست 🥲 .