eitaa logo
🇵🇸 •| اِلـــتِــجــا |•
399 دنبال‌کننده
469 عکس
183 ویدیو
7 فایل
حرفای دلیْ که به دلت میشینه!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🥇داداش رضا🏆
شما قراره شهدارو شفاعت کنید ....نه شهدا شمارو... شاید باورت نشه... ولی یه روز میفهمی. خودتو دسته کم نگیر !
. ما از ترس طرد شدن مدعی شدیم کسی هستیم که نبودیم. ترس از طرد شدن تبدیل به ترس از مطلوب نبودن شد. سرانجام ما به کسی تبدیل شدیم که در حقیقت نیستیم. تبدیل به رونوشتی شدیم از باورهای مادر، پدر، معشوقه‌مان و جامعه…! -دون میگوئل روئیز .
. یعنی چی به کتفم؟! به کیفم ب چادرم ب درز شالم ببخشید البته ها ولی یکم ب خودتون بیاید هیچ جوره درک نمیکنم 👀🚶🏻‍♂ .
. سخته ک بابا مهدی حتی از ماهم دیگ توقع نداره .
🇵🇸 •| اِلـــتِــجــا |•
. سخته ک بابا مهدی حتی از ماهم دیگ توقع نداره .
یاد حرف حاج آقا دانشمند میوفتم ک میگفت مهدی غریبه مهدی تنهاست
تا کی میخوایم عذابش بدیم!.
خجالت اوره
گناه ببینیم و سکوت کنیم ک هیچ خودمونم گناه کنیم!.
باشه ولی قیامت یقه من و تورو میگیرنااا حالا خود دانی
بنظرت کجای خیمه ای؟!
رفیق اگ ادعای مذهبیت میکنی اما حال دلت خوب نیست بیا توبه کن
روح تو بیداره نمیتونه گناه کنه پس بیا و هم خودت و هم بابامهدی اذیت نکن
حیف چشمای قشنگ بابامهدی نیست ک بخاطر گناه تو خیس بشه!.
برای من و تو آفت نیست ک شیطان ب گریه های مهدی زهرا بخنده؟!
اصلا مذهبی نه
مگ تو شیعه نیستی؟!
چرا اشک امام زمانت و درمیاری
میدونی اگ گناه نکنی هم حال خودت خیلی خوبه هم باعث لبخند پسر فاطمه ای
امشب کافیه ببخشید زیادی حرف زدم ولی رفیق اگ پشیمونی برگرد فک نکن همینجوری اینارو خوندیا نه خودش خواست اصلا مگ میشه بدون اجازه آقا اتفاقی بیوفته!.
استاد رائفی پور میگفت : -تو کربلا ی تربت دادن به من دعای تربت رو خوندم بار اولم بود به یک جمله رسیدم نابود شدم چی بود اون جمله؟ این بود: قسم به این خاک که معصومی در آن حل شده‌است!)
🎙 🌿 •••❀••• حاج‌آقا‌دانشمند‌میگفتن↯ یہ‌جوونے‌اومد‌پیش‌من‌بدنش‌میلرزید؛ شرو؏‌ڪرد‌بہ‌حرف‌زدن: گفت‌خواب‌امام‌زمان‌رو‌دیدم! میگفت‌خواب‌بودم‌صداۍ ‌آیفون‌تصویری‌خونہ‌اومد؛ رفتم‌جلوۍ‌در‌دیدم‌تصویرھ‌یہسیدھ!! جواب‌دادم‌گفتم‌شما؟! گفت‌من‌سید‌مهدی‌ام راهم‌میدی‌خونٺ!!؟ گفتم‌آقا‌قربونت‌برم‌یہ چند‌لحظہ سریع‌شرو؏‌ڪردم‌بہ‌جمع‌ڪردنِ ماهواره،پاسور،هرچیزے‌ڪہ از‌نظر‌امام‌زمانخوب‌نیست! رفتم‌جلوۍ‌آیفون‌دیدم‌نیسٺـ💔' دویدم‌تو‌ڪوچہ‌ دیدم‌آقا‌دارھمیره همین‌ڪه‌میرفٺ‌یہ‌لحظہ‌برگشت! اشڪ‌ تو‌چشاشو‌دیدم💔😭'! میگفت:خدایا... من‌در‌تڪ‌تڪ‌خونہ‌هارو‌زدم.. ولےهیچ‌ڪس‌منو‌راهم‌نداد🚶🏾‍♂ کدوممون‌آماده‌ایم‌واسہ‌ظهورآقا؟!
🇵🇸 •| اِلـــتِــجــا |•
میگفت‌وقتی‌دلتون‌گرفت‌ ذکر‌''یــا‌رئوف''را‌زیادبگو به‌امام‌رضا‌متوسل‌شین‌‌ وقتی‌خدا‌بخواد‌برای‌این‌ذکر‌شما‌ اثری‌بزاره‌کارتون‌رو‌به‌امام‌رضا‌میسپاره...🌱 https://eitaa.com/joinchat/792986071Cb8fde6e9ba
《بِـــســــمِ الــــلــه الــــرَّحــمانِ الــــرَّحیــم》
خانہ ما و آنہا روبروۍ هم بود یڪ روز ناهار آنجا مۍخوردیم و یڪ روز اینجا. آن روز نوبت خانہ ما بود.ناهار بود یا شام؛یادم نیست؛ دیدم خانمش تنہا آمده؛همیشہ با هم مۍآمدند. خانمش بہ نظر ڪمـے دمق بود. پرسیدم : « چـے شده ؟ »‌ چیزۍ نگفت:فہمیدیم ڪہ حتماً با یوسف حرفش شده است.بعد دیدم در مۍزنند.در را باز ڪردم.یوسف بود. روۍ یڪ ڪاغذ بزرگ نوشته بود. « من پشیمانم » و گرفتہ بود جلوۍ سینہ‌اش . همہ تا او را دیدند زدند زیر خنده😁خانمش هم خندید و جو خانه عوض شد. این راحتـے اش در اقرار بہ خطا برایم خیلـے جالب بود . شہید یوسف ڪلاهدوز🌼 📘هالہ‌اۍ از نور ، ص٧