eitaa logo
عمادیسم
752 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
189 فایل
◾ما که باید صاف و مولائی شویم ◽ننگمان باشد که دنیایی شویم... 🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹وقایع صبح تا غروب روز عاشورا
📌خطری به نام "در دستگاه حسین ع دخالت نکنید!" 🔻برخی ها هر جایی میخوای تذکری بدی و با رفتار غلطی در عزاداری ها برخورد کنی، فورا جلوی هر حرفی رو میگیرن نه حق داری از علم های پرطمطراق انتقاد کنی و نه از نوحه هایی که رنگ ابتذال گرفته حتی حق نداری یه نهی از منکر ساده و محترمانه به عزاداران بکنی؛ با این ادعا که اینجا متعلق به امام حسین ع 🔻درحالی که این مراسم ها اگه رنگ و بوی کربلا نداشته باشه هیچوقت اهلش رو کربلایی نمیکنه! گرچه حضرت هر گناهکار بی آبرویی مثل من هم در مراسمش راه میده اما مراسم محل گناه نیست راه به حسین ع رسیدن،ادب کردن در برابر خون خداست کشتی نجات اهل بیت، شراب خوار هم می پذیره ولی نه با پیاله شراب 🔻فرق است بین گناهکار بودن و با آلت گناه رفتن حر رو کردن مقابل امام بود که کرد! @emadism
امام (ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره کند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یکی از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود.» حبیب به او گفت «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما دوستانش به کمکش آمدند و حبیب شهید شد. امام (ع) از شهادت حبیب متأثر شده و برای اولین بار در روز عاشورا گریست. رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به‌حساب تو می‌گذارم.» پس از آن، علی اگبر اذان داد و امام نماز را شکسته و به قاعده نماز خوف خواندند. سعید حنفی و زهیر سپر امام بودند که سعید با ۱۳ تیری که بر جانش نشست شهید شد.
ساعت 13 ۳۰ نفر از اصحاب امام (ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعدازآن ساعت شهید شدند؛ ازجمله زهیر و حر. و رسید نوبت بنی هاشم...
فرزند بزرگ حضرت مسلم، عبدالله، شد اولین شهید بنی هاشم
علی اکبر کم کم آماده رفتن به میدان می شود
جوانان بنی‌هاشم بیایید‌، علی را بر در خیمه رسانید💔
از ۱۳:۳۰ تا نیم ساعت دیگر گرگ ها ۱۶ تن از بنی هاشم را می درند میماند ۴ خون که باید بریزند... تا ساعت 15، 28نفر از مردان بنی‌هاشم کشته شدند: ۷ برادر امام حسین (ع)، ۳ پسر از امام حسن (ع) ۲ پسر امام حسین (ع)، ۲ نوه جعفر بن ابیطالب، ۹ نفر آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر. یکی از شهدا نوه ابولهب بود.
روی لب، لبخندی داره همین موقعاست که داره دوون دوون میره سمت عمو تا نامه ی پدر به عمو بده و اجازه ی میدان رفتن بگیره...
شد قصه/غصه ی برادری...