فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به عشق خود لایقم کردی...یوسف زهرا
🌷@emam_zmn🌷
💠رویت امام زمان(عج) در نماز سید بحرالعلوم
💬ملا زین العابدین سلماسی، شاگرد علامه بحرالعلوم می گوید: در خدمت بحر العلوم به حرم مطهر امام حسن عسکری علیه السلام رفتیم، برای زیارت و نماز. پس از زیارت، چند نفر بودیم که به امامت علامه نماز خواندیم. ایشان پس از تشهد رکعت دوم، کمی ایستاد و به جایی خیره ماند. توقفش از حالت عادی بیشتر شد. پس از تمام شدن نماز، کنجکاو شده بودیم تا بدانیم علت توقف علامه چه بود؛ اما هیچکدام از ما جرات نمی کرد از ایشان علت را سوال کند.
برگشتیم منزل سر سفره یکی از دوستان به من گفت: شما از سید بپرس. گفتم: شما از من به سید نزدیکتری، خودت بپرس.
آرام صحبت می کردیم، اما علامه متوجه ما شد و گفت: شما دو نفر درباره چی حرف می زنید؟ من جرات کردم و گفتم: آقا می خواهیم بدانیم سر توقف شما در حال نماز چه بود؟
🔶 ایشان با آرامش جواب داد: در حال نماز بودیم که حضرت بقیة الله ارواحنا الفداء برای زیارت پدر بزرگوارش وارد حرم شد، من از دیدن چهره نورانی حضرت مبهوت شدم و آن حالت به من دست داد.
#اللهمعجللولیکالفرج
#سخن_بزرگان
#توسلات_مذهبی_ومهدوی
🌷@emam_zmn🌷
❤️ دعایی برای نجات در عصر غیبت
دوران غریبی است ، دوران غیبت...
امواج شبهه و فتنه از هر سو رو می کند و تا به خود بیایی چون کشتی شکسته ها در دل دریای بیکران،حیران و سرگردان دست و پا می زنی که آیا دستگیری هست؟آیا فریادرسی هست؟آیا کسی برای نجات این غریق بی پناه می آید؟
اما همیشه روزنه امیدی هست.از میان تاریکی ها نوری می درخشد و تو را به خود میخواند که ای غریق دریای فتنه ها و ای سرگردان درمیان شبهه ها نجاتت را تنها از من بخواه!
یکی از یاران امام صادق (ع) نقل می کند که روزی حضرت خطاب به ما فرمود: به زودی شبهه ای به شما روی خواهد آورد و شما نه پرچمی خواهید داشت که دیده شود و نه امامی که هدایت کند تنها کسانی از این شبهه نجات خواهند یافت که دعای غریق را بخوانند
گفتم دعا چگونه است؟
❤️ فرمود: یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک
ای خدا،ای بخشنده،ای بخشایشگر،ای کسی که قلبها را دگرگون می سازی!قلب مرابر دینت پایدار فرما
📚بحارالانوار،ج92،ص326
🌷@emam_zmn🌷
مےگفت:هروقت ،
دلتبرا؎امـآمزمآنتتــَنـــگشد،
زیآرتآلیـــآسینبخون؛
انگارامآمتداره
باهآتحرفمےزنہ..♥️!"
⊱ #منتظرانه🌿˓ ⊰
⊱ #اللهمعجللولیکالفرج⛅️˓ ⊰
🌷@emam_zmn🌷
5.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
👈 صورت نیلی...
🏴ویژه شب جمعه، شب زیارتی اباعبدالله(ع)
◽️جمادی الثانی 1394
◽️تهران، حسینیه هدایت
🌷@emam_zmn🌷
روزی هزار بار دلت را شکسته ام
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هربار تویی که رسیدی و در زدی
هر بار این منم که در خانه بسته ام
هرجمعه قول می دهم آدم شوم
ولی هم عهد خویش هم دلت را شکسته ام!
#امام_زمان❤️
#دلنوشته
🇵🇸قدس رمز ظهور است🇵🇸
🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥
#هفتادودوم
-درمورد.. افشین...خیلی رفته پیش پدرتون ولی بی فایده بوده. خانم نادری، شما که این همه به من کمک کردید پس چرا برای افشین سخت میگیرید؟ زندگی من و افشین که مثل هم بود.
-نه آقای سلطانی.قضیه شما با ایشون فرق داره.شما به مریم و خانواده ش بدی نکردید.آقای مشرقی اگه اونقدر آزارمون نمیدادن،پدر من اینقدر سخت نمیگرفت.
-شما چی؟ شما هم براش سخت میگیرید؟
-ازدواج مساله خیلی مهمیه.من برای همه ی خاستگارهام سخت میگیرم.برای آقای مشرقی بیشتر سخت گرفتم.
-افشین میگفت بعد از راضی کردن آقای نادری تازه نوبت شما میشه.
-شما چکار کردید؟ با آقای مروت صحبت کردید؟
-بله ولی مثل پدر شما،میگن نه.
-گفتم که،جریان شما با آقای مشرقی فرق داره.دلیل آقای مروت هم با پدر من فرق داره..من با حاج عمو صحبت میکنم،ببینم چی میشه.
خداحافظی کرد و رفت.چند قدم رفت،پویان گفت:
_امیدی هست؟..برای افشین
-به خودشون بستگی داره..خدانگهدار.
سرکار تلفن همراهش رو خاموش میکرد. جلوی داروخانه توقف کرد.گوشی رو روشن کرد و با مریم تماس گرفت.مریم سوار شد و حرکت کرد.
چند دقیقه نگذشت که گوشی فاطمه زنگ خورد.به مریم گفت:
_کیه؟
-داداشته.
-بذار رو بلندگو.
تا مریم علامت تماس رو لمس کرد، امیررضا با دعوا گفت:
_هیچ معلوم هست کجایی تو؟!! چرا گوشیت همش خاموشه؟ باز دیوونه بازی هات شروع شد!
مریم خنده ش گرفت.فاطمه بالبخند گفت:
_یه نفس بکش ..سلام..پشت فرمانم.. گوشیم رو بلندگوئه،مریم هم اینجاست. حالا ادب تو رو کن دیگه.
امیررضا گفت:
_میذاشتی چند تا فحش دیگه بهت میگفتم،بعد میگفتی..سلام خانم مروت.
مریم گفت:
-سلام
-حالا کار مهمت چیه مثلا که اینجوری دعوا میکنی؟
-کجایی تو؟
-تو خیابان.
-کی میرسی؟
-دو ساعت دیگه،چطور مگه؟
امیررضا به پدرش گفت:
_بابا فاطمه میگه دو ساعت دیگه میرسه!
حاج محمود گفت:
_یعنی چی؟ گوشی رو بده.
امیررضا گوشی رو به پدرش داد...
#سرباز
🌷@emam_zmn🌷
🔥سرباز🔥
#هفتادوسوم
امیررضا گوشی رو به پدرش داد.حاج محمود عصبانی گفت:
_فاطمه،کجایی؟
-سلام بابا،تو خیابان.
-سلام..کی میرسی؟
-اول مریم رو میرسونم،بعد میام.حدود دو ساعت دیگه.چیشده؟!
-امشب مهمان داریم،بهت گفته بودم که.
-کی میخواد بیاد مگه؟..خب شما هستین دیگه!
-فاطمه! حاج توسلی و خانواده ش میان، برای خاستگاری.یادت رفته؟!!
تازه یادش افتاد.
-بابا،خواهش میکنم...
حاج محمود وسط حرفش پرید.
-من حرف مو بهت گفتم.مریم رو بیار اینجا،با حاج مروت تماس میگیرم،خودم آخرشب میرسونمش.فقط زودتر بیا.
بی خداحافظی تلفن قطع کرد.فاطمه دلش گرفت.مریم گفت:
_همینجا نگه دار،من با تاکسی میرم.
-من میرم خونه،بعد تو با ماشین برو.فردا صبح بیا دنبالم.
هردو ساکت بودن.فاطمه گفت:
_با پویان حرف زدم.گفت حاج عمو بهش جواب رد داده.چرا؟
-قبلا که بهت گفتم.
-حاج عمو از گذشته پویان خبر داره؟
-آره.تحقیق کرد و همه چیز رو فهمید.
-نظر تو چیه؟ تو هم نمیتونی گذشته رو فراموش کنی؟
مریم دلخور گفت:
_میدونی چیه،تو درک نمیکنی.همیشه خاستگارهات بهترین بودن.هیچ وقت نمیتونی خودتو جای من بذاری.من از اینکه قبلا با دخترهای زیادی بوده،بدم میاد،میفهمی؟
-میفهمم.
-نه..درک نمیکنی.مثلا همین حاجی توسلی.خودشون آدم خوب و دست به خیر،خانومشون مشغول خیریه.بابا میگفت بچه هاشون یکی از یکی دیگه بهتر.بعد تو میتونی منو درک کنی؟!!
فاطمه نفس عمیقی کشید و چند ثانیه سکوت کرد.
-افشین مشرقی یادته؟..شش ماه پیش اومده بود خاستگاریم..دورادور میدونستم خیلی تغییر کرده.تصمیم گرفتم بیشتر بشناسمش.وقتی شناختمش،تونستم گذشته رو نادیده بگیرم.فکر میکنم تو نمیتونی با گذشته پویان کنار بیای چون تغییراتشو ندیدی؛چون نمیشناسیش.پویان همون موقع هم پسر خوبی بود، الان خیلی بهتر شده. ارزش شو داره که برای شناختنش وقت بذاری.
فاطمه پیاده شد، و مریم با ماشین فاطمه رفت.
به زور لبخند زد و وارد خونه شد.
همه آماده بودن و روی مبل نشسته بودن.
-سلام..خب یادم رفته بود دیگه..ببخشید.
امیررضا گفت:
_باید دو هفته ظرفها رو بشوری.
-چشششم خان داداش.
زهره خانوم گفت:
_چرا اینقدر خسته ای؟
-امروز روز پرکاری داشتم.چند ساعت هم جای یکی از همکارام موندم.
-برو یه آبی به دست و صورتت بزن و سریع آماده شو.الان میرسن.
-چشم مامان مهربونم.
به اتاقش رفت....
#سرباز
❓@shobahhat_eitaa❓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین تو فاطمیه رفیقهاشو میاره...🥺
🌷@emam_zmn🌷