eitaa logo
برای‌ امام‌ زمانم‌ چه‌ کنم‌ ؟
5.7هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
92 فایل
🕊برای‌امام‌زمانم‌چه‌کنم؟🕊 کپےباذکړپنج‌صلوات‌بہ‌نیت‌فرج بہ‌شرطِ‌کپے‌آزادبودنِ‌کانالتون لفت‌نده‌رفیق،اینجا‌مهمونه‌آقایی💞 لینک‌ناشناسمون https://harfeto.timefriend.net/16764343715196 @emamamm مدیر @boshra_1 http://eitaa.com/joinchat/2734358548Caf1aa11a1d
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 💞 ⃣2⃣ هيچ كس حرفى نمى زند، همه مات و مبهوت به هم نگاه مى كنند، آيا نازل شده است❓ به هم مى خورد، بسيار ناراحت مى شود، چه راز و رمزى در كار است❓ هيچ كس نمى داند. از نيمه گذشته و سكوت همه جا را فرا گرفته است. نورِ مهتاب از پنجره بر اتاق مى تابد. اكنون خواب مى بيند: (ع) به اين آمده است. همه او نيز آمده اند. آيا را مى شناسى❓ او و جانشين (ع) است و مليكا هم از نسل اوست. ، پدربزرگِ مادرى است. هر جا را نگاه مى كنى ايستاده اند. در وسط قصر از نور گذاشته اند. گويا همه، آمدن كسى هستند. @emamamm
💞 💞 ⃣2⃣ هيچ كس حرفى نمى زند، همه مات و مبهوت به هم نگاه مى كنند، آيا عذابى شده است❓ به هم مى خورد، بسيار ناراحت مى شود، چه راز و رمزى در كار است؟ هيچ كس نمى داند. شب از نيمه گذشته و همه جا را فرا گرفته است. نورِ مهتاب از پنجره بر اتاق مى تابد. اكنون خواب مى بيند: (ع) به اين قصر آمده است. همه ياران او نيز آمده اند. آيا را مى شناسى❓ او و جانشين (ع) است و مليكا هم از نسل اوست. ، پدربزرگِ مادرى است. هر جا را نگاه مى كنى ايستاده اند. در وسط منبرى از نور گذاشته اند. گويا همه، آمدن كسى هستند. در شگفتى مى ماند، به راستى چه كسى قرار است به اينجا بيايد كه (رحمهم الله) در انتظارش، سراپا ايستاده است. ناگهان در باز مى شود. نورانى وارد مى شوند. بوى گل به مشام مى رسد. جوان و نورانى هم همراه آنها آمده است. (ع) به استقبال آنها مى رود، سلام مى كند و خوش آمد مى گويد: "سلام و درود خدا بر تو اى آخرين ! اى !". @emamamm
🌹📖🌹 🌸 عليه السلام فرمودند: 🌺 خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از ياد نمى گردد، سه در آن خانه بوجود می آید: 🍃 كم شده،(دائم مشکل مالی دارند.) 🌹 آن را ترك مى كنند( و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.) 🍃 در آن حضور مى يابند. (نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.) 🌹خواندن در خانه این سه گرفتاری را برطرف می کند. 📚 كافى، ج 2، ص 499 🌺 @emamamm 🌷 عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
👆👆👆 💞 ⃣3⃣ هنوز وقتش نشده است. امروز سه شنبه است; ما بايد تا روز صبر كنيم. چرا روز ؟ (ع) همه جزئيّات را به من گفته است. روز كشتى كنيزان از رود دجله به بغداد مى رسد. عجله نكن! دجله رود پر آبى است كه از مركز شهر مى گذرد، از شمال وارد مى شود و از جنوب اين خارج مى شود. كشتى هاى كوچك در آن رفت و آمد دارند اكنون مليكا در راه است. خوشا به حال او! همه زنان دنيا بايد به او حسرت بخورند. درست است كه الآن اسير است; امّا به زودى همه اسير نگاه او خواهند شد. بايد صبر كنيم تا روز فرا رسد چند روز مى گذرد، همراه با بِشر به كنار رود مى رويم. چند كشتى از راه مى رسند، كنيزهاى رومى را از پياده مىكنند آنها در آخرين جنگ روم اسير شده اند كنيزان را در كنار رود مى نشانند. چند نفر مأمور فروش آنها هستند. ما چگونه مى توانيم در ميان اين همه كنيز، را پيدا كنيم؟ رو به من مى كند و مى گويد: اين قدر عجله نكن! همه چيز درست مىشود بِشر به سوى يكى از مى رود. از او سؤال مى كند آيا شما آقاى را مى شناسى؟ آرى، آنجا را نگاه كن! آن مرد قد بلند كه آنجا ايستاده است، نَحّاس است ما به سوى او مى رويم. او مسئول فروش گروهى از است بِشر از ما مى خواهد تا گوشه اى زير سايه بنشينيم. ساعتى مى گذرد، كنيزان يكى پس از ديگرى فروخته مى شوند. فقط چند كنيز ديگر مانده اند. يكى از آنها صورتش را با پارچه اى پوشانده است. يك نفر به اين سو مى آيد، مثل اينكه يكى از تاجران است كه هوس خريدن كنيز كرده است مرد تاجر رو به نحّاس مى كند و مى گويد: من آن كنيز را مى خواهم بخرم! براى خريدن آن چقدر پول مى دهى؟ سيصد سكّه ! باشد، قبول است، سكّه هاى طلايت را بده تا بشمارم بيا اين هم سه كيسه طلا! در هر كيسه، صد سكّه طلاست. صدايى به گوش مى رسد: آهاى مردِ ! اگر سليمانِ زمان هم باشى به كنيزى تو در نمى آيم. پول خود را بيهوده خرج نكن! به سراغ ديگر برو نحّاس تعجّب مى كند، اين كنيز رومى به هم سخن مى گويد. @emamamm
⭕️ چگونه می تواند زمینه ساز ظهور شود؟(مهم) ♻️ بيازماييد اگر شخصي در برابر كار بد خجالت ميكشد، بدانيد نبوغي دارد. چون با عقل هماهنگ است. از حياي او ميفهميم كه ميتواند عاقل خوبي باشد. 🌸 همان گونه كه از (عليه السلام) نقل شده است كه جبرئيل بر حضرت آدم (عليه السلام) نازل شد و او را ميان عقل، حيا و دين مخيّر كرد، آن حضرت عقل را برگزيد؛ دين و حيا گفتند ما مأموريم هر جا كه عقل هست ما هم باشيم. 🍀 گاهي انسان احساس تنهايي مي كند چون با كسي نيست.در اين حال از ارتكاب پروايي ندارد؛ زيرا كسي او را نمي بيند تا خجالت بكشد ولي بررسي مي‌كند و مي‌بيند كه در حقيقت تنها نيست، «» ، انبيا و اوليا و از همه بالاتر، ذات اقدس اِله بر همگان آگاه است، آنگاه خجالت ميكشد. 🌷 اگر انسان در مشهد، مرئي و منظر اين همه ذوات نوراني باشد و احساس شرم نكند، معلوم مي شود يا وجود آنها را باور نكرده و يا باور را جدّي نگرفته است. 💢 اما اگر انسان اين راهها را طي كند، بر هواي خود امير است؛ وقتي بر هواي خود امير بود، سياستمدار خوبي در حوزه نفس خود است و وقتي در حوزه نفس خود سياستمدار خوبي بود، ميتواند امير، فرمانروا و سياستمدار ديگران نيز باشد و جامعه اسلامي را جامعه برينِ عقلي كند و به دست صاحب اصليش امام زمان (ارواحنا فداه) بسپارد. 🌐 آیت الله 🍃ألّلهُـــمَّ ؏َـجِّـلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــرج🍃 🔻 ظهور بسیار نزدیک است @emamamm
برای چه کنم؟ 👆👆👆 💞 ⃣6⃣ از جاى برمى خيزد و به نزد نرجس مى رود و شروع به خواندن مى كند: بِّسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ (إِنَّـآ أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ )(وَ مَآ أَدْراكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ )(لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْر )(تَنَزَّلُ الْمَلـائكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْر ) (سَلامٌ هِىَ حَتَّى مَطْـلَعِ الْفَجْرِ ) به نام خداوند بخشنده و مهربان. و ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم. و تو چه مى دانى كه شب چيست؟ شب قدر بهتر از هزار ماه آن شب تا به صبح سرشار از بركت و رحمت است. من به فكر فرو مى روم. دوست دارم بدانم چرا (ع) به حكيمه دستور خواندن سوره قدر را مى دهد. به راستى چه ارتباطى بين سوره و (عج) وجود دارد؟ در اين مى خوانيم كه فرشتگان شب از آسمان به زمين نازل مى شوند. اين ، ساليان سال در شب قدر بر (عج)، نازل خواهند شد. امشب بايد سوره را خواند; زيرا امشب شب تولّد صاحبِ است. 🌟🌈🌟🌈🌟🌈🌟 در كنار نرجس نشسته است و مشغول خواندن سوره قدر است كه ناگهان تمام فضاى اتاق را فرا مى گيرد. ديگر نمى تواند را ببيند. پرده اى از ميان او و واقع شده است. ستونى از به سوى آسمان رفته است و تمام را روشن كرده است. ... @emamamm
👆👆👆 💞 😘 ⃣7⃣ اصلاً وجود (عج) براى و ايستادن است. هستى او براى برخاستن و قيام است. بى جهت نبود كه چون (ع) نام (عج) را شنيد از جا برخاست و دست بر سر گذاشت. چه زيباست كه تو هم وقتى نام او را مى شنوى از جاى خود بلند شوى و به نشانه احترام دست بر سر بگيرى. آرى، امشب (ع) بر پاى (عج) بوسه مى زند، اين پاى مبارك، نمادِ حاكميّت خداست، نمادِ پايان ظلم است. نماد و آزادگى واقعى بشر است. هنوز پرندگانى سبز رنگ بالاى سر (عج) در حال پروازند. به راستى اين ها از كجا آمده اند؟ چقدر زيبايند! همين سؤال را مى خواهد از (ع) بپرسد: ــ سرورم! اين پرندگان از كجا آمده اند؟ ــ عمّه جان! اين ها پرنده نيستند، اين ها هستند. ــ اينجا چه مى كنند؟ ــ خبر به آنها رسيده است (عج) به دنيا آمده است. آنها آمده اند تا فرمانده خود را بينند. زمانى كه (عج) ظهور كند اين به يارى او خواهند آمد و در واقع سربازان او خواهند بود. ... @emamamm
👆👆👆 💞 😘 ⃣7⃣ گويا اين از كربلا به سامرّا آمده اند. معمولاً در آسمان ها هستند، چه شده است كه اين از كربلا به اينجا آمده اند؟ شايد فكر كنى كه اين فرشتگان براى زيارت (ع) به كربلا آمده بودند و وقتى خبر تولّد (عج) را شنيدند به اينجا آمدند؟ آيا موافقى براى رسيدن به جوابِ بهتر به گذشته سفر كنيم. به 194 سال قبل... طوفان سرخ میوزيد، دشت پر از خون بود، لاله ها بر زمين افتاده بودند. امام (ع) غريبانه، تنها و تشنه در وسط ميدان ايستاده بود. او از پشت پرده اشكش به يارانِ خود نگاه مى كرد. همه پر كشيدند و رفتند. چه با وفا بودند و صميمى! طنينِ صداى امام در دشت پيچيد: "آيا يار و ياورى هست تا مرا كند؟". هيچ جوابى نيامد. كوفيان، سرِ خود را پايين گرفتند. آرى! ديگر هيچ خداپرستى در ميان آنها نبود، آنها همه عاشقان دنيا بودند و به سكّه هاى طلاى يزيد فكر مى كردند. فرياد غريبانه را پاسخى نبود امّا... صداى غربت (ع)، شورى در آسمان انداخت. فرشتگان تاب شنيدن نداشتند. (ع) بى يار و ياور مانده بود. در يك چشم به هم زدن، چهار هزار فرشته به كربلا آمدند. آنها به (ع)گفتند: "اى ! تو ديگر تنها نيستى! ما آمده ايم تا تو را يارى كنيم، ما تمام دشمنان تو را به خاك و خون مى نشانيم". همه آنها، منتظر اجازه (ع) بودند تا به دشمنان هجوم ببرند. امّا به آنها اجازه مبارزه نداد. همه تعجّب كردند. آنها گفتند: ــ مگر تو نبودى كه در اين صحرا فرياد مى زدى: "آيا كسى هست مرا يارى كند". اكنون ما به يارى تو آمده ايم. ــ من ديدار را انتخاب كرده ام. مى خواهم تا با خود، درخت اسلام را آبيارى كنم. آن روز به خون (ع) نياز داشت. اگر او نمى شد يزيد اسلام را نابود مى كرد و هيچ اثرى از آن باقى نمى گذاشت. اين خون (ع) بود كه جانى تازه به بخشيد. .. @emamamm
👆👆👆 8⃣7⃣ اكنون مى توانيم به سؤال خود جواب بدهيم: از همان لحظه اى كه خدا نور (عج) را در عرش خود آفريد آن نور ايستاده بود، او "قائم" بود. واژه "قائم" به معناى "ايستاده" است. اصلاً وجود (عج) براى و ايستادن است. هستى او براى برخاستن و است. بى جهت نبود كه چون (ع) نام (عج) را شنيد از جا برخاست و دست بر سر گذاشت. چه كه تو هم وقتى نام او را مى شنوى از جاى خود بلند شوى و به نشانه احترام دست بر سر بگيرى. آرى، امشب (ع) بر پاى (عج) بوسه مى زند، اين پاى مبارك، نمادِ حاكميّت ، نمادِ پايان ظلم است. نماد آزادى و آزادگى واقعى بشر است. هنوز پرندگانى سبز رنگ بالاى سر (عج) در حال پروازند. به راستى اين ها از كجا آمده اند؟ چقدر زيبايند! همين سؤال را مى خواهد از (ع) بپرسد: ــ سرورم! اين از كجا آمده اند؟ ــ عمّه جان! اين ها پرنده نيستند، اين ها هستند. ــ اينجا چه مى كنند؟ ــ خبر به آنها رسيده است (عج) به دنيا آمده است. آنها آمده اند تا فرمانده خود را بينند. زمانى كه (عج) ظهور كند اين فرشتگان به يارى او خواهند آمد و در واقع سربازان او خواهند بود. ... @emamamm
👆👆👆 3⃣8⃣ اين جمله را به غريبى مى گويند كه تازه با او آشنا شده اند، امّا (عج) كه غريبه نيست! خدا به مى گويد: "مَرحَباً بِكَ"، تا فرشتگان خيال نكنند (عج) غريبه است، نه، نور (عج) هزاران سال پيش در عرش خدا بوده است. هنوز هيچ فرشته اى خلق نشده بود كه اين نور اينجا بود. خدا همه محبّتى را كه به (عج) دارد با اين جمله نشان مى دهد، خدا مهدى را دوست دارد و چه بسيار هم او را دوست دارد! اكنون همه منتظرند تا ادامه سخن خدا را بشنوند. تا اين لحظه خدا فقط به (عج) خوش آمد گفته است. بِكَ اُعطى اين دوّمين جمله اى است كه از اعلى به گوش مى رسد. فرض كن يك نفر را خيلى دوست دارى، وقتى او را مى بينى به او مى گويى: "به خاطر تو زنده ام". امّا يك وقت است كه تو او شده اى، در اينجا يك واژه "فقط" را در اوّل جمله ات مى آورى و مى گويى: "فقط به تو زنده ام". اضافه كردن واژه "فقط"، معناى جمله را تغيير مى دهد. آيا مى دانى براى مفهوم واژه "فقط" در زبان از چه واژه اى استفاده مى شود؟ عرب ها كار را خيلى راحت كرده اند، آنها به جاى اين كه واژه براى مفهوم "فقط" درست كنند، با پيش انداختن قسمتى از جمله، اين كار را مى كنند. اُعطى بِكَ : به واسطه تو عطا مى كنم. بِكَ اُعطى : فقط به واسطه تو عطا مى كنم. در اين جمله، واژه "بِكَ" بر واژه "اعطى" مقدّم شده است. * * * خدا به (عج) مى گويد: بِكَ اُعطى فقط تو محور عطا و بخشش من مى باشى! همه هستى و جهان را به وجود تو خلق كرده ام. تويى گل سرسبد هستى! من به هر كس، هر چه بدهم به خاطر تو مى دهم. گوش كن! سخن ادامه دارد: بِكَ اَغْفِرُ به واسطه تو گناهان را مى بخشم. هر كس كه بخواهد توبه كند و به سوى من بازگردد به واسطه تو، خود را به او نازل مى كنم. تو تنها راه ارتباطى با من مى باشى. هر كس كه محتاج من است بايد سراغ تو بيايد. ! اين جمله هايى است كه خدا با (عج) مى گويد. خدا به (عج) حكومت بر تمام جهان را مى دهد و تمامى رحمت هاى خود را به او عطا مى كند. از اين لحظه به بعد هر خيرى و بركتى به كسى برسد از راه (عج) مى رسد. اگر كه بزرگ ترين فرشته خداست حاجتى داشته باشد بايد بداند كه خدا حاجت او را به واسطه (عج) مى دهد. روزى همه بندگان به واسطه (عج)مى رسد. يادم باشد كه اگر حاجت مهمّى دارم بايد دست توسّل به (عج) بزنم، زيرا او بعد از خدا و به اذن خدا، همه كاره اين عالم است. اگر يك وقت شيطان مرا فريب داد و گناهى كردم، بايد خدا را به حقّ (عج)قسم بدهم كه گناهم را ببخشد، زيرا همه عفو و بخشش خدا به دست اوست. ... @emamamm
👆👆👆 💞 6⃣8⃣ جايزه اى بسيار زياد به كسى مى دهد كه خبرهاى مخفى اين خانه را به او برساند. اگر خليفه خبر دار بشود كه (عج)به دنيا آمده است حتماً او را مى كند. آخر آنها چقدر بى رحم هستند، چرا مى خواهند را كه تازه به دنيا آمده است به قتل برسانند؟ اضطراب تمام وجود مرا فرا مى گيرد، قلم از دستم مى افتد. از سوز دل دعا مى كند: خدايا خودت كمك كن! او اشك در چشم دارد، با خود فكر مى كند كه (عج) را در كجا پنهان كنم؟ در يك چشم به هم زدن، پرندگانى زيبا حاضر مى شوند; نه آنها پرندگانى معمولى نيستند; آنها از عرش خدا هستند. (ع) فرزندش را از نرجس مى گيرد و با يكى از آن سخن مى گويد. فكر مى كنم كه او با جبرئيل سخن مى گويد: "مهدى را به آسمان ها ببر و از او محافظت نما". آن فرشته نزديك مى آيد، (عج) را از دست پدر مى گيرد و مى خواهد به سوى آسمان پر بكشد. نگاهى به چهره فرزندش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند و مى گويد: "مهدى! من تو را به آن كسى مى سپارم كه مادرِ ، فرزندش را به او سپرد". و ديگر فرشتگان به سوى آسمان پر مى كشند و را با خود مى برند. خداى من! دارد گريه مى كند! او تازه مى خواست نوزادش را در بغل بگيرد، امّا نشد. (ع) متوجّه گريه نرجس مى شود، رو به او مى كند و مى گويد: "گريه نكن! به زودى در آغوش تو خواهد بود و او فقط از سينه تو شير خواهد خورد". نگاه به خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره را مى خواند: 🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹 را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گیرد... ..... @emamamm
7⃣8⃣ نگاه به امام خيره مى ماند. امام براى او آيه چهاردهم سوره قصص را مى خواند: 🌹فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَ لاَ تَحْزَنَ🌹 را به مادرِ او باز گردانديم تا قلب او آرام گيرد. چرا اين آيه را براى خواند؟ اين چه حكايتى دارد؟ بايد به تاريخ نگاهى بياندازيم... داستان يوكابد، مادرِ (ع) را كه يادت هست؟ روزى او در گوشه اتاق خود نشسته بود. او خيلى نگران جانِ بود. فرعون در جستجوى نوزادان پسر بودند. آنها هزاران پسر را سر بريده بودند. يوكابد به (ع) نگاه مى كرد و اشك مى ريخت. او رو به كرد و گفت: خدايا چه كنم؟ لحظه اى بعد، صدايى به گوش او رسيد: "اى مادر ! فرزند خود را در اين صندوق بگذار و آن را به آب بيانداز". اين صدا از سوى بود كه به گوش يوكابد رسيده بود. او نگاهى به اطراف خود انداخت. صندوقى را ديد. اين صندوق را از آسمان آورده بودند. فرزندش را در آن صندوق نهاد و به سوى رود حركت كرد و صندوق را در آب انداخت. امواجِ سهمگينِ آب، صندوق را با خود بردند. اين امواج به سوى مى رفتند. با حسرت به صندوق نگاه كرد، او با خود فكر كرد كه سرانجام چه خواهد شد؟ نكند او در دريا غرق شود؟ مادر بى تاب شده بود و مهرِ مادرى در وجودش شعله مى كشيد و اشكش جارى شد. بار ديگر صدايى به گوشش رسيد: "ما را به تو باز مى گردانيم و دل تو را شاد مى كنيم". ..... @emamamm