|⇦• روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...
نرو عمه برگرد اگر میتوانی
توخیلی عزیزی، توهم نوجوانی
ببین حمله ی نیزه وسنگها را
مرا تا کجا باخودت میکشانی؟
ببین عمه تنهاست مَحرم ندارد
تو مَردی و باید کنارم بمانی
بمان تا که از مجتبایم بماند
برای دلم یادگاری نشانی
خدایی نکرده اگر برنگردی
اگر بشکند از تو ابرو کمانی
نرو ت انبینی تو از روی نیزه
که کارم شده با سنان هم زبانی
به قلبم تو خنجر نزن دست بردار
نمانده دگر در گلو استخوانی
*گریه تو ببر حرم حسین،آی ناموس دارها!...برای چی گفت: داری خون دل به من میدی برگرد ...اگر من تنها بشم چی میشه؟...*
منو بزم شامات و دروازه ی ساعات
منو یک یهودی و تکه پرانی
برو بی حیا دست بردار از ما
نگاهه خودت راکجا میکشانی؟
پابرهنه شد و به میدان زد
داد میزد عمو رسیدم من
دست من هست پس نَبُر دیگر
تیغ زیر گلو رسیدم من
تا می آیم غریب لب تشنه
باخدا درد دل مفصل کن
بامناجات گوشه گودال
نیزه ها را کمی معطل کن
چقدر دیر آمدم تیغی
بوسه بر دست مهربانت زد
قاری خوش صدای آل الله
چه کسی نیزه بردهانت زد؟
آه چند خط شکسته ممتد
شکل زخم عمیق پیشانی
بی علمدار بودن خیمه
علت اصلی پریشانی
نیزه های شکسته می بینم
لب گودال و داخل گودال
چادر زینبِ تو خاکی شد
روی تل مقابل گودال
برق یک شیء آهنین دیدم
کاسه ی آب شاید آوردن
نه عموجان خیال خامی بود
تازه یک خنجر بد آوردن....
دشنه ای کُند میرسد از راه
نیت کشتن تو را دارد
چقدر زخم خورده ای ،ای وای؟
خواهرت خیمه بوریا دارد
آقاجان به صبرعمه ات زینب
به دل مضطر عمه ات زینب
سایه ی چکمه ای مرا ترساند
حق بده خصلت یتیم این است
صحنه ی غارت عبای شما
حول وحوش هزار ونهصد بود
زخمهای تو را شمردم من
احتیاجی به تیر حرمله نیست
ای عموی غریب ،مُردم من
عمو رسیدم و دیدم چقدر بلوا بود
سر تصاحب عمامه ی تو دعوا بود
به سختی از وسط میدان گذر کردم
هزارمرتبه شکر خدا کمی جا بود
ثواب نحر گلویت...تعارفی شده بود
سر زبان همه،بفرما بود
عمو چقدر لب خشکتان ترک دارد
چه خوب میشد اگر مشک آب سقا بود
زنی خمیده عمو...رد شد از لب گودال
نگاه کن نکند ،مادر تو زهرا بود
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅
B A B O L H A R A M-2341564.mp3
3.11M
|⇦• روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی حسین سیب #سرخی •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦• روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ استاد حاج منصور ارضی •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا أهلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ
« وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا»
گرچه از دنیا فقط دوچشم تر دارم حسین
من زِ ثروتمندها هم بیشتر دارم حسین
خانه بودم ! فاطمه آورد تا اینجا مرا
هر کجا مادر بفرماید گذر دارم حسین
روضه را جارو زدم قلب مرا جارو زدی
حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین
هر چه را دارم نگیری ! هر چه که دارم تویی
من به جز عشقِ شما چیزی مگر دارم حسین
بشنود هر کس که می خواهد ز تو دورم کند
مرگ بر من لحظه ای دست از تو بر دارم حسین
تو ته گودال رفتی من شدم بالا نشین
از تو دارم آبرویی هم اگر دارم حسین
پیشِ بابایم برایت گریه کردم زود گفت
نذر مویِ اکبرت هر چه پسر دارم حسین
آنقدر پایِ تو می سوزم خودت خاکم کنی
با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین
کربلایِ تو مگر در هیئت و در روضه نیست؟
پس چرا اینقدر من فکر سفر دارم حسین
چیزی از دستت نمی خواهم خجالت می کشم
آخر از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین
*بعضیا میگن تو بغل حسن ابن الحسن بود یعنی حسن مُثنی ، دیگری میگه تو بغلِ قاسم بود بچه رو آورده بود کنارِ بدن باباش ، ابی عبدالله بغلش کرد .. اصلاً از روز اول حضرت رو بابا میدونستُ بس . من بمیزم برات عمو .. تو همه کس و کارِ منی ..
زینب سلام الله یه ریسمان به دست عبدالله بسته بود نمیزارم بری .. گفت عمه ببین نیزه ها بالا میره ... از همون دور لبیکَ یا عما گفت .. هی میگفت : «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي» .. یه مرتبه ابی عبدالله خواستش ...*
ابنُ الحسن، ذُخرالحسین، عبداللَّهم من
یا عَمَّتی! حساس بر ثاراللهم من
انگار بوی خون مولایم میاید!
من زنده باشم صوت آقایم بیاید؟
من زنده باشم غربت او را ببینم!؟
دورِ عمو گرگانِ بَدخو را ببینم!؟
شمشیرها دارند میبارند بر او
از بدر و خیبر کینه ها دارند بر او
دستم رها کن بی سپر مانده عمویم
من زنده ام، کِی بی پسر مانده عمویم
من آمدم، یا عَمِّیَ المظلوم، آقا
ای از تمامِ لشگرت محروم، آقا
ای وایِ من، قربانِ این زخمِ سر تو
دارد چه بَد خون میرود از پیکر تو
ای وای اگر شمشیرها جانت بگیرند
قوّت زِ دست و پا و چشمانت بگیرند
*رسید دید سرِ مبارکِ ابی عبدالله رو گرفته میخواد بزنه ، سر جدا بشه .. دستشُ آورد جلو .. صدا زد یابن الخبیثه اتقتل عمی ..؟ می خوای عموم رو بکشی .. همینطور که داشت میگفت دستشُ آورد جلو .. دست به پوست آویزان شد .. یا امام حسن .. یهو صدا زد یا اُماه .. مادرش زهرا رو صدا زد .. تا گفت یا اُماه ، ابی عبدالله با همون دستِ بریده بغلش کرد .. یه وقت قاتل سرِ عبدالله رو ... عبدالله بال بال میزد .. حسین ...*
رنگِ خون شده آسمانم
این گودال زد آتش به جانم
قیامت برپاست ، عمویم تنهاست
نباید بمانم ..
رویِ زمین پر از سر نیزه
خورده تنش ، مکرر نیزه
رفته فرو به پیکر نیزه
ثارالله ... ثارالله ...
اذن از تو غم عمه با من
تو رفتی بمانم چرا من
غریب مادر گرفتی آخر
سرم را به دامن ..
کشته مرا لب عطشانت
با لب خشک شدم قربانت
شاهی و من بلا گردانت
ثارالله ... ثارالله ...
____________
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
Babolharam Arzi shab5.mp3
6.44M
|⇦• روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ استاد حاج منصور #ارضی •✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
ملائکه برات گریۀ مدام می کنند
برایِ روضه خوانیِ تو اهتمام می کنند
چقدر لقمه حلال وقف روضه می شود
چقدر خرج این محرم الحرام می کنند
چه مشکل است روضه ها برایِ یازده امام
چه آه و ناله ها برایِ یک امام می کنند
چه حیف عده ای برایِ جز تو گریه می کنند
چه حیف اشکهایِ خویش را حرام می کنند
*گریه گرچه غم است ، اما گریۀ برا حسین همه غم های عالمُ از دل برمیداره .. *
اساس روضه های تو حسین وحدت آور است
مذاهب جهان همه به تو سلام می کنند
در آن زمان اگر کسی به یاریت به پا نخواست
در این زمان تمام مسلمین قیام می کنند
اگر تو را نداشتم که محترم نمی شدم
به احترام تو به من هم احترام می کنند
حسین جان ، به قدر لحظه ای مرا رها نکن
اگر مرا رها کنی همه رهام می کنند
خوشا به حال عده ای که از دو ماه قبل ازین
برای اربعین حسین ثبت نام می کنند
سخاوتت به گوشِ قاتلان تو رسیده است
که در کنار قتلگاه ازدحام می کنند
هنوز چشم تو به سوی خیمه هاست ای حسین
مقابل تو رو به جانب خیام می کنند
بعضیا شب اولشونه ان شالله پیرمرد بشیم در خونۀ حسین .. الحمدلله دونه دونه موهامون داره در خونۀ تو سفید میشه .. بچه هامون دارن یواش یواش قد می کشن .. الحمدلله در خونه تو بودیم باباها نون حلال دادن برا بساط حسین .. آی جوونا اگه خوب گریه می کنی مرد باش برو خونه دست و پای مادرتُ ببوس .. آخه امام صادق فرمود اگه حسین شنیدی گریه ت گرفت بدون مادرت به اندازۀ یه نگاهم خطا نکرده .. امشب بگو حسین جان به حق مادرت منم راه بده تو این قافله .. منم می خوام فداییت بشم .. منم میخوام شهید راه تو بشم آقا .. اجازه بدین من بی مقدمه روضه بخونم .. آخه روضۀ عبدالله بن الحسن یه جایی میره من همش می ترسم بگم .. اکثرا جوونن حتی بزرگترا که الان در مجلس حضور دارن، بعضی موقعها شاید بگن بابا اینا جوونن اذیت میشن تو روضه .. آی خواهر ، برادر نگاه نکن ببین با چه شکلی داره میاد تو جلسه ، ببین برا کی اومده .. وهب نصرانی بود اما حسین نگاهش کرد وقتی اومد پیش امام حسین دیگه حسینی شد ..
وقتی وداع کرد ابی عبدالله ، تو اون گرما ، در اون اضطراب .. عباسشُ کشتن، علی اکبرشُ جلو چشمش قطعه قطعه کردن .. به شیرخوارشم رحم نکردن .. اومد وداع کنه همه بچه هارو به زینب سپرد گفت زینب تازه کارت شروع می شه .. اما فقط یه نفرو دستشُ گرفت تو دست زینب گذاشت اونم عبدالله بود .. گفت خواهرم این تنها یادگارِ حسنِ منه .. این پسرِ شیر جملِ .. این بچه ، خونِ حسن تو رگاش جریان داره .. این بچه از شمشیر و خنجر باکی نداره .. دستش تو دست زینب بود ، همچین که شنید و از دور می دید عموشُ دوره کردند ..
بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
تیر به قلب حسین زدن .. صورتشُ با سنگ متلاشی کردن .. تو گودال داره غلت می خوره .. صدای اهل خیمه بلند شد یه وقت دیدن این بچه نگاه کرد گفت عمه ، عمویِ منه! .. دستشُ از دست عمه جدا کرد .. دوید سمت گودال .. دید عمو رو زمین افتاده .. نانجیب شمشیرُ بلند کرد ، این بچه خودشُ انداخت رو بغلِ عمو .. دستشُ آورد جلو به عمو نخوره .. یه وقت دیدن دست به پوست آویزان شده .. (روضه بگم؟) یه تیراندازِ ماهر اگه صد تا تیر هم داشته باشه، تیرِ آخری رو خوب دقت می کنه .. سه تا تیرِ سه شعبه آورده با خودش کربلا .. یه دونه شُ به چشمایِ عباس زد .. یه دونه شو به گلویِ علی اصغر .. تیر آخرِ .. حسین عبدالله رو تو سینه بغل گرفته .. (ابی عبدالله دو تا بچه تو بغلش بال بال زدند .. یکی علی اصغر بود ..) حرمله نشست .. یه نقطه رو نشونه گرفت. گفتن حتماً میخواد بزنه به حسین .. چنان تیر به سینۀ عبدالله .. این بچه به حسین دوخته شد ..
عمو جونم تویِ گودال
دیدم افتادی جون دادی
میونِ این همه نیزه
منم رو سینه ت افتادم ..
سپر میشم برا جسمت
جدا شد از تنم دستم
حلالم کن اگه راهِ
نفس هایِ تو رو بستم ..
چه گودالی، چه جنجالی، چرا عمامه تو بردن؟
خودت که داری جون میدی، برا چی خنجر آوردن؟
هر کی صدا منو میشنوه بگو : حسین ..
____________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
Babolharam Banifateme shab5_1.mp3
3.82M
|⇦•روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید #بنی_فاطمه ✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
|⇦• #قسمت_دوم زمزمه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
خیلی دیره ..
باید زود بیام تویِ گودال عمو
خیلی دیره ..
داره دورِ تو میشه جنجال عمو
خیلی دیره ..
داره خواهرت میره از حال عمو
می رسونم خودم رو ، من می گیرم علم رو
مثلِ عباس قبول کن ، این بازویِ قلم رو
عمو حسین .. حسین جان ...
____________
موهات تو دست بادِ ، زخمات خیلی زیادِ
لبهات خشکه هنوزم ، هیشکی آبت نداده
عمو حسین .. حسین جان ...
خیلی سخته ..
بسوزه با تیر حنجرِ من عمو
خیلی سخته ..
جدا شه رو دستات سرِ من عمو
خیلی سخته ..
ببینه اینو مادرِ من عمو
از اون سخت تر همینه ، که مادرت ببینه
اسبا دارن میانُ ، گودال میشه مدینه
جای نعلا می مونه ، به رویِ پیرهنِ ما
تا قیامت نمیشه ، از هم جدا تن ما
عمو حسین .. حسین جان ...
↫
____________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
۲
⇦• #قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا و روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
اگرچه از میِ لطفت سبو سبو بردم
همیشه از تو ندانسته آبرو بردم
*حضرت صادق علیه السلام فرمود: زینتِ ما باشید نه اینکه باعث آبروبری از این دستگاه باشید*
اگر چه آب به نام تو پاک شد اما
ببخش نام تو را گاه بی وضو بردم
که گفته است پس از مرگ دستِ من خالیست؟
که من به شوقِ تو در خاک آرزو بردم
لباسِ مشکی من بیرق عزایِ شماست
من این نشان را با خویش کو به کو بردم
غذایِ خانۀ من هم غذایِ حضرتی است
چقدر لقمه از این سفره در گلو بردم
سیاه بود دلم اشکِ روضه پاکش کرد
*اشک برای امام حسین علیه السلام بامعرفت که ریخته بشه، حضرت فرمود به اندازه بال مگس که چشمت خیس میشه برا عزایِ امام حسین به اندازه کفِ دریاها، ریگ بیابان ها، برگهای درختان ، گناه داشته باشی خدا همه رو یه جا می بخشه ..
سید مهدی بحرالعلوم میگه که برا من سوال بود که چطور میشه آخه یه قطره اشک برا امام حسین این کارو کنه؟ سید مهدی میگه این یه سوال ، یه سوال دیگه هم داشتم میشه کسی تا زنده هست دستش برسه به دستِ ولی خدا امام زمان؟
میگه داشتم می رفتم از نجف به کربلا ، یه نفر به اسم صدام کرد سید مهدی! برگشتم دیدم یه سید جوانیِ گفتم حتماً از طلبه هاست منو اینطور میشناسه، سلام کردم فرمودند که اجازه میدی با هم باشیم تا کربلا؟ گفتم بله ما تنها هستیم . داشتیم می رفتیم عصام از دستم افتاد ، اومدم خم شم عصا رو بردارم، این آقا عصارو برداشت داد بهم ، همچین که دستش به دستم خورد فرمود این اولین سوالت. گفتی میشه دست حجت خدا به دستم برسه؟ به دستت رسید. اما سوال بعدیت که گفتی چرا یه قطره اشک برای ابی عبدالله این همه اعجاز داره؟ سید مهدی میخوام یه داستانی برات بگم این داستان خودش مسئله رو برات حل می کنه.
یه پادشاهی رو حضرت مثال زد یه موقعی با اصحابش رفتن برا شکار ، گم شد این پادشاه تو شکارگاهش. نه اونا پیداش کردن نه این پادشاه اونارو پیدا کرد. حالشم بسیار بد شد، داشت میمرد. از دور یه کلبه ای دید ، یه پیرمرد و یه پیرزن تو این کلبه بودن که تمام هستی شون یه بزی بود از شیرش ارتزاق می کردن. وضع این مردُ که دیدن ، مردِ به خانومش گفتش که خانم هستیمون این حیوانِ ، اما باید اینو سر ببریم. یه غذایی براش درست کنیم جون بگیره. این کارو کردن درست شد از اینجا برگشت. داشت میرفت گفت من فلان جا پادشاهم بیایید یه سری به من بزنید از خجالتتون دربیام. بعد که نشسته بود تعریف می کرد گفت چکار کنم با این پیرمرد، این پیرزن؟ هرکی یه چیزی گفت. یکی گفت امیر یدونه بز داده، گوسفند داده، صد تا بهش بده جبران میشه، یکی گفت نه هزارتا باید بهش بدی، یه وزیری بود دانا، گفت امیر در امانم؟ بله. گفت به نظر من شما از تختت باید بیایی پایین تاجتو بذاری رو سرش ، چون همه هستیشُ اونا خرج تو کردن. حضرت فرمود سید مهدی! جد ما ابی عبدالله همه هستیشُ خرج کرد .. حالا جا نداره خدا به جز خداییش هرآنچه داره به ابی عبدالله بده؟ ..
سیاه بود دلم اشک روضه پاکش کرد
چه خیرها که ازین آب شستشو بردم
یتیم بودمُ پرسید هر که از پدرم
به افتخار فقط نام از عمو بردم
وقتی وداع می کرد ، تو وداعِ آخر مخصوصاً چند بار ابی عبدالله فرمود: زینبم حواست به عبدالله باشه. این بچه بی قرارِ .. نکنه یه وقت بیاد تو میدون .. عمۀ سادات دستور ابی عبدالله رو اجرا کرده هر چی مواظبت کرد دید نه حریفش نیست، دستشُ سفت گرفته اما زینب داره بالا تل نگاه می کنه چه خبره، همچین که ابی عبدالله از رو اسب افتاد، تا زینب دست رو سرش گذاشت، این بچه دستشُ از دست عمه رها کرد ..
داد می زنه «وَاللهِ لا أُفارِقُ عَمِّي» یه لحظه از عموم جدا نمی شم .. اومد بالا گودال ، دید بحر بن کعب ملعون شمشیر بالاسر عمو گرفته . فرمود «وَيْلَكَ يَابْنَ الْخَبيثَةِ أَ تَقْتُلُ عَمِّيَ؟» میخوای عموی منو بکشی؟ مگه عبدلله مرده باشه .. تا شمشیر پایین آورد یه وقت دیدن عبدلله دستشُ جلو آورد .. همچین که شمشیر رسید به استخوانِ دست ، یه مرتبه لحن عوض شد .. دیدن داره داد میزنه وا اماه .. (گرفتی یا نه؟) انگار همه قصه هایی که بابا حسنش براش گفته، یه مرتبه جلو چشمش اومد ..
گردیده بود همدست قنفذ با مغیره
________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
۱
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
این بغض ، رفته رفته گلوگیر می شود
از خودخوری یتیم حرم پیر می شود
*گفت عمه! روضه عبدالله بن الحسن ، همۀ روضه یه طرف ، اینکه عاشورا تو زودتر میاره و اذیتت می کنه یه طرف. این روضه ها برای روزِ عاشوراست. روضۀ گودالِ .. اما وسط دهه عبدالله بن الحسن دوباره دلتُ می بره . گفت عمه :*
دور و برش شلوغ شد، عمه نگاه کن
انگار خوابِ سرخ تو تعبیر می شود
*از صبح داره می بینه ، این نانجیبارو خوب شناخته ، گفت عمه :*
این شمر نیست که خنجر کشیده است؟
دارد به قتلگاه سرازیر می شود
بی تاب و خسته تشنه جگر سوخته ، غریب
مجروحِ نیشِ نیزه و شمشیر می شود
*چی دیده عبدالله که داره اینو میگه؟*
راضی نشو عموی مرا زجرکش کنن
دستم اگر رها نکنی دیر می شود
*بچه داره می بینه، دورِ عمو حلقه زدن، بعضیا قربۀ الی الله .. یه عده دارن سنگ میزنن .. فِرقَةٌ بِالسُّیُوفِ .. یه عده دارن شمشیر می زنن .. وَ فِرقَةٌ بِالحِجَارَةِ .. اما این منظره رو که دید، دیگه عبدالله نتونست طاقت بیاره .. دید پیرمردا از اسب پیاده میشن قربۀ الی الله میان با عصا به بدنِ عمو ...*
راضی نشو عموی مرا زجرکش کنن
دستم اگر رها نکنی دیر می شود
دیدید عمه ، که افتاد عمویِ من
دستش کشید و رفت خودشو رسوند گفت نزن بی حیا .. نزن .. با رفتن عبدالله پشت سرش حرم به هیاهو درآمده .. یه وقت دیدن همه اهل خیام میگن واحسنا ..*
لشکر ز چهارسو به تکاپو درآمده
از لابلایِ اسب سواران رسید و دید
تکیه به نیزه داده به زانو درآمده
*این روضه برای عاشوراست یه لحظه دیدن ابی عبدالله تکیه به یه نیزه شکسته داده .. یه نانجیبی گفت حسین! تو هنوز زنده ای؟ ببین دارن میرن سمت خیمه ها .. میگن ابی عبدالله به این نیزه شکسته خودشُ تکیه داد ، قدری خودش بالا آورد ، فرمود نانجیبا من هنوز زنده ام .. اول بیایید کار حسینُ تموم کنید .. جلو چشم من تو خیمه ها نرید ..*
یک گله گرگ دید برایِ دریدنش
دندان به هم فشرده ز هر سو درآمده
سر نیزه ای که رفته ازین سوی پهلویش
زیر فشار از آن سوی پهلو درآمده
*حالا هر کی میخواد آروم باشه، باشه. از حال رفته .. پا به زمین می کشد ولی ..*
وقت نزول تیغ به جای سپر همه
دیدند بینِ معرکه بازو درآمده
تا بازویِ قلم شده آویز پوست شد
از تیر حرمله گلویش نذر دوست شد
*تا حالا که بازو رو قطع کردن می گفت وا اماه .. اما یه وقت نانجیب خدا لعنت کنه حرمله رو ، همه جا تو همه مقاتل نوشتن قاتلِ عبدالله بن الحسن هم حرملۀ نانجیب بوده. خدا عذابشُ زیاد کنه . سخت تر از این اینه که دوباره ، یه بار تو میدون خونِ گلوی علی رو صورت ابی عبدالله بود .. زینب پشت خیمه ها این خونهارو پاک می کرد .. اما دیگه تو گودال کسی نمی تونه بیاد .. بچه رو سینۀ عموِ .. نانجیب با تیر سه شعبه زد عبدالله رو به بدنِ عمو دوخت .. خون رو صورت حسین پاشید .. عمه سادات دنبال عبدالله دوید تا گودال. گاهی اوقات چادر زیر پای زینب می پیچید. میون دشمن هی روی زمین می افتاد. واحسنا .. وامحمدا .. واعلیا .. وا اماه .. هی به سر می زنه .. ان شاالله دیگه اینجارو زینب ندیده باشه .. آخه کسی نیومد این بچه رو از سینه عمو جدا کنه .. (کجارو میگی؟) وقتی که اون ده نانجیب اسبهارو نعل تازه زدن .. اسبارو روانه گودال کردن .. آی حسین ...*
شب امام حسنِ هر چقدر کار باهاش داری دستِ گداییتُ بالا بیار .. امشب اینطور ناله بزن .. یا حسن و یا حسین ...
↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾
________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_پنجم_محرم
#روضه_عبدالله_ابن_حسن
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
۳
Babolharam Taheri shab5.mp3
3.36M
⇦• #قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا و روضه حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔴 ۱
Babolharam Taheri shab5_3.mp3
3.04M
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔴 ۳
Babolharam Taheri shab5_2.mp3
1.29M
|⇦• #قسمت_دوم زمزمه و توسل به حضرت عبدالله ابن حسن علیه السلام اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔴 ۲
.
#حضرت_عبدالله_شعرروضه
#واحد وسط
تکرار " یا حسن یا حسین "
از اواسط روضه مکشوف است دقت شود
تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است
پس حسینیه ما صحن و سرای حسن است
نهضت کرب و بلا تحت لوای حسن است
گریهی این دهه روزیش به پای حسن است
کربلا آمده اند این دو به امضای حسن
هرچه داریم به قربان پسرهای حسن
نوبت نوکری ساحت عبدالله است
رحمت الله همان رحمت عبدالله است
صحبتی هست اگر صحبت عبدالله است
ذکر لبها مددی حضرت عبدالله است
یازده ساله، ولی حافظ قرآن است این
به سکوتش منگر غرش طوفان است این
کربلایی مدنی بوده از اول نسبش
این حسن زاده حسین است فقط روی لبش
در حرم عبد حسین است همیشه لقبش
نوجوانی علی زنده شده از ادبش
این چه شانیست که هنگام بیانش شده است
جان ناموس خدا حافظ جانش شده است
باز انگار حسن دست به دست زهراست
تل شده کوچه و زهرای قبیله تنهاست
بازهم حرف علی شد سر نامش دعواست
ریسمان خنجر کُند است و به مقتل غوغاست
کوچهی سنگی و گودال به هم پیوستند
قنفذ و شمر در این فاجعهها هم دستند
روی تل بود دلش در وسط میدان بود
به رویش گرچه نیاورد، ولی گریان بود
عمه هم مثل خودش بی رمق و حیران بود
همه سیراب و عمویش چقدر عطشان بود
ناگهان دست کشید و سوی میدان آمد
به سرش میزد و با ذکر عموجان آمد
آمد و دید که غوغا شده دور پدرش
یک نفر نیزه فرو کرده میان کمرش
یک نفر هم زده بر صورت او با سپرش
یک نفرهم زده با کهنه غلافی به سرش
ولی الله تنش زیر لگدها مانده
نیزه بدقلقی در دهنش جا مانده
حرمت خون خدا زیر سنان چال شد و
زینت دوش نبی زینت گودال شد و
آنقدر خون ز تنش رفت که بیحال شد و
تن پاکش وسط هلهله پامال شد و
یاعلی گفت و صدا را به گلویش انداخت
خویش را گریه کنان روی عمویش انداخت
دست خود را سپر بی کسی آقا کرد
زیر لب با عموی تشنه لبش نجوا کرد
پلک خون بسته خود را به چه زحمت وا کرد
وخودش را بغل زخم عمویش جا کرد
گفت: هرچند عمو زخمی و درهم شده ام
باز صد شکر فدایی امامم شده ام
#شب_پنجم_محرم
#شب_ششم_محرم
.
.
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ،
فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً
وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً،حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
این اشک نیست گوهر بزم عزایِ توست
گر چه کم است نذر تو و روضه هایِ توست
این دستمال شسته شده با گلابِ اشک
تارش ز خیمه و نخش از عبای توست
*حسین ...*
هر جا برایِ سینه زدن جمع می شویم
خیمه که نیست شعبه ای از کربلایِ توست
فالی زدم به مُصحف ماتم که ناگهان
آیاتِ اشک آمد و گفتا برای توست
گیرم که سر ز کُنگرۀ عرش بر کُنم
وقتی که من به اوج رسم ابتدایِ توست
با آنکه از شهادت تو قرن ها گذشت
هر روز ماجرایِ جهان ماجرای توست
*حسین ...*
.
#شب_اول_محرم
اَلسَّلامُ عَلَیْكَم یا آلَ رَسُولِ اللَّهِ
«اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ»
.
#امام_حسین
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی عِنْدَكَ وَجِیهاً بِالْحُسَینِ عَلَیهِالسَّلام فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَة»
یا اَبا عَبدِالله ....
باز دعوت نامه را دادند و ماهم آمدیم
باز هم گریه کنان با اهل عالم آمدیم
چادرش را داده تا ما پرچم روضه کنیم
زیر دینِ مادری با قامت خم آمدیم
اشک ما را پاک خواهد کرد با دست خودش
حکمتی دارد اگر با اشکِ نم نم آمدیم
پایمان لرزش ندارد چون که بند روضه هاست
دست را بستیم بر این حبل محکم آمدیم
*بی بی جانم ... خیلی به ما منت گذاشتی ...
خیلی از ماها بنا بود از دنیا بریم محرم رو نبینیم .... انقده فاطمه دعا کرده برا ما ...*
با لباسِ مشکیِ ماهِ محرم میرویم
با لباس مشکیِ ماهِ محرم آمدیم
خوب و بد این جا ندارد ما گدایِ زینبیم
خواهرِ آقا عنایت کرد درهَم آمدیم
یا حسین آمد زِ هر جمعی خدا لبیک گفت
اعتقادِ ماست که با اسمِ اعظم آمدیم
الهی بالحسینِ الهی العفو ..........
هَمُ و غمِ زندگی از سینۀ ما رفته است
هر زمان که دسته جمعی زیر پرچم آمدیم
خنده مال مردم دنیا به ما گریه دهید 2
به امید یک جهان اندوه و ماتم آمدیم
انبیاء از خادمانِ روضه های حضرت اند
پا به پایِ خِضرُ نوحُ و هودُ و آدم آمدیم
گریه بر آقا نشانیِ مسلمانیِ ماست
ما به فرمانِ رسول الله اکرم آمدیم
باز هم پیراهنی در عرش آویزان شده
در عزایِ اشرفِ اولاد آدم آمدیم
میرسد روزی که زینب ناله خواهد زد حسین
کربلا تا کوفه را بی یار و مَحرم آمدیم
.
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
@emame3vom
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
من برایت پدرم پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری
یاد شبهایِ مناجاتِ حسن می افتم
می وزد از سرِ زلفِ تو نسیم سحری
همه گشتیم ولی نیست به اندازۀ تو
نه کلاه خودیُ ، نه یک زرهی ، نه سپری
من از آن جا که به موسی ایَت ایمان دارم
می فرستم به سوی قوم تو را یک نفری
بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد
نیست ممکن بروی و دلِ ما را نبری
قاسمم را به رویِ زین بگذار عباسم
قمری را به رویِ دست گرفته قمری
نوعروست که نشد مویِ تو را شانه کند
عاقبت گیسویت افتاد به دستِ دگری
تو خودت قاسمی و صد ذره شدی
دو هجا بودی و حالا دو هجا بیشتری
بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم
از روی قامت تو رد شده هر گذری
جابجا می شود این دنده تکانت بدهم
وای عجب درد سری وای عجب دردسری
*هی مادرش به قد و بالاش نگاه می کرد .. قاسمم .. عوضِ بابات برو میدان شمشیر بزن .. فرستادن تو خیمه ، خواستن لباسِ رزم تنش کنن ، عاقبت نشد .. کفن تنش کردن .. همه کمک کردن تا قاسم سوار مرکب بشه .. خیلی اصرار کرد گفت عموجان اجازه بده منم مثل علی اکبر برم میدان .. ابی عبدالله بهش اجازه نمی داد .
رفت گوشه خیمه زانویِ غم بغل گرفته بود. مادرش اومد گفت عزیزم چی شده؟ گفت مادر رفتم عمو اجازه نداد برم میدان .. گفت صبر کن یه کاری می کنم الان دیگه نتونه عمو نه بیاره .. دیدن از تو یه بقچه ای یه نامه ای رو درآورد گفت اینو بابات داده گفته یه روزی کربلا قاسمم خواست بره این نامه رو بده دست برادرم ابی عبدالله ..
همچین که نامه رو گرفت خوشحال اومد خدمت عموجان .. (عزیز دلم قربونت برم، تو یادگار برادر منی ، تو عزیز منی، تو بمون با این زن و بچه برگرد مدینه ) گفت عموجان این نامۀ بابامه .. تا اسم باباشُ آورد ابی عبدالله زد زیر گریه .. نامه رو باز کرد دید دست خط داداش حسنِ .. هی نامه رو ، رو چشمش می کشید میگفت حسن جان کجایی ببینی حسینتُ غریب گیر آوردن ..
تو نامه نوشته حسین جان من نیستم کربلا ، اما قاسمم عوض من میدان بره .. ابی عبدالله راضی شد فرمود عزیزمُ آماده کنید . اومد بره سید جعفر شوشتری رحمه الله علیه میگه انقدر ابی عبدالله عاشقِ قاسم بود ، همدیگرو بغل گرفتن انقدر گریه کردن تا دیدن ابی عبدالله غش کرد .. حالا قاسم رفت وسط میدان .. عمه زینب داره براش دعا می کنه ، زنهای خیمه همه دارن براش دعا می کنن .. ابی عبدالله هی میگه ان شالله داغتُ نبینم .. نگاه کن ببین چقدر قشنگ شمشیر می زنه .. مثل داداش حسنم تو دل دشمن می زنه .. اما این خوشحالی زیاد طول نکشید .. یه وقت یه صدایی به گوش ارباب رسید ، یه ناله ای بلند شد عمو! عمو بیا قاسمتُ کشتن .. (راحت تر روضه بگم؟) عمو استخونایِ بدنم ..
پسری که پاهاش به رکاب اسب نمی رسید ، شیخ جعفر میگه تا ابی عبدالله اومد بالا سرش دید بچه بدنش زیرِ سم اسبا .. قاسمُ بغل گرفت .. اومد بیاد سمت خیمه ها ، یه وقت دیدن پاهایِ قاسم رو زمین کشیده میشه .. شیخ جعفر میگه دو تا دلیل داره ، یا انقدر مصیبت سنگین بوده ابی عبدالله قاسمُ خمیده آورد .. یا انقدر بدن قاسم زیر سم اسبان ...
ای حسین ...
نمیدونم گریه ابی عبدالله، موقع انتقال پیکر قاسم ، بخاطر سینه و استخوانهای شکسته قاسم بود ، و یا اینکه ابی عبدالله با دیدنِ سینه خورد شده قاسم، یاد مادر افتاده بود... آخه بی بی هم بین در و دیوار قراردادند و مفتل نوشته بی بی براش نفس کشیدن سخت شده بود..
____________
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄
Babolharam banifatemeh shab6_1.mp3
2.67M
|⇦•روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید مجید بنی فاطمه✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
|⇦• #قسمت_دوم زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
خیلی سخته ..
برا من که جوشن ندارم عمو
خیلی سخته ..
جلو سنگا طاقت بیارم عمو
خیلی سخته ..
نمی خواد بیای تا کنارم عمو
خیلی تا اینجا راهِ ، عمرم قد یه آهِ
رویِ آیینۀ تو ، جایِ سنگ سپاهِ
عمو حسین .. عموجان ...
خیلی سخته برا تو ، کاش می بستی چشاتو
تو هر زخمم می بینی ، تابوتِ مجتبی رو
عمو حسین .. عموجان ...
____________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_ششم_محرم
#روضه_قاسم_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ ۲
Babolharam Taheri shab6_2.mp3
873.4K
|⇦• #قسمت_دوم زمزمه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•۲
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ حاج محمد طاهری✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
فک نکنی سیزده ساله بوده و حالا رفته میدان و تا رفتش تو میدان زخم خورد و رو زمین افتاد. نه!
تاریخ نوشته به تنهایی سی پنج نفرُ به درک واصل کرد که چهارتاشون از شجاعترینِ سپاه شام بود . ازرق شامی تا نگاش کرد گفت این بچه ست. لذا یکی از بچه هامو میفرستم کارشو تموم می کنه. چهارتا از بچه هاشُ فرستاد هر کدوم از شجاع ترین سپاه بودن. قاسم بن الحسن با رزمِ حیدری همه رو به درک واصل کرد. خودش وارد میدان شد ، خود این نانجیبم به درک واصل کرد. دیدن حریفش نیستن ، پسر امام حسنِ .. دوره ش کردن .. شروع کردن سنگ انداختن .. سپری که نداره .. جوشنی نداره .. یه وقت ابی عبدالله دید صدایِ قاسم بلند شد عمو به فریادم برس ..
یه لحظه ای ابی عبدالله رسید نوشتن مثل مرغِ بسمل قاسم رو زمین .. هی داره پاهاشُ رو زمین می کشه .. داره جون میده جلو عمو .. گفت خیلی برا عمو سخته صداش بزنی نتونه کاری برات بکنه ..*
خیلی سخته ..
که آتیش به قلب بابا می زنی
خیلی سخته ..
ببینم داری دست و پا می زنی
خیلی سخته ..
که اینجور عموتُ صدا می زنی
ای ماهِ رنگِ هاله ، صبرم دیگه محاله
از نعل اسبا روی ، جسمت جای هلاله
مثل اکبر اگر چه ، از جسمت کم نمی شه
اما از خاک تنتُ ، هیچ جوری کم نمی شه
عمو حسین .. عموجان ...
طوفانِ داغت بال و پر بر هم بریزد
آرامشِ مژگانِ تر بر هم بریزد
بوسه نمی خواهم من از خیرش گذشتم
می ترسم آخر بی خبر بر هم بریزد
آیینۀ من کی دلش آمد که اینطور
زیباییت را با تبر بر هم بریزد ؟
از سنگ و نعل اسب تنها بر می آید
شکل تو را از هر نظر بر هم بریزد
دور و برم وقت مرتب کردنت آه
دیدم تن تو بیشتر بر هم بریزد
بس کن نکش پا بر زمین نگذار وقتی
آمد به دیدارت پدر بر هم بریزد
فکرِ پریشانیِ مادر را نکردی
بیند به این وضعت اگر ، در هم بریزد
بی دردسر با من بیا تا خیمه ، باشد؟
نگذار عمویت این قدر بر هم بریزد ..
*میدونی چرا حسین انقدر به هم ریخت .. آخه وقتی می خواست بره میدان قاسم، پاش به رکابِ اسبم نمی رسید .. حالا روایت نوشته ابی عبدالله سینه قاسمُ به سینۀ خودش چسبانیده داره میارتش پاهایِ قاسم داره رو زمین ... گفت چقدر زود هم قد عمو عباست شدی؟*
در هر قدم از دیدن این قد کشیدن
این پیرمرد خون جگر بر هم بریزد
با خنده لشکر گفت که کارش تمام است
از او فقط مانده کمر بر هم بریزد
*بدن قاسمُ آورد تو خیمۀ دارالحرب کنارِ بدنِ علی اکبر گذاشت .. این بابایِ شهید ، خودش مابینِ این دو بدن نشست .. یه نگاه به اکبر می کنه .. یه نگاه به قاسم .. صدا زد عزیزایِ دلم ، دیگه دعا کنید منم زود بیام پیشتون ..*
یا امام حسن .. اینا به هزار امید اومدن ، شبِ یتیم شماست آقاجان .. اما خیلیا گفتن امشب شبِ کریمه .. شب ابن الکریمِ .. بریم در خونه کریم نمیذاره دست خالی برگردیم.
خدا به آبرویِ امام حسن علیه اسلام امشب احدی را ناامید و دست خالی برنگردان.
الهی آمین ..
____________
#حاج_محمد_طاهری
#شب_ششم_محرم
#روضه_قاسم_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ ۳
|⇦• #قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ پنجم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید رضا نریمانی✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
وقتی میانِ روضه با گریه خلوت می کنم
آقا شبیه تو کمی احساسِ غربت می کنم
وقتِ خطا الّا شما بوده حواسم بر همه
از اینکه هستی شاهدم همواره غفلت می کنم
*آقا بیا الانم نگام کن .. به آن بنده ای که گناه میکنه برای حسینم گریه می کنه .. اگر بعضی جاها پایم خطا میزارم حواسم بهت نیست .. ولی شبا هم بیا یه نگاهی بهم کن ببین چجوری برای جدت ناله میزنم و گریه می کنم ..*
وقتی برایِ تو نشد سودی ندارد ندبه ها
با اسم تو از عشق تو من کسبِ شهرت میکنم
*محرم اومدم باهات آشتی کنم .. کجایی؟ یکم حرف بزنیم با امام زمانمان لیت شعری ... اين استقر بك النوى .. کاش الان میدونستم کجایی .. منم میومدم کنار تو می نشستم آقاجان .. همه دستها رو بیارن بالا ذکر هر شبتُ بگو ، به این امید که یه شبی آقا بیاد یه سری به ما بزنه ...
گل نرگس بیا بیا ..گل نرگس بیا بیا ..*
تنهاترین مرد زمان در جمعه هایِ بی کسی
حاضر شما هستیُ من هر هفته غیبت میکنم
از معصیت تنها شدم آلوده ی دنیا شدم
دارم برایِ لذت یک روزِ غفلت می کنم
حب علی و آلِ او خیر النعم باشد ولی
من با گناه و معصیت کفران نعمت می کنم
حالا نشسته غصه ی عالم به رویِ سینه ام
از دست نفس سرکشم اینجا شکایت می کنم
یادِ شهیدان حرم خیلی خجالت می کشم
از این همه جاماندگی احساس ذلت می کنم
با این همه در دو جهان با آبرو کردی مرا
بر نوکرانِ مادرِ سادات خدمت می کنم
*آنقدر خوشحالم شبها بهم اجازه میدی نفس بزنم .. آنقدر خوشحالم شبها میزاری بیام بین گریه کنات بشینم .. گریه ام که نکنم خوبه ، فقط همین که بهم اجازه میدی بیام بین خوبها و نوکرات بشینم از سرمم زیادیِ آقاجان ..*
دلتنگِ صحنِ حیدرم بی تابِ شهر کربلام
دورم ولی با چشم دل دارم زیارت می کنم
چجوری زیارت می کنی؟
سلام آقا .. که الان روبروتونم
من ایستادم زیارت نامه می خونم ، حسین جانم
حرم گفتم .. هوایِ کربلا کردم
هوایی ام فقط دورِ تو میگردم ، حسین جانم
مهربان کاش ، ظهیری بغلم میکردی
من به آغوشِ پُر از مهر شما محتاجم
*به خدا خبر نداری چه کساییُ ارباب این روزا با خودش همراه می کنه .. خیلی ها که اصلاً تو این وادیا نیستن .. یه شب میاد موندگار میشه .. مارم بخر آقا ..*
رفیقم ..
تو دنیایی که هستم آقا غریبم
حبیبم ..
تو تنهام نذاشتی قدِ یک دقیقه ام
حسینجان
بمونه ..
دو خط شعر نوشتم رقیه ات بخونه
نوشتم ..
من هر وقت بهت فکر کنم تو بهشتم
حسین جان
دودِ این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوایِ حرم کرب و بلا محتاجم ..
از قنوت سحرِ مادر تو جا ماندم
پسرِ حضرت زهرا به دعا محتاجم
____________
#سید_رضا_نریمانی
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ ۱
|⇦• #قسمت_پایانی روضه حضرت قاسم ابن الحسن (ع) اجرا شده شبِ ششم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ سید رضا نریمانی✨
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
همون قنوتایی که یه دستی میگرفت برا من و تو دعا میکرد .. الجار ثم الدار .. اول همسایه ها بعد خودمون .. بچه ها رو جمع کرد آهای بچه هایِ فاطمه بیایید مادر میخاد برا خودش دعا کنه ، بچه ها همه جمع شدن .. چند روزه مادر در بستر بیماریِ (چی شده این حرفها رو داری میزنی؟) حسنین وضو گرفتن آماده شدن ، مادر میخاد برا خودش دعا کنه ..
نشستن دور تا دور مادر، امام حسن زیر بغل های مادرو میگیره ..دستشُ مادر آروم آروم بالا آورد حتما باید کمک حسن باشه .. (چرا؟) آخه این دست تو کوچه ها شکسته است ..بگذریم بریم کربلا ببینیم چه خبره؟
تو که این گونه روی خاک زِ هم وا شده
*آخه شب عاشورا عرضه داشت عموجان ، شهادت هم قسمت من میشه؟ گفت پسرم؛ اصلا ببینم در ذهن تو شهادت چه جوریه؟ سریع جواب داد اهلی من العسل .. شیرین تر از عسلِ .. خیلی مشتاق شهادتِ .. فلذا روز عاشورا که شد اومد پیش عمو ؛ عمو جان بهم اجازه میدی برم میدان؟ گفت عزیزِ برادرم اگه میشه برگرد خیمه ها .. تو سنت کمه.
این قدر ناراحت شد عمو جازه نداده برگشت خیمه پیش مادرش .. مادرجان عمو بهم اجازه نمیده .. یک لبخندی مادرش زد ، نگران نباش قاسمم چرا مادر؟ رفت از گوشۀ خیمه بغچه ای رو آورد ، در بغچه رو باز کرد ، یه نامه از تو بغچه درآورد ، قاسمم بگیر ببر پیش عمو ..
چیه؟ این نامه پدرتِ .. مخصوص برا تو نوشته .. نامه رو گرفت خوشحال اومد پیش حسین .. عموجان اذن بابامُ آوردم .. تا نامه رو ابی عبدالله دید اول گذاشت روی چشمش .. یکمی نامه رو بو کرد حسن جان خیلی جات خالیِ .. کجایی ببینی منو غریب تو این صحرا گیر آوردن .. حسن جان کجایی بیایی ببینی ما رو با این زن و بچه ها دوره کردن .. (خیلی حرف دارما هی دارم رد میشم ازش) تا نامه رو خوند صدا زد قاسمم باشه اذن باباته امام منه حرفی نمیتونم روی حرف حسن بزنم .. برو ..
بعضی ها یه جوری گریه میکنن اصلاً انگار شب اولشونِ .. باید یتیم نوازی کنیم امشب .. چی میخای بگی که آنقد معطلمون میکنی؟! آنقدر تو خیمه ها گشتن قد و قوارۀ قاسم زره پیدا نمیشه. ای خدا چکار کنیم .. زنها دورش کردن سرمه تو چشمش میکشن .. صورتشُ ابی عبدالله عمامه رو برداشت یه تیکه رو به صورت قاسم بست بنی هاشمیِ زیبا رخِ .. بره تو دل لشکر چشمش میزنن .. یه تیکه هم کفن کرد گردن قاسم راه افتاد سمت میدان شروع کرد رجز بخونه من پسر شیر جملم من پسر حسنم .. یهو پیر مردایی که میشناختن،زهر خورده بودن از جنگِ جمل گفتن داغشُ به دل مادرش میزاریم .. کاری باهاش میکنیم دیگه نتونن برگردونن به سمت خیمه ..
اول دوره اش کردن سنگ میزدن .. بدنشُ مثل گل پر پر کردن .. نامردا سوار بر مرکب شدن .. شیخ جعفر شوشتری میگه وقتی ابی عبدالله میخاست بفرستش میدون پاهاش به رکاب نمیرسید اما وقتی میخاست برگردوندش سمت خیمه .. شیخ جعفر میگه دو علت داره ، یا حسین خمیده بود که پایِ قاسم رو زمین کشیده میشد ... یا قد قاسم زیر نعل اسب ها رشید شده بود*
تو که این گونه رویِ خاک زهم واشده
ای وای بر من که دچار غم عظما شده ای
دیشب از طعم خوش مرگ و عسل میگفتی
ظهر امروز در این معرکه معنا شده ای
بی زره رفتی و از هر طرفی سنگ زدن
که چنین سرخ ترین لاله صحرا شده ای
هر کسی از تن صدپارۀ تو سهمی برد
در کریمی خودم وارث بابا شده ای
سم مرکب همه جایِ بدنت را له کرد
بی سبب نیست اگر در همه شن ها شده ای
استخوانِ قفسِ سینه ی تو خرد شده
تازه حالا نوه حضرت زهرا شده ..
یه روز بارونِ تیر
یه روز بارونِ سنگ
یه روزی تو صلح و یه روز تو دل جنگ
اون از نعش بابات این از پیکر تو
بمیرم برای دل مادر تو ..
گمت کردم آخر ، توی گرد و خاکا
ندیدم چطور شد که افتادی از پا ..
خون تو بیابون چه ردی کشیده
تنت زیر پاشون چه قدی کشیده
ریخته تو کل صحرا خونت
له شد تو سینه استخوانت
از درد آتیش گرفته جونت
میخاستم بگیرن تقاص جمل رو
که اینجوری ریختن به کامت عسل رو
اینها از بابتُ بابام کینه دارن
تلافیشُ میخان سر ما در آرن
دوتامون رو تشنه .. دوتامون رو خسته..
تن تو لگد مال سر من شکسته
اینها سینه هاشون پر از بغض و کینه است
شروعش هم از کوچه هایِ مدینه است
جسمت ، افتاده زیر پاشون
ریختن ، رو پیکرت عموجون
با این ، خنده ات منو نسوزون
____________
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#ویژه_ایام_صفر
┄┅═✧❁۞══۞❁✧═┅┄ ۲
#شب_ششم
#ماه_محرم
#قاسم_ابن_حسن
#مرثیه
#غزل
تا لالهگون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زادهی حسَنم بیشتر زدند
این ضربهها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من
دیدند خوب میشکنم بیشتر زدند
میخواستند از نظر عمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی درآورند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک میکشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدندن
#عباس_احمدی
#صلوات
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹