فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ_تصویری
⭕️ روضه: هر چقدر غریبانه بمیری ، نمیذارن بدنت روی زمین بمونه ...
کانال رسمی حجة الاسلام والمسلمین #استادمیرزامحمدی
#شور_بسیارزیبا_سوزناک
#مقتل #روضه #لطمه_زنی
#عاشورا #محرم
راس تو میرود بالای نیزه ها
من زار میزنم در پای نیزه ها
اه ای ستاره دنباله دار من
زخمی ترین سر نیزه سوار من
پاشو داداش نگاهی کن
که دارن به من غم زده میخندن
دارن پای سر عباس
جلو چشم همه دستمو میبندن
(حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم)
ای بی کفن چه با این پاره تن کنم
با چادرم تو را باید کفن کنم
من میروم ولی جانم کنار توست
تا سال های سال شمع مزار توست
پریشونم همه جونم
به قربونی که تنی که ته گوداله
پر از تیغ و پر از نیزه
پر از زخمه و خاکی و لگد ماله
(حسین جانم حسین جانم حسین جانم حسین جانم)
با گریه آمدم اطراف قتلگاه
گفتی که خواهرم برگرد خیمه گاه
بعد از دقایقی دیدم که پیکرت
درخون فتاده و برنیزه ها سرت
لب تشنه لب دشنه
شنیدم که جوابت رو سنان داده
شنیدم نه خودم دیدم
چقد نیزه به حلقوم تو افتاده
🔷
|⇦•#قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ شام غریبان سال 1397 به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
قطع امید کرده ای از من حلال کن
دردسرت شدیم پس آقا حلال کن
بیچارهایم و نوکریات را نمیکنیم
ما نوکریم ، نوکرِ دنیا حلال کن
درجا زدن حقیقتِ هر روزِ عمر ماست
گر که نمیرسیم به بالا حلال کن
در خانههایِ خویش چه راحت نشستهایم
اما زدی تو خیمه به صحرا ، حلال کن
*الا ای دلبرِ صحرا نوردُم
کجایی من شبی دورت بگردُم ..
آقاجان روضۀ ما که امشب شبِ آخرشه .. میگن شبِ آخر ، شبِ مزدِ .. خودتونم گفتید کارگر تا عرقش خشک نشده مزدشُ بهش بدین .. یادمِ قدیما سینه که میزدن دسته هایِ عزارداری تو یه مسجد و حسینیه وقتی عزاداریشون تموم میشد یه دم میگرفتنُ خارج میشدن ، هی سینه میزدن و میگفتن :
ما مزدِ عزاداری از فاطمه میخواهیم ..
اینقدر مادرِ ما خسته س امروز .. از دیشب تا حالا خیلی روضه ها رو سر زده .. کربلا بوده .. گودال بوده .. نمیدونم بی بی جان خواسته ام درسته یا نه .. اما یه سری به این نوکرایِ خسته ت بزن .. (شک نکن که میاد بی بی)
مادرِ شهیدِ مثه هر هفته میره سرِ مزارِ بچه ش یکم میشینه حرف میزنه ، تا اومد بره عصرِ پنجشنبه دید سر درِ یه خونه مشکی زدن السلام علیک یا اباعبدالله .. گفت برم یه سر تو این روضه یکم برا پسرِ فاطمه گریه کنم بعد برم گلزار .. نشست سرش گرم شد غروب شد ، تا اومد بیرون عجب تاریک شد میخواستم برم سر قبرِ پسرم ، اما چون منتظرمِ میرم یه سری میزنمُ زود بر میگردم .. تا واردِ گلزار شد . دید تو اون تاریکی ها یه زنی کنارِ قبرِ بچه ش نشسته گفت حتماً من اشتباه میبینم .. اومدم جلوتر دیدم نه اشتباه نمی بینم .. من درست دارم میبینم، حتماً این خانم اشتباه اومده .. اومد جلو زد سرِ شانۀ این خانم ، گفت خانمم ببخشید بی ادبی میکنم اما انگار اشتباه اومدی .. گفت نه من اشتباه نیمدم .. مگه این قبر ، قبرِ پسرِ تو نیست؟!!.. گفت آری . گفت شما کی هستید ؟! فرمود تو الان رفتی برا حسینِ من گریه کردی .. (اونا که دنبالِ مزد میگردن امشب)*
معلوم نیست وضعیتم ، زجر میکشم
یا بر گدات چوب بزن یا حلال کن
من ورشکستهام ، به ته خط رسیدهام
دیگر تو این بریده نفس را حلال کن
قلبت شکسته است که جاماندم از حرم
آقا تو را به حضرت زهرا حلال کن
امروز اگر که روضهی جانسوزِ من شده
بزم حرام و زینبِ کبری حلال کن ..
*منامشب آروم میخونم تو هرجور دوست داری گریه کن .. کاری با شما ندارم .. امشب برا امام زمان روضه میخونم ..*
پیکرت در قتلگاه افتاده بودُ سر نداشت
آن طرف بر نیزه ای دیدم سرت پیکر نداشت
بی برادر بودی و مظلوم گیر آوردنت
گفتم ای قصاب ها آخر مگر خواهر نداشت
*طیّب رو همه میشناسن ، در خونۀ ارباب اومده و حر شده (چی شده شبِ آخری داری اینا رو میگی؟! آخه میترسم هنوز منو نخریده باشی .. نمیدونم این چند شبه با گریه هام تونستم چشمتُ بگیرم یا نه ..) میوه ش رو گرفت از درِ هجره ش که بیرون زد اومد تو میدون شهر به سمتِ خونه بارون داره میباره دید یه جایی شلوغه رفت جلو دید یه آقایی ایستاده ، یه زنُ یه دخترم روشونُ به سمتِ دیوار گرفتن کسی قیافه شونو نبینه ، اومد جلوتر میشناسن همه طیّب رو گفت چی شده ؟! گفت این طرف یه ساله کرایه ی خونه ش رو نداده اثاث هاشُ بیرون ریختن .
همین طور که داشت میشنید دید صاحب خونه اومد گفت سید این اثاث هایِ آخرتم جمع کن ببر ، تا گفت سید ، گفت ببینم تو از ساداتی؟! گفت آره آقا .. تا این حرفُ زد طیب بهم ریخت .. هرچی پول داشت درآورد داد به صاحب خونه ، گفت بقیه شم بیا دم درِ هجره اجاره یه سال بعدشم ازم بگیر .. سریع این زن و بچه ش رو بگو برن تو خونه . تو خجالت نکشیدی .. زن و بچه ی پسرِ فاطمه رو بیرون نگه داشتی ..
____
#سید_رضا_نریمانی
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#راهیان_نور
#حکایت_توبه_مناجات
#شام_غریبان
#ویژه_ایام_محرم
#فاطمیه
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦•#قسمت_دوم روضه و توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ شام غریبان سال 1397 به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
امشب میدونی این بچه ها چی کار میکردن .. همه اینا رو خانم با یه مکافاتی زیرِ یه خیمۀ نیم سوخته جمع کرد .. آمار گرفت دید یکی از بچه ها کمه .. سریع تو این صحرا داره میگرده .. چه خبر شده ؟! یکی از بچه ها گم شده .. ام کلثوم اومد خواهر جان میخوای بریم با هم دنبالش بگردیم ؟! .. انقدر گشتم پیداش نکردم .. صدا زد من میدونم کجا رفته .. دیدم تو این صحرا داره صدا میزنه اَبَا .. یه ظرف آبم برداشته بود داشت دنبالِ باباش میگشت .. حتماً رفته گودال .. تا اومدن تو گودال دیدن این بچه خودشُ انداخته رو بدنِ بی سرِ بابا ...
بچه رو بلند کردن ، چی جوری این بدنُ پیدا کردی ؟! تو این تاریکی ها چی جوری پیدا کردی گودال رو ؟! گفت عمه جان انقد دلم هوایِ بابامُ کرد .. آخه دیدم لحظه هایِ آخرش هی میگه جیگرم میسوزه ..
تو این صحرا هی صدا میزدم اَبا اَبا اَبا؛ دیدم از یه گودالی از یه سمتی صدایی داره میاد؛ این صدا به گوشم آشناست، این صدا صدای بابامه؛ هی داره میگه اِلَیَّ ...
سر بریدن ، آخرِ کارِ حرامیها نبود
قاتلت بعد از سرت دست از تن تو بر نداشت
هیچکس را رد نکردی از درِ احسان خود
پیکرت پیراهن و انگشتت انگشتر نداشت
غارتم کردند ، اما چادرم از سر نرفت
پس غلط گفتند اینکه خواهرت معجر نداشت
حنجرت را بوسهای دادم بهجایِ صورتت
خواهرت ای بی سرِ من ! چارهای دیگر نداشت
شاعر : #رضا_قاسمی
این بدنُ بلند کرد به سمت آسمان .. ای خدا این قربانی رو از ما قبول کن؛ از زینبت قبول کن ... همه ایستادن دارن نگاه میکنن این خواهر میخواد با بدن داداشش چه کنه ..
دیدن پیکر رو زمین گذاشت . گفت داداش کجا رو برای بوسهی زینب گذاشتن؟! هرجا رو نگاه میکنم پُرِ زخمه .. هیچ جایِ بوسهای برای زینبت نذاشتن ...
خواهم که بوسهات زنم اما نمیشود
جایی برای بوسه که پیدا نمیشود
دوست و دشمن دارن نگاه میکنن ، یهو دیدن زینب خم شد .. این لبا رو گذاشت به این رگهایِ بُریده ..
تا لبها رو برداشت این لبها پُرِ خون شد .. دیگه از یاد زینب نمیره بوسهای که با این لبهام به حنجرت زدم داداش ، داداش ....
ای حسین ....
____
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#حکایت_توبه_مناجات
#شام_غریبان
#ویژه_ایام_محرم
#فاطمیه
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
|⇦•#قسمت_پایانی روضه و توسل جانسوز به حضرت سیدالشهدا علیه السلام اجرا شده شبِ شام غریبان سال 1397 به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
سید مهدی قوام میگفت تو یه بار بری کربلا و بیای ، تربت کربلا جلوت بذارن تشخیص میدی .. مُهر بذارن جلوت میفهمی این مهر مهر کربلاست یا نه .. چهطور زینبی که پنجاه سال با برادرش بوده تشخیص نداده؟! ..
هی صدا میزد: "اَ اَنتَ اَخی؟" .. نمیدونم نشناخته ، یا اینکه متعجب بوده ...
آخه شیخ جعفر شوشتری میگه کاری با این بدن کردن ، پشت و رویِ این بدن دیگه مشخص نبوده ...
دوتایی نشستن کنار این بدن؛ سکینه هم اومد نشستن کنار این بدن شروع کردن حرف بزنن این یکی هی میگه "اَ اَنْتَ اَخی؟" اون یکی هی صدا میزنه "هذا نَعْشُ اَبی" دوتایی دارن گریه میکنن اما نمیدونم چی شد سادات یه مرتبه این دختر یه جملهای گفته نمیدونم معنا کنم یا نه ، صدا زد:
"يا اَبَتاه ! اُنظر اِلي عَمَّتِيَ المَضْروبَه" یعنی بابا پاشو نگاه کن عمهم رو این نامردا دارن میزنن ...
نمیدونم اینجا به اربابِ ما سخت گذشت جلو چشماش ناموسش رو میزدن .. یا اون لحظه و ساعتی که گفت:
یادم نمیرود که همه داد میزدند
طوری لگد بزن که علی بیپسر شود
ای حسین ....
رفقا خیمهها رو که آتیش زدن ، زینب براش عادیِ آتیش زدن خیمه برای زینب آشناست .. این مستأصل بودن برای زینب آشناست .. آخه مدینه هم وقتی درِ خونهشون رو آتیش زدن ، این بچهها هی دورِ حیاط خونه میدویدن .. بابا پاشو بیا ببین مادرم پشتِ دره ... گفت :
نامردمان از حُرمت کوثر گذشتند
دَر رویِ زهرا بود و از آن در گذشتند ..
علی رو حلال کن ، واسه زخم بازوت
علی رو حلال کن ، واسه دردِ پهلوت
علی رو حلال کن ، واسه دستِ بستهش
نتونست که برداره اون در رو از روت
هر چی ناله داری دستِ گداییت رو بلند کن بگو یا زهرا ...
انقدر تو دلش بود گفت مادر بین در و دیوار که قرارت دادن ، صدایِ شکستن استخوناتو شنیدم .. چی میشه منم مثل تو بشم ...
مثل عصر امروز هم اون نامرد صدا زد "مَن یَنْتَدِبُ لِلحسین؟" ده نفر دست بلند کردن .. سوار بر مرکب .. اینقدر رو این سینهها با اسب دویدن ....
حسین ...
____
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#حکایت_توبه_مناجات
#شام_غریبان
#ویژه_ایام_محرم
#فاطمیه
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
#زمینه_لطمه_زنی_عباس_ع
#سبک_نوشته_مقتل
#بلندشوعباس
🔘🔘809🔘🔘
☑️بنداول
بلند شو عباس ای امیر لشگرم
بلند شو عباس ای پناهه خواهرم
بلند شو عباس دلخوشیه دخترم
بلند شو عباس«ع»
زمین میریزه همه ی بال و پرت
زمین میریزه بازوی اب اورت
زمین میریزه خونه چشمای ترت
زمین میریزه
خجل شداز تشنگی یات فرات
که نرسوندی آبی به لبات
همه دیدن که کمر حسین
شکست برادر من از عزات
ساقی العطشان یا ابوفاضل«ع»
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
☑️بنددوم
بمیرم عباس ای یله ام بنین
بمیرم عباس خوردی گرز اهنین
بمیرم عباس که شدی نقش زمین
بمیرم عباس
بمیرم عباس توی اون شیون و شین
بمیرم عباس ای علمدار حسین
بمیرم عباس شدی مقطوع الیدین
بمیرم عباس
وقتی تو ازدحام وهمهمه
افتادی روی خاک علقمه
میگفتی که شنیدی که میاد
صدای مادر ما فاطمه«س»
ساقی العطشان یا ابوفاضل«ع»
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
☑️بندسوم
تو رفتی و رفت همه ی لشگرمن
تو رفتی و رفت توون از پیکر من
تو رفتی و رفت معجر دختر من
تورفتی و رفت
تو رفتی و رفت دلخوشی ازاین حرم
تورفتی و رفت روی نیزه ها سرم
تو رفتی و رفت توو بازارا خواهرم
تورفتی و رفت
بعد تومن چی کار کنم بگو
می شه با زینب خولی روبرو
بعد تو سیلی میخوره می گه
رقیه با گریه عمو عمو
ساقی العطشان یا ابوفاضل«ع»
💠💠💠9⃣0⃣9⃣💠💠💠
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
#شعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
✬~✿❁࿐❈~✿❁࿐
.نشرواستفاده ازکلیہ آثاراین کانال نه تنها حرام نیست بلکہ ثواب جاریہ دارد. باذڪر(صلوات)
.
کانال کربلایی مجید مرادزاده
.
08-Shoor-Nariman Panahi-Moharam (Roze 9 ) 980618.mp3
7.2M
﷽
💿 زمینه شب نهم محرم (تاسوعا)
🎼سبک میون مقتل
📖بلندشو ای عباس
🎤 #کربلایی_نریمان_پناهی
✍ کربلایی رضا نصابی
✍ کربلایی مجیدمرادزاده
🚩هیئت رزمندگان مکتب الحسین(ع)
🕊
یکی درد و یکی درمون پسنده
یکی وصل و یکی هجران پسنده
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسنده
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
خودم دیدم که صحرا لاله گون شد
زمین از خون یاران غرق خون بود
خودم دیدم فضای آسمانها
پر از انا الیه راجعون شد
خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند
خودم دیدم کبوترهای معصوم
همـه سر زیر پرها برده بودند
خودم دیدم که گلهای نبوت
ز بی آبی همه پژمرده بودند
همان جایی که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلی خورده بودند
خـودم دیدم زمین دریای خون بود
خـودم دیدم که عالم لاله گون بود
خودم دیدم گلوی اصغرم را
خودم در بر کشیدم اکبرم را
خودم دیدم حسینم تشنه جان داد
چه جانی بر لب آب روان داد
خـــودم دیدم ز بالای بلندی
که محبوب خدا را سر بریدن
خودم دیدم طناب ظلم بستن
به دست و بازوی آن شیر زن ها
میان این همه گلگون کفن ها
کنون من مانده ام تنهای تنها
کنار قتلگه آمد به یادم
که بی خود گشتم و از پا فتادم
بـه رگه ی برادر بوس دادم
بـه جای مادرم زهرا حسینم
اگر کشتن چرا آبت ندادن //
چرا زان در نایابت ندادن
اگر کشتن چرا خاکت نکردن //
کفن بر جسم صد چاک نکردن
اگر کشتن چرا مویت کشیدن //
چو گرگان پنجه بر رویت کشیدن
برادر جان سلیمان زمانی //
چرا انگشت و انگشتر نداری
چرا بر تن برادر سر نداری //
بمیرم من مگر مادر نداری
خودم دیدم حیسن را سربریدن //
خودم دیدم که در خونش کشیدن
خودم دیدم گلوی اصغرم را //
خودم در برکشیدم اکبرم را
تموم زندگیم مال حسینه //
دلم همواره دنبال حسینه
مگه هر کی بد شد دل نداره //
مگه عشقت برام حاصل نداره
.
#شماره39
#زنجیرزنی
#هادی_همتی
#روز_عاشورا
🌹 بند اول 🌹
خبر خبر خبر عزا
که حسین و کشتن
شد محشر کبری به پا
که حسین و کشتن
غریب بود و یاور نداشت، آه و واویلا
حسینی که مادر نداشت، آه و واویلا
تو کربلا لشکر نداشت، آه و واویلا
گُل طاقت خنجر نداشت،آه و واویلا
با تیغ و دشنه کشتنش،، وای وای
با لب تشنه کشتنش،،،وای وای
««خبر خبر خبر عزا
که حسین و کشتن
شد محشر کبری به پا
که حسین و کشتن»»
🌹 بند دوم 🌹
او قاسم و اکبر نداشت، آه و واویلا
شش ماهه گل اصغر نداشت،آه و واویلا
عباس آب آور نداشت، آه و واویلا
رزمنده ای دیگر نداشت، آه و واویلا
در قتلگاه شد پاره تن، وای وای
شد سر جدا دور از وطن، وای وای
««خبر خبر خبر عزا
که حسین و کشتن
شد محشر کبری به پا
که حسین و کشتن»»
#شماره39
#زنجیر_زنی
#هادی_همتی
#روز_عاشورا
#زمزمه
#امام_حسین علیه السلام
#شام_غریبان
#سبک_آهسته_تر_برو
#احسان_جاودان
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
نه که نباشی، نه! / هستی چه بودنی!
از یک طرف چرا / صدام نمیزنی؟
زینب می گرده هی / توو اشک و ناله ها
جایی که از تنت / بیشتر باشه یه جا
الله الله - کجایی حسینِ بی سر
از تیغ - قطعه قطعه ای برادر
میگردم - با مادر
دنبالت - بی معجر
جانم حسین ...
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
دیشب که گفتی از / این غصه ها داداش
میشنیدم اما خب / دیدن کجا داداش؟
وقتی که تو دیگه / افتادی از نفس
دیدم چطور سرت / هی میشه دس به دس
غارت کردن - پارههای پیکرت رو
بُردن - با انگشت انگشترت رو
ای به خون - نشسته
ای سینه - شکسته
جانم حسین ...
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
پاشو داداش ببین / ای غیرت خدا
این قاتلا همه / خیره شدن به ما
جورِ دیگه شده / راز و نیاز من
رخت اسارته / چادر نماز من
خدا رو شکر - اینا از چشم تو دوره
سرِ - پر خونت توی تنوره
می بوسم - رگهاتو
دستای - سقاتو
واغربتا ...
.
◾نوحهی روز عاشورا
◾عصر عاشورا
◾بنداول
تا که رسم به گودال سوی تو من دویدم
سنان به دست سنان دیدم و دل بریدم
ناله زدم زار زار با لب خشکیدهام
من ز قفایت حسین ناله ز دل کشیدم
خاک دو علم به سرم
ز ره رسیده مادرم
به پیش چشمان همه
ناله زدم برادرم
وای حسین(۳)
◾بنددوم
بوسه زدم بر لبت با لب خشکیدهام
گرفته آتش لبم تا که تنت دیدهام
من از حرم آمدم به قتلگاهت حسین
نفس نفس میزدم به خویش لرزیدهام
شمر ز ره آمد و
تنت زمینگیر شد
کنار جسمت حسین
خواهر تو پیر شد
وای حسین(۳)
#مرتضی_محمودپور
.
به بزم گریه همرنگ غروبم
به زیر ابر ستار العیوبم
تسلای دلت اشک محبان
خدا صبرت دهد آقای خوبم
در این ده شب صدای نه فلک وای
نوای ناله ملک و ملک وای
شهیدان سرخوش و ما مانده ایم و
دم یا لیتنا کنا معک وای
خوشا آنانکه محرم با تو بودند
شهیدانی که همدم با تو بودند
خوشا آنانکه در وقت شهادت
لب تشنه محرم با تو بودند
منم زینب که معنای وفایم
منم که فانی راه بقایم
منم یک زن ولی در اوج غیرت
امیر فاتح کرب و بلایم
به زهرایی شبیه مادرم من
به مولایی بسان حیدرم من
حسینم رفت اما دین به جا ماند
به تنهایی امیر لشکرم من
کلید گنج اسرار حسینم
چو عباسم علمدار حسینم
حسینم گر به مقتل آرمیده
من امشب چشم بیدار حسینم
اگرچه زیر بار غم خمیدم
وگر جام بلا را سر کشیدم
اگرچه جسم بی سر دیدم اما
به غیر از عشق و زیبایی ندیدم
همین امروز دیدم دلبرم رفت
یگانه سایه روی سرم رفت
فرات و اشک خیمه موج می زد
لب تشنه حسینم از حرم رفت
به مقتل دیده های دخترش بود
که تیغ دشنه روی حنجرش بود
تمام لحظه های سر بریدن
سرش بر روی پای مادرش بود
زبان گفتنم آتش گرفته
ز کعب نی تنم آتش گرفته
حرم می سوخت طفلی داد می زد
که بابا دامنم آتش گرفته
غم تو آتشی بر جان ما زد
یکی آتش به جان خیمه ها زد
یکی انگشت و هم انگشترت برد
یکی راس تو را بر نیزه ها زد
تو رفتی و میان خیمه ماندیم
تیمم کرده چادر را تکاندیم
نشسته خسته با دستان بسته
همه با هم نماز خویش خواندیم
🌺🌿🌺 🌺🌿🌺
ای امام بصیرت کشته جهل امت
رفتی و زینب تو شد رسول شهادت
بعد تو من تنها ماندم و این زن ها با اسارت
خیمه ها غوغا شد محشر کبری شد با جسارت
ای علمدار غیرت ای شفیع قیامت
دست عباس به خاک و خیمه و دست غارت
بر روی نی سر تو پاره شد پیکر تو پیش خواهر
دیدمت ای برادر بین آغوش مادر ای برادر
دخت پیغمبرم من زینب حیدرم من
مثل مادر من از ظلم آبرو میبرم من
طفل یتیمی ز حرم گم شده واویلا واویلا
قامت زینب ز الم خم شده واویلا واویلا
🎤🎤 سبک روضه دشتی 👇👇
5_6233512909742276629.mp3
20.88M
🎵 ای عزیز فاطمه بیدار شو
🎤محمود #کریمی
◾️ واحد جانسوز
نوحه واحد جانسوز شام غریبان
ای عزیز فاطمه بیدار شو
خوابیدی تو علقمه بیدار شو
من دارم میرم سفر بیدار شو
همسفر نا محرمه بیدار شو
ما رو دستگیر کردن عباس
بچه ها رو پیر کردن عباس
ببین از رو نیزه عزیزم
زینب و اسیر کردن عباس
همه از خیمه ها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند
همه دیدند زینب با حال خسته
کنار جسم جان خود نشسته
گلی گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
کجایی عشق من حسین من
من و صدا بزن حسین من
نداری پیرهن حسین من
غریب بی کفن حسین من
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
میان این سراب ، حسین من
من موندم و رباب، حسین من
تشنه بدون آب، حسین من
خسته شدی بخواب
دعا کن خواهرت زینب بمیرد
نباشد بعد تو ماتم بگیرد
برادر جان سلیمان زمانی
چرا انگشت و انگشتر نداری
خواهر بشه فدات حسین من
فدای ناله هات حسین من
چه سرخ قتلگات حسین من
کاش من بودم به جات حسین من
چون چاره نیست میروم و میگزارمت
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت
جونم به لب رسید حسین من
ای کشته وحید حسین من
مقطع الورید حسین من
تشنه لب شهید حسین من
🎤🎤 سبک نوحه حاج محمود کریمی
.
#شب_دوازدهم_محرم
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام
متن روضه 1
🔸امشب شب غریبی اولاد مصطفی است
🔸زینب اسیر شمر و حسین سر ز تن جداست
شب دوازدهم ماه محرمه. ..
امروز کربلا چه خبر بود خدایا...
🔸طفلان بی پدر به بیابان در آفتاب
🔸آن یک سر برهنه و آن یک برهنه پاست
دیشب وقتی مجلس سیدالشهدا تمام شد...
هر کدوم از ما دست بچه هامون رو گرفتیم...
رفتیم به سمت خونه هامون...
مواظب بچه هامون بودیم...
مبادا نیمه شب سردشون بشه...
مبادا بچه هامون با لب تشنه بخوابند...
اما... آی مردم بچه های ابی عبدالله کجا خوابیدن...
بچه های حسین چه حالی داشتند...
داخل یک خیمه نیم سوخته...
الله اکبر...
نميدونم بهشون آب دادند یا نه...
خیلی از این بچه ها با شکم های گرسنه...
🔸لیلا به آه و ناله چو مجنون به کوه و دشت
🔸اکبر هزار پاره ز شمشیر اشقیاست
🔸گهواره مانده خالی و اصغر به مهد خاک
🔸از سینه رباب ز غم، ناله برسماست
🔸مهر رخ سکینه ز سیلی و تشنگی
🔸نیمی چو ماه نیلی و نیمی چو کهرباست
از امروز دیگه اسارت اهل بیت شروع میشه...
از امروز دیگه تازیانه ها شروع میشه...
مثل یه همچین روزی امام سجاد آمد کنار عمه جانش زینب...
صدا زد عمه جان زینب...
ببینید این نانجیبا بدن های خودشون رو غسل دادن...
کفن کردن...
بدنهای نحسشون رو دفن کردند...
اما بدن بابای غریبم حسین...
روی زمین کربلا...
عمه جان بدن بابای غریبم بدون غسل و کفن...
وقتی میخواستند به سمت کوفه حرکت کنند...
اومدند بچه ها رو سوار محمل ها کنند...
خانم زینب کبری فرمودند...
خودم بچه ها رو سوار میکنم...
با دستان مبارک...
یکی یکی این زن و بچه ها رو سوار بر شتران بی جهاز کرد...
اما وقتی نوبت خود خانم زینب شد
یا صاحب الزمان ....
یکدفعه نگاه کرد به اطرافش...
یادش اومد از روز ورودش به کربلا...
اون موقعی که عباس علمدار اومد و زانو خم کرد...
علی اکبر امد...
قاسم امد...
جوانان بنی هاشم یکی یکی اومدن...
دور محمل زینب رو گرفتن...
خانوم رو با احترام از محمل پیاده کردن...
مبادا نامحرمها ببینند....
ناموس خداست...
احترام داره...
یادش اومد از اون روزی همه بنی هاشم در کنارش بودند...
اما الان تنهای تنها مانده...
نگاه کرد به سمت قتلگاه...
صدا زد حسینم برادرم...
بلند شو ببین دارن خواهرت رو به اسارت میبرن برادر...
ببین دورم رو نامحرمها گرفتند...
🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند
برادرجان... حسین چطوری تو رو تنها بگذارم...
🔸به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند
برادر نمیخواستم اما...
🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند
🔸نمیروم ولی مرا...
یه اشاره کرد به سمت سر مقدس ابی عبدالله... روی نیزه...
🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند
برادرم حسین نمیدونم با سر برم یا با بدن بمانم...
🔸نمیروم ولی مرا به این بهانه میبرند
............................................
از طرفی هم امشب شب شهادت زین العابدین...
امام سجاده...
دیگه دلت اینجا نباشه بریم مدینه کنار قبرستان بقیع بنشینیم...
برا آقامون امام سجاد زار زار گریه کنیم...
وقتی اومدن کنار امام سجاد عرضه داشتند...
آقاجان... کجا براتون سخت گذشت حضرت فرموند الشام...
🔸شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
ای وای... ای وای...
من نمیدونم چی به آقا گذشته
🔸شامیان خنده به زخم جگر ما نزنید
🔸ساز با ناله ی ذریه زهرا نزنید
یا صاحب الزمان
🔸سر مردان خدا را به سر نیزه زدید
🔸مرد باشید، دگر سنگ به زن ها نزنید
امان از اون شبی که...
ما رو دم دروازه شام نگه داشتند...
شهر رو آذین بندی کردن...
گفتن خارجی ها میخواهند وارد بشن
تا وارد شهر شام شدیم ..
هرکس هر چی بدست داشت...
به ما میزد...
یکی با سنگ میزد...
یکی خاکستر میریخت...
یکی خارجی میگفت...
ای وای ای وای .....
🔸به زنان سنگ اگر بر سر بازار زدید
🔸دختران را به کنار سر بابا نزنید
یا صاحب الزمان منو ببخشید...
🔸علی و فاطمه در بین شما ایستادند
خدا لعنتشون کنه...
🔸پیش چشم علی و فاطمه ما را نزنید
صلی الله علیک یا مظلوم یا ابا عبدالله
-
◾هفت مصیبت
◾از زبان امام سجاد (ع)
در روایت آمده، از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام!
امان از شام !
طبق روایت دیگر امام سجاد علیه السلام به نعمان بن منذر مدائنی فرمود:
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
1.ستمگران در شام اطراف ما را به شمشیرهای برهنه و استوار کردن نیزهها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند .
2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(ع) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(ع) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(ع) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه(س) و فاطمه(س) میآوردند و با سرها بازی میکردند و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم.
#تحقیق_پژوهش
#مرتضی_محمودپور
.
.
⛔️ شبهه: ⛔️
آیا امام علی(ع) با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرد؟ چرا با وجود هتک حرمت و به شهادت رساندن حضرت زهرا(س) امام علی(ع)با خلفا بیعت کرد؟
✅◀️ پاسخ شبهه:👇 ▶️✅
📌پاسخ اول👇👇
اولاً: "هنوز پیامبر (ص) دفن نشده بود که واقعه سقیفه بنی ساعده شکل گرفت و عده ای با شخصی غیر از علی (ع) بیعت کردند در حالی که علی (ع) مشغول کفن و دفن رسول خدا (ص) بودند."
اما عده ای از اصحاب و بزرگان قوم از جمله عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار ین یاسر، البراء بن عازب و ابی بن کعب با وی بیعت نکردند و جانب امام علی (ع) را گرفتند."
و به تصریح مسند احمد 1/55 و طبری 2/466 این عده در خانه حضرت زهرا (س) اجتماع کرده و از بیعت با ابوبکر سر باز زدند.
در تاریخ آمده است که حضرت علی (ع) در جواب آنانی که بر در خانه اش جمع شده بودند و در خواست کردند که با ایشان بیعت کنند، فرمود: "فردا صبح در حالی که موهای خود را کوتاه کرده اید بیایید! ولی فردا جز 3 نفر کسی نیامد.
همچنین در تاریخ گزارش شده است که علی (ع) تا زمانی که فاطمه در قید حیات بود بیعت نکرد ولی وقتی دید مردم از او روی برتافتند مجبور به مصالحه با ابوبکر شد.
بنا بر این امام علی (ع) و عده ای از اصحاب ایشان و بعضی از یاران پیامبر ابتداءً و تا مدتی بعد از رحلت پیامبر (ص) با ابوبکر بیعت نکردند و زمانی هم که با او بیعت کردند فقط به خاطر حفظ اسلام و مصالح حکومت اسلامی بود.
بلاذری در بیان علت بیعت امام علی (ع) می گوید: «بعد از وفات پیامبر(ص) که تعدادی از قبایل عرب مرتد شدند عثمان به نزد علی (ع) آمد و گفت: ای پسر عمو! تا تو بیعت نکنی کسی به جنگ این دشمنان نمی رود پیوسته چنین با علی (ع) تکلم می کرد تا بالاخره علی (ع) با ابوبکر بیعت کرد.»
اما پیوسته علی (ع) در دوران خلافت ابوبکر و بعد آن از این جریانات شکایت کرده و اعتراض می کرد.
📌منابع:
سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 62،
تاریخ یعقوبی، 2/124-125؛
طبری، تاریخ الامم والملوک، 2،ج2، ص443،
معالم المدرستین، علامه عسکری، ج 1، ص 162.
طبری، تاریخ الامم والملوک، 2/448
باید ساحت دین را از خرافات و باورهای غلط پاک نمود.
سر کوچه پرچم می زنم .. از تو بازم من دم می زنم
تا محرم از راه می رسه .. روی سینه ام محکم می زنم
فی بدایة الزقاق الوح برایتکَ .. لا ازال اکثر الحدیث عنکَ
حین یحل محرمکَ .. سألطم بقوةٍ علی صدری لاجلکَ
....
خدا رو شاکرم که به محرم رسیدم .. دو باره مشکی می پوشم
دو باره بیمه می شم تا میام توی هیئت .. چایی روضه می نوشم
ادرکتُ محرماً فاشکر الله .. لبستُ الاسود مجدداً
اُمن بدنی فعدتُ للهیئة .. سأشرب شای القراءة
....
این شبا انگار توی آسمونم .. این شبا مست باده ی جنونم
زنده بمونم شبای محرم .. یاد قدیمی نوحه رو بخونم
یبدو اننی صعدتُ للسماء .. احتسی هذه اللیالی من الجنون کأساً
اذا بقیتُ لیالی محرمٍ حیاً .. علی ذکر ما قُرَأ بالقدم من العزاء
....
نسیمی جان فزا می آید .. بوی کرببلا می آید
نسیمٌ یعید الروح آتی .. عطر کربٍ و بلاءٍ آتی
....
بوی دود اسفند اومده .. هر کسی یه پرچمی زده
بی بی زهرا جون حسنت .. روزی اشک ما رو بده
تفوح من ابخرة الحرمل رائحة ٌ .. کل واحدٍ منا نصب رایتً
نقسم بروح الحسن علی السیدة الزهراء .. الا اعطیتنا رزق الدمعة
....
دو باره ماه روضه دو باره ماه شوره .. دو باره بارون می باره
حالا که دعوتیم ما یقینا بی بی زهرا .. همه ما رو دوست داره
عاد شهر الرثاء و الحماسة .. عاد المطر لیهطل منا
الآن دعینا فمؤکدٌ ان السیدة الزهراء .. تحبنا جمیعاً
....
این شبا من باز با اشکای رونم .. هر جوری باشه توی روضه تونم
زنده بمونم شب هشتم امسال .. یاد قدیما باز این و بخونم
هذه اللیالی عدتُ بدموع جاریةٍ .. علی ای حالٍ فی الرثاء
اذا بقیتُ لیلة الثامن حیاً .. علی ذکر ما قُرَأ بالقدم من العزاء
....
جوانان بنی هاشم بیایید .. علی را بر در خیمه بسایید
اقبلوا یا شبان بنی هاشم .. لتنقلوا علیاً الی الخیام
....
بی محرم دنیا واسه ما .. هم قفس هم تاریک رفیق
شد محرم یعنی که دیگه .. اربعین هم نزدیکه رفیق
دون المحرم تکون الدنیا لنا .. ایها الرفیق قفصاً مظلماً
حل محرمٌ ای اننا .. ایها الرفیق الی الاربعین اقتربنا
....
الهی این محرم واسه ما سینه زن ها .. بهترین محرم باشه
الهی اربعین شه تو مسیر زیارت .. روی شونم پرچم باشه
لیکن محرمٌ لنا نحن المعزون یا الهنا .. افضل محرمٍ قضینا
بحلول الاربعون فی مسار الزیارة یا الهنا .. لتکن علی عاتقی الرایة
....
این شبا یاد پیر غلاما می مونم .. خودم رو هر طور روضه می رسونم
زنده بمونم تاسوعای امسال .. یاد قدیمی نوحه رو بخونم
اتذکر السابقین من المادحین باللیالی هذه .. اجتهد للوصول الی الرثاء
اذا بقیتُ لیلة التاسع حیاً .. علی ذکر ما قُرَأ بالقدم سأقرأ هکذا
....
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد .. علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد .. علمدار نیامد
یا اهل الحرم لم یعد السید حامل لوائنا .. لم یعد حامل لوائنا
لم یعد ساقی الحسین سیدنا و عزیزنا .. لم یعد حامل لوائنا
/ سید رضا نریمانی
💠 ألسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الَّذي سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ.. 💠
شب جمعه کنار ششگوشه
دل من حالت عجیبی داشت
میشنیدم صدای قلبم را
چشم من حس بیشکیبی داشت
حرمش از ملائکه پر بود
انبیا در طواف ششگوشه
و ثواب هزار حج را داشت
به خدا هر طواف ششگوشه
شب جمعه ضریح اطهر او
غرق نور حضور فاطمه بود
به خودم آمدم و فهمیدم
بر لبم این نوا و زمزمه بود:
«شبهای جمعه فاطمه، با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا، گردد به دور خیمهها
گوید حسین من چه شد، نور دو عین من چه شد...»
سمت پایین پا که میرفتم
ناگهان چشمهای من تر شد
آنقدر اشک ریخت تا آخر
روضهخوان علی اکبر شد
یک به یک گفت روضهها را تا
پای ششگوشه از نفس افتاد
آه گویا کنار پیکر او
حضرت عشق ناله سر میداد:
«جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بر در خیمه رسانید ...»
از نگاه پر از تلاطم من
زمزم عشق و اشک جاری شد
آه از خیمه تا کنار فرات
عطش و داغ مشک جاری شد
خنکای شریعه هم میخواند
دم به دم از غریبی سقا
همنفس با صدای موج فرات
مادری دم گرفته بود آنجا:
«سقای دشت کربلا اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل ... »
آن طرفتر نگاه میکردم
شِکوِه و اشک، ناله و گله را
میشنیدم کنار غربت تلّ
دم به دم ضجههای سلسله را
ناگهان در حوالی گودال
محفل گریههای زینب شد
زینب آمد کنار ششگوشه
کربلا کربلای زینب شد
رفت قلبم کنار بالا سر
آه انگار سر به پیکر نیست
همهٔ کائنات میلرزند
گوش کن این صدای خواهر نیست؟
«این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست...»
بانگ ندبه مرا به خود آورد
صبح جمعه رسیده بود از راه
دل من داشت «العجل» میخواند
در کنار ضریح ثارالله
.