Haj Meysam MotieeShab17Ramazan1401[01].mp3
زمان:
حجم:
4.78M
🎙گفتم که بی قرار تو باشم ولی نشد (نجوا با #امام_زمان)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
گفتم که بی قرار تو باشم ولی نشد
تنها در انتظار تو باشم ولی نشد
گفتم به دل که جلب رضایت کند، نکرد
گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
گفتم میان جذر و مد اشک و آهِ شب
در گردش مدار تو باشم ولی نشد
گفتم که میرسی تو و من هم دعا کنم
در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
گفتم که تا اجل نرسیده ست لحظه ای
در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد
گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد
گفتم به قدر اه دل دلشکستگان
در عهد و روزگار تو باشم ولی نشد
گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
مانند مهزیار تو باشم ولی نشد
گفتم که شمیم ماه محرم که میرسد
در روضه بی قرار تو باشم ولی نشد.
شاعر: سید مجتبی شجاع
#ماهرمضان_سال۱۴۰۱
Haj Meysam MotieeShab17Ramazan1401[02].mp3
زمان:
حجم:
7.08M
🎙صبح ظهورت کجاست منتقم عصر؟ (نجوا با #امام_زمان)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
مهدی صاحبزمان! یگانۀ هستی!
آجَرَکَ الله فِی مُصیبةِ جَدّک
پرچم سرخی به یاد جد تو در باد:
زلف به خون آشنای حضرت یحیی
گریهکنان حسین بوده و هستند:
آدم و موسی و مصطفی و مسیحا
رنج تو دید و ز دست رفت شکیبش
صبر جمیلت کجا و طاقت ایوب؟
داغ تو دید و گذشت از غم یوسف
موج سرشکت کجا و دیدۀ یعقوب؟
هرچه از آن ظهر داغدار شنیدیم
اشک تو فرموده بود و چشم تو دیده:
«هم سر از تن جدا و هم تن بیسر
هم رخ خونین و هم گلوی بریده»...
از پس آن عصر سوگوار، هماره
یکهسوار غروبهای صحاری!
آه نه، آتش گرفته است دلت را
اشک نه، خون است از نگاه تو جاری
صبحِ ظهورت کجاست منتقم عصر؟!
عصر تو کی میرسد؟ که منتظرانیم
تشنۀ آندم که لب ز آب ببندیم
زخمیِ آندم که سر به پات فشانیم
شاعر: حسن صنوبری
#ماهرمضان_سال۱۴۰۱
.
#امیر_فرخنده
#شهدای_حریم_رضوی
#رباعی
گم کرد در این خانه نشانی هارا
هر خصلت خوب آسمانی هارا
در صحن رئوف با خشونت آمد
نشناخت امام مهربانی هارا
🔹
از این غمِ شیعه قلب دشمن شاد است
حرفی ست که سوژه دست دشمن داده است
این طینت بد کجا و افغانستان؟
شک نیست که اهل ناکجا آباد است
🔹
از هر سخنی نغمه او ناز تر است
موسیقی نقاره او ساز تر است
در صحن حرم نوشته شد با خط خون
آغوش رضا از همه کس باز تر است
🔹
صد شکر که میوه امیدش را برد
پروند پر نور و سپیدش را برد
حق داشت که یک عمر روی شانه خود
تابوت رفیقان شهیدش را برد
🔹
انگار برای عرض حاجت میرفت
با موج محبت و ارادت میرفت
تا صحن امام هشتم از خانه خویش
هر روز به دنبال شهادت میرفت
🔹
من در طلب یار بلا میخواهم
آه از نفس تشنه نوا میخواهم
چون حادثه ی شانزده فروردین
من مرگ در آغوش رضا میخواهم
#شهید_اصلانی
#شهید_دارایی
.
.
#زمینه ی شهادت امیرالمومنین
بند اول:
تَهَدَّمَت اَرکانُ الهُدی
پر از بکاء محراب نماز
حقیقتِ اِهدنا الصِراط
به خون نشست در قاب نماز
افتاده رو زمین قرآن و
شکسته فرق دین از کینه
مزد رسالت پیغمبر
تو کوفه تیغ زهر آگینه
میخونه بعد ضربه
فزت و رب الکعبه
بند دوم:
والنْطَمَسَتْ اَعلامُ التُقی
پر میکشه از شهر نفاق
راحت شد از زخم زبونا
از مردم بی وفا سیاق
یتیمای تموم کوفه
گرسنه امشب و میخوابن
کنج خرابه با چشم خیس
غریب و در پی مهتابن
میخونه بعد ضربه
فزت و رب الکعبه
بند سوم:
والنْفَصَمَتْ عُروةُ الوُثقی
کاری شده زهر بی نشون
مونده همه کاسه های شیر
تو دستای کلی نوجوون
زانوی غم بغل میگیره
زینب برا پدر گریونه
یه روزیم میاد تو گودال
می بینه که حسین در خونه
شمر لعین رو سینه
مادر داره می بینه
🖊شعروسبک: #علی_علی_بیگی
#شب_نوزدهم_رمضان
#شب_قدر
.
.
#شور
#امام_حسین
زندگی من
خاطرات شیرین روزهای بچگی من
زندگی من
جون مادرت چی میشه که نوکر بگی به من
زندگی من
درمیاد بااسم تو ازتنم خستگی من
زندگی من
خاطرات شیرین روزهای بچگی من
دوستت دارم آقا، دست شماست اختیارم آقا
مولا مولا، مولا مولا مولا
معنی نمیده زندگی بی تو
هرلحظه قفس میشه برامن
اززندگی اون لحظه که سیرم
اسم تو نفس میشه برامن
احباب خدا روی زمین اند
اون نوکرا که روضه نشینن
چشمی که برات گریه نکرده
از چشم تو میوفته یقیناً
ای بهار من
خوش به حال من باتو میگذره روزگار من
روزگار من
نوکری برا دختر تو شد افتخار من
شکراً لله یا اباعبدالله
عمرم طی شد با اباعبدالله
دوستت دارم آقا،دست شماست اختیارم آقا
شعروسبک کربلائی محسن داداشی
.
هیات دلباختگان حسین(ع)زنجان4_5947155366964890561.mp3
زمان:
حجم:
12.41M
#کربلایی_محسن_داداشی
زندگی من، خاطرات شیرین روزهای بچگی من
.
#امام_علی
#ضربت_خوردن
آمدی خانه ام دلم خوش شد
آفتاب یگانۀ زینب
چقدر خوب شد سری زده ای
دم افطار خانۀ زینب
باز امشب دوباره مثل قدیم
با هم از هر دری سخنی گفتیم
دخترانه تو را بغل کردم
پدری دختری سخن گفتیم
گفتی امشب دگر به شمع سحر
پر پروانۀ تو نزدیک است
از برای وصال فاطمه ام
دخترم خانۀ تو نزدیک است
حرف رفتن زدی دلم خون شد
طاقتم را محک بزن ، باشد
شیر را پس بزن نمک بردار
روی زخمم نمک بزن باشد..
گریه ات بی قرار زهرا کرد..
آسمان و ستاره هایش را
شب آخر چقدر می بویی
تکه ی گوشواره هایش را
خاطرات مدینه تازه شدند
میخ در که گرفت به شالت
یاد آن کوچۀ شلوغی که
مادرم می دوید دنبالت
.... مادرم می دوید، می افتاد
دور او را سر و صدا برداشت
از تو دستش جدا نمی شد که
قنفذ اما قلاف را برداشت
رفتی و آمدی چه آمدنی
حق بده غم مرا عذاب کند
چه کسی اینچنین دلش آمد
صورتت را به خون خضاب کند
پیش من بی رمق به خاک نَیُفت
ای پدر خاک بر سرم پاشو
گوشۀ خانه دق کنم خوب است؟
اسداللهِ مادرم پاشو
زخم فرق تو هم نمی آید
مجتبی هر قدر که می بندد
تا می آیم بلند گریه کنم
ابن ملجم بلند میخندد
صبرم از دست می رود بی تو
پس برای دلم نیایش کن
واجب الاحترامیِ من را
تو به این کوفیان سفارش کن
این طرف نزد خود حسن دارم
آن طرف هم حسین پیش من است
گریۀ من برای بی کسی
قتلگاه و شهید بی کفن است
قاتل آنقدر بددهن شده بود
حرفهای زننده ای می زد
شمر از پشت سر به گردن او
ضربه های کشنده ای می زد
شاعر: #محمدجواد_پرچمی
#شب_نوزدهم_رمضان
#شب_قدر
..................................................
.