.
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
حس آبی ِموج دریایی
پیش دریا لبت ترک برداشت
اعتبار تمام دریا ها
لحظه های غروب لک برداشت
قول پایان تشنگی دادی
حرف تو معتبر ترین حرف است
آخرین مشک خیمه را امروز
دست بی جان دخترک برداشت
کمرم را شکست پایانت
پیکرت با نسیم می پاشد
با همین وضعیت چگونه تو را
می توانم که بی کمک برداشت
پیکرت را تبرکی بردند
دست تو سهم ساحل دریاست
گرچه چشمت نصیب پیکان شد
گیسوان تو را ملک برداشت
قسمت ماسه های دریا شد
قطره هایی که بین مشکت بود
ولی آن شه پر کلاهت را
پر بی جان شاپرک برداشت
دشت تاریک و چند تا خیمه
آتش و ازدحام بی غیرت
ردّ دستی میان آن شعله
زیور از گوش قاصدک برداشت
لحظه های غروب سردار است
دارد از غصه آب می گردد
چه عروج پر از غمی دارد
عزم رفتن که نم نمک برداشت
#علی_کاوند ✍
#تاسوعا
#حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
.
.
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
می چکد آبروش از مشک و
می چکد آب مشک آهسته
مرد گریه نمی کند حالا
مرد می ریزد اشک آهسته
روی شن های خیس ساحل بود
لب خشکیده و ترک دارش
زیر چشمی به مشک زل می زد
آب کم می شود ز مقدارش
قبل ازین ماجرا طلا مي شد
دست میزد اگر به هرچيزي
لیک حالا شد آب آوردن
باعث شرم و آبرو ريزي
پیش ازین اعتبار دریا بود
نبض دریا میان مشتش بود
سر راحت رقیه می خوابید
چون عمو مثل کوه پشتش بود
با چه بغضی به مشک می گوید
اينقدر بی وفا نبودی که
قبل ازین با مرام تر بودي
اهل جور و جفا نبودی که
خاطرت هست که دم خیمه
ما دوتایی چه صحبتي کردیم
عهد بستیم هر چه پیش آمد
دست پر سمت خیمه برگرديم
خاطرت هست اینکه می گفتم
به حرم باید آب برگردد
یک نفر ازمیان ما دو نفر
پیش طفل رباب برگردد
خاطرت هست آب پرکردم
به تو بسیار گوشزد کردم
تو خودت را به خیمه ها برسان
من اگر چه نشد که برگردم
آنطرف تر حسین برمی گشت
ناله از سوز سینه سر می داد
قدّ خم ، دست بر کمر بودن
از چه مرگ بدی خبر مي داد
گفت اطراف علقمه دیدم
چقدر از حسود پر شده بود
گفت حجم سر عمو عباس
از فرود عمود پر شده بود
استخوان ها شکسته شد یعنی
شیر کارش به گرگ افتاده است
بين ابروي خوشگلش دیدم
چه شکافی بزرگ افتاده است
دست ها را یکی یکی ... بعدش
دست ها روی آب افتادند
تیرها مثل گرگ به جان
آرزوی رباب افتادند
قصه ی علقمه بدش اینجاست
حرمله نیزه ای سه پر آورد
آنچنان زد که با دوتا زانو
تیر او را به زور درآورد
بعد از آن اتفاق ها هر روز
چه غمی با رقیه دمساز است
آب از جمع ما عمو را برد
چقدر آب دردسر ساز است
#علی_کاوند ✍
#شب_تاسوعا
#حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
.
.
#شب_آخر_فاطمیه
رسیده رزق عالم از سر خوان ابوفاضل
تبرک میکند هر سفره را نان ابوفاضل
کسی که اربعین تا کربلا رفته است میداند
تمام زائران هستند مهمان ابوفاضل
چه جای غصه خوردن هست تا وقتی که در عالم
گره ها باز خواهد شد به دستان ابوفاضل
کمیت زندگیش لنگ میماند هر آن کس که
نمیبندد دخیلش را به دامان ابوفاضل
پس از حیدر نوشتم لا فتی الا اباالفضل و
سپس لا سیف الا تیغ بران ابوفاضل
گدا از صحن او مانند سلطان میزند بیرون
که میبارد کرم از طاق ایوان ابوفاضل
امام ارمنی ها روز تاسوعا اباالفضل است
که باید گفت آن ها را مسلمان ابوفاضل
برای وصف ایثار و وفای او همین بس که
شکست ابرو ولی نشکست پیمان ابوفاضل
گره در کار مشک افتاد تا بر خاک دست افتاد
گره وا میشود تنها به دندان ابوفاضل
فقط داغ برادر را برادر مرده میداند
که زینب را در آخر کشت فقدان ابوفاضل
#سجاد_روانمرد ✍
#غزل
#حضرت_اباالفضل_علیهالسلام
.....................
#شب_آخر_فاطمیه
#دوخط_روضه
فکر میکنی مادر از دنیا بره تموم میشه نه.. همهی حواسش به کربلا بود.. سه روز بود هیشکی آب نخورده بود.دخترِ این مادر شب عاشورا داره دونه دونه وصیتهای مادر ،یادش میاد..مادر گفت یه روز میاد من نیستم داداشت داره میره زیر گلوش رو ببوس..یادم نره.
زینب میگه بابام شب ۲۱ رمضان وصیت کرد ، همه رو بیرون کرد. فقط بچه های فاطمه بمونن ..همه دارن آروم بیرون میرن دید قمر بنی هاشم خجالت زده داره بیرون میره.تا دمحجره رفت امیرالمومنین فرمود: تو کجا میری عباس؟گفت:آقاجان فرمودین بچه های فاطمه بمونن..من غلام اونها هستم. فرمود:بیا همه حرفهام با توعه..عباسم بیا، حسینم بیا زینب داره میبینه دستاتون روگذاشتم تو دست هم ..عباس! یه روزی میاد کربلا من نیستم..حسینم رو یادت نره یاری کنی..هرچی شد حسین منو تنها نذاری.
.👇