.
بسمالله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیهالسلام
#یابابالحوائج
انیسِ این شب ممتد چهارده سالم
شب است و گریه به حالم کند سیه چالم
اگرچه رفته زِ دستم حسابِ این شبها
نرفته از نظرم خاطراتِ اطفالم
اُمیدِ دیدنِ رویِ رضا ندارم حیف
از این دو چشمِ نحیف و دو پلکِ بیحالم
چنان فشرده مرا در میانِ خود زنجیر
که حلقه حلقه فرو رفته در پَر و بالم
دوباره کعبه نِی امشب سری به من زد و رفت
دوباره طعنه گرفته سراغِ احوالم
به رویِ خاک مسیرِ کشیدنم پیداست
شکسته میروم و هر دو پا به دنبالم
رسیده سَندیِ شاهک ، دوباره میخندد
و من بخاطرِ مادر دوباره مینالم
حیا نمیکند و بعدِ زخمِ سیلیِ او
به یادِ داغِ مدینه به یادِ نُه سالم
#امام_کاظم
(حسن لطفی)
.
#شهادت_امام_کاظم ۱۴۰۲
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیهالسلام
شادی رسید دورِ عبایم پرید و رفت
آمد میان مَحبَس و من را ندید و رفت
جز غم کسی برای عیادت ندیدهام
هرکس رسید از تنِ من لاله چید و رفت
بدکارهای به پشتِ سرم گریهاش گرفت
بوسید خاکِ پایِ منِ ناامید و رفت
اصلا نیامده به سراغم در این قفس
جز جان که عاقبت به لبانم رسید و رفت
میخواستم به خواب رضا را بغل کنم
چشمم که گرم شد زد و خوابم پرید و رفت
سندی دوباره آمد و پهلوی من گرفت
پا را گذاشت بر روی مویی سپید و رفت
پا را گذاشت نالهی ساقِ مرا شنید
ماند آنقدر که دادِ مرا هم شنید و رفت
زنجیرِ کهنهایست فرو رفته در گلوم
زنجیر را به دست گرفت و کشید و رفت
بر تختهای که میبَرَدَم کاش حک کنید
این پیرمرد دختر خود را ندید و رفت
اُفتادهام به یادِ یتیمانِ جَدِّ خود
طفلی که زود داغ اسیری چشید و رفت
وقتی که گفت عمه عَلَیکُنَّ بِاالفَرار
از خیمهگاه شعله گرفته دوید و رفت
اما چه زود سرخْ سواری از او گذشت
دستی رسید و لالهی گوشش درید و رفت
آمد شکایتش به عموجانِ خود کند
یک سنگ ناگهان نفَسش را برید و رفت...
(حسن لطفی ۱۴۰۲/۱۱/۱۵)
#دکتر_حسن_لطفی
.