eitaa logo
امام حسین ع
19.3هزار دنبال‌کننده
400 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
Fadaeian_Shab09Moharam1403_10.mp3
15.92M
📋 زد علمدار کربلا حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ زد علمدار کربلا به قلب قوم اشقیا چه ضرب شستی مرحبا جنگید عین مرتضی عباس یابن المرتضی شده مات این اُبُهَّت لشکر ابوفاضل آمده یا حیدر او قدم می‌زند تا عَلَم می‌زند لشکری را فقط با نگاهش بهم میزند چه علمداری، عباس علی به چه سرداری، عباس علی باوفا یاری، عباس علی مرد پیکاری، عباس علی دلبر و دلداری، عباس علی سید و سالاری، عباس علی جان عجب حیدر کرّاری، عباس علی «عباس یابن المرتضی» به عشیره قمر تویی به فاطمه پسر تویی به شیعه بال و پر تویی به شام غم سحر تویی عباس یابن المرتضی قمر از تو آبرویی دارد رقیه عجب عمویی دارد شیر ام البنین باوفا مَه جَبین دست از تن جدا لنگر آسمان و زمین یار اربابی، عباس علی حضرت آبی، عباس علی ماه جذابی، عباس علی نور مهتابی، عباس علی جِلوه‌ی آدابی، عباس علی مایه‌ی اعجابی، عباس علی در وفا الگوی اصحابی، عباس علی «عباس یابن المرتضی» شده دنیا پُر از بلا پُر از ستم پُر از جفا الیوم یوم العاشورا غزه شده کرب و بلا عباس یابن المرتضی اباالفضلی با تو پیمان بستیم حسینی و عاشورایی هستیم مرگ بر صهیونیسم این فقط شعار نیست در نبرد با ستم الگوی ما حسین علیست از تو می‌خوانیم، عباس علی با تو می‌مانیم، عباس علی پای پیمانیم، عباس علی مرد میدانیم، عباس علی ملت ایرانیم، عباس علی لشکر سلمانیم، عباس علی گوش به فرمان حسین جانیم، عباس علی عباس یابن المرتضی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Fadaeian_Shab09Moharam1403_11.mp3
14.68M
📋 یه ساله چشم انتظارم حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه ساله چشم انتظارم شب و روز طی بشه و مُحَرَّم سر برسه کاسه‌ی چشمام و بیارم زیر بارون غمت رزق نوکر برسه شوق من برا مُحَرَّم یه حِسّ غیر عادیه فطرتاً حسینی بودن یه اصل اعتقادیه زندگی بدون حسین یه لحظه‌ اشم زیادیه واسه گریه‌ توو روضه خیلی غصه می‌خوردم مگه غیر از عشق تو سود دیگه‌ای بردم سر سال نوکری خمس گریه آوردم «یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات» همیشه خیمه‌ت پناهه دلای ناامید و کسایی مثل منه خدا نگهداره هرکی برات روضه بگیره برات سینه بزنه من به هیچ کسی به جز تو پناه نمی‌برم حسین توی سختیای دنیا امید آخرم حسین حتی مهربونتری از پدر و مادرم حسین دیگه فرصتی نمونده خیلی عمرم و باختم دارم حسرت می‌خورم که تو رو نمی‌شناختم یه نگاه کردی به من سرنوشتم و ساختم «یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات» هزار و چهارصد مُحَرَّم گذشته اما هنوز تازگی داره غمت همیشه عاشورا تکرار میشه باید بمونم پای عشق و علمت زیر پرچم تو نفرت به عاشقی بدل میشه تلخیای روزگارم با عشق تو عسل میشه مشکلات زندگی‌ها توو روضه‌ی تو حل میشه مگه یادم میره این دوستای حسینیم و دور هم جمع شدیم با عشق تازه حِسّی نو چقدر خوبه حسین همدلی با عشق تو «یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
Fadaeian_Shab09Moharam1403_12.mp3
11.4M
فرصت برای با خدا بودن مهیا بود لحظه به لحظه زندگی کردن چه زیبا بود دلها دلها دلها دریا بود جوونای جوونمرد و پیرِ مردای جوونتر توی میدون میجنگیدن با همه غیرت و باور شلمچه چذابه جای دونه دونشونه کارون و اروند و طلائیه خونشونه آی شهدا دست منو هم بگیرید **** این لشکر شیدای آخرالزمانی هاست این صحنه میدون نبرد آخر دنیاست غوغا غوغا غوغایی برپاست لشکری از شهیدامون برمیگردن برا یاری رئیسی و بهشتی و باکری و شهریاری چمران و خرازی در کنار سلیمانی من هستم عضو این لشکر صاحب زمانی آی شهدا دست منو هم بگیرید 🎤 محرم 1403 .
📋 ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از همون روزی که از برادرش حسین شنید گفت:« عباسم! نبودی یه روزی ریختن در خونه، در خونه‌مون و آتیش زدن»... از همون روز هی می‌گفت:« حسین! ایشالله یه روزی بشه انتقام بگیرم». از همون روزی که شنید از حسینش:« عباسم! نبودی انقدر غلاف به بازوی مادرم فاطمه زدند»؛ هی با خودش می‌گفت ایشالله دستام قطع بشه، ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه... سوار مرکب که می‌شد، این پاها رو زمین کشیده می‌شد؛ از بس که قد رعنایی داره. پا در رکاب مرکب نمیره، اینقدر قد و بالاش بلنده... یه روزی همچین که سوار مرکب شد، زهیر اومد جلو گفت:« عباس! وقت داری یه خاطره برات تعریف کنم»؟! گفت:« بگو؛ می‌شنوم». گفت:« یادمه بابات بعد از فاطمه (سلام الله علیها) دنبال یه زنی می‌گشت رشیده باشه، ازش بچه‌های رشیدی بیاره؛ مادر تو رو بهش پیشنهاد دادند. رگ غیرت عباس بیرون زده، حرف مادر ما رو داری میزنی؟! آره وقتی امیرالمومنین این خانم و باهاش ازدواج کرد فاطمه وقتی اومد توو خونه‌ی علی، از امیرالمومنین بچه‌دار شد؛ خدا تو رو به علی داد. مادرت ام البنین قنداقه‌ی تو رو دور سر حسین می‌چرخوند؛ می‌گفت:« بلاگردون حسین میشی». - چی می‌خوای بگی زهیر؟! - مادرت اصلا منتظر این روز بوده، بابات علی منتظر امروز بوده، قرار بوده تو بیای بلاگردون حسین بشی. - حالا که اینجور شد زهیر نشونشون میدم، مادرم منتظر بوده من بیام دور حسین بگردم؟! چنان نهیبی به اسب زد، رکاب اسب پاره شد. مگه کسی جرئت می‌کنه مقابل عباس بایسته؟! فلذا ابی عبدالله می‌دونه عباس بره میدان کسی رو زنده نمی‌گذاره. عباسش و صدا زد:« عباسم»! - جونم داداش - یه حرف در گوشی بهت بزنم - جونم داداش، قربونت برم - عباسم! بالاخره امروز من و تو می‌ریم. ما هرچه قدرم بجنگیم اونا خیلی‌ان عباس، می‌بینی که؛ با چند نفر از اونا می‌تونیم بجنگیم؟! چند نفرشون و من و تو می‌تونیم بکشیم؟! عباسم! بالاخره من و تو میریم، من و تو امروز کشته می‌شیم. - خوب جونم داداش چی می‌خوای بگی؟! - اگه میشه عباسم می‌خوای بری دست به قبضه نبر، دست به شمشیر نبر. - چرا داداش؟! - آخه هر ضربه‌ای به اینا بزنی، اینا به دخترم می‌زنند؛ هر ضربه‌ای به اینا بزنی اینا به خواهرم می‌زنند؛ اینا به رباب می‌زنند. - خوب چی کار کنم داداش؟! - هرچی بهت زدن نیزه، شمشیر؛ هیچ کاری نکن. یعنی داداش هرچی من و زدند... - آره! هرچی زدنت جوابشون و نده. - باشه داداش. فلذا همچین که می‌خواست بره میدان، مشک و برداشت اول رفت توو خیمه‌ی بچه‌ها؛ - الهی قربونتون بره عباس، رقیه رو بغل گرفت. قربونت بره عباس رقیه جون، من دارم میرم ولی فکر نکنی تنهات می‌ذارما؛ از بالای نیزه‌ هم حواسم بهت هست. هرجایی زدنت بگو یا اباالفضل من خودم و می‌رسونم. رفت میدان، نیزه نبرد؛ شمشیر نبرد؛ چهار هزار تیرانداز همه به یه نقطه خیره شدن، همه یه نقطه رو نشونه گرفتند. تیرا رو همه برداشتن، ولی این چهار‌هزار تیرانداز، تیرهای پی‌درپی پرتاب می‌کردند. همه‌ی چهار هزار نفر یه نقطه رو نشونه گرفتند یه مرتبه عباس یه نگاه کرد دید بارون تیر داره میاد؛ خودش و انداخت رو مشک این تیرا به مشک نخوره، آنقدر تیر به این پشتش خورد، وقتی خودش و رو اسب انداخته رو مشک، انقدر تیر به این پشت خورد، مثل خارپشت شده؛ بدنش پر از تیره. اما یه جایی دیدن با تیر و کمانم از پس عباس برنمیان، راهش و بستن، دوره‌ش کردن؛ جلوش و گرفتن. - کجا داره می‌ره؟! - سمت خیمه‌ها، اومدن صف کشیدن جلوی خیمه‌ها رو گرفتن؛ هرچی از این طرف میره دوباره صف می‌کشیدن راهش و می‌بستند همچین که دیگه تیر به مشک خورد، این آبا قطره قطره داره می‌ریزه. دیگه وقتی امید عباس ناامید شد؛ همچین که دیگه کار تموم شد آب مشک خالی شد. رو اسب نشسته دیگه امیدی به چیزی نداره؛ دستا قطع شده؛ رو اسب نشسته با پاهاش اسب و محکم گرفته؛ تیر به سینه خورده؛ تیر به چشمش خورده دیگه جایی رو هم نمی‌بینه؛ دست هم نداره افسار اسب و بگیره هی کنه اسب و به سمت خیمه‌ها. دستا قطع شده رو اسب نشسته با پاها محکم اسب و محکم گرفته. یهو اون نامرد اومد جلو، ها عباس! انقدر هی می‌گفتن عباس، عباس تویی؟! - گفت:« نامرد یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم؛ اگه دست داشتم بهت نشون میدادم». - عباس! تو دست نداری من که دارم؛ عمود آهن و برد بالا، چنان با عمود آهن به فرق عباس زد از بالای اسب .... من و اینجا رها کن و برگرد تا نبینند که خالیه دستم به رقیه بگو عمو گفته من همیشه مراقبش هستم پیش پای تو مادرت اومد چادرش رو کشید روی سَرَم من می‌تونم داداش صدات کنم چون که زهرا صدام زد پسرم مادرت روضه‌ی تو رو می‌خوند روضه‌‌ی سینه‌ای که سنگینه فاطمه گریه کرد و من دیدم با همین چشمی که نمی‌بینه .
. 📋 عباسم من و نشناختی مادر ؟! (س) (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روضه حضرت عباس اینه، خودش فرموده:« شب تاسوعا این روضه رو بخونید. هر شخصی می‌خواد از بالا بلندی رو زمین بیوفته، دستاش و سپر بدنش می‌کنه؛ صورتش آسیب نبینه، بدنش آسیب نبینه، تیر توو سینه فرو رفته، تیر توو چشم فرو رفته، این تیر توو چشمه. همچین که رو اسب نشسته، دید این تیر داره اذیتش می‌کنه؛ تیر و بین دو زانو قرار داد تا سر و خم کرد کلاه‌خود از سر عباس زمین افتاد. فرق عباس مشخص شده، اون نامرد اومد جلو، چنان با عمود به فرق عباس زد؛ از بالای اسب چنان زمین خورد... این تیر تا نیمه توو چشم فرو رفته بود، ولی همچین که زمین افتاد دیگه تا ته تیر توو چشم فرو رفت. دیگه چشم عباس جایی رو نمی‌بینه، فقط یه بویی به مشامش می‌رسه. - چقدر این بو برام آشناست؛ یه مرتبه دید یه خانمی دید داره میگه:« مادرم! عباسم!». آخه مادر من که اینجا نبوده، ام البنین که کربلا نبوده، این صدا صدای کیه؟! - عباسم! من و نشناختی مادر؟! نه بی‌بی جان! نشناختمت؛ چشمامم که نمی‌بینه کی هستی؟! دست به کمر گرفته عباسم! قربونت برم؛ دستات و که بریدن، تازه مثل من شدی؛ تازه دستات مثل دست من شده. عباسم! درد که نداری قربونت برم؟! نه خانم جان؛ نمی‌خوای معرفی کنی خانم جان؟! آخه بین این همه لشکر شما اینجا چی کار می‌کنی؟! کی هستید شما؟! چقدر صداتون مثل خواهرم زینبه. صدا زد:« عباسم! من مادر حسینم. اینقدر عباس خجالت کشید. - من جلو حسینم پاهام و تا حالا دراز نکردم، جلو مادر حسین... هی با خودش می‌گفت:« خدایا من و داری امتحان می‌کنی»؟! هی این پاها رو رو زمین می‌کشید. - مادرم! قربونت برم چته؟! مادر جان ببخشید من و طاقت ندارم از زمین بلند شم و اِلا جلوی پای شما باید بایستم. - قربونت برم عباسم! منم مثل تو سه ماه توو بستر افتاده بودم، تو یه ضربه خوردی عباسم من اون نامرد انقدر یه بازوم زد... ........ (ع) دو نفر در این عالم با غم ناموس کشته شدن، یکیشون امام حسن بود. توو کوچه‌ها وقتی دید مادرش و دارن می‌زنند دیگه تا آخر عمر با همین غم سر می‌کرد، آخرم با همین غم کشته شد. یکیم عباسه، همچین که رو زمین افتاده دید ابی عبدالله داره بهش نزدیک میشه... اکبر ناظم روضه می‌خوند شب تاسوعا رو منبر، داشت داد میزد: سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل ام البنین در کربلا نبودی واویلا واویلا بر فرق عباست زدند عمودی واویلا واویلا قد حسین بن علی تا شده واویلا واویلا پای عدو به خیمه‌ها وا شده واویلا واویلا داشت این حرفا رو می‌زد، اکبر ناظم بالا منبر داره شعر می‌خونه شب تاسوعا برا عباس، بچه‌ش مریض بوده؛ یه نفر اومد گفت:« حاج اکبر!» - گفت:« جونم؛ وسط نوحه» - حاج اکبر! دخترم مُرد، از دنیا رفت، تموم کن بریم خونه» - چی؟! شب عباسه. دخترم مرده مرده، کار من برا عباس نوحه خوندنه؛ کار عباسم مرده زنده کردنه. چند لحظه‌ای گذشت نوحه‌ش و خوند، خم به ابروش نیومد یهو یه نفر اومد گفت:« حاج اکبر!» - گفت:« جونم» - گفت:« بچه‌ت زنده شده» کار دست عباس امشب
Fadaeian-Komeil-14030429 (1).mp3
36.08M
🔸مراسم سحر 📆 جمعه ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۳ 🔷 حاج 🔊 بخش اول | کشیدم از عذاب دوری ات چه دردسر هایی متن 👇 https://eitaa.com/emame3vom/98874
Fadaeian-Komeil-14030429 (2).mp3
38.77M
🔸 سحر 📆 جمعه ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۳ 🔷 حاج 🔊 بخش دوم | اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ 🔊 بخش سوم و | اللَّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِى، وَارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّى 🔊 بخش چهارم | اَوْ تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَيْتَهُ اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَيْتَهُ 👇👇👇
Fadaeian-Komeil-14030429 (3).mp3
16.73M
بیا نگار آشنا شب غمم سحر نما https://eitaa.com/emame3vom/2000 از ما که گذشت الهی هیچ کس از حرم جانمونه https://eitaa.com/emame3vom/83485 مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند https://eitaa.com/emame3vom/96020 دوید و دویدم ، برید و بریدم سرت را سر نیزه دیدم https://eitaa.com/emame3vom/14627
📋 به سمت گودال از خیمه دویدم من (ع) سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به سمت گودال از، خیمه دویدم من شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من سر تو رو بردن، دیر رسیدم من یه گوشه‌ی گودال، مادر و دیدم من که رفته بود از حال، دیر رسیدم من عمامه‌تو بردن، دیر رسیدم من شمشیرتو بردن، دیر رسیدم من ....... 📋 دیر آومدم دیدم سرت دست سنان بود ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیر آمدم دیدم سرت دست سنان بود گودال منبر بود و زخمت روضه‌خوان بود افتاده بودی زیر نعل تازه‌ی اسب با این که زیر پای تو هفت آسمان بود این نامرتب بودنت تقصیر شمر است تاراج جسم تو ولی فکر سنان بود انگشترت هرچند دست یک نفر رفت پیراهنت اما به دست این و آن بود نزدیک مغرب شمر جسمت را رها کرد از خون وضو می‌ساخت، هنگام اذان بود دندان تو افتاد روی خاکِ گودال جنس عصای پیرمردان خیزران بود با قامت خم رفتم از گودال بیرون یادش بخیر آن روز که زینب جوان بود *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 انقدر سخت شد جدا سر تو انقدر سخت شد جدا سر تو که بلند است آه مادر تو پیش زن‌ها خجالتت دادند پیرهن نیست روی پیکر تو فکر می‌کردی آخرش با شمر بشود هم مسیر خواهر تو؟ من نگفتم کجاست انگشتر! که نگویی کجاست معجر تو! *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ . 📋 اولین ضربه کربلا لرزید (ع) حاج سید رضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اولین ضربه کربلا لرزید سرِ گودال مادری افتاد از حرم یک نگاه پُر خواهش به لب کُند خنجری افتاد دومین ضربه شمر هم لرزید! چکمه‌اش بر گلو ترحم کرد ناله‌ی یا بُنیه‌ای آمد خنجری دست و پای خود گم کرد سومین ضربه غنچه‌ای پژمرد لاله در چنگ خار و خَس افتاد سینه‌ای غرق زخم بود اما خنجری کُند از نفس افتاد چارمین ضربه، پنجمین ضربه وضع حنجر وخیم‌تر می‌شد ششمین ضربه، هفتمین ضربه فاطمه داشت بی‌پسر می‌شد هشتمین ضربه کعبه هم لرزید درد بر استخوان مماس افتاد نهمین ضربه خنجر کهنه پشتِ گردن به التماس افتاد! دهمین ضربه کاسه‌ی صبرِ لشکری رفته رفته سر می‌رفت زودتر از سر بریده به شام قاصدی داشت خوش خبر می‌رفت نوبت ضربه‌ای عجیب رسید! یازده بار آسمان غش کرد حرمله سمت خیمه‌ها می‌رفت در حرم معجری جوان غش کرد وای از ضربه‌ی دوازدهم! ضربه‌ای که سنان پسندتر است شمر با دست‌های لرزان گفت: چه کسی نیزه‌اش بلندتر است ؟ *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. هرجای کربلا دارد نشان تُربت اعلای کربلا ما را که خواهشی در سینه نیست غیر تمنّای کربلا کور است در جهان چشمی که نیست محو تماشای کربلا خاکی بهشتی است این است رمز و راز معمای کربلا در راه اربعین پِی برده‌ام به معجزه‌ی چای کربلا با وعده‌ی ظهور سبز است راه روشن فردای کربلا گریان که می‌شویم در چشم ماست صحنه‌ی زیبای کربلا گریه که سود ماست یک قطره اشک ضامن یَوْمُ الورود ماست پای غم توأییم این همان غم است که بود و نبود ماست این غم که از ازل در جان ما و باور ما و وجود ماست با این همه خوشیم از ریشه‌ی مَحَبَّت تو تار و پود ماست ما اهل سجده‌ایم تا خاک کربلای تو مُهر سجود ماست ذکر حسین شد ذکری که لحظه‌ی غم و شادی صعود ماست در این مسیر سخت دریای کربلای تو پایان رود ماست جز غم عزیز نیست پای غم تو شادیه عالم عزیز نیست ما اهل گریه‌ایم گریه‌کن تو پیش خدا کم عزیز نیست در چشم‌های ما کوثر که هست چشمه‌ی زمزم عزیز نیست جان‌ها فدای تو در امتحان عشق تو جان هم عزیز نیست با تو خوش است عمر اما بدون لطف تو یک دَم عزیز نیست کُلّ کتابها اندازه‌ی لهوف و مُقَرَّم عزیز نیست چون ماه عشق توست ماهی شبیه ماه مُحَرَّم عزیز نیست آرامشم حسین ناز تو را به جان و دلم می‌کشم حسین اَبرم که بوده است نام تو بهترین سبب بارشم حسین طوفان شده‌ست و من در زیر پرچم تو در آسایشم حسین با تو بهشتی‌ام بی‌تو اگر چه لایق فرسایشم حسین رزق مرا بده غیر از زیارت است مگر خواهشم حسین تنها نه غم گریست نام حسین را که نوشتم قلم گریست اشکی نداشت چشم آن را دادم به حق فاطمه دادم قسم گریست باارزش است چشمی که پای روضه‌ی تو دَم به دَم گریست در بین روضه‌ها خوشبخت آن کسی که به یاد حَرَم گریست در راه کربلا گوشه به گوشه زائر تو هر قدم گریست حسرت زیاد خورد هرکس که در مصیبت ارباب کم گریست اجرا ......................... هر جای کربلا دارد نشان تربت اعلای کربلا ما را که خواهشی در سینه نیست غیر تمنّای کربلا کور است در جهان چشمی که نیست محو تماشای کربلا خاکی بهشتی است این است رمز و راز معمای کربلا در راه اربعین پی برده‌ام به معجزه‌ی چای کربلا با وعده‌ی ظهور سبز است راه روشن فردای کربلا گریان که می‌شویم در چشم ماست صحنه‌ی زیبای کربلا گریه به سود ماست. یک قطره اشک ضامن یوم‌الورود ماست پای غم توایم این‌غم‌همان‌غم‌است که بودونبود ماست این غم که از ازل در جان ما و باور ما و وجود ماست با این همه، خوشیم از ریشه‌ی محبت تو تاروپود ماست ما اهل سجده‌ایم تا خاک کربلای تو مهر سجود ماست ذکر حسین شد ذکری‌که لحظه‌ی غم‌وشادی سرود ماست در این مسیر سخت دریای کربلای تو پایان رود ماست جز غم عزیز نیست پای غم تو شادی عالم عزیز نیست ما اهل گریه‌ایم گریه‌کن تو پیش خدا کم عزیز نیست در چشم‌های ما کوثر که‌هست چشمه‌ی‌زمزم عزیز نیست جان‌ها فدای تو در امتحان‌ِعشق تو جان‌هم عزیز نیست باتو خوش‌است عمر اما بدون لطف تو یک‌دم عزیز نیست کل کتاب‌ها اندازه‌ی لهوف و مقرّم عزیز نیست چون ماه‌عشق‌ توست ماهی شبیه ماه محرم عزیز نیست... آرامشم حسین ناز تورا به جان‌ودلم می‌کشم حسین تنها نه صبح من خیس‌است هرشب ازغم‌تو بالشم حسین ابرم که بوده است نام تو بهترین سبب بارشم حسین طوفان شده‌ست و من در زیر پرچم تو در آسایشم حسین با تو بهشتی‌ام بی‌تو اگرچه لایق فرسایشم حسین علمم خدایی است وقتی که می‌شود همه‌ی دانشم حسین رزق مرا بده غیر از زیارت است مگر خواهشم حسین؟ تنها نه غم گریست نام حسین را که نوشتم قلم گریست اشکی نداشت چشم آن را به حق فاطمه دادم قسم، گریست با ارزش است آن چشمی که پای روضه‌ی تو دم‌به‌دم گریست در بین روضه‌ها خوشبخت آن‌کسی که به‌یاد حرم گریست در راه کربلا گوشه به گوشه زائر تو هر قدم گریست شافی محشر است چشمان ما برای تو با این رقم گریست حسرت زیاد خورد هرکس که در مصیبت ارباب کم گریست 👇
👆 نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟ نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟ به فرض اینکه مرا سمت خیمه ها بردی اگر سکینه به من گفت آب کو چه کنم؟ به پای مشک سر و چشم و دست را دادم ولی به روی زمین ریخت آرزو چه کنم؟ از اینکه آب رساندم به خیمه ها یا نه اگر که ام بنین کرد پرس و جو چه کنم؟ بدون دست شدم من که پای میکوبند عزیز فاطمه درمانده ام بگو چه کنم؟ دو دست خونی من را اگر که مادر تو به اشک دیده ی تر داد شست و شو چه کنم؟ ببخش دیدن دست بریده باعث شد برات زنده، غم ماجرای کوچه کنم؟ چهار تا یل ام البنین فدات شوند تو را چو دوره کنند از چهارسو چه کنم؟ برای حنجر تو سینه ام به تنگ آمد اگر که نیزه نشیند بر این گلو چه کنم؟ ببینم از سر نیزه سه ساله را، که کسی به قصد کشت دویده به سمت او چه کنم؟ و یا که از سر نیزه ببینم افتاده‌ست سرت به زیر سم و چکمه‌ی عدو چه کنم؟ بگو ببینم اگر خواهرت شود جایی کنار رأس تو با شمر روبه رو چه کنم؟ .👇
بخش نهم - واحد (نه آب مانده برایم نه آبرو؛ چه کنم؟) - حاج محمود کریمی.mp3
8.81M
📌 مراسم عزاداری 🎙 مدّاح: واحد (نه آب مانده برایم نه آبرو؛ چه کنم؟) شب 🗓 یک‌شنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۳
. بسم الله الرّحمن الرّحیم غزل امام حسین علیه السّلام ((ای دستگیر مردم بی دست و پا حُسین)) دستم بگیر محض رضای خدا حُسین راه تسلّی دل من غیر گریه چیست؟ حالا که روزی ام نشده کربلا حُسین روزی نداشتم که بدون تو سر شود از‌ لحظه‌ای‌ که‌با‌تو شدم‌ آشنا‌ حُسین جُز دوری‌از خدا‌به‌خداحاصلی‌نداشت جُز دورِ تو پرید دلم هر کجا حُسین گرم‌است‌پُشت‌من‌به‌تو‌ ای‌کوه‌معرفت گرچه‌همه‌زدند به من پُشت‌ِ پا حُسین تاانتها به‌مَرحمت گریه‌ با‌ من‌ است شوقی‌که‌داشتم‌‌به تو از ابتدا‌ حُسین داروی دردهای بدون دوای من چیزی‌به‌غیر تُربت‌ِتو نیست"یاحُسین" ((دربارگاه‌قُدس‌که‌جای مَلال نیست)) شیون کنند در غم تو انبیا حُسین حور و ملک به صورت خود لطمه می‌زنند با ضجّه‌های حضرت خیرُالنّسا حُسین مادر گرفته بود سرت را به دامنش که شمر ذبح کرد تورا از قفا حُسین این غم کجا بَریم که قبل از شهادتت لِه شد تن تو زیر سُمّ اسب‌هاحُسین .
4_5818656856070952068.mp3
13.94M
شب شبه روضه خونیه... شب شبه لطمه زنیه فردا دیگه این موقعا دعوا سرِ غارتیه سنان میخنده به حسین یکی سرش داد میزنه یه ذره اونطرف برید یه جا بدید شمرم بیاد شمرو جالسُ راحتش کن اینقده حسبن و معطلش نکن کربلایی مجتبی رمضانی شب عاشورا محرم ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۵ تیر  ماه 1403
. السلام علیک یا مظلوم یا اباعبدالله اندوه عزا به ذکر یا رب سر زد در روز چرا ستاره ی شب سر زد خورشید مگر دمیده در وقت غروب یا از سر نی هلال زینب سر زد ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ روح از تن بی قرار من پر زده است غم آمده و به سینه خنجر زده است مهتاب به مهمانی ما آمده یا خورشید ز روی نیزه ها سر زده است ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ یک قافله می رود ، برابر ، نیزه شد همره قافله سراسر نیزه هشتاد و چهار یاس نیلی ، ناقه هجده سر یوسف از جفا بر نیزه ⛤⛤⛤⛤⛤⛤⛤ در قبر چو آن پیکر صد چاک گذاشت گویا که تو را به اوج افلاک گذاشت چون سر به تنت نیست ، امام سجاد آخر رگ حنجر تو بر خاک گذاشت جمعه ۲۹ تیر ۱۴۰۳ ✍ شب چهاردهم محرم ۱۴۴۶ .
امام حسین ع
. #امام_حسین علیه السلام #مدح #روضه #احسان_نرگسی به هر که روزِ ازل نعمتی عطا کردند مرا به روضه ی ا
. علیه السلام ✍ به هر که روزِ ازل نعمتی عطا کردند مرا به روضه ی ارباب مبتلا کردند دلم خوش است گره های زندگی مرا به حُرمتِ قسمِ «یا رقیه»وا کردند بهشت از نظرِ آسمانیان افتاد همین که کرب و بلای تو را بنا کردند کبوترِ دلِ من را درست روز ازل حوالیِ حرمِ کربلا رها کردند منِ خراب کجا و هوای روضه ی تو.. مرا به لطف «حسن»با تو آشنا کردند برای زخم تنت گریه کردم و دیدم علی و فاطمه عمری مرا دعا کردند # جماعتی که تو را می زدند در گودال فقط به تو نه...به انسانیت جفا کردند کسی نگفت چرا نعل تازه آوردند کسی نگفت سرت را چرا جدا کردند چه ها که زینب کبری ندید در گودال.. سنان و حرمله با پیکرت چه ها کردند .
Fadaeian_Shab10Moharam1403_06.mp3
11.16M
به هر که روز ازل نعمتی عطا کردند 🎤 🕌 شب عاشورا ۱۴۰۳ ✒️
. از هرچه لعل و دُرّ و گُهر قیمتی‌تر است این اشکِ‌ تو که ماهیتش‌ آب‌ِ کوثر است محصول‌ِاِستحاله‌ی‌خون‌است‌پُشت چشم پس قطره‌های اشک تو کبریت‌اَحمر است ما گریه می کنیم به شوق ثواب؛ نَه قصد من و تو یاری زهرای اطهر است مشروط بر ولای علی؛ گریه بر حسین اسباب دستگیری فردای محشر است تا پای جان به پای تو باید بایستد هرکس که فکر دادن اجر پیمبر است هرگز بعید نیست که خورشیدمان کند از بس که طفل شیری تو ذرّه‌پرور است پیداست با تمامی قرآن‌ برابر است جایی‌که‌ رَحلِ سینه‌ی‌تو جای‌‌ِاصغر است دیدی اگر چه آب ندادند کوفیان لبهای شیرخواره ز خون گلو تَر است بالای‌ نیزه داشت تبسّم به لب اگر احساس‌ کرده‌بود در آغوش‌مادر است ✍ ................... . روزی که جسم و جانِ مرا آفریده اند با عشقِ سیدالشهدا  آفریده اند دارم یقین که گریه کنانِ حسین را با خاک های کرب و بلا  آفریده اند وقتی قرار شد که عزادارتان شویم ما را بدونِ چون و چرا آفریده اند ما را برای سینه زدن خلق کرده اند ما را بـرای بـزمِ عزا  آفریده اند از گریه های دم به دمم حدس می زنم با گریه چشمهای مرا آفریده اند هِی (( یاحسین )) گفته و هِی گریه کرده اند  یعنی مرا  برای  شما  آفریده اند در کـنجِ  یک حـسینیه در شـهرِ آسمان مدّاح و روضه خوانِ تو را آفریده اند بـا یک تبرّک از  پـرِ قـنداقه ات حسین بـال  و  پَـرِ ملائکـه را آفریده اند از خاکِ خون گرفته ی گودالِ قتلگاه بـر دردهای شیـعه دوا آفریده اند ما را به دست های کریمت سپرده اند آری بـرای شاه ،  گدا آفریده اند                        .............   ✍ .
. علیه‌السلام هرکس کتابِ‌زندگی‌ات را مُرور کرد از سرسپردگی به‌تو حسّ غُرور کرد از نَهر اَشک فاطمه‌ نَشئت گرفته بود آبی که صحنِ گونه‌ی مارا نَمور کرد محکوم شد به بی‌کسی‌ و در‌به‌در‌شدن هرکس‌که‌بی‌تفاوت‌از این‌در عُبور کرد آن را که هست در پی تحریف مکتبت باید هزار مرتبه زنده‌‌ به‌‌‌ گور کرد شاعر کُجا و دَم‌ زدن‌از‌ چون‌ تو دلبری ! لطف تو اینچنین قلمم را جَسور کرد در پیش داغ تو به نظر سهل می‌رسید از روضه‌ها؛ هرآنچه‌به‌ذهنم‌خُطور کرد شمشیر و تیر و نیزه و سنگ و عصا نکرد کاری‌ که با لباس تو سُمّ سُتور کرد تا چند شب به حُرمتِ تو فکر نان نبود هرکس که یاد از آن سرِ بین تنور کرد بعدازگریستن‌به‌غمت ای قتیلِ اشک حاجت‌رواست هرکه دعا بر ظُهور کرد ✍ .
. 🏴سبک یا ایام اسارت آل الله در 🏴بند اول قرآنِ روی نیزه ها،صوتت چه دلنشین است آرام قلب زینب و،سُکینه این طنین است پشت سرت می آیم و،در سوگ تو نشستم باشد گواه غربتم،اینجا دو دست بستم با خطبه هایم،یار تو هستم غمخوار من غمخوار تو هستم سالار من پا کار تو هستم حسین من ای شهید مظلوم 🏴بند دوم دارد نگاهت میکِشد،من را به سوی نیزه صحرا به صحرا میروم،در جستجوی نیزه کرده غمت آشفته ام،ای مه جبین برادر شد آرزویم بوسه ای،بر آن بریده حنجر هر جا روی من،با تو میایم که گفته از تو،اخا جدایم با غربت کوفه آشنایم حسین من ای شهید مظلوم 🏴بند سوم از طعنه های دشمن و،سنگ جفا چه گویم از شهر نامردی و از،نامحرما چه گویم با حال خسته آمدم،در کوچه های کوفه با سلسله من رد شدم،از کوچه های کوفه بر گریه ی من،خندیدن اینجا بر طبل شادی،کوبیدن اینا اُف بر تو دنیا،اُف بر تو دنیا حسین من ای شهید مظلوم ✍️🎶کربلایی امیرحسین سلطانی .👇
. یارا به‌ سَهو هم‌ شده‌ مارا نگاه‌کن مارا به‌سَهو هم شده یارا نگاه کن با فقر ذاتیش به جناب تورو زده آه ای غِنایِ‌مَحض ؛ گدارا نگاه کن تا باز‌هم ز فیض نگاه تو پُر شوند این‌ دستهای‌ رو به خدارا نگاه‌ کن ای آبروی عرش به روی سپید جُون این‌ روسیاهِ بی‌سر‌ و پارا نگاه کن ......... زینب به گریه گفت:که‌یاایهاالرّسول تن‌های بی سر شهدا را‌ نگاه‌ کن باحسرتی‌غریب‌به‌خودگفت‌پای‌نِی گیسویِ بین باد رهارا؛نگاه کن آه؛ای تسلّی دل خواهر نگاه تو از روی نیزه‌‌ها اُسرا را نگاه کن یک طفل باز کم شده از جمع قافله بالانشین من؛همه‌جارا نگاه کن ✍ .