#نوحه_زنجیر_زنی_ابوالفضل(ع)
#شاعر_سعید_داستان
#سبک_احمد_نظری
مداحان: احمد نظری و سعید داستان
ابوفاضل ابوفاضل یل آب آور من ۲
بخواب آروم بخاب آروم که عمو رفته دریا
بگیر مادر یه کم آروم میاره آب و سقا
لالا اصغر گل مادر تشنگی سخته اما
تحمل کن گل پرپر خیمه ها داره سقا
ابوفاضل ابوفاضل یل آب آور من ۲
════✾🔶✾═════✾✧
لب دریا لب دریا یاد خشکی لب ها
چه جور آخه علی اصغر بنوشه آب و سقا
سکینه انتظار آب توی خیمه نشسته
شدم راهی ولی دشمن به عمو را و بسته
ابوفاضل ابوفاضل یل آب آور من ۲
════✾🔶✾═════✾✧
لالا مادر علی اصغر الهی بارن بیاد
نداره آسمون ابری ای کاش عمو جون بیاد
چه بی تابی نمیخابی حرمله انتظاره
میخاد داغ تورو مادر روی سینم بزاره
ابوفاضل ابوفاضل یل آب آور من ۲
════✾🔶✾═════✾✧
نه دستی و نه مشکی و رو زمینه علمدار
به خاک افتاده آب آور دیگه خدا نگهدار
بیا داداش علمدارت دیگه نایی ندارم
چه جوری مشک صد چاکو سوی خیمه بیاره
نه دستی و نه مشکی و رو زمینه علمدار
به خاک افتاده آب آور دیگه خدا نگهدار
ببار بارون ۲ که باریدن ثوابه
رقیه منتظر از بهر آبه
نه دستی و نه مشکی و رو زمینه علمدار
به خاک افتاده آب آور دیگه خدا نگهدار
بیا داداش علمدارت دیگه نایی ندارم
چه جوری مشک صد چاکو سوی خیمه بیاره
ابوفاضل ابوفاضل یل آب آور من۲
════✾🔶✾═════✾✧
.
#زمینه_شب_هفتم_محرم
#سبک_نوشته_مقتل
#بخواب_ای_مادر
🔘🔘۹۰۷🔘🔘
☑️بنداول
بخواب ای اصغر عمو رفت آب بیاره
بخواب ای اصغر مادرت شیرنداره
بخواب ای اصغر کاشکی بارون بباره
بخواب ای اصغر هی نده من و عذاب
بخواب ای اصغر بمیره برات رباب
بخواب ای اصغر لااقل یکم بخواب
بخواب ای اصغر«۲»
....
بخواب دیگه در نمیاد صدات
قربونه خشکی های رو لبات
شرمندتم شیر ندارم علی
الهی مادرت بشه فدات
آه و واویلا یاعلی اصغر«ع»
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
☑️بنددوم
به روی دستام با سه شعبه زدنت
به روی دستام پره خون شد دهنت
به روی دستام لب تشنه کشتنت
.....
سه شعبه زد تا حرمله ی بی حیا
منم افتادم ازنفس دیگه بابا
چه جوری آخه من برم خیمه ها
....
بگو چه خاکی بریزم به سر
چه جور بدم به خیمه ها خبر
با چه رویی برا رباب بگم
به روی دستم زدی بال و پر
.....
آه و واویلا یاعلی اصغر«ع»
💠💠9⃣0⃣7⃣💠💠
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
#شعرای_آیینی
#کربلایی_رضا_نصابی
#کربلایی_مجیدمرادزاده
.
✬~✿❁࿐❈~✿❁࿐
.نشرواستفاده ازکلیہ آثاراین کانال نه تنها حرام نیست بلکہ ثواب جاریہ دارد. باذڪر(صلوات)
.
کانال کربلایی مجید مرادزاده
.
نوحه سینه زنی و زنجیر زنی
#حضرت_عباس
#زنجیر_زنی عالی
سبک: کرببلا ای کاش من مسافرت بودم
به روی دوشش مشک و ذکر لبش زهرا
مدد بگیرد هر دم ز فاطمه سقا
ذکر لبش زهرا ، ذکر لبش زهرا
ذکر عطش آید از خیام عاشورا
رود که آب آرد با ذکر علی مولا
ذکر لبش زهرا ، ذکر لبش زهرا
شش ماهه تلذی کند و در تب و تاب است
قلب همه اهل حرم از غصه کباب است
ای میر و علمدار ، ای یار وفادار
یا ابوفاضل ، مدد مدد سقا(۲)
ایا گروه اعدا ساقی عطشانم
ز تشنگی بی تابند به خیمه طفلانم
ساقی عطشانم،ساقی عطشانم
منم که پور حیدر حافظ قرآنم
منم که سربازی بر شاه شهیدانم
ساقی طفلانم،ساقی طفلانم
دستم بِبُرید و مزنید مشک مرا تیر
در خیمه بود منتظر آن کودک بی شیر
مولای غریبم،مولای غریبم
یا ابوفاضل، مدد مدد سقا(۲)
بیا برادر جانم برس به فریادم
لحظه ی آخر بنما دمی تو امدادم
برس به فریادم، برس به فریادم
به ضرب قوم اعدا ز مرکب افتادم
بیا به بالین من بکن دمی شادم
برس به فریادم،برس به فریادم
فریاد بُنَیَّ برسد از دل صحرا
آمد به ملاقاتم اخا ام ابیها
مولای غریبم،مولای غریبم
یا ابوفاضل مدد مدد سقا(۲)
#وحید_زحمت_کش_شهری
#شب_نهم_محرم
شب، شب عاشوراست...
می وزد باد میان حرمی... می پیچد رایحه ی سیب بهشت...
بوی سیب، بوی گیسوی حبیب...
در خیام اصحاب، سینه هایی بی تاب...
همه مشغول دعایند و نماز...تا خدا در پرواز...
در کنار اینان، حرم آل علی، حرم هاشمیان...
نجمه ای شانه زند بر روی زلف قاسم... زیر لب می گوید: چه کنم؟چه کنم تا که عمو اذن جهادم بدهد؟ کاش بابایم بود...
آن طرف می آید نغمه ی لالایی: کودک بی شیرم!صبر کن تا دم صبح... باز از مشک عمو می نوشی...باز با بازی طفلان حرم می جوشی...
آن طرف در خوابند، دختران آسوده... همه آرام ز لالایی یک مرد نجیب... دم لالایی کیست؟!
این صدای قدم عباس است...
شیر بر گردم حرم می گردد... علمی در دستی...تیغ در دست دگر... زیر لب ذکر خدا می گوید... می وزد باد و صدای طپش بیرق او می آید...
ساعتی اما بعد...دختران بیدارند... کودکان بی تابند...چه شده خواب ز چشمان همه بال زده؟
گوییا یک نفر از راه خبر آورده...خبرش پیچیده...خیمه ها لرزیده..." عمه جان!کاری کن..."
دشت دشتی پر خار...آسمان تیره و تار... شیر بر گرد حرم می گردد...
ناگهان چشمش دید که کسی می آید در سیاهی شبی...چشمها برقی زد... کیست؟! ناگهان نعره برآورد: بإیست!... که چه جرات داری که به سوی حرم عشق، قدم برداری...
ناگهان ناله ای آمد که: "منم... زینب تو..."
زانوان عباس پیش بانو لرزید... خواست بر پای عقیله افتد... دست های خواهر شانه اش بالا برد... گفت: عباس! یادت مانده شب قدری که پدر پر می زد؟
از شکاف در آن حجره تو را میدیدم... دست در دست حسین... یاد داری نفس آخر بابایم را؟ *کربلا جان تو و جان حسین؟
گفت: آری بانو! به خدا یادم هست...
گفت: عباس! شنیدم که امان نامه به دستت دادند... دختران در خیمه ز نفس افتادند...
گویی آوار شد عالم به سرش یکباره...
عرق شرم ز پیشانی سرخش به زمین میریزد...
"به امیری که علم داده به دستم سوگند، من کجا حرف امان نامه کجا؟..."
گفت:چشم خاتون بیند... که چه غوغا سازم... رزم را یک طرفه ختم به خیرش سازم...
جان بانو عمریست پیش خود لحظه شماری کردم بغض دیرینه ی خود را شکنم...از همان آنی که همگی جمع شدند...همه از خانه ی خود آوردند پشته های هیزم...پشت درب حرم بابایم...
دود بود و در آتش زده و مادرتان می نالید... شعله بالا می رفت...سرخ تر میشد میخ... ضربه ای زد که در از جا افتاد به روی مادرتان...سینه اش خونین شد...پهلویش را بشکست...محسنش رفت زد دست...
گفت: حیدر تو نیا جای تو نیست... محسنم کشته شده...فضه! تو بیا...
انتقام می گیرم...از همانی که طناب زد به دستان علی...مادرت دامن بابا بگرفت... آن نامرد به کسی گفت: بزن
انتقام می گیرم...از همانی که غلاف زد به بازو آنجا...یاس را پرپر کرد
من کجا حرف امان نامه کجا؟...
باز هم مثل قدیم...گوشه ای روضه ی مادر بر پاست...
اما...
لحظه ای که حرمش غارت شد... دید در گوشه ی دشت که چه غوغا شده باز... نیزه داران جمعند... سر رأس عباس...
باز دعوا شده است...
#دل_نوشته
روضه و مناجات جانسوز _کوفه و اسارت خاندان آل الله _
استاد حجت الاسلام میرزامحمدی
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقُومُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تُصَلّى وَ تَقْنُتُ
الان کجای عالم شرف حضور داری اقاجان ... کجا داری نماز میخوانی ... کجا داری گریه می کنی ... کجای عالم داری برای ما دعا می کنی ... کجای عالم داری برا ما استغفار می کنی ؟؟؟ اونی که ما گریه کنا می فهمیم اینه ،الان تو کوفه با عمه جانت زینب داری همراهی می کنی ... بعضی ها فرمودن وقتی قافله رو از کوفه بردن تا وقتی که تو کوفه بودن یه عده ازین 84 زن و بچه که بعضی هاشونم بنی هاشمی نبودن تو کوفه فامیل داشتن . سکینه ی بنت الحسین دید بعضی ها اومدن بعضی ازاین اسرا رو از قافله جدا کردن عمه جان اینا کجا دارن میرن؟ فرمود عزیز برادرم اینا اینجا فامیل دارن ازین به بعد دیگه با ما نمیان ... " نه نمیان ،اینجا خونه دارن اینجا کس و کار دارن ..."(خیلی دله این نازدانه ابی عبدالله شکست) عرضه داشت عمه جان مگه ما تو کوفه کس و کاری نداریم ؟(الله اکبر) یه نگاهی کرد؛ دید از این به بعد لباس هاشونو رفتن عوض کردن" این بچه هایی که از گرسنگی و تشنگی رنگ به چهره نداشتن دیگه آب و غذا بهشون دادن ... یعنی از اینجا به بعد فقط بنی هاشم تو قافله ی اسرا هستن ..." کجا دارن میرن ؟اینا رو دارن میبرن شام بلا ..." همونایی که 40 سال کینه ی امیرالمومنین و به دلاشون داشتن ..." آقا جان الان کجای عالمی ؟ از زبان خود شما روضه ی اسارت عمه جان تو بخوانیم" اون روضه ای که خودت فرمودی من خون گریه می کنم ..."روضه ای که امام زمان خون گریه کنه حیفه من و تو گریه نکنیم ..."
عمه ی من نائب الحیدر است
سیدالنساء پس از مادر است
عمه ی من سفیر خون خداست
هم دم هجده سر از تن جداست
عمه ی من اوست که در قافله
نشسته آورده به جا نافله ...
عمه ی من بر سر بازارها
دیده ز اهل ستم آزارها
این بی بی کسی هست که 56 سال آفتاب سایه اش رو ندیده بود ؛ این خانمی که 56 سال تا کربلا که بیاد، تاریخ نوشته هیچ چشمی قد و قامتشو ندیده"" این خانمیه که وقتی حرم پیغمبر میخواست بره ، امیرالمومنین و حسنین دورش و می گرفتن ،شبانه به زیارت پیغمبر میرفت" امیرالمومنین قنبر رو میفرستاد برو چراغ های حرم رو کمتر کن ..." یه روز امام مجتبی پرسید بابا ما که زیارت میخوایم بریم روز میریم بدون هرگونه تشریفات" اما چرا زینب خواهرم که میخواد بره شب می بریمش با این همه تشریفات ؟ فرمود همه ی اینا به خاطر اینه مبادا کسی قد و قامتشو ببینه ...." حالا این خانم محاصره شده بین نامحرما ...." این زینب و آوردن تو کوچه و بازار کوفه دارن میگردونن .... یه جمله فقط" این خانمو آوردن تو مجلس شراب ...."
آی حسین ......
عمه ی من اسوه ی ایوب بود
شاهد قرآن و لب و چوب بود
هرچه صدا زد مزن ظالم که او مادر ندارد ....
هر چی گفت نزن بچه هاش دارن می بینن " نتیجه ای نگرفت
آخر به طعنه گفت بزن ،خوب میزنی ...
ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی ....
بأبی المستضعف الغریبیا ثارالله ... یا اباعبدالله ...
نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظیمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم به عظمت و مصیبت عمه جان امام زمان حضرت زینب سلام الله علیها تو را میخوانیم یا الله ...
سلام و تسلیت خالصانه ما را اصاعه به محضر نورانیش برسان
اصاعه اقا و مولا و ولی نعمتمان را دعا گوی ما قرار بده
به دعای مستجابش حسن عاقبت بخیری به همه ما کرم فرما .
#کوفه
بانوای گرم حجت الاسلام میرزامحمدی
👇👇👇👇👇
03-Moharam[Shab1]-1380[1422]-Zaker-Tak[01].mp3
3.66M
زینب بنت الحیدر
در همه جا حرف حق
ذکر لب زینب است
🏴 #سیدجوادذاکر 🏴
شب اول #محرم
کاشان80
🔘پخش کامل برای اولین بار 🔘
#پیشنهادویژه
سید رضا نریمانی. پای علم یه سر افتاده...mp3
1.64M
#مداحی
#شور
#سید_رضا_نریمانی
زینب زینب سیدتی
پای علم یه سر افتاده
توی گلوش پر از فریاده
جونشو واسه زینب داده
پای حرم یه یاس پرپر
پیش نگاه بنت الحیدر
رفت و رسید به ارباب آخر
◾شب هفتم
◾نوحهی سینه زنی
◾(سبک همهجا کربلا)
◾بنداول
نور چشم ترم غنچهی پرپرم
ذکر لبهای من لالایی اصغرم
گفتهام با همه وارث حیدرم
ای علی اصغرم
ای علی اصغرم(۲)
◾بنددوم
داغ تو بر دلم حرمله قاتلم
میزنی دست و پا ای همه حاصلم
ساقییم برهمه تو شدی ساغرم
ای علی اصغرم
ای علی اصغرم(۲)
◾بندسوم
تیر کین تا که بر حنجرت آمده
همره عمهها مادرت آمده
مانده در راه تو دیدهی دخترم
ای علی اصغرم
ای علی اصغرم(۲)
کانال دوبیتی ناب
#مرتضی_محمودپور
◾شب هفتم محرم
◾توسل به حضرت علی اصغر
روی نیزه چقدر ماه شدی ای پسرم
از پی قافله همراه شدی ای پسرم
خنده بر روی لبت مانده تو ای ششماهه
همقدم با حرم شاه شدی ای پسرم
لعللبهای توخشکیدهو من میسوزم
نیسواری وچهدلخواه شدی ایپسرم
به روی نیزه دو چشمان تو باز است هنوز
از اسیری من آگاه شدی ای پسرم
به طواف رخ تو نیزه تکان خورد ولی
با همه کوچکیت شاه شدی ای پسرم
نیزهدار تو بود مست مواظب هستی؟
چون دلیل همهی راه شدی ای پسرم
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعهفال زد و باده بدست تو رسید
#مرتضی_محمودپور
|⇦• #قسمت_اول نجوا با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شبِ هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
تو را قسم به نگاهت نیفتم از چشمت
به برقِ چشم سیاهت نیفتم از چشمت
قدم قدم زِ شما دورتر شدم ، حالا
نشسته ام سر راهت نیفتم از چشمت
چو دل ز قید بریده ام تو واکنی آغوش
من و امیدِ پناهت نیفتم از چشمت
*آقاجانم .. چی داریم رو کنیم این شبا ..*
نییَم چنان شهدا رو سفیدِ تو ، اما
منم غلام سیاهت نیفتم از چشمت
مرا جدا نکن از اشکِ روضۀ ارباب
فدایِ ناله و آهت نیفتم از چشمت
*دیگه این شبا هر کاری بلد بودم کردم که یکم به چشمت بیام .. گفتی بیا ، اومدم؛ گفتی گریه کن، گریه کردم؛ گفتی سینه بزن ، سینه زدم؛ دیگه کاری از دستم برنمیاد .. آقام آقام .. آقام آقام .. به اندازه ای که دلتنگ آقات شدی بگو آقام آقام .. آقام آقام ..*
به اشکِ صبح و مساء ت به دیدگان تو
مرا که نیست شباهت نیفتم از چشمت
*این شبها یه وجه مشترک بین من و آقامِ .. این شبها آقام برا حسین گریه میکنه ، منم میشینم برای حسین گریه می کنم .. اما گریۀ منِ بیچاره کجا ، گریه و نالۀ امام زمان کجا .. هی به سینه اش میزنه هی میگه جد غریبم .. ای عمه جانم ..*
کنون قریب هزار و چهارصد سال است
به قتلگاه ست نگاهت نیفتم از چشمت
قسم به روزِ نجات اسیریِ زینب
مرا بخوان به سپاهت نیفتم از چشمت
*خوش به حال همه بچه هایی که در دفاعِ از حرم بی بی رفتن و جونشونُ برا این خانم دادن. الان جایِ همشون اینجا خالیِ اما اگه صدایِ آنها رو هم می شنیدیم میگفتن جایِ همۀ شما دور حسین خالیِ ..
دیگه این شبها همه دورِ حسین حلقه می زنیم به به .. آقا برا ما از جوونِش میگه .. میگفت خوابِ رفیق شهیدمُ دیدم. چه خبر جعفر؟ گفت اینجا هر شبِ جمعه دور حسین حلقه می زنیم .. آقا به ما میگه شما از لحظۀ شهادتتون برا من تعریف کنید .. ما برا آقا تعریف می کنیم ، تعریف ما که تموم میشه همه به آقا میگن آقاجان حالا نوبت شماست ... آقا شروع میکنه برا ما شهدا روضه میخونه .. ما هم ناله میزنیم و گریه می کنیم ..*
به سمت کربُبَلا هر سحر سلامم باد
در انتظارِ نگاهت نیفتم از چشمت
هر شب سلام میدیم ، امشبم یه سلام محضر آقامون بدیم:
السَّلام عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ
الحُسَين.
میگه دیدم دم میدون مین ایستاده بودن جر و بحث میکردن. فکر کردم دعواشون شده. رفتم جلو ، دیدم پیرمرده با یه جوونی هی این به اون میگه بابا بزار من برم .. پدرِ میگه نه پسرم تو جوونی من دیگه سنی ازم گذشته محاسنم سفید شده .. تازه من نمیتونم ببینم جوونم چطور جلو چشمام بال بال میزنه .. من باید برم. میگه چند قدم که برداشت مین منفجر شد ، پسرِ تو سرش میزد ، رفت پیکرِ باباشو بغل گرفت. بازم خیلی خوبه، خوب شد پسرِ نرفت والا باباهِ جون میداد ..*
به روی خاک جگر ریخته و یا پسرم
ابراهیم پیغمبرم وقتی میخواست اسماعیل رو ذبح کنه ، هر چی خنجرُ میذاشت به گلو میدید نمیبره .. خنجرُ پرت کرد به تخته سنگ خورد ، تخته سنگ دو نیم شد. گفت این چه سِرّیِ چرا هر چی میبرم نمیبره؟ خنجر به زبان آمد خدا نمیزاره من ببرم .. پرده ها کنار رفت ، ابراهیم این کار ، کار تو نیست میخای بهت نشون بدم کار کیه؟ یهو صحنه ای از کربلا برایش مجسم شد ..
____________
#سید_رضا_نریمانی
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#مناجات_دعا
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
.
شیر سرخ عربستان .وزیر شه خوبان پسر مظهر یزدان که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم اندر لقبش ماه بنی هاشم و عباس علمدار سپهدار وفادار جهانگیر و جهانبخش و دگر نایب و سقا
شه با وفا اباالفضل نور هل اتا اباالفضل
معدن سخا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل
دید کاندر حرم خسرو خوبان شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان همه شان سینه زنان نوحه گریه کنان موی پریشان دل بریان سوی عباس شتابان که عمو جان چه شود جرعه آبی برسانی به لب سوختگان کز عطش آتش بگرفته گلوی ما
شه با وفا اباالفضل
غضب آلود ز غیرت شد و عباس
بشد موی تنش راست
زجا خواست بخود گفت که عباس
تو اشجع به همه ناس
عجب از توست که با این همه مردی و شجاعت
شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب
عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا
شه با وفا اباالفضل
پس بیاویخت به دوش دگر خویش
یکی مشک چه مشکی
که بدی خشکتر از لعل لب ماه مدینه
گل گلزار مدینه
زعطش غش بنموده
به فغان گفت که ای بنت اخا
ناله مکن گریه نکن ضجه نزن
زان که عموی تو نمرده
روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا
شه با وفا اباالفضل
پس به تکبیر بزد نعره همان شیر
به جولان شد و پاشید
زهم لشکر کفار چو تومار
یکی گفت که ای قوم
ابوالغزه تهمتن
لقبش ماه بنی هاشم و باشد پسر حیدر صفدر شده منسوب به سقا
شه با وفا اباالفضل
▪️◾️◼️⬛️ ⬛️◼️◾️▪️
🎤 #مداح_کربلایی_احمدنظری
#زنجیر_زنی
#نماهنگ
روبروی حرم با چشای ترم
یه سلام میدم و میفتم از پا
خادما تا دیدن حالم و پرسیدن
کمکم میکنن بلندشم
هق هق گریه هام غم توی صدام به فدای آقام آقام
به همه رو زدم تو نکردی ردم به همه رو زدم
میدونم که بدم بدم بدم
قسم به کف العباس که من بهشتم اینجاست
همون بهشتی که ضاعرش هر شب جمع زهراست
قسم به پرچم و گنبد دلم به سوی تو پر زد
با هر سلامم از سمت کربلا جوابت اومد
انت نعم المیرم از تو روزی میگیرم
کاشکی بیام زیر قبت اربعین امسال بمیرم
آقام آقام حسین جان
دل تنگ و بی کسم کی به تو میرسم
تا ابد پیش تو بمونم آقا
حتی تو محشرم اسمت و میبرم
با خدا روضت و میخونم آقا
این بغض ناتموم میمونه تو گلوم
میاد اشکهام آروم آروم آروم آروم
ای تنها یار من نوکرهات اومدن
این بد و پس نزن نزن نزن نزن
خودت پناه من باش چراغ راه ن باش
به روزگارم بتاب و ماه شب سیاه من باش
من از تو روزی میگیرم تصدقی که فقیرم
خدا کنه که شب آخر انقد گریه کنم بمیرم
عشقت واسم کیمیاست چشمم به گنبد طلاست
می گن که حتی خدا هم هرشب جمعه کربلاست
آقام آقام حسین جان
وقتی پیشت میام تا میگم السلام
با دلی که شکسته و بی تابه
باز از این خواب خوش یه دفعه میپرم
چه کنم که زیارتم تو خوابه
چی اومد به سرم که نمیشه برم
همه رفتن حرم حرم حرم حرم
دلکندم از همه پسر فاطمه
شب و روزم غمه غمه غمه غمه
به چشم غرق خونت به اون قد کمونت
قسم به اون لحظه که جون دادی پیش جونت
به لحظه ای که شکستی با لا سرش که نشستی
قسم به اونجا که بادستهات چشم جوونت رو بستی
غرق فریادی آقا ازپا افتادی آقا
ابا رو وقتی آوردن میگن جون دادی آقا
آقا آقا حسین جان..
🎤 #مداح_کربلایی_احمدنظری
#زنجیر_زنی
#نماهنگ
▪️◾️◼️⬛️ ⬛️◼️◾️▪️
#سبک_محرم
#سبک۶۴۹
▪️◾️◼️⬛️ ⬛️◼️◾️▪️
🎤 #مداح_کربلایی_احمد_نظری
#نماهنگ
#حضرت_علی_اصغر
#زنجیر_زنی
لالا لالا یه کم دیگه دووم بیار
یه کم دیگه دندون روی جگر بذار
مشکو یکی بُرده که بر می گرده زود
وقتی می رفت همش به فکر خیمه بود
مده با اشک، زندگی مو به باد
آب می رسه، اگه خدا بخواد
عمو رسید، کنار علقمه
صدای تکبیرش میاد
لالائی، عموش رفته آب بیاره
لا لا لا لا، منو نکن خونه خراب
چیزی نمونده عمو جون بیاره آب
بابات رفته به یاری آب آورش
داره میاد! چرا خمیده کمرش؟
علی م داره، میزنه دست و پا
بچم داره، میمیره ای خدا
ببین هنوز به سمت علقمه ست
نگاهی تلخ تو چشمای بابا
لالائی، الهی بارون بباره
لالائی عموش رفت آب بیاره
🎤 #مداح_کربلایی_احمد_نظری
#نماهنگ
#حضرت_علی_اصغر
#زنجیر_زنی
▪️◾️◼️⬛️ ⬛️◼️◾️▪️
#سبک_محرم
#سبک۶۵۰
|⇦• #قسمت_پایانی روضه و توسل به اشبه الناس برسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
رفت جنگ نمایانی کرد ، یاد داده به این اسب، هر وقت دست گردنت انداختم منو برگردون .. خودش رو انداخت روی گردن اسب، کنایه از اینکه منو زودتر برگردون سمت خیمه ، اما این قطرات خون اومد جلو چشمایِ اسبُ گرفت (یه لحظه تصور کن) اسب راهشُ گم کرد ، بعضیا میگن اسب رفت سمت میدان تو دل لشکر ، اما بعضیا هم میگن تا یه نفر دید اسب حیران شده اومد افسار اسبُ گرفت .. اسب برداشت .. بریم یه جایی که حسین دستش بهت نرسه .. کوچخ باز کردن .. یکی با یه نیزه .. یکی با شمشیر .. یه نفر داد زد گفت اسمش علیِ .. آوردنش .. (ارباً ارباً میدونی یعنی چی؟ این حرفا فقط ماله محرمِ) عرب به زخم نامنظم ، به قطعات نامنظم میگه ارباً اربا .. فلذا چون دشمن وقت نداره، با عجله داره میزنه .. نامنظم میزنه .. چون هر لحظه میدونه الان حسین سر میرسه .. پسرشِ جوونشِ .. فلذا با عجله هی میزدن .. یهو اربابِ من و تو دید علی رو گم کرده ، اما یه گوشه از میدان شلوغه .. علی رو زمین افتاده .. این نیزه ها هی بالا میره، شمشیرا بالا میره .. گرد و خاک به هوا شده .. چه خبره؟ علی رو همه دارن میزنن .. ای حسین*
یک نفر بیش نبودی که به میدان رفتی
این همه نیزه چرا دور و برت افتاده
*بگم چجوری زدنش؟ مثلِ مدینه .. تو کوچه .. هر کی با هر چی دستشِ مادر ما رو .. حسین ..*
با خونت تو صحرا ، چه گلهایی کاشتی
با جسمت برا من ، چه ردی گذاشتی
با تو تیکه تیکه ، راهُ پیدا کردم
تو این دشتِ تاریک ، ماه و پیدا کردم
از اون ماهِ کامل .. قد یه ستاره ..
نمونده به جز این تنِ پاره پاره ..
فرستاده بودم .. علی اکبرم رو ..
ولی میبرم من علی اصغرم رو ..
*همه اومدن، عباس اومده، همه جمع شدن ، دیدن یه زنی از دم خیمه هی بی سر و سامانِ ، هی به سر میزنه .. وای پسرِ برادرم .. وای حسینم ..*
خیز و از جا آبرویم را بخر ...
عمه را از بین نامحرم ببر ..
*اینجا ابی عبدالله غش کرده رو بدن، یهو دید یه دست گرمی اومد رو شونه اش سرُ برگردوند ، خواهرم تو چجوری این مسیرُ اومدی نگفتی نگاهت میکنن نامحرما ؟.. دقیقا مثل اون لحظه ای که علی رو بردن مسجد .. مادر سادات یه دست به کمر گرفت تو این کوچه ها هی میدوید هی میخورد زمین .. علی .. حالا اومد کنارِ این بدن ، علی جان :*
میشینم رو زانو ، دیگه جون ندارم
علی اکبرامُ پیشِ هم میزارم
چجوری من از این ، بدن سردرآرم
کجاشُ ببوسم ، کجاشُ بیارم ..
یه لشکر حرومی ، پر از بغض و کینه
یه کوچه وا کردن شبیه مدینه ..
علی بود و بغضش ، یه لشکر به حیدر
می گفت یا علی میزدن چند برابر ..
حالِت رو که می بینم اکبر
یادم میفته حالِ مادر
هر دو یاس جوون پر پر ..
____________
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┄•┄┅═══••↭••═══┅┄•
Babolharam Narimani shab8_1.mp3
5.12M
|⇦• روضه و توسل به اشبه الناس برسول الله حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده شبِ هشتم ماهِ محرم سال 1397 به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی•✾•
•┄┅═══••↭••═══┅┄•
.
#شب_عطش
دلشوره ای عجیب دلم را گرفته است
بی تابی علی رمقم را گرفته است
صندوقچه لباس علی را نگاه کن
پوشیدن لباس ، توانم گرفته است
گفتم سکینه،مادر،علی شیر خورده
است
بالش برای زیر سر او گرفته است
پوشیده سرهمی زرد قشنگی که عمه از
بازار مکه و یا که مدینه گرفته است
عباس آمده به دیدن اصغر ، چه با نمک
برجستگی دست ، به دندان گرفته است .
دندان کوچک صدفی ، تیز تیز بود
جایش بماند ، خنده عمو را گرفته است
*
دلشوره ای عجیب ، وجود مرا گرفت
شیری نمانده بهر علی ، غم مرا گرفت
آن مادری که آب ننوشد یکی دو روز
بی شیر می شود به خدا،جان من گرفت
خیمه به خیمه ، در طلب آب می دوم
هاجر ، صفا ، مروه ، دلم بوی حج گرفت
لب های کوچک گل من چون به هم خورد
حالات خوردن در و دیوار را گرفت
ای وای .. از چه رو لب تو چون کویر گشت
چاکیده ،پر تَرَک ،پرِ خون، آسمان گرفت
مَشکی که برد ، سُکینه ، به عباس می دهد
آسوده گشت خاطر ما ، خیمه جان گرفت
چون می رود عمو ، مه تابان ، رقیه جان
نوبت برای خوردن آب علی گرفت
رفته سکینه بر در خیمه نظاره گر
لَختی زیاد رفته عمو ، دل شرر گرفت
باران نیزه است و عمود و سر عمو
گرید رقیه ، آب نخواهم زبان گرفت
تو علی اکبر کوچک شده بابایی
اصغری ، لیک علمدار و یل بابایی
ذبح از گوش به گوشت ، همه هستی من
کرده محبوس به سینه نفس بابایی
گفت سید که رگ گردن تو چون میزاب
گشت جاری ، پسر خوش نفس بابایی
***
گردن کودک شش ماهه چه عطری دارد
چشمهایش بنگر ، عمق نگاهی دارد
لحظه ذبح شدن ، چون که فشارش افتاد
ریخت نظمش به هم و لرز شدیدی دارد
این امانت که ز خواهر بگرفتست حسین
چون به بغما برود ، بار خجالت دارد
بر در خیمه زنی منتظر فرزند است
چشم امید به باریدن باران دارد
ارباًاربای ، ربابا ، تو ندیدی هرگز
گوش تا گوش به یک تیر چه دیدن دارد
یک قدم پیش ، بیاید ، دو قدم پس برود
آنکه در زیر عبا ، ذبح عظیمی دارد
پشت خیمه پدری بهر پسر قبری کند
و چه قبری ، تو نپندار که عمقی دارد
خواست تا خاک بریزد ، به رخ مهتابش
ناله ای آمد و گفتا که چه چشمی دارد
چشم بازش تو ببین ، خیره شده بر رخ من
به گمانم پسرم ، حس تلذّی دارد
عصر روز دهم ماه محرم دیدند
حرمله آمده و نیزه تیزی دارد
نیزه اش را به زمین می برد و می کوبد
گوییا قصد بدی ، فکر پلیدی دارد
آه از لحظه بیرون شدن از خاک علی
چکمه بر سینه و انگشت به چشمان علی
راس تکیه زده بر پوست بدون خنجر
دو سه باری بکشی ، کنده شود ، وای علی
آه از لحظه دیدار رباب و سر نی
چشمها خیره شده جمله به چشمان علی
مادرش آب که نوشید ، خودش را می زد
سینه اش شیر بیاورده ، ولی کوش علی
#شب_هفتم_محرم
محمد حسن صادقی
عبد رباب...
.
ای اهل کوفه رحمی این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید امّا زبان ندارد
دیشب به گاهواره تا صبح ناله می زد
امروز روی دستم دیگر توان ندارد
هنگام گریه کوشد تا اشک خود بنوشد
اشگی که تر کند لب دور دهان ندارد
رخ مثل برگ پاییز لب چون دو چوبۀ خشک
این غنچۀ بهاری غیر از خزان ندارد
ای حرمله مکش تیر یکسو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان ندارد
شمشیر اوست آهش فریاد او تلظّی
جانش به لب رسیده تاب بیان ندارد
منّت به من گذارید یک قطره آب آرید
بر کودکی که در تن جز نیمه جان ندارد
با من اگر به جنگید تا کشتنم بجنگید
این شیرخواره بر کف تیغ و سنان ندارد
مادر نشسته تنها در خیمه بین زنها
جز اشک خجلت خود آب روان ندارد
تا با خدنگ دشمن روحش زند پر از تن
جز شانۀ امامش دیگر مکان ندارد
«میثم»، به حشر نبود غیر از فغان و آهش
آنکو از این مصیبت آه و فغان ندارد
◾️ نوحه واحد جانسوز #علی_اصغر