.
#حضرت_حمزه
#نوحه
خون چکد از دو دیده پیغمبر
ز داغ حمزه شد دلش پر آذر
سالار لشگر نبی فدا شد
از داغش ماتم و عزا بپا شد
واویلا آه و صد واویلتا
.......
مثله شده پیکر او از کینه
تیغ عدو دریده از او سینه
گرچه او گشته اینچنین فدایی
اما وای از شهید کربلائی
واویلا آه و صد واویلتا
.......
ز داغ او نصیب دل شد ماتم
فاطمه گریه میکند از این غم
بعد از او فاطمه گردد دل آزار
سوزد از آتش آن در و دیوار
واویلا آه و صد واویلتا
#مجتبی_صمدی_شهاب✍
https://eitaa.com/emame3vom/61722
.👇
.
#سوم_خرداد
#فتح_خرمشهر
#یادواره فتح خرمشهر...
نشسته ام بنویسم برای خرمشهر
که صرف شد همه عمرم بپای خرمشهر
برادرم نه، ز دستم برادران رفتند
و هیچ گه نَسرودم، رَثای خرمشهر
اگر چه مرثیه ها،ماجرای ما دارد
ولی نگفته ام از کربلای خرمشهر
نشسته ام بنویسم، ز جنگِ خونین شهر
که کُنجِ گَنج نمانَد صدای خرمشهر
چه گُلشنی که در آن، شش هزار آلاله
شدند در ره قرآن، فدای خرمشهر
روایت است که صدها شهیده، جان دادند
برای حفظ حریم سَرای خرمشهر
عراق بود و ایالاتِ متحد، با او
عِیال شهر نشستند، پای خرمشهر
رژیمِ بعث و چهل کشورِ حمایتگر
بر آن شدند بمانند، جای خرمشهر
ولی تمامیِ ایران بسیج شد، یکبار
وپس گرفت زدشمن منای خرمشهر
دعای روح خدا بود و همّتِ مردم
که فتح کرد وطن را خدای خرمشهر
هزارها یَلِ میدان، چُنان جهان آرا
شدند فاتحِ این، نینوای خرمشهر
سقوط شهر دلیل سقوط ایمان نیست
چه مؤمنی که نخواهد بقای خرمشهر
من از شهادت فهمیده هاست، می فهمم
سقوطِ شهر نشد، انتهای خرمشهر
رسان به قدس و فلسطین،به شام و سوریّه
پیامِ مَرد ترین کشته های خرمشهر
أذانِ مسجد جامع، هنوز گلواژه ست
رسد ز مأذنه اَش رَبّنای خرمشهر
بگو که مأذنه ها را هنوز میسازیم
به هر کجا که شود، ماجرای خرمشهر
بگو دفاعِ مقدس... مقاومت...اینجاست
مدافع حرم است، جای جای خرمشهر
فدای زینبیه، عسگریّه، قاضریه
هر آنکه هست هماره، فدای خرمشهر
میان چاه، نگَردیم در پِیِ یوسف
که هست خیمهٔ او مبتلای خرمشهر
#محمود_ژوليده✍
.
.
#سوم_خرداد
#یادواره #فتح_خرمشهر
دیده ام، تن های بی سر را به خاک
سینه ها دیدم فراوان، چاک چاک
آسمان، در چشم یاران تنگ شد
مسجد و محراب از خون، رنگ شد
سنگ و خاک جاده با خون شسته ایم
زیر آوار، آشنایان جسته ایم
این همه بیداد، آخر بگذرد
زخم تیر و تیغ و خنجر بگذرد
شهر من! ای شهر پر آوای درد
ای نشان پایداری در نبرد!
زیر هر گامی شقایق کاشتیم
تا که این پرچم فرا افراشتیم
قلب تاریخ زمینی شهر من!
غرقه در خون این چنینی شهر من!
#حسین_اسرافیلی✍
.
.
خیالش هم قشنگه👇
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
#تخریب_بقیع
#علیرضا_خاکساری
تصور کن که این آقا برای خود حرم دارد
کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد
تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی
و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد
نه تنها صحن زیبایی به زیبایی گوهرشاد
علاوه بر دو تا گلدسته سقاخانه هم دارد
تصور کن که در گوشه کنار بارگاه خود
همیشه خادمانی مهربان و محترم دارد
تصور کن که دیگر در حرم گرد و غباری نیست
تصور کن که بعد از این مزارش خاک کم دارد
تصور کن گلاب قمصر کاشان رسید از راه
و با شور و شعف قصد زیارت دم به دم دارد
ببین با چشم دل مهمانسرایی و تصور کن
که دیگر سفره دار فاطمه دارالنعم دارد
تصور کن شب شعری کنار مرقدش برپاست
تصور کن برای خود حسن هم محتشم دارد
یکی از این هزارانی که گفتم را ندارد ، حیف
غمش این آرزو را بر دل من میگذارد حیف
شب و روزم عزا شد اهل بیتم را صدا کردم
به لطف مادرش در خانه بزمی دست و پا کردم
به پاس لطف بسیاری که آقا کرد در حقم
منم دارایی ام را نذر خرج روضه ها کردم
نشد که سرمه ی چشمم کنم خاک مزارش را
ولیکن دیده را با خاک پرچم آشنا کردم
رمضان تا محرم، از محرم تا صفر هرشب
نشستم روی سجاده حسن جان را صدا کردم
خودش با دست خود من را نشانده بر سر سفره
اگر کم از سر این سفره بردارم جفا کردم
به هر ماتمسرایی سر زدم دیدم حسینیه ست
حسینی ام ولی در دل حسنیه بنا کردم
اگرچه بر سر و سینه زدم با روضه های او
ولی با خویش میگویم خطا کردم خطا کردم
نفهمیدم که آقایم به هرچه کوچه حساس است
از او شرمنده ام امشب اگرکه کوچه وا کردم
از انجایی که حتی خواهرش لطمه به صورت زد...
میان روضه ها من هم به زینب اقتدا کردم
مدینه دید آن شب مویه های نجم ثاقب را
صدا زد تا صدای خسته اش ام المصایب را
همه دیدند بی اندازه میلرزید سر در تشت
به جای زهرها میریخت هر تکه جگر در تشت
پسر گاهی به سینه میزد و گاهی به سر میزد
و میبارید چشمان پر از اشک پدر در تشت
اگرچه میگرفت از صورتش خونابه را زینب
ولیکن می نشست از لخته خون ها بیشتر در تشت
کبوتر ...نامه ای در دست... در ذهنش تداعی شد
دوباره نقش بست از زخم روی بال و پر در تشت
دم "لایوم…" را وقتی که جاری کرد بر لبها
در آمد به صدا گویا دگر زنگ خطر در تشت
نگاهی گاه بر زینب و گاهی بر حسین اش داشت
چه ها میدید آقای غریب مان مگر در تشت !؟
صدا زد خواهرم این گریه را خرج حسین ات کن
شبی که میروی آزرده به دیدار سر در تشت
خدا را شکر اینجا خیزران در کار نیست اما
چه خواهی کرد در شام بلا با چوب تر در تشت
اگرچه زانوی غم در بغل داری و میباری
خدا را شکر اینجا چادری بر روی سر داری
.👇
.
#شور
#امام_صادق
#حاج_مهدی_رسولی
تُو دنیایی که صد رنگ و
محو فکر منافقهاست
شیعه پابرجا مونده چون
مدیون "قال الصادق"هاست
کسی که پای مکتب تو
بزرگ شده نظیر نداره
تموم دنیا خاک پای
جابر و بهلول و زراره
منم باید برای مذهبم علمداری کنم
منم برا امام حاضرم باید کاری کنم
..............................................
میون موج لغزشها
ما مکتبی استواریم
چون اعتقاداتمونو
از امام صادق داریم
شیعه حیات جاودانو
از نفس شما میگیره
شیعه همیشه پای درسِ
مُفَضَّل و ابابصیره
منم میخوام با علم و معرفت تو رو یاری کنم
منم برا امام حاضرم باید کاری کنم
..............................................
تا نام و کلام تو هست
تحریف شیعه محاله
به شیعه آبرو دادی
جلو فرقههای ضالّه
معارف اصیلت آقا
عالِم اسلامی میسازه
جرعهای از فضائل تو
هشام و صفوان و معاذه
منم باید چشمهی نورو تُو دلم جاری کنم
منم برا امام حاضرم باید کاری کنم
#حمید_رمی
#شهادت_امام_صادق
.👇
.
#زمینه_شهادت
#امام_صادق #_علیهالسلام
نفسم داره بند میاد،
دیگه لحظهی آخره
روی لبمه زمزمه، یازهرا
تُو مدینه تُو کوچهها،
پر منم آتیش گرفت
مث مادرم فاطمه، یازهرا
بازم آتیش، میون مدینه،
داره اشکِ آسمون میاد
کنار من، با صورت کبود،
داره زهرا قدکمون میاد
آه مادر، تُو لحظههای آخرم
آه مادر، بارونیه چشم ترم
آه مادر، تُو فکر دیوار و دَرَم
_____________
خونمو تا آتیش زدند،
روضهی تو یادم اومد
چه بلایی اومد سرت، یازهرا
صدا زدم ای مادرم،
الهی بمیرم برات
برا بدن لاغرت، یازهرا
بیا ببین، امام شیعه رو،
همه بیبهونه میبرند
بهکیبگم، منوتُوکوچهها،
با لباس خونه میبرند
آه مادر، غریبیِ منو ببین
آه مادر، مثِ امیرمومنین
آه مادر، منو کشوندن رو زمین
____________
شب آخر عمرمه،
روضهخونی برپا شده
مرثیهخونِ کربلام، یازهرا
دوباره میباره چشام،
دوباره میلرزه صِدام
یاد مصیبتهای شام، یازهرا
کیمیتونه، بگهتویدلِ،
دختر یتیم چی میگذره
یه بیحیا، رو نیزهها سرِ،
بابا و عموشو میبره
واویلا، یه دختره تُو قافله
واویلا، با یه دل پر از گله
واویلا، همسفره با حرمله
#حمید_رمی✍
#شهادت_امام_صادق
👇
.
#زمینه شهادت #امام_صادق(ع)
#حسن_عطایی 🎤
(حالا دارم میفهمم، آتیش در یعنی چی)
حالا دارم میفهمم، آتیش در یعنی چی
حالا دارم میفهمم، سوختن پر یعنی چی
حالا دارم میفهمم، تو کوچه های غربت
حمله به یک خونه با، چهل نفر یعنی چی
نفس نمونده تا بگم
یه دریا گریه هم کمه
خدا میدونه چی گذشت
تو کوچه ها به فاطمه
وای از حال مادرم، وای از چشمای ترم
اینجا بین کوچه ها، ارث از علی می برم
حالا دارم می بینم، گرد و غبار و دود و
حالا دارم می بینم، شعله های نمرود و
حالا دارم می بینم، چیزی رو که مادر دید
با دست بسته حیدر، جلوی مردم بود و
یکی نگفت تو کوچه ها
بذار عبا به تن کنه
میون شهر کسی نبود
فکری به حال من کنه
وای از تنها موندنم، وای از غصه خوردنم
با پای برهنه ام، تا کوچه کشوندنم
حالا دیگه حس کردم، عطش رو در اوج تب
حالا دیگه حس کردم، ترک های روی لب
حالا دیگه حس کردم، جلوی چندتا بچه
چرا همش خون بارید، چشای عمه م زینب
با روضه ها خمیده شد
زنی که مثل حیدره
آخه یکی رو نیزه ها
سر حسینو می بره
وای از ماجرای نی، وای از روضه های نی
سنگ میخورد به بچه ها، هی از لابلای نی
#حمید_رمی✍
#شهادت_امام_صادق
.