eitaa logo
امام حسین ع
18.6هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
PTT-20220801-WA0013.opus
303.1K
نوحه شب چهارم (حر ریاحی) شاعر رسول چهارمحالی(ساقی) ------------------------------ یا حبیبی یا حسین(2) -------------------------- نور چشمان علی و فاطمه بر لبم جاری شده این زمزمه نادِمَم از کرده ام ای مه لقا جان فدایت می کنم در کربلا یا حسین شرمنده ام شد سیه پرونده ام »»»»»»»»»»»»»»» شرم دارم من ز روی زینبت شرمسارم من ز کوی زینبت آمدم هر چند دیر بر درگهت کن قبولم یا حسین اندر رهت یا حسین شرمنده ام شد سیه پرونده ام «««««««««««««««« راه را بستم ولی شرمنده ام غمگسار و بیقرار از کرده ام آمدم من را ببخش ای هل اتی نور چشمان علی شیر خدا یا حسین شرمنده ام شد سیه پرونده ام «««««««««««««««««« جان ناقابل فدایت می کنم در دم مردن صدایت می کنم گو به زینب خواهرت بخشد مرا می شوم من جان نثارت ای شها یا حسین شرمنده ام شد سیه پرونده ام ------------------------------------ یا حبیبی یا حسین(2) ------------------------------------------ شاعر و مداح اهل بیت کربلایی رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
PTT-20220801-WA0021.opus
548.6K
‏زمزمه و مرثیه امام حسین (ع) تو سومین امامی، جواب هر سلامی معنی هر پیامی ، ارباب من حسینم وارث مرتضایی ، وصی مجتبایی ازنسل مصطفایی،ارباب من حسینم خورشیدنیزه هایی،تو شافع جزایی امام و مقتدایی ، ارباب من حسینم حسین حسین حسین جان(2) تو شاه کربلایی،تو کشته ی جفایی ابن خیرالنسایی،ارباب من حسینم تو زمزم و فراتی ، مشعر و عرفاتی رمز آب حیاتی ، ارباب من حسینم تو صومی وصلاتی،خدای حسناتی تو نور پاک ذاتی،ارباب من حسینم حسین حسین حسین جان(2) تونمک روضه ای،تومعک روضه ای تومحک روضه ای،ارباب من حسینم بارونیم از غمت ، سینه زن محرمت نشسته زیرپرچمت،ارباب من حسینم بیا منو جدا کن،یه شب منوصدا کن راهی کربلا کن ، ارباب من حسینم شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
PTT-20220801-WA0016.opus
482.8K
شب چهارم حرّبن یزید ریاحی رو سیاه و رو سیاهم یا حسین بی پناه و بی پناهم یا حسین جان زهرا مادرت خیر النسا کن حلالم یا حسین در کربلا نادِم و شرمنده ام (2) راه رابستم به تو سلطان عشق بد نمودم بر تو و ماه دمشق آمدم با خون خود جبران کنم جان فدا در مکتب قرآن کنم نادِم و شرمنده ام (2) اذن میدانم بده طوفان کنم جان فدایت سیّد خوبان کنم اشتباه کردم ولی باز آمدم من به سویت گوهر راز آمدم نادِم و شرمنده ام(2) عفو نما این نوکر شرمنده را مُهر کن تو یا حسین پرونده را میروم میدان به اذن شاه دین میدهم من جان به اذن شاه دین نادِم و شرمنده ام(2) شاعر رسول چهارمحالی(ساقی عطشان)
بسم الله الرحمن الرحیم مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک یازده جرعه‌ی ناب از  یَمِ حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ؛ ولی جمع شدند حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده باید از  بینِ همه رد بشود می‌داند نه محال است مردد بشود می‌داند... رد از شد حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها همه‌سو هولِ قدم‌ها وعَلَم‌ها به خودش گفت کمی مانده برو  از وسط اینهمه جامانده برو  پیش می‌رفت ولی حلقه‌ی یک لشکر شد متراکم متراکم متراکم‌تر شد داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و  لب گودال رسید و ته  گودل چه دید و... که سنان بود  و سنان داشت نیزه‌ای فاتحه خوان داشت حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه‌ جان داشت آخرین تیر خودش را به کمان داشت مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود... پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد  تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد  راه یک تیرِ سه‌شعبه به دو حنجر اُفتاد ناله‌ای بین گلو بود که زهرا غش کرد او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد کاش جبریل جراحات دو تَن را می‌بست کاش می‌شد که علی  چشم حسن را می‌بست باز  از خاک حسن مادر خود را برداشت شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت... (حسن لطفی ۴۰۱/۰۵/۱۱) .
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم عمه محکم گرفته دستش را داشت اما یتیم‌تر می‌شد لحظه لحظه عمو در آن گودال حال و روزش وخیم‌تر می‌شد باورش هم نمی‌شد او باید بنشیند فقط نگاه کند بزند داد... بعدِ هر تیری "ای خدا کاش اشتباه کند" کار او نیست بی عمو ماندن داغ‌ها را الی‌الابد بکشد تا ببیند چه می‌شود باید به نوکِ پایِ خویش قد بکشد ازدحامی میانِ گرد و غبار از حرامی و سنگ و شمشیر است نوک سرنیزه‌های بی احساس با تنی زخم خورده درگیر است تشنه بود و زِ گونه‌ها خونش روی لب‌های آتشین می‌ریخت یک نفر آب می‌خورد پیشش یک نفر آب بر زمین می‌ریخت خواست تا خویش را به سینه کشد تا که شاید رسد به اطفالش یک نفر نیزه‌ای به کتفش کرد رفت و او را کشید دنبالش از همانجا به سنگ اندازان "داد می‌زد تو رو خدا نزنید" وای بر من مگر سر آورید اینقدر تیغ بی هوا نزنید هرچه گلبرگ بر زمین می‌ریخت پخش هر گوشه بوی گُل می‌شد کم‌کم احساس کرد انگاری دست بی جان عمه شُل می‌شد دستِ خود را کشید از آنجا یک نَفَس می‌دوید در گودال از میانِ حرامیان رد شد شمر با او رسید در گودال باز هم پای حرمله وا شد پیچ می‌خورد حنجری ای داد پیش چشم حسن عمو می‌دید بازویش در مقابلش اُفتاد دو گلو را سه‌شعبه با هم دوخت نیزه‌ها هم که از دو سو  رفتند اسبها کارِ خویش را کردند دو بدن بینِ هم فرو رفتند چند ساعت میانِ آن گودال به گمانم قمار می‌کردند فقط عبدلله است شاهد که چند ساعت چکار می‌کردند ... (حسن لطفی) .
. عسل - شکر خدا کند به عشق تو خراب و دربدر شوم برای من پدر شوی ، برای تو پسر شوم یتیم هستم و اگر اسیر هم شوم بد است به فکر خواهر توأم ، مخواه دردسر شوم دوباره پای قنفذی به شعر وا شده عمو اجازه می دهی کمی ، برایتان سپر شوم؟ سه شعبه هاوسنگ ها،سنان وتیغ وکعب نی به روضه ی من آمده ، مقتل ِ معتبر شوم اگر چه کودکم ولی ، خدا کند که قبل تو بریده تر ، بریده سر ، بریده بال و پر شوم نه هجده را نخواستم ، به داغ مادرت قسم خدا کند که هفت سال ، شهید زودتر شوم منم شبیه قاسمم - چه می شود - عسل که نه زبان بریزم و کمی ، برایتان شکر شوم دراز دستی مرا ، ببخش قصد کرده ام ز داغ های مادرت ، کمی شکسته تر، شوم * چه می شود ستاره ای ، به پای تو قمر شود؟ چه می شود یتیمکی ، برای تو پسر شود؟ https://eitaa.com/emame3vom/65680
. با دل زار و ناشکیب عمه بخوان امن یجیب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب تنها شده عموی من کو مسلم وکجاست حبیب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب روی عمو خونی شده عموی من شیب الخضیب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب باصورت افتاده روخاک امان از این خد تریب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب بیا بزن دست مرا شمشیر کشیدی نانجیب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب بااینکه خیلی کوچکم شهادتم شده نصیب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب لشکر شیطان اومده همه با نیرنگ وفریب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب جدا کن ازبدن سرم ای شمر خصم نانجیب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب پیچیده عطر فاطمه قتلگاه داره بوی سیب دارم میام عم غریب دارم میام عم غریب سیدابراهیم علوی ذریه 👇
. حسین مظلوم "ع" ای زاده ی زهرا پسر حیدر کرار ، حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار آرام دل خسته ام ای ماه شب تار ، حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار در سینه غم و مهر تو با شیر ز مادر بگرفته ام از روز ازل ای گل احمر جز سوی تو مولا نروم جانب دیگر هستی پسر فاطمه بر من همه جا یار ، حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار از نور رخت جلوه ی حق بوده پدیدار ، حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار جانم به فدای تو عزیز دل طاها قربانی راهت شده ششماهه ی زیبا با خون سرت دین خدایت شده احیا شد چشم جهان محو تو و آن همه ایثار ،حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار قربان وفاداری و لطف و کرم تو سوزد دل من هر شب جمعه ز غم تو اشکم چکد از دیده به پای علم تو بر سر زنم از ماتم عباس علمدار ، حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار محبوب خداوند کریمی شه ابرار ، حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار از عشق تو مجنونم و دارم دل شیدا بی تاب و قرارم ز غم اکبر لیلا میل حرم پاک تو دل کرده تمنا کن کرببلا قسمتم ای حجت دادار ، حسینم گل بی خار حسینم گل بی خار ذکر لب هر روز و شب من شده نامت ای کاش زنم پر چو کبوتر سر بامت عمریست شده "سید" بیچاره غلامت دارد ز عزایت دل پر غصه و بیمار ، حسینم گل بی خار ، حسینم گل بی خار .👇
. تقدیم به حضرت عبدالله ابن حسن(ع) برده است بنده سوی مولا هر زمان دست شد واسطه بین زمین و آسمان دست جز از در این آستان خیری ندیده وا کرده هر کس رو به دست این و آن دست در سجده و بر خاک افتادن زبان سر وقت قنوت و ربنا گفتن زبان دست در پهنه تاریخ اگر کنکاش باشد دارد برای ما هزاران داستان دست خیبر برای خود دژ مستحکمی بود تا آن زمان که زد به در یک پهلوان دست اسلام را پیروز میدان کرد حیدر حق زد برای قدرت این بازوان دست جانها به قربان مرام آن که از لطف در اوج قدرت می‌گرفت از ناتوان دست با دست پر برگشته مسکینی که حتی یکبار برده بر در این آستان دست با قصد بیعت سوی او آمد که آن روز انداخت بر دستان مولا ریسمان دست یک روز در جنگ احد آقای عالم تهدید را از جانب مولاش رانده است یک روز حیدر در دفاع از پیامبر امروز عبدالله پای کار مانده است تا گفت پیر کل‌ عالم ینصرونی در بیعتش بالا گرفت این نوجوان دست راه گلو را داشت طی میکرد خنجر سد کرد راه حمله اش را ناگهان دست مانند ابراهیم شد در آزمونش چون سربلند آمد برون از امتحان دست آمد به مهمانی آغوش عمویش هدیه چه آورده برای میزبان؟دست زینب دو دستی بر سرش میزد در آنجا میرفت وقتی سمت چوب خیزران دست . . هر قدر کمتر در غم او زد به سینه روز قیامت بیشتر بیند زیان دست ..
. غزل اول جلسه ای روز عاشق شدن غریبیِ ایّام بودن است حیرانی و بدون سرانجام بودن است مقصود کعبه کرب و بلا رفتن است و بس این حجّ واقعی و در اِحرام بودن است بوسه اگر که لب ، نزند بر ضریح یار معنی دور بودن و ناکام بودن است پُخته شدن ز سوز جگر میشود نصیب چشم بدون اشک همان خام بودن است *خاموش شد چراغ ، نرو که مسیر حق با یار خویش ماندن و همگام بودن است دنیا طلب اگر که شدی *اِبن حُرِ شوی کاین مرزِ خاص بودنت از عام بودن است اینجا برای دیده شدن نوکری نکن جلوه گری به وادی گمنام بودن است در این مسیر چون *حُججی ها قدم بنه که راه وصل غرق در آلام بودن است واقف مگر نبود به احکام ذبح ، شمر این ادّعایِ خادم اسلام بودن است!؟ از پشت سر برید و به او آب هم نداد این روضه داغ سینه ، در اِبهام بودن است با قتل صبر و زجر کُشی شد جدا سرش این شرح مرغ بِسملِ در دام بودن است * اشاره به خاموش کردن چراغ به فرمان امام در شب عاشورا * عبیدالله ابن حرّ جعفی که دعوت امام را نپذیرفت * شهید حججی مدافع حرم مجتبی صمدی شهاب .
. اول جلسه ای دل که عاشق بشود واله و سر گردان است چشم هم در پِیِ این عشق فقط گریان است راه تسکین فراق و غم و محنت اشک است دل که خشکید فقط چارهء آن باران است حلقهء روضهء ارباب بُوَد عرش خدا هر چه فیض است در این دایرهء امکان است شاه و رعیت درِ این خانه همه مُحترمند نوکر این حرم عشق خودش سلطان است این سخن را سرِ بازار محبّت بزنید هر کَسی شد سگِ دربار حسین انسان است کربلا یک کلمه هست ولی در معنا شرح آن باطن آیات همه قرآن است شرح بی تابی زینب شب عاشورا چیست که از این مصرعِ غم بر لب عالم جان است باید امشب به سر و سینه زنان دَم بدهیم امشبی را شه دین در حرمش مهمان است ولی افسوس قرار است ببیند زینب صبح فردا بدنش زیر سُمِ اسبان است بدنش هیچ چه سازد که ببیند به درخت سر بُبریدهء یار است که آویزان است لطمه اینجاست روا، هر که غروب فردا موی زینب بِکِشد پست تر از حیوان است مجتبی صمدی شهاب محرم .
. غزل اول جلسه ای امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بیا که محفل ما بی تو آسمانی نیست اگر نظر نکنی اشک دیدگانی نیست تو پیر گریهء مایی، مرا دعائی کن که بی دعای تو خیری در این جوانی نیست بهار بودن من دیده های نمناک است به روضه ها که ببارم دگر خزانی نیست چقدر دوری از تو ز گریه دورم کرد برای وسعت این رزق جُز تو بانی نیست شباهت من و تو این لباس مِشکی شد وگرنه بهر رسیدن به تو توانی نیست گذشت هم رمضان و گذشت هم عرفه هنوز غرق گناهم غمم نهانی نیست به دستهای عمویت بگیر دست مرا که بهتر از تو مرا چاره و اَمانی نیست بیا به روضهء دستِ قَلم سراسیمه بیا و روضه بخوان جز تو روضه خوانی نیست بیا بگو که علمدار بر زمین اُفتاد ز چشم پاره بگو قدرت بیانی نیست بگو چه شد که ز پهلو سرش به نیزه نشست که بعد از آن به تن اهل خیمه جانی نیست مگر چه بوده عمودی که بر سرش آمد که بهر ساقیِ طفلان لب و دهانی نیست ز علقمه که می آمد حسین شَک کردند صدا زدند که بابای ما کمانے نیست مجتبی صمدی شهاب محرم .
. غزل اول جلسه ای شب هشتم حضرت علی اکبر علیه السلام هر کَس به کربلا نرود میکند ضرر شاید نداشته ز معانی حق خبر صدها کلام حضرت صادق چنین بُود دوری مکن ز فیض فراعقل این سفر این راه پُر نشیب رسد تا خودِ خدا عرش خداست خانهء خورشید وآن قمر ارباب اگر اراده کند بنده می شوی ظلمت کنار میرود و میشوی سحر پا پس نکش اگر به حرم راه دادنت با سر برو ، نمان که نیفتی تو در خطر آنقدر گریه کن که تورا هم دهند راه پا بر زمین بکوب در این خانه پشتِ در کربُ بلاست خانهء اَمنی که صاحبش آن کِشتی نجات خدا هست بر بشر به مادرش بگو که تو را دعوتت کند باشد دعای فاطمه والله مُعتبر امّا اگر شدی شب جمعه تو زائرش روضه نخوان کنار پدر از غمِ پسر بابا کنار نعش علی خورد بر زمین جانش به روی لب شد و اُفتاد مُحتضر گفت ای عزیز من تو چرا تکّه تکّه ای شد پاره پاره از غم تو از پدر جگر باید که جسم پرپر تو در عبا نهم گویی که ضربه خورده ای از هر که در گُذر این لخته خون اگر بگذارد ببوسمت گر چه نمانده از لب پُر خون تو اثر برخیز عمّه را ببر از بین این سپاه تا کم کنند بر قد و بر قامتش نظر مجتبی صمدی شهاب .
. اول جلسه ای شب هفتم (ع) عجب حال خوشی در روضه ها هست به قدر وسعت عالم صفا هست در این شهر سیه رو بین روضه نفس تنگی نمیگیری هوا هست به دور هم جمعند عاشقان و به قدر وُسع عشق است و وفا هست حرم را در حسینیه ببینید به هر جا روضه باشد کربلا هست سگ کهف حریم کربلا شو فنای جای دگر اینجا بقا هست اگر داری مریض لا علاجی بیا روضه بیا دارالشّفا هست به این خانه بیا تا که ببینی سر این سُفره شاه است و گدا هست خضاب دیگران رنگی ندارد در این وادی زخون آری حنا هست اگر با گوش دل، دل داده باشی صدای گریهء یک آشنا هست هزار و چار صد سال است مهدی(عج) عزادار غمِ خون خدا هست روایت از امام صادق(ع) آمد که گریه بهر جدّم کیمیا هست خدا این اشک را از ما نگیرد که هر چه خیر از حال بُکا هست بخوان ای روضه خوان تا که بگرییم برای تشنه ای که سر جدا هست به لطف مادرش زهرا همیشه میان روضه ها آب و غذا هست اگر چه آب مهر مادرش بود ولی شرح غمش پُر ماجرا هست به منّت بهر طفلش آب خواهد ز قومی که تماما اشقیا هست پدر فریاد زد رحمی به طفلم اگر یک مرد در بین شما هست ... بگیرد طفل من سیراب سازد اگر یک ذرّه ای لطف و عطا هست به جای آب تیر آمد چه تیری که بهر صید زخمش بی دوا هست چه تیری اُستخوان حلق بشکست چنین ذبح عظیمی در کجا هست؟ علی را تا نبیند مادر او چه جایی بهتر از زیر عبا هست به حیرانی بابا خنده کردند بگو آیا که یک ذره حیا هست الهی مادرش اصلا نبیند سرِ ششماهه در طشت طلا هست مجتبی صمدی شهاب ✍ .
. اول جلسه ای شب ششم محرم در بین روضه ایم و به ما شد عنایتی جز گریه بر حسین نداریم عادتی ما وارثان گریه ء آدم شدیم پس داریم تا ابد به خلائق شرافتی این افتخار ماست که در زیر آسمان فرموده فاطمه که به روضه تو دعوتی در نامه ء عمل چه هراسی است روز حشر که غیر آه و گریه نباشد عبادتی این اشکها دوای تمامیِ زخم هاست اشکی ببار تا که نماند جراحتی جز مهر و لطف چیز دگر ما ندیده ایم در این بساط شامل خیر و محبّتی این خانه ، خانه ایست که جُونِ سیاه رو گردد سفید رو و شود دُرِّ قیمتی آقای خانه بر سر هر چه شهید رفت بهتر از این کجاست چنین اُوج عزّتی این خانه ایست مرگ عسل میشود در آن بر کام هر که کرد ز جانان حمایتی قاسم اگر به معرکه آمد اراده بود تا که حسن به جلوه نماید قیامتی قاسم به معرکه رُخِ بابا سفید کرد اَزرق دو نیمه شد چه خروشی چه هیبتی پایش نمیرسید اگر بر رکاب اسب شد قد کشیده مثل عمو بعدِ ساعتی با نعل ها زبس به رُخش بوسه ها نشست دیگر چه چهره ای چه جمالی چه صورتی بالا سرش صدای شکستن زیاد بود شد کربلا مدینه که دارد حکایتی..‌ مجتبی صمدی شهاب . . شکر خدا که نور ولایت به ما رسید الطاف خاندان کرامت به ما رسید وقتی برای خون خدا نوحه خوان شدیم بالاترین مقام عبادت به ما رسید اسلام را محرم او زنده کرده است این نکته هم ز پیر طریقت به ما رسید روز ازل که موسِم تقسیم رزق بود از آن میانه، ذکر مصیبت به ما رسید اشکی چکید و این دل تیره شفا گرفت تا قطره ای ز زمزم تربت به ما رسید ذکر لبان ما صف محشر بوَد: حسین بعد از هزار سال که نوبت به ما رسید ما نوکران فاطمه ایم و عجب مدار روزی اگر مقام شفاعت به ما رسید مَستیم ما ز بادۀ "احلی من العَسل" اینگونه شد که شهد شهادت به ما رسید از نالۀ یتیم حسن زیر سمّ اسب راز وفا و عزّت و غیرت به ما رسید شاعر: عباس احمدی .
. اول جلسه ای شب پنجم محرم هر کَس برای تو به تن خود کند سیاه او را خدا ز عرش مُعلّی کند نگاه اشکِ برای توست همانند کیمیا سازد سفید ، رویِ هر آنکه بود سیاه این خانه مأمنی ست که زهراست صاحبش چادُر سیاه او به همه هست جان پناه شوینده تر ز آب بهشتی ست گریه ها گردد ثواب بار تو باشد اگر گناه بردار یک قدم تو برای حسین و بعد بنشین ببین که کوه بخشد خدا به کاه شانه به شانه مهدی زهرا کنار توست در بین روضه میکشد او همره تو آه امشب خدا کند ببرد همره خودش ما را کنار تشنهء گودال قتلگاه عبدالله آمده که عمو را کند کمک جای پدر رسیده سرآسیمه در سپاه او آمده که دست خودش را سِپَر کند بر پیکری که پا خورد از هر که بین راه شاید کمک کند به عمو تا که بیش از این با نیزه جا بجا نشود جسم پادشاه با نیزه بر گلوی عمو ضربه میزنند بازیچه گشته گیسوی یوسف میان چاه بیرون زده زبین سِپَر دندهء حسین یا رب برای هیچ شهیدی چنین مخواه مجتبی صمدی شهاب .
. حضرت عبدالله بن الحسن(ع) من آمدم عمو نگرانی برای چه؟ فکر خیام و فکر زنانی برای چه؟ من آمدم تا که نگویند بی کسی در زیر تیغ و نیزه نهانی برای چه؟ گویند زینت سَرِ دوش پیمبری بر روی خاک و رمل روانی برای چه؟ من آمدم به نام حسن جلوه ای کنم خواهی مرا ز خویش برانی برای چه؟ برخیز مثل ظهر نمازت اقامه کن اینجا نماز عصر بخوانی برای چه؟ درگیر عقل و عشق شدم تا که آمدم با من مگو تو تازه جوانی برای چه؟... اینجا رسیده ای بخدا عشق من توئی هستی شکار نیزه پَرانی برای چه؟ از شعلهء لبت جگرم سوخت چون پدر مانند تشنهء رمضانی برای چه؟ فوّاره میزند زتنت خون چه سازمت؟ از هم گسیخته شریانی برای چه؟ این دست ها به درد من اصلا نمیخورد از علقمه تو خون به دهانی برای چه؟ شمشیر و تیر و نیزه و زخم زبان و سنگ بر کشتن تو کرده تبانی برای چه؟ با نیزه جسم تو به زمین دوخته مگر؟ آخر نمیخوری تو تکانی برای چه؟ یک نیزه در گلوی تو بد گیر کرده است خون میرود ز تو فَوَرانی برای چه؟ اجزای پیکرت به زمین ریخته شده چون برگِ پای دارِ خزانی برای چه؟ دُزدیدن سرِ تو زده بر سر کسی اسباب خنده های سنانی برای چه؟ مجتبی صمدی شهاب .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. (ع) من آخرین جانبازثارللهم پورحسن بنام عبداللهم گرچه طفلم صغیر ولی شیر دلیر من برحسن نوردوعینم فدائی عموحسینم واویلتا آه وواویلا۴بار عموی من تنهابقتله گاه است چشمان برسوی خیمه گاه است غرق خون بی معین زیرشمشیرکین جزمن کسی یاورندارد حنجربه خنجرمیسپارد واویلنا دست ازکف عمه کشم من زار یاری نمایم من عموی بی یار عموازتیغ کین شده نقش زمین چه غم گردستم جداشد بهر عمو جانم فداشد واویلتا یتیم مجتبی وبی سلاحم به یاری عموبه قتله گاهم عموجان فدایت بمیرم برایت درراه توآخرشهیدم به آرزوی خودرسیدم واویلتا (عبدالحسین محبی) .
. کودکی در خاک و خون -------------- عبدالله حسن چون شیر غُران ناگه از خیمه گاه آمد به میدان آمد به میدان شد روز محشر گفتا عمو جان حالم تو بنگر الله اکبر ..... دارد در بر حسین عبداله اش را بوسد در موخ خون روی مه اش را ای وای ازین غم طفل برادر گردیده چون گل در خون شناور الله اکبر ..... دست طفل صغیر افتاده از تن خفته در خاک و خون از تیغ دشمن آتش گرفته باغ پیمبر آنجا فدا شد طفل دلاور الله اکبر ..... میدان ، میدان غم میدان ماتم صحرا ، صحرای خون دریایی از غم آن طفل زیبا آن یاس پرپر جانش فدا شد همچون برادر الله اکبر ..... ** محمود تاری «یاسر» .
. --------- به قتلگه فتاده خون خدا شود ز پیکر سر پاکش جدا قتلگه غرقه خون روی او لاله گون به نیزه می رود سر او عریان فتاده پیکر او مظلوم کربلا حسین جان... به لرزه آمده زمین ای خدا به خون فتاده جسم دین ای خدا تیغ کین بر گلو زینب اش روبرو به خون فتاده نور عین اش شود جدا سر حسین اش مظلوم کربلا حسین جان ... آتش کین به خیمه ها فتاده روی زمین خون خدا فتاده باغ دین شد خزان اشک زینب روان شعله به خیمه ها رسیده قامت باغبان خمیده مظلوم کربلا حسین جان... تمام دین به خاک و خون فتاده خورشید قرآن لاله گون فتاده می رسد بی امان ناله ی کودکان یارب دل زهرا غمین است خونین دو چشم اهل دین است مظلوم کربلا حسین جان... درون مقتل مه به خون تپیده بالای مقتل خواهرش رسیده ناله از دل کشید جسم بی سر که دید گفت ای تن بی سر برادر بر لب رسیده جان خواهر مظلوم کربلا حسین جان... نشسته روی سینه قاتل او حسین و زینب در مقابل او می زند ای خدا حسینش دست و پا خنجر به حنجری نشسته قامت خواهری شکسته مظلوم کربلا حسین جان... اگرچه نخل دین خزان ندارد زینب ولی تاب و توان ندارد شد خزان گلشنش گلشن روشنش آن که چراغ عالمین است تمام هستی اش حسین است مظلوم کربلا حسین جان... ** محمود تاری «یاسر» .
. سنگین سبکِ دلم با تو مهمونه.... تو گوشم صدا زوزه‌یِ تیره گلوشَم یه آهِ نفس‌گیره عَبامو کشیدم رو پیکر دارم قبر می‌کَنَم با خنجر لالایی لالایی/۲/ وای بدجوری زدنِش وای قنداقه کفنِش وای از اون غروبی که..... وای رونیزه بستنِش لالایی بخواب رویِ نیزه لالایی چه سنگینه روضه لالایی چرا سر می‌لرزه لالایی لالایی لالایی/۴/ به غارت می‌ره حتّی گهواره پایِ سر می‌شه مادر آواره به دستِ ربابه طنابه تو دستایِ قاتل شرابه واویلا واویلا/۲/ وای از روضه‌یِ عذاب وای از بام و اضطراب وای تو مجلسِ شراب وای دِق‌مرگ می‌شه رباب قافله چیا که می‌بینه سلسله رو پایِ سکینه حرمله اون بالا می‌شینه واویلا...... علیه_السلام .👇