eitaa logo
امام حسین ع
18.5هزار دنبال‌کننده
397 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. 📸شایعات اعتراضات عراق در فضای مجازی 🔹در آستانه اربعین حسینی، رسانه‌های سعودی و لندنی تمام تلاش خود را به کار گرفته‌اند تا با ایجاد شایعاتی بر آتش اعتراضات عراق بیافزایند. 🔹یکی ازپرتکرارترین شایعات که سعی می‌کند منشاء اعتراضات عراق را به ایران ربط دهد، تصویری جعلی مربوط به اعتراضات عراقی‌ها به پارلمان عراق در سال های گذشته است. 🔹یکی دیگر از تصاویری که عده‌ای سعی دارند به عنوان اعتراضات اخیر بغداد منتشر کنند، تصویر آتش زدن پرچم ایران در اعتراضات عراق است که این تصویر نیز مربوط به اعتراضات سال ۲۰۱۸ این کشور است و ارتباطی به روزهای اخیر ندارد. 📡 .
 . 🔴داستان شهوت برصیصای عابد و دختر جوان در میان بنی‌اسرائیل عابد و را‌هبی به نام بَر‌صیصا بود. سال‌ها بسیاری مشغول به عبادت بود و آنچنان در پیشگاه خدا دارای مقام و منزلت شد که حتی بیماران روانی را نیز درمان می‌کرد و مردم بیماران خود را نزد او می‌آوردند و با دعای او شفا می‌یافتند. روزی زن جوانی از یک خاندان با شخصیت را که بیماری روانی پیدا کرده بود، بر‌ادرانش نزد بَر‌صیصا آوردند و بنا شد مدتی در آنجا بماند تا شفا یابد. شیطان وسوسه‌گر در آنجا ظاهر شد و آنقدر آن زن را در نظر آن عابد زینت داد که او فرهیخته شد و به او تجاوز کرد. پس از مدتی آن زن باردار شد. بَر‌صیصا دید که نزدیک است، آبر‌ویش برود. باز گول شیطان را خورد و آن زن را کشته و جنازه‌اش را در گوشه‌ای از بیابان دفن کرد. شیطان این موضوع را فاش ساخت و برادر‌ان زن جوان از این حادثه رنج آور با اطلاع شدند و رسوایی عابد در تمام شهر پیچید و به گوش حاکم رسید. حاکم با گروهی از مردم به بررسی پرداختند و عابد اقرار به گناه کرد، پس از آنکه وقوع جنایت برای آن‌ها ثابت شد. حاکم زمان حکم اعدام بَر‌صیصا را صادر کرد. مأموران همراه ازدحام جمعیت عابد را به پای دار آوردند و او را به پای چوبه دار کشیدند، در این هنگام شیطان در نزد عابد مجسم شد و گفت: «این من بود که تو را تا آنجا کشیدم، اکنون نیز می‌توانم موجب نجات تو شوم.» عابد گفت: چه کنم تا نجات یابم؟ شیطان گفت: هر گاه یک سجده برای من کنی کافیست. عابد گفت: منکه در اینجا نمی‌توانم سجده کنم. شیطان گفت: با اشاره سجده کن، او با اشاره شیطان را سجده کرد و همان دم دار کشیدند و جان سپرد و در حال کفر از دنیا رفت.   دو آیه مذکور به این مطلب اشاره می‌کند این است سرنوشت کسانی که به پیروی از شیطان ادامه می‌دهند و با منافقان هم‌نشین و هم‌سو می‌شوند.( تفسیر مجمع‌البیان، ج‌۹، ص. ۲۶۵؛ بحار، ج. ۱۴، ص. ۴۸۷ ) 📚منبع: قصه های قرآن به قلم روان، محمد محمدی اشتهاردی .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری ✍داستان بسیار جالب برصیصای عابد 🎙با صدای دلنشین شهید شيخ احمد كافی ✅ شهید کافی ┄┅┅═✧❁✧═┅┅┄
عابدی بود که از شهر کناره گرفته بود و تحمل دیدن این هم ظلم و ستم بر مردم را نداشت.به دل غاری پناه برده بود بر سفره ی غذایش فقط مقداری نان و نمک پیدا بود،اما بیشتر وقت خود را مشغول به عبادت و راز و نیاز با خدای خود بود.با ناله های شبانه اش هم دیگر حیوانات کنار آمده بودند و البته از سوز ناله هایش هم خوششان می آمد. اما در این طرف کوه(درون شهر) در درون کاخ پادشاه دختری در نهایت جمال و زیبایی هست و تا به حال افرادی به خاطر او کشته شدند. جریان چیست؟ چرا باید افرادی کشته شوند؟ اون هم فقط به خاطر یه دختر!!! قضیه به بیست سال پیش،مربوط می شود از اون لحظه ای که خبر توسط وزیر اعظم به پادشاه رسید وزیر اعظم:قربان!قربان!مژده،مژده پادشاه:مژده!؟ تو خود خوب می دانی که مژده را برای خبری می دهند که پادشاه مملکت را خوشحال میکند؛آیا خبر تو اینطور است!!؟ وزیر اعظم: حتما اینطور است که این موقع شب،مزاحم استراحت شما شده ام پادشاه:خب بگو ببینم چه خبری در چنته ی خود داری؟ وزیر اعظم:قربان مسافری که سالهای سال منتظر او بودین،بالأخره از سفر رسید پادشاه در حین لبخند زدن:نکنه،بچه ام.... وزیر اعظم:بله قربان شما صاحب فرزند دختری شدید. پادشاه خوشحال شد و دیگر خوابش از سر پریده بود ولی قربان متاسفانه... پادشاه:چی شده؟ مگه مشکلی پیش اومده؟ وزیر اعظم:قربان شاهزاده ی شما،متاسفانه چشمانش کور است این خبر روح پادشاه را آزار داد،فورا تیم پزشکی کاخ سلطنتی را فرا خواند. پادشاه:توی این نیمه ی شب شما را احضار کردم که بدونید کار مهمی اتفاق افتاده است، که اگر از پس این کار برآیید،حتما پاداش خوبی برای شما در نظر خواهم گرفتو شما از مقربین و نزدیکان من خواهید شد.اگر هم نتوانستید،بدانید که برای شما عقوبتی سنگین در نظر خواهم داشت. اما این ور کوه در درون غار برصیصای عابد،مشغول عبادت است و امشب فقط دو ساعت خوابیده بود؛تا بتواند بقیه ی روز را با خدای خویش به مناجات و راز و نیاز بپردازد. بر گردیم به درون شهر امروز بیستمین سال است که هنوز که هنوز است،شاهزاده خانم خوب نشده است و خیلیها به خاطر ناتوانی از معالجه اش،جان خود را از دست داده اند. امروز پسر پادشاه در هنگام گشت زدن در خیابانهای شهر بود که متوجه می شود سربازها جلوی پیرمردی را میگیرند و از ملاقات کردن او با شاهزاده ممانعت و جلو گیری می کنند. شاهزاده:آن پیرمرد را رها کنید،بگذارید بیایید پیرمرد:شاهزاده!سرورم!من متوجه شدم که خواهر شما بیست سال است که نابینا است و تا حالا هم بیماریش علاج نشده است. من کسی رو می شناسم که می تواند خواهر شما را شفا بدهد ولی به شرط اینکه خودتون پسرای پادشاه با لباس مبدل،او را پیش آن شخص ببرید. شاهزاده:ای مرد اگر حرفت درست باشد حتما پاداش بزرگی خواهی گرفت وگرنه... شاهزاده:خب بگو ببینم،نام آن شخص چیست؟کجا زندگی می کند؟ پیرمرد:نامش برصیصای عابد است و در درون یه غار زندگی می کند او صاحب اسم اعظم است و دعایش فورا مستجاب می شود. بالأخره بعد از چند روز پسران پادشاه به همراه خواهر زیبای خود و آن پیرمرد راهی غاری شدند که برصیصای عابد در آن سکونت می کرد. این داستان ادامه دارد.....
امام حسین ع
#برصیصای_عابد عابدی بود که از شهر کناره گرفته بود و تحمل دیدن این هم ظلم و ستم بر مردم را نداشت.به
. 👆👆👆 ادامه ی داستان بعد از چند روز طی مسافت،بالأخره به در غار رسیدند. برصیصای عابد در گوشه ی غار مشغول عبادت بود و دائما ذکر خدا را میگفت چند ساعتی معطل ماند ولی هنوز هم برصیصای عابد مشغول عبادت بود یکی از پسران پادشاه به خودش این جرأت را داد که پا پیش بگذارد و با برصیصای عابد صحبت کند. پسر پادشاه:جناب برصیصا!!!ما پسران پادشاه هستیم،کار مهمی با شما داریم برصیصای عابد:الهی العفو الهی العفو پسر پادشاه:جناب برصیصا!خواهش میکنم به ما توجه کنید. برصیصای عابد در اوج مناجات با خدای خود بود ولی هر طور شد،متوجه اش کردند که ما پسران پادشاه هستیم و کار مهمی با شما داریم برصیصای عابد:کارتان چیست؟برای چه چیزی اینجا اومدین؟ پسر پادشاه:جناب برصیصا!ما پسران پادشاه هستیم که این خانمی که همراه ماست،خواهر ماست او کور مادر زاد است و تاحالا کسی او را علاج نکرده است؛از شما تقاضا داریم که به جوانی این خواهر ما رحمی بنمایید و از خدای خویش بخواهید که او را شفاء دهد. برصیصای عابد نگاهی به دختر جوان کرد و دلش به حال آن دختر سوخت برصیصای عابد:این دختر را همین جا بگذارید تا من بعد از نماز صبح برایش دعا کنم؛ان شاءالله خدا او را شفا خواهد داد. پسران پادشاه هم بدون چون و چرا خواهر زیبای خود را نزد برصیصای عابد گذاشتند و رفتند در پایین کوه تا یه جای خلوتی پیدا کنند و مقداری استراحت کنند. برصیصای عابد بعد از نماز صبح می خواست که برای آن دختر دعا کند که یکدفعه یه نفری در نزدش مجسم شد و گفت:ای برصیصای عابد! الان موقعیت خوبی است که به این دختر زیبا نگاهی بندازی و دلی از عذاب در بیاری برصیصای عابد:استغفر الله شخص غریبه: جناب برصیصا!فقط یه نگاه میخواد بکنی چرا اینقدر به خودت سخت می گیری؛خود خدا هم راضی نیست که تو اینقدر به خودت فشار بیاری. برصیصای عابد هم مغلوب شد و نگاهی به دختر زیبا و جوان پادشاه کرد،چه نگاهی هم کرد،قرار بود یه لحظه نگاه کنه،ولی حدود ده دقیقه همینطور به این دختر نگاه می کرد. شخص غریبه:حالا می خواهم که یه کار دیگه بکنی و آن هم اینکه دست نوازشت را بر صورت این دختر بکشی،ان شاءالله خداوند به برکت دست تو این زن جوان را شفا دهد برصیصای عابد دوباره مغلوب شد و دست ناپاک خود را به صورت آن دختر کشید و از صورت آن دختر لذت و کیف زیادی برد شخص غریبه:جناب برصیصا از تو میخواهم که با این خانم هم درآویزی،آیا این کار رو انجام میدی؟ ولی اینو هم بدون که اگر اینکار را بکنی،خداوند هم تواب است و هم رحیم؛و تو بعد از آمیزش با این زن،حتما توبه خواهی کرد. برصیصای عابد روی پیشنهاد این شخص کمی فکر کرد که آیا این کار را انجام بدهم یا نه؟ که ناگهان تصمیم می گیرد که.... این داستان ادامه دارد..... .
امام حسین ع
. 👆👆👆 ادامه ی داستان بعد از چند روز طی مسافت،بالأخره به در غار رسیدند. برصیصای عابد در گوشه ی غار م
. تصمیم گرفت که از آن دختر جوان و زیبا کامی بگیرد و پیش خودش هم گفت که من تا به حال هیچ گناهی نکردم،خدواند هم ارحم الراحمین هست،خدا که منو به خاطر یه گناه به جهنم نمی برد. برصیصا نقشه ی شوم خود را عملی کرد و با آن دختر زنا کرد و بکارت آن دختر جوان را از بین برد التماس های دختر جوان و فریادهایش نتوانست جلوی خواسته ی شیطانی برصیصا را بگیرد،برادرانش هم در پایین کوه در حال استراحت بودند و صدای ناله های خواهر را نمی شنیدند. شخص غریبه:وای بر تو برصیصا،دیدی چه کار کردی!؟ تو به دختر پادشاه تجاوز کردی؛آنها حتما از این عمل تو با خبر خواهند شد و از راز تو پرده بر می دارند برصیصا:خب بگو چاره ی کار چیست؟الان است که برادرانش برسند و منو بگیرند. شخص غریبه:غیر از تو و این دختر کسی که مطلع نیست؛به نظرم این دختر را بکش تا از راز تو پرده برندارد. برصیصای جنایتکار نقشه ی او را حسابی تلقی کرد و دختر جوان را کشت و او را به درون یه گودال انداخت. بعد از چند ساعت برادران دختر سراغ خواهر خویش رفتند و دیدند که برصیصا مشغول ذکر و دعا کردن است. پسر پادشاه:جناب برصیصا!خواهر ما کجاست؟او را در این جا مشاهده نمی کنیم. برصیصا:همان دم صبح من برایش دعا کردم و چشمانش بینا شد ولی هر چه اصرار کردم که منتظر شما بماند،نماند و گفت من خودم پیش آنها می روم. پسران پادشاه هم باور کردند و راهی پایین کوه شدند تا خواهر خود را پیدا کنند که در همین لحظه،خون کمی که بر روی یه سنگ نقش بسته بود،توجه یکی از پسران پادشاه را به خود جلب کرد. قضیه را به دیگر برادرانش گفت که نکنه برصیصای بلائی سر خواهرمان آورده است!؟ دیگر برادران:استغفرالله،این چه حرفی است،ما اگر یه انسان پاک توی این مملکت داشته باشیم،جناب برصیصای عابد است.از این پندار و گمان بد خود توبه کن. پسر پادشاه:ولی من همین جا را میگردم و مطمئنم که خواهرمان از اینجا پایین تر نرفته است بالأخره بعد از دو سه ساعتی جنازه ی خواهر بی جان خود را در ته یک گودال پیدا کرد؛سریعا به برادرانش اطلاع داد و خودشان با چشم خود،جنازه ی خواهر خود را دیدند که از ناحیه ی سر دچار شکستگی شدیدی شده بود. همگی سراغ برصیصا رفتند و او را کشان کشان از بالای کوه پایین آوردند و او را به شهر آوردند و جلسه ی محاکمه ی برصیصا به صورت علنی در محضر پادشاه برگزار شد. این داستان ادامه دارد..... .
امام حسین ع
. تصمیم گرفت که از آن دختر جوان و زیبا کامی بگیرد و پیش خودش هم گفت که من تا به حال هیچ گناهی نکردم،
. قاضی:جناب برصیصا!آیا تو به کشته شدن دختر جوان پادشاه توسط خودت،اعتراف میکنی؟ و آیا این اتهام را قبول می کنی؟ برصیصا که کار را تمام شده دید،گفت: بله؛من او را کشتم و بعد هم جریان و علت کشتنش را به قاضی عرضه داشت. قاضی با دیگر قضات مشورت کرد و در نهایت برصیصا را به اعدام محکوم کرد. موقع اجرای حکم اعدام فرا رسید که باز هم سر و کله ی آن مرد غریبه،پیدا شد که در ظاهر به حال برصیصا ترحم می کرد و برایش اشک می ریخت. برصیصا خطاب به آن مرد غریبه گفت:خدا تو را لعنت کند که هرچه میکشم از دست توست،الان گریه ی تو چه دردی را دوا می کند!؟ آن مرد غریبه گفت:من هم قبول دارم که به تو بد کردم ولی الآن اومدم که نجاتت بدم،البته یه شرط کوچکی هست که تو باید اونو انجام بدی برصیصا که گویا با این حرف امیدی برای رهایی خودش از این مخمصه را می دید،سریعا گفت:هر کاری باشد من حتما انجام میدهم مرد غریبه:کافی است که بگویی خدایی وجود ندارد و این عالم هستی هیچ خالقی ندارد و البته بر من هم سجده کنی برصیصا گفت چگونه بر تو سجده کنم!؟ مگر نمی بینی که طناب اعدام در گردن دارم آن مرد غریبه گفت با ابروهای خود من را سجده کن و آنها را به نیت سجده ی بر من پایین بینداز. برصیصا که تمام غصه اش رهایی از طنابی بود که در گردنش بود؛فورا وجود خداوند را منکر شد و بر آن مرد غریبه هم سجده کرد؛هنوز انکارش نسبت به خدواند تموم نشد که یکدفعه مأمور اجرای حکم،صندلی را از زیر پای برصیصا کشید و آن مرد غریبه هم در حالی که لبخند بر لبانش جاری بود،غیب شد و دیگر کسی او را ندید. و این چنین شد که برصیصای عابد که در دل شب گذشته،مناجات می خواند و دارای اسم اعظم بود(کسی که صاحب اسم اعظم باشد،دعایش همیشه مستجاب است)،در فردای آن روز کافر از دنیا رفت و شیطان او را بیچاره کرد. داستان برصیصا را که خواندم یاد این آیه ی شریفه ی قرآن افتادم در آنجایی که می فرماید:« كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَرِي‌ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِينَ» ترجمه:(فريب اهل كتاب از منافقان،) مثل (اغفال) شيطان است آن‌گاه كه به انسان گفت: كافر شو، پس چون كفر ورزيد، گفت: من از تو تبرّى مى‌جويم، من از خداوندى كه پروردگار جهانيان است مى‌ترسم. حاج آقای قرائتی در یکی از جلسات درس قرآن خود فرمودند: شخصی سه عالم بزرگوار را همزمان در حرم امام هشتم(ع) در سه گوشه می بیند و از هر کدام بدون اطلاع دیگری می پرسد اگر خداوند بفرماید یک دعای مقبوله در این مکان دارید، چه از خداوند می خواهید؟ تک تک آنها فرمودند: عاقبت به خیری . اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍مدح و توسل بسیار زیبا _ویژۀ آغازِ امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و نیمۀ شعبان _ ندیدم شهی در دل آرایی تو به قربانِ اخلاق مولایی تو تو خورشیدی و ذره پرور ترینی فدایِ سجایای زهرایی تو نداری خماری به مشتاقی من ندیدم نگاهی به صهبایی تو نداری خرابی به بی تابی من ندیدم سبویی به مینایی تو نداری به کویت ز من بی نواتر ندیدم کریمی به طاهایی تو نداری گدایی به رسوایی من ندیدم نگاری به زیبایی تو نداری مریضی به بدحالی من ندیدم دمی چون مسیحایی تو نداری غلامی به تنهایی من ندیدم غریبی به تنهایی تو نداری اسیری به شیدایی من ندیدم کسی را به آقایی تو امید غریبانِ تنها کجایی؟ چراغ سرِ قبر زهرا کجایی؟ ... تجلی طاها،گل اشک مولا دل آشفتۀ داغ آن کوچه غم گرفتار گودال خونین دل افکار غم های زینب سیه پوش قاسم،عزادار اکبر گل باغ لیلا پریشان دست علم گیر سقا نفس های سجاد، نواهای باقر دعاهای صادق،کس بی کسی های شب های کاظم حبیب رضا و انیس غریب جوادالائمه تمنایِ هادی ، عزیز دل عسکری پس نگارا بفرما کجایی ، کجایی؟ دلم جز هوایت هوایی ندارد لبم غیر نامت نوایی ندارد وضو و اذان و نماز و قنوتم بدون ولایت صفایی ندارد دلی که نشد خانۀیاس نرگس خراب است و ویران، بهایی ندارد مرا در کمندت بیفکن که دیگر گرفتار عشقت رهایی ندارد خوشا آنکه غیر از ظهورت نگارا شب قدر ، دیگر دعایی ندارد یداللهی و حق به جز دست مشکل گشای تو مشگل گشایی ندارد غلام تو هم از ازل تا قیامت که این بندگی انتهایی ندارد بیا تا جوانم بده رخ نشانم ... که این زندگانی وفایی ندارد نگارا نگاهی که جز نوش لعلت دل زخم خورده دوایی ندارد بیا تا نمردم به فکرِ دوا باش به فکر علاجِ دل بی نوا باش کریما! رحیما! رئوفا! عطوفا! نگارا! بهارا! بیا جان مولا،بیا جان زهرا بیا جان زینب، بیا جان سقا سحر خیز مکه،سحر خیز کوفه،سحر خیز مشهد سحر خیز کرب و بلا و مدینه سحر یادماباش
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
و توسل جانسوز ویژۀ هفتم ماه صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده شبِ نهم ماهِ صفر سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی •✾• ┄┅═══••↭••═══┅┄ @emame3vom ┄┅═══••↭••═══┅┄ نشستم گوشه‌ای از سفره‌ی همواره رنگینت چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت به عابرها تعارف می‌کنی دار و ندارت را تو آن باغی که می‌ریزد بهشت از رویِ پرچینت کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفت‌هایت حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت دهان وا می‌کند عالَم به تشویقِ حسین، امّا دهانِ خاتمِ پیغمبران واشد به تحسینت *همه حسین حسین میگفتند...دو نفر حسن حسن زیر لب میگفتند...یکی جدش پیغمبر...یکی هم مادرش فاطمه...(امشب امام حسن برات کربلا میده...اگه نگیری تقصیر خودته...)* تو دینِ تازه‌ای آورده‌ای از دیدِ این مردم که با یک گُل، کنیزی می‌شود آزاد در دینت *کنیز براش گل اورد فرمود:آزادت کردم.* مُعزالمومنین خواندن، مُذل المومنین گفتن اگر کردند تحسینت، اگر کردند نفرینت برای تو چه فرقی دارد ای «والتین و الزیتون» که می‌چینند مضمونِ آسمان‌ها از مضامینت بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی‌گشتند *هر چی سفیر میفرستاد،برنمیگشتند. همه میرفتند لشگر معاویه...خیلی غریبی...برادرت فقط یه سفیر فرستاد...بالای دارلاماره گریه میکرد...بهش گفتند:مسلم بَدِه...گریه نکن...گفت:برای خودم گریه نمیکنم...."والله ما لِنَفسی بَکَیتُ و لکن اَبکی لِلحسیَن و آلِ الحسَین..."حسین جان...آقا هر جور حساب میکنم غریب فقط خودتی...غریب فقط خودتی...غریب اونیه که همدم اشک و آهه...دیده که مادرش تو کوچه بی پناهه...حسن...حسن...حسن جان...* بگو با آن سفیرانی که هرگز بر نمی‌گشتند خدا واداشت جبرائیل‌هایش را به تمکینت بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت خدا حیرانِ شمشیرِ علی در بدر و خندق بود علی حیرانِ تیغِ نهروانت، تیغِ صفینت بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند *اصحابش می آمدند جانماز از زیر پاش میکشیدند...* محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبّینت تو را پایین کشیدند از سرِ منبر که می‌گفتند: چرا پیغمبر از دوشش نمی‌آورَد پایینت درونِ خانه هم مَحرَم نمی‌بینی تحمّل کن که می‌خواهند، ای تنهاترین؛ تنهاتر از اینت تو غم‌هایِ بزرگی در میانِ کوچه‌ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت *چه غم هایی دیدی بین کوچه ها...؟!به هر جا مادری از شوق دست طفلِ خود گیرد/ در این کوچه گرفته طفل،دستِ مادرِ خود را...مادر! داری راه رو اشتباه میری ...* تو غم‌هایِ بزرگی در میانِ کوچه‌ها دیدی *در وسط کوچه تو را میزدند/کاش به جای تو مرا میزدند.../چرا شده گوشه ی چشمت کبود.../به من بگو مگر علی مُرده بود...وای من و وای من و وای من...میخ در و سینه ی زهرای من....* تو غم‌هایِ بزرگی در میانِ کوچه‌ها دیدی که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی از آن دستانِ سنگین بیشتر شد داغِ سنگینت سرِ راهت می‌آمد آنکه نامش را نخواهم برد برای آنکه عمری تازه باشد زخمِ دیرینت *حسن جان....حسن جان....* برای جاریِ اشکت سراغِ چاره می‌گردی که زینب آمده با چادرِ مادر به تسکینت به تابوتِ تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد چه می‌شد مثل مادر نیمه‌ی شب بود تدفینت *ای کاش شبانه تدفینت میکردند که اینقدر تیر به تابوتت نمیزدند...* صدایت می‌زند اینک یتیمت از دلِ خیمه که او را راهیِ میدان کنی با دست آمینت هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر در آغوشِ برادر دست و پا زد جانِ شیرینت کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ "فَاتَّقاهَ الغلام بیَدِه..."دست رو سپر عمو کرد...شمشیر رو به نیت امام حسین پایین آورد "فَاَطنَّها عَلی الجلد... فَاِذا هی المعلَّقَه..."دست به پوست آویزان شد..."وَ نادَی الغلام: یا اُمّاه..."* کدامین دست،دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟ همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت دعا کن زخمِ غم‌هایت بسوزاند مرا یک عمر نصیبم کن نمک از سفره ی همواره رنگینت شاعر_سیدحمیدرضابرقعی# *اگرچه عازم قبر شهید کربلا هستیم/به هر موکب نمک گیر امام مجتبی هستیم...حسن جانم...حسن جانم...حسن جانم....* ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄
Shab09Safar1397[01].mp3
5.7M
و توسل جانسوز ویژۀ هفتم ماه صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده شبِ نهم ماهِ صفر سال 1397 به نفسِ حاج میثم مطیعی •✾• ┄┅═══••↭••═══┅┄ @emame3vom
. و توسل جانسوز ویژۀ هفتم ماه صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده ماهِ صفر سال 1397 به نفسِ حاج محمود کریمی •✾• ┄┅═══••↭••═══┅┄ @emame3vom ┄┅═══••↭••═══┅┄ *زینبم!...* تو گرفتی با حسین روی دامن سرمُ من میرم جای شما ببینم مادرمُ پیشِ مادری که با پرِ زخمی پر کشید دلیلِ رفتنشو جز خودم کسی ندید *به هر کی بگم می میره...* مادری که گیسوهاش مو به مو سفید میشد ذره ذره آب میشد...روز به روز شهید میشد *آب شدنِ مادرمُ دیدم...* شاهدِ شکستنش کسی غیرِ من نبود من دیدم که گونه هاش،چه جوری شدن کبود دست سنگین مثل برق، از رویِ سرم گذشت دستِ من به روی خاک پیِ گوشواره میگشت بی صدا گریه میکرد... اسم بابامُ میبرد تا میخواست بلند بشه دوباره زمین میخورد... خوبه که دور و برم پرِ از محارمِ از میونِ همه تون که امشب عازمم سر من رو دامنِ مهربون، برادرمِ قاسمم گریه نکن،اِنقده بالاسرم قاسمم یادت نره تا عمو کنارته سختیایِ زندگی با عمو بهارته قاسمم یه روز میاد که عمو تنها میشه پیشِ چشمِ تو سیاه همه ی دنیا میشه اون روزه که تو باید،جانشین من بشی تویِ میدونِ بلا،یه تنه حسن بشی *حسن شد...یه حسنی...یمن شد...چه عقیق یمنی...همه جاش کبود شد...سر رو برگردوند...* خواهرم گریه نکن...گریه تو بذار کنار همه اشکِ چشمتو،برا کربلا بذار یه روزی تو خاک و خون تنِ بی سر میبینی *فرمود: حسین جان! من الان چشمم رو میبندم و وا میکنم صورت تو رو میبینم.ای قربونِ صورتت...سرمو برمیگردونم عباسم رو میبینم...ای قربونِ عباست...اما یه روز میاد تو چشمتو باز میکنی جلو چشمات خاکه...سر رو برمیگردونی از روی خاک،میبنی بچه هات دارن خودشونو میزنند...این ور برگردونی چکمه ی شمر کنارته...الان اشک منو شما پاک میکنید...قربون صورت خون آلودت،حسین..* یه روزی تو خاک و خون تنِ بی سر میبینی سر یه شیرخواره رو رویِ خنجر میبینی یه روزی که میبینی اوجِ اشک و ناله رو در میاری از آتیش دختر سه ساله رو *یه نگاه به عباس...* زینبم! یه روز از رو نیزه ها جلویِ پایِ حرم میبینی که افتاده سرِ سقایِ حرم... ________ ┄•┄┅═══••↭••═══┅┄
Karimi-Emam-HASAN-1397.mp3
2.69M
|⇦• و توسل جانسوز ویژۀ هفتم ماه صفر شهادت کریم آل الله امام حسن مجتبی علیه السلام اجرا شده ماهِ صفر سال 1397 به نفسِ حاج محمود کریمی •✾• ┄┅═══••↭••═══┅┄ @emame3vom
. 🌷🌷🌷 ✅بنداول بردنه نامت حسن چقدر شیرینه ذکره زیبا ت روی هر لبی می شینه هرکسی مرید توست واللهِ آقا خیرِ این دنیا و اون دنیا می بینه 🌷 حسن ذکر رمز موسی(ع) حسن ورد لب عیسی(ع) حسن پور حضرت زهرا (س) حسن یعنی کل هستیم حسن اوج شور ومستیم حسن یعنی شافعِ عقبا 🌷 امیرقلب من آقام امام حسن (ع) ________________ ✅بنددوم تا میاد اسم حسن گریم می گیره دلم و غصه و درد وغم می گیره ما که جای خود داره روزی هزاربار خود مادرش براش ماتم می گیره حسن یعنی قد خمیده حسن یعنی رنگ پریده حسن یعنی ضربه ی سیلی حسن یعنی چشم گریون حسن یعنی قلب پرخون حسن یعنی صورت نیلی امیرقلب من آقام امام حسن (ع) __________________ ✅بندسوم تا می بینم گنبدو صحن و سرایی تا میشه مرغ دلم کرببلایی یاد غربت امام حسن می افتم تامیشم مسافر امام رضایی نداره حتی رواقی نداره شمع وچراغی بمیرم من چه غریبه آقا کاش با مدد بقیه الله براش بسازیم صحن و بارگاه درست شبیه بارگاه رضا (ع) امیرقلب من آقام3 امام حسن ع ✳️✳️✳️🔴 278 ❌✳️✳️✳️ ________________ .
4_5780581382581387905.mp3
10.32M
بردنه نامت حسن چقدر شیرینه
. 🕊السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین (ع) @emame3vom مرا درد و مرا درمان حسین(ع) اســت مـرا اول مـــــــرا پایان حسین(ع) است دل هر کـس به ایمانی سرشتـــــه مرا هم دین و هم ایمان حسین(ع) است همه عالم به اذن حق تعالــــــــــی چو عبدی سر به فرمان حسین(ع) است بهشت و جنت و فردوس اعــــــلاء همه معلــــــــــول پیمان حسین(ع) است برای هر دلی جانان و جانـــــــــــی مرا هم جان و هم جانان حسین(ع) است عقول جن و انس و هم ملائــــــک به حقِ حق که حیران حسین(ع) است چو خواهم روضه ی رضوان به فردا که من را روضه ی رضوان حسین(ع) است چرا عالم ز جانش نـــــــــــاله دارد مگر او هم پریشان حسین(ع) است اگر خواهی ز حال عبد مســــــکین خوشا حالش که مهمان حسین(ع) است . 🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🌺🍃🌼🍃🌺🍃🌼🍃🌺 🏴مصائب_شام 🔹مرثیه خیلی دلش می خواست چون مادر بمیرد چون لاله ای پرپر شود پرپر بمیرد خیلی دلش می خواست با پهلویِ زخمی پهلویِ بابای ٍ بریده سر بمیرد با چادرِ کهنه کفن شد چونکه می خواست با بی کفن همسان شود مضطر بمیرد خیلی خجالت می کشید از عمّه جانش می خواست از شرمندگی دیگر بمیرد در لحظه هایِ پر کشیدن تشنه لب بود می خواست از باباش، عطشان تر بمیرد صدها گله در قلبِ پاکش از عمو داشت می خواست رویِ دستِ آب آور بمیرد از اوجِ عزّت تا کنیزی تجربه کرد می رفت در ویرانه بی شهپر بمیرد هرکس که انکار رقیه کرده بی شک.. در انتهایِ کارِ خود ابتر بمیرد 🔸شاعر: 🔅محسن_راحت_حق __________________ @emame3vom 🌾
بند اول: با چِشایِ تار و کم سوی خود رو زمینِ کوچه افتاد مادر چادرش خاکی شد راهمونو بسته بود نامردی چون قباله رو نمیداد مادر چادرش خاکی شد چادرش خاکی شد دستایِ یه بی حیا بالا رفت چادرش خاکی شد مادرم زیر لگد ها می رفت چادرش خاکی شد می تِکوند و سمت بابا می رفت بغضی مونده تویِ این سینه سیلیِ عدو چه سنگینه بند دوم: یه جوری زدن که وقتِ برگشت مادرم فقط زمین میخورد و خونمون رو گم کرد هر چی گفتم که بیا برگردیم اسم باباشو فقط می برد و خونمون رو گم کرد خونمون رو گم کرد به خدا به غیرتم بر خورده خونمون رو گم کرد انگاری ضربه ها به سر خورده خونمون رو گم کرد رد شد از من و به مادر خورده بغضی مونده توی این سینه سیلی عدو چه سنگینه @emame3vom
مداحی آنلاین - کنار قدم های جابر - میثم مطیعی.mp3
13.14M
🔳 #زمینه احساسی #اربعین 🌴پرچم روی دوشم 🌴توی گوشم نوای آه حسین 🎤میثم #مطیعی #حب_الحسین_یجمعنا ♨️ @emame3vom 👈
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله.mp3
3.99M
┄┅═❁ نریمانی ❁═┅┄ 💬 هر که دارد هوس کرببلا بسم الله 💬هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله 🕊🕊🕊🕊🕊🕊 #اربعین #اللهم_عجل_لولیک_الفرج #الحسین_یجمعنا 🌷🌷🌷 #حب_الحسین_یجمعنا 🌸 @emame3vom 🌸
YEKNET.IR - roze 1 - shadate hazrat roghayeh1398 - motiee.mp3
3.48M
🔳 #روضه احساسی #اربعین 🌴منم میام کربلا 🌴خودمو میرسونم کربلا 🎤میثم #مطیعی ⏯ #روضه #حب_الحسین_یجمعنا ♨️ @emame3vom 👈
YEKNET.IR - roze - shadate hazrat roghayeh1398 - banifatemeh.mp3
11.53M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه (س) 🌴روضه حضرت رقیه(س) 🌴گفتند کی بود باباش میخواست؟ 🎤 #بنی #فاطمه ⏯ #روضه #حب_الحسین_یجمعنا ♨️ @emame3vom 👈