eitaa logo
امام حسین ع
22.2هزار دنبال‌کننده
414 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. السلام علیک یا ثامن الححج ---- گرچه دل شکسته ام مقصد تو نمی شود بام عروج من بجز گنبد تو نمی شود گر که به من نظر کنی جانب دل سفر کنی جز حرم دو چشم من مسند تو نمی شود بیت خدا بجای خود ، کرب و بلا بجای خود هیچ کجا برای من مشهد تو نمی شود گفته دلم به احترام جلوه ی مسجدالحرام مروه و مشعر و منا مرقد تو نمی شود باز گره به کار من فتاده ای نگار من بازکننده ی گره جز ید تو نمی شود "یاسرم" و گدای تو ، فتاده ام به پای تو گرچه دل شکسته ام مقصد تو نمی شود * «یاسر» ✍ .
نذر مولایم امام رضا (ع) ...... رسد به جان من نسیم گل از طوس تو مرحمت کردی که آمدم پابوس ز چهره ی زایر غبار بر گیرند تمام خدام ات ز شهپر طاووس برای دیدار ضریح چشمانت به هر مژه دارم ز اشک خود فانوس چقدر دل تنگم برای تو مولا چقدر دلتنگ زیارت مخصوص من آمدم آقا برای چندین روز کبوترت باشم ، کبوتری مانوس کسی ز درگاهت نمی شود نومید کسی ز درگاهت نمی رود مایوس تمام حالاتم نشان ز مهرت داشت نشان دلجویی که می شود ملموس بود ضریح تو بهشت " یاسر ها " خوشا دلی کز شوق شود در آن محبوس *** «یاسر» ✍ .
. نذر مولایم امام رضا (ع) ...... رسد به جان من نسیم گل از طوس تو مرحمت کردی که آمدم پابوس ز چهره ی زایر غبار بر گیرند تمام خدام ات ز شهپر طاووس برای دیدار ضریح چشمانت به هر مژه دارم ز اشک خود فانوس چقدر دل تنگم برای تو مولا چقدر دلتنگ زیارت مخصوص من آمدم آقا برای چندین روز کبوترت باشم ، کبوتری مانوس کسی ز درگاهت نمی شود نومید کسی ز درگاهت نمی رود مایوس تمام حالاتم نشان ز مهرت داشت نشان دلجویی که می شود ملموس بود ضریح تو بهشت " یاسر ها " خوشا دلی کز شوق شود در آن محبوس *** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. السلام علیک یا ثامن الحجج ----------- در دیده ی من نقش رخ یار کشیدند یک منظره از لحظه ی دیدار کشیدند تا آن که شوی ضامن این خسته ، دلم را در پیش تو آهوی گرفتار کشیدند تا دست تهی در برت ای شاه نیایم این اشک مرا گوهر شهوار کشیدند تصویر مرا بُرده و در صحن عتیق ات در پنجره فولاد تو بیمار کشیدند هر ذَره که بنشست به دامان ضریح ات از تابش آن جلوه ی گلزار کشیدند چندی ست ازین قافله داران حریمت در راه حرم زائر بسیار کشیدند از خیل جگر سوختگان حرم تو در کوی تو یاران وفادار کشیدند ای شمس شموس از همه دلباختگانت در دامن شب دیده ی بیدار کشیدند ای آن که غریب الغربایی تو رضا جان بر غربت تو دیده ی خونبار کشیدند تا آن که به زردی نرود چهره ی «یاسر» از خون جگر بر گل رخسار کشیدند ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
باز گشت از حریم رضوی علیه السلام ------------- خسته ی راه آمدم خُرم از آن می روم لطف رضا دیده ام لاله فشان می روم تربت مولا رضا جنت اعلای ماست من که بهشتی شدم ، گر ز جنان می روم بس که دمد بوی عشق از حرم با صفاش پیر رسیدم ولی مثل جوان می روم ظهر ز تهران روان جانب مشهد شدم وقت اذان آمدم ، وقت اذان می روم جانب سلطان عشق آمده ام غرق غم ناله کنان آمدم ، خنده کنان می روم من که طلب می کنم زائر مولا شوم باز به مشهد روم ، گر چه روان می روم آمده ام خسته جان ، رفته ام آسوده دل باز چنین آمدم باز چنان می روم دست تهی آمدم نزد امام رئوف از کرمش بر دلم مانده نشان می روم فرق ندارد بدان مُلک جهان مُلک اوست من ز حریمش کران تا به کران می روم «یاسرم» و با شعف مهر امامم به دل نام رضایم کنون ورد زبان می روم ** محمود تاری «یاسر»
. خورشید زندانی امام موسی بن جعفر علیه السلام ---------- هفتمین امام ما یا اَبَاالْحَسَن موسی عطر گلش طاها یا اَبَاالْحَسَن موسی مرد عرصه ی پیکار جان حیدر کرّار نور دیده ی زهرا یا اَبَاالْحَسَن موسی ای سپیدِ ظلمت کُش ای عزیزِ ذلّت کُش آسمانی از تقوا یا اَبَاالْحَسَن موسی تو طلوع تکبیری گرچه زیر زنجیری ای رهاترین نجوا یا اَبَاالْحَسَن موسی ای زلال بیداری ای تلاطم جاری ای تداوم دریا یا اَبَاالْحَسَن موسی ای امام حق باور ، ای به دین حق یاور دین حق ز تو احیا یا اَبَاالْحَسَن موسی صالح و امین باشی جلوه ی یقین باشی ای تجلّی طوبا یا اَبَاالْحَسَن موسی کاظم اَستی و صابر بر خدای خود ذاکر ای به ذکر حق گویا یا اَبَاالْحَسَن موسی ای نسیم بارانی گرچه کنج زندانی این تویی رها امّا یا اَبَاالْحَسَن موسی مهربان و کاظم تو خصم هرچه ظالم تو در جهاد بی پروا یا اَبَاالْحَسَن موسی سنگر تو شد زندان تیغ تو در این میدان اقتدارت ای مولا یا اَبَاالْحَسَن موسی قَعْرِ فی السُّجون بودی نخل لاله گون بودی ای حقیقت تنها یا اَبَاالْحَسَن موسی در جهادِ با دشمن سلسله تو را جوشن دشمنت شده رسوا یا اَبَاالْحَسَن موسی ای تمام فریاد و ، سدِّ راه بیداد و رهگشای بی همتا یا اَبَاالْحَسَن موسی پای تو به زنجیر و ، داغ تو نفس گیر و حنجرت پراز آوا یا اَبَاالْحَسَن موسی «یاسر» از غمت گریان شمع سینه اش سوزان خون ز داغ تو دلها یا اَبَاالْحَسَن موسی ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. به روی تخته ی در جسم تو را می بردند چار حمال تنت را به کجا می بردند تخته ی در شده تابوت تنت واویلا خون تازه به روی پیرهنت واویلا دخترت نیست ببیند بدنت آقا جان که سرت هست از آن تخته ی در آویزان مثل تشییع تنت دیده ی تاریخ ندید به روی تخته ی در هیچ کسی میخ ندید سلسه بود ولی نیزه به پهلوت نخورد باز هم شکر خدا چنگ به گیسوت نخورد غیر زنجیر کسی بهر تو پابوس نبود شکر حق دور و برت صحبت ناموس نبود به تن زخمی تو نیزه و خنجر نزدند به سر و گردن تو ضربه مکرر نزدند دخترت را بخدا بزم حرامی نبرند به اسیری سفر کوفه و شامی نبرند ساق پای تو گر از سلسه ساییده شده زیر گلها بدن پاک تو پوشیده شده همه اعضای تو از ضرب لگد گشت کبود بازهم شکر تنت زیر سم اسب نبود .
امام حسین ع
. #زائر_امام_رضا نذر مولایم امام رضا (ع) ...... رسد به جان من نسیم گل از طو
. ا_رِزْقاً ... یک ساعتی از شب هست که نه نیمه شب به حساب می آید نه سحر. مثلاً دو ساعت مانده به اذان صبح. توی صحن های حرم امام رضا علیه السلام این ساعت لحظات شیرینی دارد. زائرها معمولاً با یکی دو نفر همراه یا بیشتر روی فرش ها و گوشه و کنار صحن ها نشسته اند. بعضی ها قرآن و دعا و نمازهایشان را خوانده اند و عبادتشان تمام شده. بعضی ها هم تازه آمده اند. مهر و قرآن و مفاتیح هم با خودشان آورده اند اما هنوز بساط عبادتشان را پهن نکرده اند. خب هنوز خیلی وقت دارند تا اذان... خوب که نگاه کنی همه مشغول صحبت و تعریف با همراه هایشان هستند. من این صحنه را به طور غیرقابل وصفی دوست دارم.... حس فضولی ام حکم می کند از هر جا که عبور می کنم گوشم را تیز کنم برای شنیدن تعریف ها و صحبت ها... زن و شوهرهای جوان.... خانواده های چند نفره... دوست های صمیمی.... هیئتی ها... اجتماعات شلوغ فامیلی.... همه و همه در حال تعریف کردن هستند.. از زندگی... از خاطرات... از عقاید... یاد آنهایی که جایشان خالی ست... شوخی های با نمک...قربان صدقه ی هم رفتن...حرف های معمولی معمولی... انگار یک دستی از پشت پرده همه ی قرآن و مفاتیح ها را بسته و به اینها گفته بنشینید و با هم صحبت کنید و از با هم بودنتان لذت ببرید... از برق نگاه ها و خنده های روی لب ها پیداست که همه یک نشاط خاصی دارند... شاید برای بعضی از خانواده ها در صورت عادی هیچ وقت دیگر چنین فرصت و فراغتی پیش نیاید که دور هم بنشینند و سر فرصت و سیر همدیگر را ببینند و با هم حرف بزنند و بخندند... از کارهایشان برای هم تعریف کنند... از برنامه هایشان بگویند...با هم تصمیم های خوب بگیرند و ... بعضی از دوست ها مهمترین صحبت ها و درد دلهایشان را توی همین فرصت با هم می کنند... شاید هیچ جای دیگر مثل اینجا به بزرگترها و کوچکترهای یک فامیل این طوری دور هم خوش نگذرد... نزدیک سحر که می شود آنها که از سر شب آمده بودند؛ قرآن و مفاتیح ها را برمی دارند و به سلامی می دهند و با ته مانده ی لبخندی که از شیرنی صحبت ها روی لبشان مانده برمی گردند به خانه هایشان... آنهایی هم که برای نماز صبح آمده اند کم کم تعریف ها و صحبت ها را تمام می کنند و قرآن و مفاتیح ها را باز می کنند که سحر را دریابند... .