#مقاماینکودک🪴
#قسمتاول🪴
بر گوشهاي کوچک اسب، دستاري سفيد کشيد و عرق گرمشان را سترد. اسب خره کشيد. گويي از او تشکر کرد.
مفضل، افسارش را به دست غلام جوان داد و گفت: «مولايت در خانه است مرد؟»
پهناي صورت غلام به خنده شکفت و گفت: «بهتر از هر روز، خدا سايهاش را از سر ما نگيرد!»
مفضل از دالان که گذشت بلند گفت: «بسم الله. کجايي حبيب دلم؟» امام کاظم (ع) به استقبالش برخاست. هر دو گرم در سلام و صحبت شدند. رضا نيز در بغل امام بود.
مفضل، دهان به خرمايي تازه و درشت شيرين کرد. امام کاظم (ع)، رضا را در بغل فشرد و چند بار بوسيد و گفت: «پدر و مادرم به فدايت! چقدر خوشبو و زيبا هستي و چقدر برتري تو بر ديگران آشکار است دلبندم!»
رضا خنديد و به محاسن پدر دست کشيد. ته دل مفضل از شوقي آميخته با لذت پر شد. درنگ نکرد. عضلات گردنش را کشيد و کمر صاف کرد و پرسيد: «فدايت شوم! محبت اين کودک به گونهاي در دلم نشست که گويي قلب هيچ کس جز شما مانند قلب من سرشار از محبت براي او نيست!»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کوچناگوار
#قسمتاول
چند ساعتي ميشد که رجاء براي حرکت عجله داشت. او مأموران خود را از نگاه گذراند و با غرور به امام رضا (ع) گفت: «تو در امن و اماني. هراس به دل راه مده! ما تو را صحيح و سالم به مرو ميرسانيم!»
در خانهي امام، ولوله بود. گويي پس از داغ شهادت امام کاظم (ع) عزاي تازهاي به پا شده بود. رجاء تعجب کنان از خانه دور شد و اسبش را به سمت دارالأماره راند. زنها قرار از کف دادند. بچهها شيون و ناله سر دادند و جواد پيش پاي پدر زانوي غم بغل گرفت.
امام رضا (ع) گفت: «اينک هر چه ميخواهيد بگرييد که من هرگز از اين سفر بر نخواهم گشت...!»
شيون بالا رفت. امام چند کيسه پول را ميان اهل خانه گذاشت. دوازده هزار دينار بود.
با اندهي که در صدايش بود گفت: «بدانيد که من ديگر به نزد شما باز نخواهم گشت!»
صداي ناله اوج گرفت. امام آنها را آرامش داد. سپس برخاست، دست جواد را گرفت و به طرف مسجد پيامبر (ص) رفت. در راه چند مأمور آنها را همراهي کردند. مردم زيادي هم به دنبالشان رفتند.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#سرعتنفرینحضرتبهمأمون🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
عبدالسّلام (اباصلت) گويد: به مأمون خبر رسيد که حضرت رضا عليه السلام مجالس گفتگو برپا
کرده و مردم از دانش او بهره و سود مي برند، مأمون به محمّد بن عـمرو طوسي دستور داد که مردم را از اطراف امام پراکنده کـند او هم به دستور خليفه مردم را از پيرامون امام عليه السلام دورکرد و مأمون حضرت رضا عليه السلام را احضار نمود و با تندي با ايشان برخـورد کـرد وکـلمات درشـتي بر زبان آورد و بـه ايشان توهين کـرد و نگـاه حقارت آميزي به ايشان نمود. حضرت از نزد او در حالي بيرون شدند که خشمناک بودند و با خود چنين مي گفتند: "وَ حَقِّ الْمُصطَفي و اَلْمُرتَضي وَ سَيِّدةِ النِّساء لاَسْتِزلنَ مِنْ حوْلِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بدعايي عَلَيْهِ ما يَکُونُ سَبَباً لِطَرْدِ کِلابُ هذهِ الکَوره اِياهُ لاِسْتِخْفافِهِم بِهِ وَ بَخاصَّتِهِ وَ عامَّتِهِ ". بـه حَقّ مُصطفي و مرتضي و فاطمه ي زهرا عليهم السلام به نفرين من بر او به حول و قوه ي خداي با عزّت و با جلال او را طرد مي نمايم و فرودش مي آورم چنان نفريني که سگان اين شـهر طردش نموده و او را با خاصّ و عامش خوار و خفيف و سبک نمايند. سپس امام به خانه بازگشتند و دو رکعت نماز خـوانـدند و در دعاي دست رکـعت دوم چـنين فرمودند: "ياذَالقُدْرَةِ الجامَعةِ وَ الْرَّحْمَةِ الواسِعَةِ... تا آخر دعا"
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#حاجیداوود🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
درباره حاجی داوود که 93 سال پیش به مشهد آمده و از مشاهداتش در دیار حضرت دوست، یک سفرنامه نوشته است/ زائری از بمبئی
حاج داوود میدانست برای از خاطر نبردن، باید بنویسد. آن هم در روزگاری که داشتن دوربین عکاسی آنقدر رایج نبوده تا او بتواند از هر آنچه برایش خوشایند و زیباست، عکسی به یادگار بردارد. برای همین هم با جزئیات و دقت فراوان نوشت تا بخشی از تاریخ شفاهی در حرم مطهر سال 1305 خورشیدی و روایتهایی که نُقل دهان مردم کوچه و بازار است را ثبت کند.
به گزارش آستان نیوز، حاجیداوود یکی از شیعیان بمبئی هندوستان بود که 93 سال پیش با خانواده به قصد زیارت آستان ملائکپاسبان حضرترضا(ع)، پا در جادههای خراسان گذاشت، با چشم جان در و دیوار شهر، خاصه حرم مطهر را تماشا میکند و درباره هر آنچه برایش جالب بوده، سوال میپرسد. او یک تابستان را در جوار حرم دوست ماند و در این مدت، هر وقت فرصتی یار میشد، دیدهها و شنیدههایش را بر روی کاغذپارههایی سیاهه میکرد تا از خاطر نبرد.
ماحصل این تماشاها و پرسشها، گنجینهای از اطلاعات میشود که اگرچه تعداد اندکی از آنان سندیت تاریخی ندارند اما دستکم نشان میدهد مردم ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی درباره هر بنایی در حریم حرم چه میپنداشته یا میگفتهاند. نکته جالب دیگر درباره حاجی داوود این است که براساس گفتههای پسرش «روشنعلی: که در پیشگفتار سفرنامه «حاجی داوود» آمده، او هرگز خود به فکر چاپ این خاطرات نبوده و خانواده، بعدها پس از فوت حاجی داوود به طور کاملا اتفاقی کاغذهای خاطرات سفر او به مشهد را پیدا کرده و چاپ میکنند. سطرهای بعدی بریدهای از خاطرات او در مشاهده حرم مطهر حضرترضا(ع) است.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#مکارمالاخلاق🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
الف ـ زهد و عبادت
پيشواي هشتم (ع) در زهد و پارسايي و پرستش پروردگار، يگانه ي عصر خود بود و زر و سيم دنيا و مناصب اجتماعي و حکومتي در برابر مقام عبوديت و پارسايي او هيچگونه ارزشي نداشت. «محمد بن عباد» درباره ي زهد و ساده زيستي امام (ع) مي گويد:
حضرت رضا (ع) در تابستان بر روي حصير مي نشست و در زمستان بر روي گليم، و لباسهايش زبر و خشن بود؛ و لي هنگامي که در ميان مردم مي رفت از لباسهاي عادي مردم استفاده مي کرد.
علي بن موسي الرضا (ع) با قرآن انس خاصي داشت و هر سه روز يک بار ختم قرآن مي کرد و مي فرمود:
اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مي توانم يک قرآن ختم کنم؛ ليکن هيچ آيه اي را تلاوت نمي کنم مگر آنکه درباره ي آن آيه و موضوعي که فرود آمده و زماني که نازل شده است، انديشه مي کنم.
امام (ع) کم مي خوابيد و شبها را بيشتربه شب زنده داري مي گذرانيد و گاهي اوقات تمام شب را تا صبح بيدار بود و بسيار روزه مي گرفت و روزه اول، وسط و آخر ماه از او ترک نمي شد و مي فرمود: «روزه داشتن در اين سه روز مثل اين است که انسان هميشه روزه است».
رجاء بن ابي ضحاک ـ مأمور مأمون براي بردن امام رضا (ع) از مدينه به خراسان ـ مي گويد:
من از مدينه تا مرو همراه و مراقب امام (ع) بودم؛ سوگند به خدا، کسي را در پرهيزگاري و افزوني ذکر خدا در تمامي اوقات، و شدت خوف از حق تعالي مانند او نديدم.
سپس به طور تفصيل برنامه ي عبادي آن حضرت را در طول شب و روز بيان مي کند.
مأمون وقتي گزارش «رجاء» را شنيد گفت:
اي پسر ابي ضحاک، آنچه که گفتي درست است، او (اشاره به امام رضا (ع)) از بهترين، داناترين و عابدترين مردم روي زمين است.
سپس به وي توصيه کرد که مشاهدات خود را براي ديگران نقل نکند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کرامات🪴
#قسمتاول🪴
#امید🪴
🌿﷽🌿
حميدرضا
به حرم ميرود. تنهاست. به همسرش ميگويد: ميخواهم تنهايي به زيارت بروم و زن هيچ اعتراضي
نميكند. دلواپس، اما مجبور ميپذيرد. پشت سر مرد آيت الكرسي ميخواند و او را راهي ميكند:
اي خداي بزرگ! يا امام غريب! خودت مواظبش باش.
زن باز دلش آرام نميگيرد، پسر بزرگش را از خواب بيدار و بدنبال پدر راهي حرم ميكند. مرد عصا زنان،
پياده روي طولاني خيابان ضد را ميپيمايد، از فلكه برق ميگذرد و طول خيابان تهران را طي ميكند
تا به حرم ميرسد، هوا سرد است. باد سردي زوزه ميكشد. انگار ذرات ريز برف را به صورت او فرو ميكند.
فقط ميتواند سردي و رطوبت برف را حس كند ولي ماههاست كه از ديدن طبيعت و همه زيباييهايش
محروم شده است. يك چشمش را در كودكي بر اثر بيماري آبله از دست داده است و آن ديگري،
چند ماه قبل به صورت كاملاً اتفاقي كور ميشود. آن روز در كارگاه مشغول كار بود كه سوزشي در
چشم سالمش حس كرد. بياختيار چشمش را خاراند. سوزش و درد بيشتر شد. از شدت درد نشست،
كارگاه و همه همكاران در برابر نگاهش مغشوش و در هم و گم شدند. ديگر همه چيز را تار ميديد
تا خودش را به خانه رساند، كور كور شده بود.
حتي نور را هم تشخيص نميداد. بدبختي سايه بختك وارش را بر زندگي او فرو انداخت و نااميدي چون
خوره به جانش افتاد، تا آن شب كه آن خواب عجيب را ديد.
در اتاقش خوابيده بود كه روشني نوري را پشت پلكهاي بستهاش حس كرد. گرمايي تمامي وجودش
را پر كرد. چشم گشود و شبح پر نوري را در برابر ديدگانش يافت، دستي از نور بر سرش كشيده شد
و چشمانش را نوازش كرد.
چرا نااميدي؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کرامات🪴
#دیداریارقائب🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
نامش سید یونس و از اهالی آذرشهر آذربایجان بود. به قصد زیارت هشتمین امام نور، راه مشهدمقدس
را در پیش گرفت و بدانجا رفت، اما پس از ورود و نخستین زیارت، همه پول او مفقود شد و بدون خرجی ماند.
ناگزیر به حضرت رضا، علیه السلام، توسل جست و سه شب پیاپی در عالم خواب به او دستور داده شد
که خرج سفر خویش را از کجا و از چه کسی دریافت کند و از همین جا بود که داستان شنیدنی زندگی اش
پیش آمد که بدین صورت نقل شده است.
خود میگوید: پس از مفقود شدن پولم به حرم مطهر رفتم و پس از عرض سلام گفتم:
«مولای من! میدانید که پول من رفته و در این دیار ناآشنا، نه راهی دارم و نه میتوانم گدایی کنم و جز به
شما به دیگری نخواهم گفت.»
به منزل آمده و شب در عالم رؤیا دیدم که حضرت فرمود: «سید یونس! بامداد فردا، هنگام طلوع فجر برو
دربست پایین خیابان و زیر غرفه نقاره خانه، بایست، اولین کسی که آمد رازت را به او بگو تا او مشکل
تو را حل کند.»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#کرامات🪴
#مادرمشهدكجاست؟🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
زن چاي را جلوي مرد گذاشت و پرسيد: دكترا چي گفتن؟
مرد نگاه خستهاش را به زن دوخت و گفت: بايد ببريمش آزمايش. زن، گوشههاي روسرياش را به
صورت كشيد و گريست: چي به سر دخترم اومده؟
مرد، چاي را در نعلبكي ريخت، و در حالي كه حبهاي قند به دهان ميگذاشت، گفت: دل با خدا دار، زن!
دختر، در چهارچوب در ايستاده و سلام كرد، مرد آخرين جرعه چايش را سر كشيد و به صورت دختر،
خنديد: سلام دخترم كجا بودي تا اين موقع؟ دختر، خودش را به آغوش خسته او انداخت، و موهاي
بلندش،همچون مواج، بر بازوي پدر ريخت.
رفته بودم ساحل.
پدر، موهاي دختر را نوازش كرد و بر آن بوسه زد، قطرهاي اشك در چشمانش روييده و آرام بر شيب
صورتش لغزيد و در درياي مواج موهاي دختر، گم شد.
ـ خيلي دير شده، ديگه كاريش نميشه كرد. از ما هم كاري ساخته نيست.
دكتر، پس از آن كه تمام برگههاي معاينه و آزمايش دخترك را به دقت مرور كرد. اين را گفت و سر فرو افكند.
مرد ناليد، زن هوار زد و گريست. دكتر سعي كرد آنان را آرام كند: خدا بزرگه بيتابي فايدهاي نداره.
توكلتان به خودش باشه. مرد بغضش را فرو خورد و نالان گفت: اگه ببريمش تهرون، چي؟
دكتر، دستي بر شانه مرد گذاشت و گفت: بيثمر نيست. شايد خدا كمكي كنه و اونا بتونن كاري بكنن.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#قسمتاول
🌿﷽🌿
ماجرای روز عید غدیر
غدیر اکمال دین و اتمام نعمت
غدیر اساس دین اسلام و ثمره نبوت پیامبر(ص) است. نام غدیر تعیین کننده صراط مستقیم تا آخرین روز دنیاست، و خطابه غدیر زندهترین سند آن نتیجهاش، ولایت امیرالمومنین (ع) است. در طول تاریخ بعثت پیامبر اسلام تنها حکم غدیر است که با مقدماتی خاص دور مکانی خاص و در بین اجتماعی عظیم مطرح شده است، زیرا احکام الهی دیگر یا در مسجد پیامبر(ص) و یا در خانه آن حضرت برای عدهای گفته میشد و بعد خبر به همه میرسید. از این رو ما میتوانیم به متمایز بودن مسئله غدیر پی ببریم.
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#نشرحداکثری
#پانزدهمينمسایقه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#قسمتاول
🌿﷽🌿
ماجرای غدیر
در سال دهم هجرت پیامبر (ص) از طرف خداوند مأمور شدند تا دو مسئله مهم دین اسلام را به مردم ابلاغ نمایند و آن دو مسئله عبارت بودند از حج و ولایت و خلافت دوازده امام (ع). پس از این اعلان مردم با عجله آماده خروج از مکه شدند. بعد از اینکه افراد به محل غدیر خم رسیدند پیامبر بر روی منبری که در زیر درخت کهنسالی که در آنجا بود ساخته بودند رفت و سپس دستور داد تا امیرالمومنین (ع) را فراخواندند و دستور دادند بالای منبر پیامبر و دست راست آن حضرت بایستد، پس پیامبر منتظر ایستادند تا مردم کاملاً جمع شدند و آنگاه خطابه رسمی خود را بیان نمودند.
ایشان در اثنای خطبه دو عمل را انجام دادند، در ابتدا پس از مقدمه چینی و ذکر مقام خلافت و ولایت امیرالمومنین(ع) برای اینکه هرگونه شک و شبههای را برطرف نموده باشند پس از شرح مقام ولایت به صورت لسانی حضرت
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#نشرحداکثری
#پانزدهمينمسایقه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
عنایات ویژه هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، زمان و مکان نمیشناسد؛ میخواهد مسیحی، یهودی یا مسلمان باشی فرقی نمیکند، چرا که او چراغ هدایت است و فطرتهای پاک را به خوبی راهنمایی میکند، کافی است که از با عمق وجود او را صدا بزنید و او را بخوانید.
آنچه که در ادامه میآید شرح حال یکی از این جوانانپاک ضمیر است که با اعجاز رضوی از کانادا راهی مشهد الرضا(ع) میشود تا با محبوب خویش ملاقاتی داشته باشد، این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا از زبان بزرگان» به نقل از حجتالاسلام والمسلمین مهدی انصاری نقل میشود:
#همهچیزازجشنمیلادشروعمیشود🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
در یک شب سرد زمستانی سال ۱۳۷۲ وارد صحن انقلاب شدم، سرما تا عمق استخوانهای انسان نفوذ میکرد و کمتر کسی در آن شرایط از خانه خود میزد بیرون، صحن هم به طرز کم سابقهای خلوت بود، به دالانی که بین صحن انقلاب و صحن مسجد گوهرشاد وجود دارد وارد شدم، متوجه جوانی با حدود ۳۵ سال سن شدم که چمدان مسافرتی نسبتا بزرگی در دست داشت و از یکی ـ دو نفر چیزی پرسید، ولی انگار آنها نتوانستند جوابش را بدهند. به سوی من آمد و گفت: شب بخیر آقا!
به زبان انگلیسی حرف میزد، آنهم با لهجه آمریکایی رایج در کشور کانادا، وقتی به همان زبان و با خوشرویی جوابش را دادم، نفس راحتی کشید و گل از گلش شکفت. ادامه داد:
ـ ببخشید! آقای علی بن موسیالرضا، کجا هستند؟ میخواهم ایشان را ببینم.
راستش را بخواهید حسابی جا خوردم. پرسیدم:
ـ معذرت میخواهم، ممکن است خودتان را معرفی کنید؟
ـ من دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه تورنتوی کانادا هستم، اصالتاً لبنانیام، ولی در کانادا متولد شدهام و دینم «مسیحیت» است.
ـ یعنی شما یک «مسیحی» هستید؟
ـ بله، یک مسیحی کاتولیک.
با تعجب پرسیدم:
ـ پس اینجا چه کار میکنید؟!
ـ دعوت شدهام که آقای علیبن موسیالرضا(ع) را ملاقات کنم.
ـ چه کسی شما را دعوت کرده است؟
ـ خود ایشان.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#قسمتاول
🌿﷽🌿
علی(علیهالسلام) را جانشین خود خواندند و آن را بدینگونه عنوان کردند که: «باطن قرآن و تفسیر آن را برای شما بیان نمیکند مگر این که کسی که دست او را میگیرم و او را بلند میکنم و بازویش را گرفته و او را بالا میبرم» سپس حضرت بازوان علی (ع) را گرفتند سپس فرمودند: «هر کس من مولی و صاحب اختیار اویم این علی مولی و صاحب اختیار اوست». و اقدام عملی دوم حضرت پیامبر، بیعت گرفتن از مردم بود، چون زیاد بود و گرفتن بیعت از آن جمعیت انبوه غیرممکن بود لذا ممکن بود که افرادی به بهانههای مختلف از بیعت شانه خالی کنند، حضرت فرمودند به خاطر ازدحام جمعیت امکان بیعتگرفتن از همه وجود ندارد این سخن را که من میگویم تکرار کنید و بگویید: «ما فرمان تو را از جانب خداوند که درباره علیبنابیطالب و امامان و مریدانش به ما رساندی اطاعت میکنیم و به آن راضی هستیم، و با قلب و جان و زبان و دستمان با تو بر این مدعا بیعت میکنیم… عهد و پیمان در اینباره برای آنان از ما از قلبها و جانها و زبانها و ضمایر و دستانمان گرفته شد. هر کس با دستش توانست وگرنه با زبانش بدان اقرار کرده است».
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#نشرحداکثری
#پانزدهمينمسایقه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
#ماجرایعنایتامامرضابهیکنجار🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
هــر کـدام از کارگــران نـجاری آقــا عمو چیــزی میگفتند و میخنــدیدند…!
من هم همــان طور که آخرین میخهای پنجره دو لت را میکوبیدم، به حرفهایشان با لبخند و رضایت گوش میدادم، حاج میرزا میگفت: تو واقعاً باید خدا را شکر کنی که یک همچین موقعیتی داری، اولاً برادر زاده اوستایی و اوستا تو را خیلی دوست دارد، ثانیاً سر کارگری و دستمزدت از همه بیشتر است و از همه مهمتر اینکه داماد اوستایی و اوستا تنها دخترش را نامزد تو کرده است و گوش شیطان کر، همین روزها است که پلوی عروسیات را بخوریم…
من با دلخوری حرفهای حاج میرزا را قطع کردم: چه فایده؟! الان دو سال است که من و دختر عمو با هم نامزدیم ولی هنوز آقا عمو، اجازه نمیدهد که همسرم را به خانهام بیاورم. من دیگر دارم پیر میشوم، الان بیست و دو سالمه، رفقای هم سن و سال من الان دو، سه تا بچه هم دارند…
حاج میرزا در حالی که اره را روی خطی که بر چوب کشیده بود میزان میکرد، رو به من کرد و با لحنی صمیمانه و مطمئن گفت: مگر حاج میرزا مرده؟! خودم نوکرت هم هستم، با اوستا صحبت میکنم و ترتیبی میدهم که همین روزها سور و سات عروسی را راه بیاندازد، هر چی نباشد من این چند تار مو را توی همین کارگاه سفید کردهام و پیش اوستا یک ذره آبرو و اعتبار دارم…
هنوز حرفهای حاج میرزا به آخر نرسیده بود که سر و صدای یکی دیگر از کارگران از آن طرف بلند شد: ـ آتش …! آتش …! کارگاه آتش گرفته … کمک کنید…
با شنیدن این کلمات، همهمان را هول برداشت، اره و چکش را به سویی پرت کردیم و رفتیم که آتش را خاموش کنیم… سر و صورت و رخت و لباس همهمان سیاه شده بود و فضای کارگاه پر بود از دود، سرفه کنان و عرق ریزان بر روی الوارهای جلوی دکان نشستیم تا نفسی تازه کنیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#آدابزیارتامامرضاع🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
در هنگامه زیارت امام است که زائر میتواند با رعایت آداب زیارت امیدوار به رسیدن به مقصود و رفع گرفتاری و بخشش باشد.
اما اینکه آداب زیارت چیست و چگونگی و چرایی این آداب چه تاثیری بر افزایش معنویت زیارت دارد مطلبی است که با حجت الاسلام «سید محمد محسن دعایی» نویسنده، پژوهشگر و رئیس موسسه مطالعات راهبردی مشهد در هشتمین و آخرین ویژه نامه شهادت امام هشتم شیعیان مطرح کردیم ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید
تعریف شما از آداب زیارت چیست؟ و بفرمائید رعایت آداب زیارت چه ضرورتی دارد؟
دعایی: زیارت به معنای دیدار و ملاقات است اما به هر دیداری زیارت و ملاقات نمیگویند، فرض کنید کسی به دیدار دوستش میرود و وی خواب است آیا میتوان گفت ما با دوستان ملاقات کردهایم؟
بنابراین زیارت ملاقات و دیداری است که همراه با ارتباط فکری، روحی و قلبی باشد این ارتباط قلبی که باید در زیارت محقق شود با توجه ومعرفت انسان محقق میشود و هر چقدر این توجه متمرکزتر باشد ارزش این زیارت و ملاقات افزایش پیدا میکند.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#معجزه🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
یکی از معجزات امام رضا علیه السلام که اخیرا اتفاق افتاده است
یک عروس و داماد تهرانی که تازه عروسی میکنند تصمیم میگیرند بنا به اصرار آقا داماد بیایند مشهد ولی عروس خانم با این شرط حاضر میشه بیاد مشهد که فقط برن تفریح و دیدن طرقبه و شاندیز و اصلا داخل حرم نروند و زیارت نکنند.
درست چند روزی هم که مشهد بودند را با تفریح و بازار و خرید گذراندند تا اینکه روز آخر شد و چمدانهایشان را
داخل ماشینشان گذاشتند و از هتل خارج شدند.
وقتی به میدان پانزده خرداد یا به قول مشهدی ها میدان ضد رسیدند آقا داماد وقتی گنبد و گلدسته آقا رو دید ماشین را نگه داشت و سلامی به آقا داد و مشغول دعا بود که عروس خانم هم دستشو از ماشین بیرون آورد به تمسخر گفت:
امام رضا بای بای،خیلی مشهد خوش گذشت؛بای بای
داماد ماشین را روشن کرد از مشهد خارج شدند،توی راه بودند که عروس خانم خوابش برد،تقریبا نزدیک ظهر بود و چند کیلومتری داشتند تا برسند به نیشابور که ناگهان عروس گریه کنان از خواب پرید و زار زار گریه میکرد،
از شوهرش پرسید که الان به کجا رسیدند؟
شوهرش هم جواب داد نزدیک نیشابور هستیم؛
عروس هم در حالی که گریه میکرد و رنگ پریده گفت برگردیم مشهد داماد هرچی اصرار کرد که چرا؟
ما صبح مشهد بودیم واسه چی برگردیم عزیزم؟ عروس گفت : فقط برگردیم مشهد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#عزاداریامامرضابرایامامحسین🪴
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
امام حسین (علیهالسلام)، امام سوم از امامان دوازدهگانه شیعه امامیه و یکی از چهارده معصوم میباشد؛ آن حضرت در روز دهم محرمالحرام (روز عاشورا) سال ۶۱ هجری قمری در کربلا به همراه یاران باوفایش مظلومانه به شهادت رسید. در روایات متعددی حضرت امام رضا (علیهالسّلام) به گریه و بیان ثواب گریه و حتی نوحهسرایی و بیان مصائب پرداخته است، همچنین ایشان روز عاشوراء را روز حزن و اندوه و گریه معرفی میکند که باید در این روز بر حضرت اباعبدالله (علیهالسّلام) عزاداری و گریه کرد.
فهرست مندرجات
۱ - مقدمه
۲ - بیان ثواب گریه بر امام حسین
۳ - روضهخوانی امام رضا و بیان ثواب گریه
۴ - عاشوراء روز اندوه و گریه
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#خندهیکعبه♻️
#قسمتاول🪴
🌿﷽🌿
عبدالله ميگفت: «من به مذهب واقفيه [1] اعتقاد راسخي داشتم و همهي زندگي و هستيام به آن بستگي داشت. اما اين عشق و اعتقاد، سوزناک و از سر درد بود؛ صادقانه اما از روي جهل! يک سال براي انجام مراسم حج به مکه رفتيم. وارد کعبه که شدم دلم مثل اناري تازه و درشت پر از ترک شد. گويي دانههاي آن يکي يکي بيرون ميريخت و اشک سرخش بر زمين پخش ميشد.
هاي هاي بلند گريهام را حاجيان ميشنيدند. به اختيار خود نبودم. پردهي کعبه را دايم ميبوسيدم و خدا را صدا ميزدم. بعد هم نام پيامبر و يک يک امامان را تا موسي بن جعفر (ع) ميبردم. براي هر کدامشان دعا ميخواندم و به خاطرشان چشمهايم را از اشک لبريز ميکردم. ناگهان حس عجيبي به درونم افتاد. دستهايم سست شد و پرده را رها کردم. گويي پاهايم نيز داشت کم کم بيحس ميشد. فکر کردم شايد از خستگي راه و گريه و بيتابي زياد باشد. آمدم کنار يکي از ديوارها نشستم. چند دقيقهاي که گذشت حالم بهتر شد. دوباره ياد امامان مظلوممان افتادم. اين بار شکي ناشناخته در دلم رخنه کرده بود. کسي دايم در من صدا ميزد: «بعد از موسي... امام بعد از او!» بلند و بياعتنا به آدمهايي که کنارم بودند گفتم: «امام بعد از موسي کاظم؟ تو را چه شده عبدالله؟» آن صدا مرا رها نميکرد. صداي گرفتهاي بود که انگار از سمت آسمان ميآمد و به دلم ميريخت. به خود لرزيدم. به کعبه نگريستم. دور تا دورش را نور زيادي پر کرده بود. چشم به آسمان چرخاندم. گويي پر از پرندههاي سفيد شده بود. چه ميديدم؟ مردم سرشان به کار خودشان بود. برخاستم و با عجز به کعبه نگريستم و گفتم: «خدايا چه شده؟»
دوباره شک و دودلي مرا به اضطراب واداشت. پرندهها هر کدام به روي کعبه فرود ميآمدند و در دل آن محو ميشدند. گفتم: «حتما ميخواهد اتفاقي بيفتد؛ آن هم براي من، نه براي حاجيان ديگر! ببين... ببين! هيچ کدامشان به آسمان نمينگرند!»
بعد از امام هفتم... عبدالله... عبدالله....!»
شک و ترديدم دربارهي مذهبم بيشتر شد. گيج و منگ سرگردانم. «خدايا چه کنم؟ اگر اشتباه باشد چه؟ آخر بعد از امام هفتم چه؟ يکي جوابم بدهد!»
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#اسمشرورضابگذار🪴
#قسمتاول 🪴
🌿﷽🌿
کسي دورتر از ضريح، در سمت بالاسر، در ميان جمعيت انبوه زائران ايستاده و با صدايي که چندان بلند و واضح نيست با امام رضا عليه السّلام راز و نياز مي کند. اين چندمين قطره ي اشکي است که خانه ي چشمانش را ترک نموده، از روي گونه هايِ چروکيده اش، غلتان پايين مي آيد تا به زير چانه اش مي رسد و فرو مي افتد. صداي زمزمه هاي عاشقانه و عارفانه ي زائراني که از سراسر جهان، با سنين، رنگ ها، زبان ها و جنسيّت هاي مختلف، گردِ ضريح مقدّس آقا جمع شده اند فضا را پُرکرده و به روحانيّت آن افزوده است. کسي به کسي کاري ندارد و هر کس توي عالَمِ خودش است و حرفِ خودش را مي زند، امّا مخاطب همه يکي است، "امام رضا عليه السّلام". او هم بي آن که به فکر پاک کردن اشک هايش باشد، با صدايي که تنها خودشآن را مي شنود وآقايش، ميگويد: "اَقا جان! ديگر دارد دير مي شود. من که پير شده ام، همسرم هم ديگر جوان نيست! از برکت وجود شما، هيه چيز دارم؟ خانه، زندگي، ثروت، همسر و چند دختر خوب! امّا... امّاآرزو دارم يک پسر هم داشته باشم، يک پسرِ خوب و مؤمن!آن وقت ديگر هيچ چيز در زندگي، کم وکسر ندارم. فاميل هم ديگر نمي توانند سرکوفتم بزنند و پسرداريشان را به رخَم بِکِشَند و بگويند؛ بچّه دُخترکه بچه خودِ آدم نيست، بچّه ي مردم است، اين بچّه ي پسر است که بچّه ي خود آدم حساب مي شود... نسل هر کسي از طرف پسرش ادامه پيدا مي کند...، و از اين حرف ها. مي داني که من از ترس زخم زبان هاي مردم، بخصوص فاميل همسرم، يواشکي تهران را ترک کرده و به بهانه ي يک سفرِکاري و تجاري به مشهد آمده ام تا همين را از شما بخواهم، حتّي همسرم هم خبر ندارد که من به اينجا آمده ام. خواهش مي کنم نگذار از اينجا دست خالي برگردم. تو پيشِ خدا آبرو و اعتبار داري، خدا حرف تو را زمين نمي زند، لطغ کن و از خدا بخواه تا اين حاجتِ مرا برآورده سا زد...». تازه از راه رسيده و هنوز احوالپرسي اش به آخر نرسيده که صدايِ کوبه ي درِ حياط به گوش مي رسد: - تَقْ تَقْ تَقْ... احوالپرسي را ناتمام گذاشته و به سمت دربِ حياط حرکت مي کند. از کنار حوضي که آب زلالي دارد و چند ماهي قرمز و طلايي درآن عاشقانه يکديگر را تعقيب مي کنند عبور مي کند و پيش از آن که از دو پلّه آجري بالا برود با صداي بلند مي پرسد: - کيست؟ و صداي ضعيفي را مي شنود که جواب مي دهد: - منم، شيخ. گر چه صدا آشنا است ولي هر چه فکر مي کند يادش نمي آيد که اين شيخ کيست!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#اسمشرورضابگذار🪴
#قسمتاول 🪴
🌿﷽🌿
در را که باز مي کند يکباره گل ازگُلَش شکفته مي شود و در حالي که براي معانقه آغوش مي گشايد مي گويد: - بَه بَه! سرور عزيزم جناب آقاي شيخ رجبعلي خيّاط چه عجب از اين طرف ها؟! هر مطلبي که بود، خبر مي داديد بنده خدمت مي رسيدم، شما چرا زحمت کشيديد و بنده را شرمنده فرموديد؟! بعد سرش را داخل حياط مي کند و با صداي بلند مي گويد: - يا اللّه يا اللّه،آقا شيخ رجبعلي خياط تشريف آورده اند، چايي را حاضرکنيد... امّا شيخ مي گويد: - زحمت نکشيد، مزاحم نمي شوم، کار دارم و بايد خيلي زود رفع زحمت کنم. خدمت رسيدم تا زيارت قبول بگويم و... تا اين را مي شنود، جا مي خورد و در حالي که چشمانش گرد شده اند مي پرسد: - کدام زيارت آقا؟! مگر شما به زيارت آقا امام رضا عليه السّلام مشرف نشده بوديد؟ و او در حالي که نگاهي محتاطانه به اطراف و داخل حياط مي اندازد، تنِ صدايش را پايين مي آورد و مي گويد: - چرا، ولي هيچکس از اين مطلب خبر نداشت، حتي همسر و دخترانم! حالا نمي دانم شما چگونه باخبر شده ايد و... و شيخ حرف هاي او را قطع مي کند و با لحني ملايم و مطمئن مي گويد: - تو از طريق امام رضا عليه السّلام از خدا پسري خواسته بودي. حضرت فرمودند؛ «خداوند متعال به او پسري عطا خواهد فرمود، بگوييد اسمش را رضا بگذارد.» با شنيدن اين کلمات، زانوانش سست مي شوند و همانجا روي زمين مي نشيند، دست هايش را به سوي آسمان بلند مي کند و در حالي که اشکِ گرمي بر چشمانش حلقه مي زند رو به آسمان کرده و عرضه مي دارد:«خدايا متشکّرم.» بعد هم به سمت مشهد مي چرخد و مي گويد: «آقا جان! خيلي آقايي، ممنونتم.» وقتي رو برمي گرداند مي بيند شيخ دور شده است و صداي همسرش را از دور مي شنود که با صداي بلند مي پُرسد: - چه شده است؟ نکند اتّفاق بدي افتاده باشد؟...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#نگینآفرینش🪴
#قسمتاول🪴
#مقدمه🪴
🌿﷽🌿
در ابتداي بحث درباره مهدويت، اين سؤال مهم مطرح است كه با وجـود علـوم و فنـون
مختلف، بحث كردن در موضوع مهدويت چه ضرورتي دارد؟ آيا ايـن بحـث ، يـك بحـث
فرعي است يا جزء مباحث مهم و اصلي زنـدگي اسـت؟ آيـا سـخن از مهـدويت ، نيـازي از
نيازهاي امروز ماست و ميتواند تحولي اساسي در زندگي ما ايجاد كند؟
روشن است كه شناخت ضرورت و بايستگي اين موضوع، سبب تقويت انگيزه و نشـاط
در پيگيري اين بحث و به كارگيري تمام امكانات مادي و معنـوي در جهـت تـرويج ايـن
عقيده و راهبرد اساسي زندگي خواهد شد. ما مدعي هستيم كه بر اساس متون ديني، امامـت
ومهدويت، هويت اصلي و اساسي مسلمين است و به همين دليل در رأس توصيه هاي پيـامبر
عظيم الشأن اسلامبوده است. امامت، اصـلي اسـت كـه در راسـتاي اصـول مهـم ديـن ،
يعني توحيد و نبوت، طرح شده و مكمل و متمم آن اصول است.
بجاست در اين مجال، ضرورت پرداختن به بحث مهدويت را در ابعاد گوناگون بررسي
كنيم:
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#امامشناسی
#نگینآفرینش
#مسابقه
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
➥ @shohada_vamahdawiat
➥@hedye110
⤴️ مارو به دوستان خودتون معرفی کنید🌸🌸
#عنایاتامامرضاعلیهالسلام🪴
🌿﷽🌿
#قسمتاول🪴
باورم نمی شد امام رضا(ع) حواسش به همه زائرانش هست
«وقتی بهم گفتن که نمی شه بری داخل حرم، اون لحظه خیلی دلم شکست، فقط مات و مبهوت به گنبد طلای آقا امام رضا(ع) نگاه میکردم و اشک میریختم. تو دلم بهش گفتم که آقا، این چه رسم مهمون نوازیه؟ اصلا چرا منو طلبیدی از تویسرکان همدان تا بیام زیارتت؟ اون هم بعد از چهار سال با کلی سختی، مشکلات اقتصادی و ... . بعدش ایستادم روبهروی حرم، دستم رو به رسم ادب گذاشتم روی قلبم، گفتم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)، آقا دلم شکسته، اگر جوابم رو ندی، دیگه نمیام زیارتت...». زهرا جمور، زائر امام هشتم(ع) اواسط شهریور امسال با شوهرش سید محمد جواد شیخ الاسلامی و سه فرزند یک، 4 و 7 سالهشان با زحمت فراوان از همدان بار سفر میبندند تا زائر امام رضا(ع) شوند. اتفاقاتی در بازرسی ورودی حرم برای آنها میافتد که سفر را نیمه تمام رها می کنند و بدون وداع با حضرت(ع) از مشهد خارج میشوند اما کمتر از 2 ساعت بعد به قول خودشان، عنایت و کرامت حضرت (ع) نصیب شان می شود و توفیق زیارت دوباره برایشان حاصل میشود و این بار، مهمان ویژه حضرت میشوند. در پرونده امروز زندگی سلام و در آستانه شهادت امام رضا(ع) با این زائر امام هشتم(ع) و ماجراهایی که در این سفر زیارتی برایش پیشآمده، گفتوگویی داشتیم.
بیکار شدن شوهرم باعث شد 4 سال از زیارت محروم شویم
خانم جمور در شروع گفت و گو از دلتنگیهایش برای زیارت این دفعه میگوید و این که چرا بین زیارت های هرسالهشان فاصله افتاده: «در چند سال اخیر، مشکلات اقتصادی مان زیاد شد. خیلی دلمان میخواست که زودتر به حرم امامرضا(ع) مشرف شویم اما شوهرم حدود دو سال بیکار شد و هزینههای سفر به مشهد برای ما جوری نبود که امکان این توفیق را داشته باشیم. اما به خصوص از اوایل امسال، دلم خیلی هوای زیارت کرد تا این که چند وقت پیش برادرم به من گفت که میخواهم بروم مشهد، دوست دارم شما هم با من بیایید. من سه تا فرزند دارم، زینب سادات 7 ساله، سید محمد حسین 4 ساله، اسما سادات یک ساله. به برادرم گفتم که ما جمعیتمان زیاد است، بخواهیم با تو همسفر شویم، هزینههایت زیاد میشود اما اصرار داشت که ما را به پابوس حضرت ببرد.»
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#عنایاتامامرضاعلیهالسلام🪴
🌿﷽🌿
#قسمتاول♻️
ضامن ایران
(این داستان مربوط به هشت دهه پیش است که از زبان میرزا مهدی آشتیانی نقل میشود)
بدجوری دلم گرفته بود. مریضی از یک طرف، بدهکاری هم از طرفی دیگر و از همه بدتر جوشی که برای از بین رفتن دین در ایران میزدم، حوالی عصر بود و نسیم خنکی توی حیاط میوزید و آبهای زلال داخل حوض را موجدار میکرد، قرآن را برداشتم و رو به قبله ایستادم، چند تا صلوات فرستادم و آیه «و عنده مفاتح الغیب» را خواندم و لای قرآن را باز کردم. «بسم الله الرحمن الرحیم» سوره «محمد (صلی الله علیه و آله و سلّم)» آمد، جواب استخاره، بسیار عالی بود.
با اینکه وضو داشتم به سمت حوض رفتم و دوباره وضو گرفتم، همه ماهی طلاییهای داخل حوض جمع شده بودند آنجایی که آب وضو روی آبها میریخت! خانه خلوت بود و کسی در منزل نبود، جانماز حصیریام را آوردم و روی گلیمی که گوشه حیاط انداختم، توی سایه پهن بود و قامت بستم، دو رکعت نماز حاجت خواندم و ثوابش را به روح پاک رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلّم) اهدا کردم.
میخواستم بگویم «یا رسولالله»، ولی نمیتوانستم. غلتیدن دو قطره اشک گرم بر روی گونههایم را که به سوی انبوه ریشهایم در حرکت بود حس کردم. بعدش هم بغضم ترکید و هایهای زدم زیر گریه، پردهای از اشک جلوی چشمانم را پوشانده بود و به خوبی، پیش رویم را نمیدیدم. ناگاه از لابهلای همان پرده، چشمم افتاد به آقای بلند بالایی که مقابلم ایستاده بود؛ «خدایا! چه میبینم؟ نکند خیالاتی شدهام؟! بله، حتماً خیالاتی شدهام»!
با پشت دستهایم، چشمانم را مالیدم، اشکهایم را پس زدم و با دقت نگاه کردم. نه! خیالاتی نشده بودم. آقای بلند بالا در برابرم ایستاده بود که مثل خورشید میدرخشید و بوی خوشی که از وجودش برمیخاست، فضا را پر کرده و هوش از سرم برده بود. بیاختیار از جا جستم و مؤدبانه در برابرش ایستادم و عرض کردم: «السلام علیک یا رسولالله» نمیدانم از کجا فهمیدم که رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلّم) است! آقا با مهربانی جواب سلامم را داد و پرسید: تو را چه شده است میرزا مهدی؟ من هم که دل پُری داشتم، از خدا خواسته، سفره دلم را باز کردم: آقاجان! این روزها بدجوری دلم گرفته و گیج و منگ شدهام، بیپولی و بدهکاری از یک طرف و بیماری و ناخوشی هم از طرف دیگر، چنگ به گلویم انداختهاند و دارند خفهام میکنند، حالا اینها به کنار، هر طوری شده تحمل میکنم. اما چیزی که برایم قابل تحمل نیست این است که شاهد از بین رفتن دین و ایمان در این مملکت باشم، این روزها، دینداری و خداپرستی دارد جایش را به بیدینی و ماده پرستی میدهد. جوانهای ما دارند کمونیست میشوند و این «تقی ارانی» هم که شده بلندگوی شیطان. میترسم آخر این مرد، ایران را هم مثل روسیه، بی دین کند...
حرفهایم که به اینجا رسید، آقا لبخندی زد و فرمود: ما امور ایران را به فرزندمان «رضا» واگذار کردهایم، تا خواستم چیزی بگویم دیدم از آقا خبری نیست. اما آن بوی خوش، مدتها در فضا منزل باقی ماند. بویی که هرگز همانندش را حس نکرده بودم و تاکنون نیز حس نکردهام. مدتی به این طرف و آن طرف دویدم، به مطبخ و اتاقها و حتی کوچه هم سر زدم ولی از آقا خبری نبود که نبود! این بود که بار سفر را بستم و راه مشهدالرضا (علیه السلام) را در پیش گرفتم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
🌿﷽🌿
#سرگذشتجوان🪴
#قسمتاول♻️
در یكى از سالها بـراى زیـارت حضرت على بن موسى الرّضا (علیه السّلام) به مشهد مشرّف شده بودم،
یك روز بـا تـمـام آداب بـه زیارت رفتم، مشغول زیارت جامعه بودم و مى خواستم حواسم پرت نشود تصادفا یك جوان دهاتى از كنار من عبور كرد و دستى به شانه من زد و گفت:
آقا درست زیارت كن؛ و گذشت.
مـن بـا خـودم گـفـتـم:
حـرف خـوبـى اسـت باید درست زیارت كرد ولى او دست بر نداشت دور ضـریـح گـردش كـرد و بـرگـشـت و دو مـرتـبه دست به شانه من زد و گفت:
آقاى شیخ، مى گویم درست زیارت كن.
من عصبانى شدم گفتم:
چرا حواسم را پرت مى كنى مگر چطور زیارت مى كنم؟ گفت:
پس بیا اوّل جریانى را برایت بگویم تا با مقام مقدّس امام (علیه السّلام) آشنا بشوى، بعد از آن، حضرت على بن موسى الرّضا (علیه السّلام) را زیارت كن.
من چون دیدم حواسم پرت شده و دیگر نمى توانم به زیارت ادامه دهم، گفتم:
مانعى ندارد.
با هم در یكى از رواقهاى حرم مطهّر نشستیم او سرگذشت خود را این چنین بیان كرد:
پـدر مـن یـكـى از مالكین اطراف مشهد بود، نسبتا ثروت زیادى داشت وقتى از دنیا رفت من جوان بودم، ارث خوبى به من رسید ولى چون خودم آن را به دست نیاورده بودم
و رفقاى عیّاشى هم دور مرا گرفته بودند در مدّت كوتاهى همه اموال پدر را از دست دادم.
یـك روز مـتوجّه شدم هیچ چیز در بساط ندارم با كمال خجالت به مادرم گفتم:
پولى دارى به من قرض بدهى؟ گـفـت:
امـوال پـدرت را تـمـام كـردى خـاك بـر سـرت مـن بـه تـو پـول نمى دهم.
تنها راهى كه دارى این است بروى ثروتى را كه روز فوت پدرت به دست آورده بودى و حالا از دست داده اى از امام هشتم على بن موسى الرّضا (علیه السّلام) بگیرى.
من از خدمت مادر بیرون آمدم، اشك در دیدگانم حلقه زده بود ولى چون مرحوم پدرم مرد صالح و بـا ولایـتـى بـود و بـه مـن مـقـام ولایـت و احاطه علمى امام (علیه السّلام) را بر ماسوى اللّه شناسانده بود،
از همان منزل تا مشهد كه حدود بیست كیلومتر راه است من اشك مى ریختم و با آن حـضـرت حـرف مـى زدم. و چـون پـولى نداشتم پیاده هم بودم.
حدود ساعت 10 صبح وارد حرم مـطـهـّر حـضـرت ثـامن الحجج (علیه السّلام) شدم، خسته بودم در گوشه اى نشستم و عرض حـال گـفـتـم:
اشـك مـى ریـخـتم و حاجتم را مى طلبیدم.
در این بین، چشمم به دخترى افتاد كه صـورتـش بـاز بـود، عـلاقـه عـجیبى به او پیدا كردم و طبعا چون ازدواج نكرده بودم به دلم افتاد كه از حضرت رضا (علیه السّلام) تقاضاى ازدواج با او را هم بكنم.
واضح است كه از این به بعد دو حاجت داشتم، یكى ثروت پدر و دیگرى ازدواج با آن دختر. تا ساعت چهار بعد از ظهر اشك مى ریختم و حوائجم را مى طلبیدم.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#خطبهغدیر🪴
#قسمتاول🌷
🌿﷽🌿
بخش اول: حمد و ثنای الهی
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ ، وَاَحاطَ بِکلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ حَمیداً لَمْ یزَلْ، مَحْموداً لایزالُ ( وَ مَجیداً لایزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کلُّ أَمْرٍ إِلَیهِ یعُودُ ). بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکةِ وَالرُّوحِ ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ . یلْحَظُ کلَّ عَینٍ وَالْعُیونُ لاتَراهُ.
ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است ؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بى آنکه مکان گیرد و جابه جا شود ، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست . اوست آفریننده آسمان ها و گستراننده زمین ها و حکمران آن ها. دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است . هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونی بخش آفریده ها و نعمت ده ایجاد شده هاست . به یک نیم نگاه دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند .
کریمٌ حَلیمٌ ذُوأَناتٍ ، قَدْ وَسِعَ کلَّ شَیءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیهِمْ بِنِعْمَتِهِ . لا یعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلایبادِرُ إِلَیهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ . قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیهِ اَلْمَکنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَیهِ الْخَفِیاتُ . لَهُ الْإِحاطَةُ بِکلِّ شَیءٍ ، والغَلَبَةُ علی کلِّ شَیءٍ والقُوَّةُ فی کلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلی کلِّ شَئٍ وَلَیسَ مِثْلَهُ شَیءٌ . وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّیءِ حینَ لاشَیءَ دائمٌ حَی وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ . جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیرُ . لایلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعاینَةٍ، وَلایجِدُ أَحَدٌ کیفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِیةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ.
کریم و بردبار و شکیباست . رحمت اش جهان شمول و عطایش منّت گذار . در انتقام بی شتاب و در کیفر سزاواران عذاب ، صبور و شکیباست . بر نهان ها آگاه و بر درون ها دانا . پوشیده ها بر او آشکار و پنهان ها بر او روشن است . او راست فراگیری و چیرگی بر هر هستی . نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه اوست . او را همانندی نیست و هموست ایجادگر هر موجود در تاریکستان لاشیء . جاودانه و زنده و عدل گستر . جز او خداوندی نباشد و اوست ارجمند و حکیم . دیده ها را بر او راهی نیست و اوست دریابنده دیده ها . بر پنهانی ها آگاه و بر کارها داناست . کسی از دیدن به وصف او نرسد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیابد مگر ، او - عزّوجلّ - خود ، راه نماید و بشناساند.
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج⤵️
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
⤵️⤵️
#شهداءومهدویت
➥ @shohada_vamahdawiat
#آدابزیارت🌷
#قسمتاول🌹
✨﷽✨
آداب کامل زیارت امام رضا(ع)/ در حرم رضوی چه زیاراتی را قرائت کنیم
زیارت یعنی محبت و شیدایی و ابراز علاقه به امام و خضوع و خشوع در مقابل آیت خداوند بر زمین، زائر به هنگام زیارت فرصت مییابد تا زیر چتر ولایت قرار گیرد و نسیم لطف امام هشتم (ع) را با همه وجود احساس کند.
در هنگامه زیارت امام است که زائر میتواند با رعایت آداب زیارت امیدوار به رسیدن به مقصود و رفع گرفتاری و بخشش باشد.
اما اینکه آداب زیارت چیست و چگونگی و چرایی این آداب چه تاثیری بر افزایش معنویت زیارت دارد مطلبی است که با حجت الاسلام «سید محمد محسن دعایی» نویسنده، پژوهشگر و رئیس موسسه مطالعات راهبردی مشهد در هشتمین و آخرین ویژه نامه شهادت امام هشتم شیعیان مطرح کردیم ماحصل این گفتوگو را در ادامه میخوانید
_ تعریف شما از آداب زیارت چیست؟ و بفرمائید رعایت آداب زیارت چه ضرورتی دارد؟
دعایی: زیارت به معنای دیدار و ملاقات است اما به هر دیداری زیارت و ملاقات نمیگویند، فرض کنید کسی به دیدار دوستش میرود و وی خواب است آیا میتوان گفت ما با دوستان ملاقات کردهایم؟
بنابراین زیارت ملاقات و دیداری است که همراه با ارتباط فکری، روحی و قلبی باشد این ارتباط قلبی که باید در زیارت محقق شود با توجه ومعرفت انسان محقق میشود و هر چقدر این توجه متمرکزتر باشد ارزش این زیارت و ملاقات افزایش پیدا میکند.
بنابراین زیارت که ملاقات و دیدار به همراه ارتباط قلبی است و ارتباط قلبی هم یک ادراک فعال است با توجه و تمرکز بر منویات درونی طرف فعال میشود ما هر چقدر خصوصیات شخصی که به زیارت او مشرف میشویم را بهتر بشناسیم زیارت ما واقعیتر و غنیتر است.
در یک جمله میتوان گفت دیدار با امام معصوم (ع) حقیقت زیارت است و باید با حضرت ارتباط قلبی برقرار کنیم یعنی توجه خودمان را به خصوصیات و انوار درون قلب او متمرکز کنیم و او را در قلب و دلمان وارد کنیم با او متحد شویم و نیروهای درونی او را در درون قلب خودمان به جریان بیندازیم براساس این تعریف، ما باید از قبل امام را شناسایی کنیم و قلب خودمان را با او مرتبط کنیم.
آن چیزی که این مسئله را محقق میکند آداب زیارت است؛ بنابراین آداب زیارت تنظیم کننده رابطه انسان در موقع زیارت با امام است.
ادامه دارد
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#امامشناسی 🪴
#معجزه 🪴
#آقاجانسلام🪴
#عاشقانِامامرضا🪴
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊