eitaa logo
عاشقانِ امام رضا علیه السلام
2هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
7 فایل
زائری بارانی ام، آقـا بـه دادم مـی رسی؟ کپی از مطالب با ذکر صلوات و دعا برای خادمین حلال نوش جونتون 🪴 به دعوت امام رضا علیه السلام به این کانال اومدید پس لفت ندید🪴 ارتباط با مدیر↙️↙️ @kamali220 ادمین تبادل ↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
قربون کبوترای حرمت امام رضا قربون این همه لطف وکرمت امام رضا من دارم میرم ازت توشه میخوام امام رضا چی میخوای؟؟؟ دیدن ضریح شش گوشه میخوام امام رضا!! یا امام رضا ایشالله تو صحن حرم امام رضا بشینی و هرچی حاجت داری خود اقا بهت عنایت کنه ، یا امام رضا 🪴 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال  🇮🇷 🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا  روزی اگر بناست فدای کسی شوم سوگند می خورم که فدای تو می شوم ناراحتم خدای نکرده ولم کنی من تازه دارم از فقرای تو می شوم شبهای قبر منتظرم ایها الرئوف بیهوده نیست اینکه گدای تو می شوم 🪴 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال  🇮🇷 🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
48078081770359.mp3
17.52M
🎧 آقا جون سر از من و سروری از تو |‌ سیدمجید بنی‌فاطمه آقاجون اشاره از تو و سر از من💛  🇮🇷 🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
وقتی از دهن یکی از اعضای خانوادم شنیدم که مامان بابا دیگه قصد برگشتن ندارن انگار دنیا رو سرم خراب شد.😭😭😭😭😭 باید میرفتم اصفهان مخصوصأ که شنیده بودم که امیر داره برمیگرده حرفهای نگفتمو باید میرفتم و میزدم وقتی که رسیدم خبری هم از امیر نبود کلأ همش بازی بود خسته بودم . خبر نداشتم که شب مهمون دعوت دارند . مث اینکه بابا بدون هماهنگی یه سری تصمیمات جدیدی درمورد زندگیم گرفته بود و حالا در حال اجرا بود . بدون اتلاف وقت یه چمدون لباس برداشتم و از خونه سریع زدم بیرون مستقیم رفتم بلیط مشهد گرفتم و راهی شدم 😭😭😭😭😭😭 یه جایی از زندگی هست که دیگه بریدی 😭 نه جایی برای رفتن داری, نه😭😭😭. انگار یه چیزی زیر گلوتو حسابی چنگ میزنه 😭😭 خسته ای . فقط میخوای داد بزنی بگی خداااااااااااا دیگه بسمه😭. بابا که خیلی از کاری که کرده بودم شاکی شده بود دیگه حتی جواب تماسم را هم نمیداد. تو راه همش غصه خوردم و اشک ریختم. وقتی رسیدم مشهد سریع چمدونمو گذاشتم هتل و بدون اتلاف وقت راهی حرم شدم.عجب شاهی مشهد دارد اینجا 😭 دو روز حرم بودم بدون اینکه برم هتل. مگه میشد مهمون آقا باشی و سر سفره شون نشینی . از دو هفته قبل عمو سعید تماس گرفتن و گفتن امسال هم مث هرسال باید زحمت جهیزیه یه تازه عروس دوماد را بکشی ولی ایندفعه فرق میکنه عروس دوماد باید هردوشون سید باشند منم که طبق معمول سرم برا این کارا درد میکرد. قبول کردم ولی متأسفانه کسی را پیدا نکردم . هینطور که بلند شدم برم به سمت هتل هنوز چند قدم بیشتر برنداشتم که احساس کردم چادرم کشیده شد. نگاه کردم پشت سرم وااااااای آخه چرااااااا 😔😔 مث اینکه چادرم به نرده آهنیها گیر کرده بود و افتضاح پاره شده بود. خادم آقا میگفت: بشین یه گوشه تا برات سوزن نخ بیارم فعلأ, گفتم نه لازم نیست باید یکی بخرم. ولی هرچقدر فکر کردم دیدم با اون ظاهر اصلأ درست نیست برم بیرون تو همین فکرا بودم که کنار دوتا خانم یه مادر و دختر که, های های, داشتن گریه میکردن جای گرفتم . یواش دستمو رو شونه خانم گذاشتم و زیر لب گفتم درست میشه انشاالله توکل کنید بر خدا 🤲 خانم یه لحظه برگشت گفت دعا کنید در حقم آبروم در خطره گفتم چطور شدس خانم چرا? کمکی از دست من برمیاد? گفت دخترم با پسر عموش آخر هفته عروسیشونس آ ما هیچی براشون نخریدیم. یعنی توانشو نداریم😔. منم که خیلی خسته بودم پاشدم تا هرجور شده خودمو به یه چادرفروشی برسونم همین که مشغول پوشیدن کفشام شدم که با صدای خانم سربرگردوندم دائم میگفت آقاسید , آقا سید ما اینجا نشستیم در حال نگاه کردن بودم که گوشیم زنگ خورد یه نگاه به گوشیم کردم یه نگاه به خانواده سید یه نگاه هم به حرم آقا 😭 رفتم به سمت خانم گفتم خانم گمونم آقا نظر کرد بهتون لطفأ اگه میشه همراهم بیاید بریم هتل 😭😭 خدا را شکر که این دو جوون بهم رسیدن و خواسته پدر مادرشون برآورده شد.خانواده سید با تمام وجودشون برای خودم, خانوادم, خوشبختیم دعا کردن و هنوز هم اون چادر با اون پارگیش بدون اینکه دوخته بشه رو چوب لباسی داخل کمدم آویزونه😭😭😭 دلیل دور بودن منم از خانوادم حتمأ حکمتی داره و حکمتش اینه که درست من از خانوادم دورم ولی امام رضایی دارم از پدر برام عزیزتر که هروقت دلتنگ باشم منو تو آغوش گرمش پناه میده و خانم معصومه جانی دارم از مادر مهربانتر که هر پنجشنبه جمعه تو حرمش مهمونم😭😭😭😭😭😭😭😭😭 🪴 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال  🇮🇷 🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌲💐 بانویی نمونه از بزرگانِ و دوستدارانِ اهل بیت ع در دوران حکومتِ تیموریان. 🍃🌲💐گوهر شاد بانو ؛ همسرِ شاهرخ میرزا (فررند تیمور) ؛ حاکم خراسان.  🇮🇷 🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
شبتون بخیر 🌹🌹 ⭐️🌙💫✨🌟 @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام‌دوست﷽ گشاییم دفترصبح را به‌ فر عشق فروزان کنیم محفل را بسم الله النور روزمان را بانام زیبایت آغازمیکنیم دراین روز بما رحمت وبرکت ببخش وکمک‌مان کن تازیباترین روز را داشته باشیم سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷   @hedye110
🌹🦋 ﷽ اول صبح توسل به امام رضا عليه السّلام يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسىٰ، أَيُّهَا الرِّضا، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ ؛ 🍃التماس دعا 🍃 🇮🇷 @emame_mehraban 🕊🕊🕊🕊
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨  🇮🇷 🇮🇷 @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
 🪴 🍀 🌿﷽🌿 اعتراف روزی مأمون خواست از امام اعتراف بگیرد که علویان و عباسیان در درجه خویشاوندی با پیامبر، با هم یکسانند؛ تا به گمان خویش ثابت کند که خلافتش و خلافت پیشینیانش همه بر حقّ بوده است. مأمون و امام رضا علیه السلام با هم قدم می زدند که مأمون به حضرت گفت: ای ابوالحسن! من پیش خود اندیشه ای دارم که سرانجام به درست بودن آن پی برده ام. آن، اینکه ما و شما در خویشاوندی با پیامبر، یکسان هستیم؛ بنابراین، اختلاف شیعیان ما همه ناشی از تعصّب و سبک اندیشی است. امام فرمود: «این سخن تو پاسخی دارد که اگر بخواهی، می گویم و گرنه، سکوت می کنم.» مأمون اصرار کرد که: نه، نظر خود را بگویید تا ببینم شما در این باره چگونه می اندیشید. امام پرسید: «بگو ببینم اگر هم اکنون خداوند، پیامبرش محمّد صلی الله علیه وآله وسلم را بر ما ظاهر گرداند و او به خواستگاری دختر تو بیاید، آیا موافقت می کنی؟» مأمون پاسخ داد: سبحان الله! چرا موافقت نکنم؟ مگر کسی از رسول خدا روی برمی گرداند! امام بی درنگ افزود: «بسیار خوب! حالا بگو ببینم آیا رسول خدا می تواند از دختر من هم خواستگاری کند؟» مأمون در دریایی از سکوت فرو رفت و سپس بی اختیار چنین اعتراف کرد: آری، به خدا سوگند! که شما در خویشاوندی به مراتب به او نزدیک تر هستید تا ما! 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🪴 🪴 🪴 🪴 @emame_mehraban 🕊🕊🕊🕊