پادشاهی 2 شاهین گرفت، آنها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آنها از روی شاخه ای که نشسته بود پرواز نمی کرد...
پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی می گیرد.
کشاورزی موفق شد! پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟
کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم!
گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط را ببریم تا بتوانیم آسوده و رها زندگی کنیم.
در روایتی پیامبر اکرم صلوات الله علیه ریشه دروغ را در کمبودها و پستیهای انسان چه از لحاظ روحی و یا جسمی بیان فرموده است: دروغگویی از پستی روح ریشه میگیرد.
🌷 امام باقر (علیهالسلام) :
✍ خداى عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بندۀ بسیار دعاکننده را دوست دارد ؛ پس بر شما باد دعا از هنگام سحر تا طلوع آفتاب ؛ زیرا این فاصله ، هنگامى است که درهاى آسمان در آن باز شده ، و روزیها در آن تقسیم میشود و حاجتهاى بزرگ برآورده میگردد.
💠چهار ویژگی که گناهان را به ثواب تبديل مىكند
✍پیامبراکرم "صلیاللهعلیهوآله" فرمودند اگر كسى داراى ۴ خصلت باشد هر چند از سر تا قدمش را گناه فرا گرفته باشد خداوند آن گناهان را به نيكى تبديل مىكند؛
① راستگويى
② شرم و حيا
③ خوشخلقى
④ شكرگزارى
📚كافي؛ ج۲ ؛ ص۱۰۷
#آرام_دل✨
🔸با5روشانرژیهایمنفیراازخوددورکنیم
و به آرامش برسیم ...💚🍃⚘
۱- "دوست داشتن" ..
سعی کنید همه را دوست داشته باشید،
نفرت داشتن انرژی منفی دارد ..💚🍃
۲- " بخشش " ..💚🍃
سعی کنید اشتباهات دیگران را ببخشید،
حس انتقام انرژی منفی دارد ..
۳- " غیبت " ..
همیشه خوبی دیگری را بگویید،💚🍃
بدگویی انرژی منفی دارد ...
۴- "صداقت و راستگویی" ..💚🍃
راست بگویید یا چیزی نگویید.
دروغگویی انرژی منفی دارد ...
۵- "حقالناس " ..💚🍃
حق دیگران را ضایع نکنید،
ضایع کردن حق دیگران انرژی منفی دارد.
قرآن_نور_است🌟
✨﷽✨
داستان
✍ارزش تا آخر خوندن و داره
✅ پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
✅ زیباترین منش انسان راستگویی است💯
وفای به عهد وصداقت از جاذبه هاى اخلاقى امام زمان علیه السلام است. و ويژگى هاى اخلاقىِ جاذبه آفرين ديگر ایشان ، مانند : احسان ، كَرَم ، حق محورى ، راستگويى و مُدارا ، در پى مى آيد .
آثار دروغ
دروغگویی مانند سایر بیماریهای روانی و عاطفی، ابتدا از یک مسأله کوچک و ساده آغاز میشود. چنانچه به موقع درمان نشود به یک بیماری روحی تبدیل میشود. دروغگویی عامل اصلی فسادهای دیگر است، بطوری که شابد بتوان گفت کلید ورود به سایر فسادها است. برخی از عوارض و پیامدهای دروغگویی عبارتند از:
← بیاعتباری دروغگو
← از بین رفتن ایمان
← بیآبرویی
← بدبینی مردم
← فقر
← فراموشی
← پرده دری و بیشرمی
👌داستان کوتاه پند آموز
«شایعه»
✍ زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند. حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
☘ فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود
🌿 پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله) فرمودند : در شب معراج ، مردمى را دیدم که چهره هاى خود را با ناخنهایشان مى خراشند. پرسیدم: اى جبرئیل، اینها کیستند؟ گفت: اینها کسانى هستند که از مردم غیبت مىکنند و آبرویشان را مىبرند.
⭕️✍تلنگر
آیت الله مجتهدی تهرانی(رحمه الله علیه):
این دنیا کوچهی بنبست است.
آخرش پیشانیمان میخورد به سنگ لحد!
آنوقت تازه پشیمان میشویم،
میگوییم خدایا ما را به دنیا بازگردان...!
اما خطاب میرسد "کلّا"...ســاکــت شـــو!
حواسمون هست؟
به هر کجا میخواهیم میرویم
به هر چیزی میخواهیم دست میزنیم
به هرکسی خواستیم دروغ و تهمت و ... میگیم.
و...
خیلی چیزهای دیگه آیا نمی ترسیم؟
یا اعتقاد نداریم که هر روز از دنیا دورتر میشویم و به مرگ نزدیک تر؟
همینکه در میان مردم زندگی کنیم
ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنیم
دروغ نگوییم
کلک نزنیم
و دلی را نشکنیم
سوء استفاده نکنیم
حقی را ناحق نکنیم
یعنی انسانیم …
داستان
🌺👌به مادرم قول داده ام که دروغ نگویم...
عده ای از راهزنان در بیابان به دنبال مسافری می گشتند تا اموالش را به غارت ببرند ، ناگاه مسافری را دیدند ، با اسبان خود به سویش رفتند و به او گفتند : هر چه داری به ما بده او گفت : راستش هشتاد دینار بیش ندارم که چهل دینارش را بدهکارم و با چهل دینار دیگر باید زندگیم را تاءمین کنم و به وطن برسم . رئیس راهزنان گفت : رهایش کنید ، از قیافه اش پیداست آدم بدبخت و بی پولی است .
راهزنان از آنجا رفتند و همچنان در کمین بودند تا کاروانی دیگر برسد و به غارت دارایی اش بپردازند ، اما پس از ساعتها انتظار کسی را نیافتند . آن مسافری که هشتاد دینار داشت در راه به محلی رسید و طلبکار خود را یافت و چهل دینار بدهی خود را پرداخت کرد و به سفر خود ادامه داد . راهزنان باز سر راه او را گرفتند و گفتند : هر چه پول داری به ما بده و گرنه تو را می کشیم . او گفت : راستش را که گفتم هشتاد دینار پول داشتم ، چهل دینار بدهکاریم بود که پرداختم و اکنون چهل دینار دیگر بیشتر ندارم که برای خرج زندگیم می باشد .
به دستور رئیس راهزنان اثاثیه او را به هم ریختند و همه چیزش را گشتند . بیش از چهل دینار نیافتند . رئیس راهزنان به او گفت : راستش را بگو بدانم چطور شد تو با این که در خطری جدی بودی سخن حقیقت و راست بر زبان جاری کردی ؟ گفت : من در دوران کودکی به مادرم قول دادم که دروغ نگویم . راهزنان از روی مسخره خندیدند . ولی ناگهان جرقه ای از نور در دل و وجدان رئیس راهزنان تابید و آه سردی کشید و گفت : عجبا ! تو به مادرت قول دادی که دروغ نگویی و این گونه پایبند قولت هستی ؟ ما پای قولمان به خدا نباشیم که از ما پیمان گرفته گناه نکنیم ؟ !
همین عمل نیک مسافر مؤمن و راستگویی او رئیس راهزنان را دگرگون کرد و به توبه واداشت . او از راهزنی دست کشید . و به راه خدا رفت .
AUD-20210315-WA0004.mp3
2.47M
#فایل_صوتي_امام_زمان ۴۰
#استاد_شجاعی 🎤
زود، دیــــر می شود❗️
صدایی هر روز، تو را می خواند!
صدایِ کسی که راهِ آسمان را میشناسد!
بدون او در هیاهوی زمین، گُم شده ای!
دیر میشود...
او منتظر برگشتن توست👇
@ostad_shojae_yazd