✅ظهور نزدیک است
✍این اواخر بهنوعی احساس میکرد که ظهور نزدیک است و امکان دارد طول نکشد و واقع شود و بایدکاری کرد که به تأخیر نیفتد. باید آمادگی باشد. خیلی حالت انتظار در ایشان مشهود بود. حدود یک ماه، چهل روز قبل از وفات، این دستش را روی دست دیگرش میساباند و میفرمود: «خروج سفیانی یکی از علامات حتمیه است. بعضی از علایم ظهور ممکن است که یک مرتبه ظاهر بشود و یکروزه تمام شود و بعضی هم حذف و کنسل شود، ولی سفیانی دیگر از علامات حتمیه است. آن را باید چگونه تحمل کرد؟! خدا رحم کند!». محدوده زمانی برای ظهور معرفی نمیکرد، ولی میفرمود که ما باید دعا کنیم که به تأخیر نیفتد. دعا کنیم که نزدیکتر بشود. دعاها مؤثر است. آیا نباید در فکر دعا باشیم؟
👈 کمی تا بهجت🌷
🔴 امام زمان (عج): من مظلوم ترین فرد عالم هستم
🔹 مرحوم حجه الاسلام آقای حاج سید اسماعیل شرفی از شخصیت های دلسوخته ای بود که چند بار خدمت حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) مشرف شده بود. ایشان یکی از تشرفات خود را این گونه نقل نموده است:
🔹 به عتبات مقدسه مشرف شده بودم و در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشغول زیارت بودم چون دعای زائرین در بالای سر حرم مطهر امام حسین علیه السلام مستجاب است، در آنجا از خداوند خواستم مرا به محضر مبارک مولایم حضرت مهدی (ارواحنا فداه) مشرف گرداند و دیدگانم را به جمال بی مثال آن بزرگوار روشن نماید.
مشغول زیارت بودم که ناگهان خورشید جهانتاب جمالش ظاهر شد، گرچه در آن هنگام حضرتش را نشناختم ولی شدیداً مجذوب آن بزرگوار شدم، پس از سلام از ایشان سؤال کردم: شما کیستید؟
آقا فرمودند:
🔺 انا اول مظلوم فی العالم 🔺
(من مظلوم ترین فرد عالم هستم)
🔹 من متوجه نشدم و با خود گفتم: شاید ایشان از علمای بزرگ نجف هستند و چون مردم به ایشان گرایش پیدا نکرده اند خود را مظلوم ترین فرد عالم می دانند. در این هنگام ناگهان متوجه شدم که کسی در کنارم نیست.
اینجا بود که فهمیدم مظلوم ترین فرد عالم کسی جز امام زمان (ارواحنا فداه) نیست، و من نعمت حضور آن بزرگوار را زود از دست دادم.
📚 شیفتگان حضرت مهدی ج ۳ ص ۱۵۹ و ج ۲، ص ۲۳۰
#امام_زمان
⛔️ #مبادا_غفلت_کنید❗️
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
اعمال صالحه انسان، اعمال باقیه انسان، فانی نمیشود. بدانیم که طاعات، عبادات، مقرّبات، اینها یک چیزی نیست که بهواسطه اینکه [مثلاً] این اتاق (دنیا) خراب شد، آنها هم از بین بروند؛ [یا اگر] این بدن از روح منفصل شد، آنها هم بروند. آنها باقی و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویهای در آنجا (قیامت) از اینها، برای هر فرد، ظاهر خواهد شد. مبادا غفلت کنید!
📚 بهسوی محبوب، ص١١٢
👈 کمی تا بهجت🌷
🔅 #پندانه
✍ افسوس مسافران دنیا در روز حسرت
کاروانی در دل شبی تاریک که چشم چشم را نمیدید، به بیابانی رسید و بنا شد تا روشنشدن هوا در آنجا توقف کند.
قافلهسالار باتجربه که با راه و جزئیات آن آشنایی کامل داشت، مرتباً به مسافران تاکید میکرد که زمین این بیابان پوشیده از گیاهانی است که بوی خوشی دارند. از طرفی این بیابان پُر از سنگهای ریز و درشت نیز میباشد.
تا جایی که در توان دارید از سنگها جمعآوری کنید، اما مبادا از گیاهان چیزی بردارید، چراکه بهزودی با فواید سنگها و مضرات گیاهان آشنا خواهید شد!
مدت اقامت ما کوتاه و غیرقابلبرگشت خواهد بود، لذا تا میتوانید از این فرصت استفاده کنید.
در این بین گروهی به سفارش قافلهسالار عمل نموده و با پرهیز از جمعآوری گیاهان خوشبو، شروع به گِردآوری سنگهای کوچک و بزرگ کردند. اما در مقابل، عدهای هم با این توجیه که حمل سنگها مشکل بوده، از برداشتن سنگ خودداری و در عوض به کندن گیاهان خوشبو مشغول شدند.
پس از گذشت ساعتی، طوفانی شدید وزیدن گرفت. قافلهسالار برای رسیدن به اولین کاروانسرا، ناچار شد حرکت کاروان را شروع کند.
او در اواخر شب مجبور شد کاروان را از روی پلی طولانی که روی رودخانهای خروشان ساخته شده بود، عبور دهد.
دقایقی بعد از عبور آخرین نفر، از شدت طوفان پل بزرگ در هم شکسته و فروریخت. با عبور کاروان از پل، بهتدریج از تاریکی هوا کاسته شده و دیوارهای کاروانسرا نیز از دور نمایان میگشت.
آنچه در این میان عجیب بود، صدای همهمه و ناله کاروانیان بود که با روشنشدن تدریجی هوا، بلند و بلندتر میشد! با ورود کاروان به کاروانسرا و روشنشدن کامل هوا، فریاد مسافران به اوج خود رسید.
قضیه از این قرار بود که با روشنشدن هوا، معلوم شد سنگهایی که قافلهسالار به جمعآوری آن توصیه کرده بود، جواهرهای ارزشمندی بوده است.
علت ناله و حسرت افرادی که از آن سنگها برنداشته بودند، مشخص بود، اما وقتی از دلیل حسرت کاروانیانی که بههمراه خود سنگ داشتند، سوال شد، در پاسخ گفتند افسوس میخوریم که چرا به برداشتن همین مقدار از این جواهرات بسنده کردیم!
دلیل دیگر ناراحتی و حسرت بسیاری از مسافران کاروان این بود که متوجه شده بودند گیاهان خوشبویی که بههمراه دارند، نوعی گیاه سمی بوده که بهمحض برخورد با دستشان آنان را مسموم کرده است!
در واقع تمام کاروانیان از افسوس اینکه چرا به توصیههای قافلهسالار عمل نکرده یا بهطور کامل آن سفارشات را عملی نساخته بودند، فریاد واحَسرتا سر داده بودند!
آری عزیزان، حکایت این داستان حکایت دنیا و آخرت ماست!
دنیا بهمنزله آن بیابان تاریک، قافلهسالار بهمنزله بزرگان دین، سنگها در حکم واجبات و کارهای نیک، گیاهان خوشبو به مَثابه گناهان، پل غیرقابلبرگشت بهمنزله مرگ، و روشنایی روز بهمنزله دنیای پس از مرگ است.
طبق آیات مبارکه قرآن، یکی از اسامی روز قیامت، «یومالحسرة» یعنی روز اندوه، افسوس و پشیمانی است.
تا فرصت داریم از غنیمتهای دنیا که همان واجبات و کارهای خوب است، بهرهمند شده و فریب ظاهر جذاب گناهان را نخوریم که پشیمانی سودی نخواهد داشت.
هدایت شده از دوستان امام زمان(عج)
بیایید دستی باشیم برای امید به فردایی روشن با قلبی مهربان که روزنههای نوری را در دل تاریکی نقش می زند.
هرکسی با هر مقداری که مایله و در توانشه، میتونه در کمک به فعالیتهای امام زمان پسندانه و شادی دل امام حیّ و مهربونمون سهیم باشه.(کمک برای برگزاری مسابقات و کارهای خیر دیگر)
شما عزیزان میتونید با کمکها ونذورات خودتون ،مبالغی را ماهانه
به شماره کارت زیر واریز نمایید .
6063731092522573
به نام زهرا امامی نایینی
امام صادق (علیهالسلام):
«یک درهم که به امام برسد، بهتر از دو میلیون درهم در راه کار خیرِ دیگر است»
✨﷽✨
🌼سوال قبر را از باطن انسان میپرسند
✍️سوالات قبر را از بدن ظاهری و گوشتی نمیپرسند. سوالات را از باطن میپرسند و در باطن دروغ نیست. در این دنیا میتوان به ظاهر دروغ گفت ولی در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ معنا ندارد. میپرسند که در دنیا رب تو و معبود تو چه کسی بوده است؟ کسی که در دنیا معبودش مال و ثروتش بوده است، میگوید شیطان است. آنها خودشان درمییابند و احتیاج به گفتن نیست.
این عقیده و باطن مخفی نیست و رو است. اما کسی که در دنیا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنیا این بوده است، وقتی از او میپرسند امام تو که بود، چون در دنیا از علی و آل او علیهم السلام تبعیت کرده است، نام امامش را میگوید ولی کسی که در دنیا هر کاری خواسته کرده و از امام تبعیت نکرده است، وقتی از او میپرسند که امام تو که بوده است، میگوید: نفس من بوده است.
چیزی که به درد برزخ میخورد، عقاید و باورهای قلبی است. قلب باید خدا را بهعنوان معبود باور کرده باشد و امام را به عنوان یک جلودار قبول کرده باشد.
📚برنامه سمت خدا، استاد مسعود عالی
✅ کانال آیَتٌ اَلله بَهجَت (ره)
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
📚چند نفر از ما تأخیر در ظهور امام را جدی گرفتهایم؟
دوری از امام چه تعداد از شیعیان را دردمند و دلنگران ساخته؟
اصلا چند درصد جامعه شیعه غیبت امام را مصیبت و درد میدانند که بخواهند به دنبال دوا و درمان آن باشند!؟
آیا کسی را سراغ دارید که هرچند وقت یکبار خواب و خوراکش به خاطر غیبت امامش مختل شده باشد!؟
اگر پرسشنامهای در اختیارمان بگذارند و از ما بخواهند گرفتاریهایمان را به ترتیب اولویت فهرست کنیم، چند درصد از ما، نخستین گرفتاری خود را غیبت امام میدانیم؟
انگار یادمان رفته که پیامبر و اوصیاء خداوند برای غایب شدن منصوب نشدهاند.
امام باید ظاهر باشد. باید بر مسند خلافت و فرمانروایی باشد و با ید مبسوط به ادارهی جامعه بپردازد.
امروز وظیفه عالِم و غیر عالِم در جامعه، دعوت مردم به امام زمان (عج) است، تا او را تنها وسیله هدایت و دستگیر خلق بدانند و یاد او زنده شود.
دلهایمان را باید به خاطر دوری از امام بگریانیم نه به خاطر از دست دادن منافع دنیوی.
باید دغدغهی امام را داشته باشیم و خالصانه ظهورش را بطلبیم.
🤲🏻 اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج 🤲🏻
➥
🌻أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَج🌻
🔖 امامزمانےام³¹³⇩⇩
#شرح_حدیث
زن گل است نه کارگزار
در جامعهی ما متأسّفانه به تَبَع خیلی از جاهای دنیا، شأن زن شناخته نشده است. در نظر اسلام و در نگاه کلّیای که اسلام دارد، زن همان است که در این جملهی «اَلمِرأَةُ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَه»است؛ مثل یک گل. یک گل، وجودش لازم است و نگهداریاش لوازمی دارد: وَ لَیسَت بِقَهرَمانَه؛ منظور از قهرمان، این قهرمان متعارف ما نیست، قهرمان یعنی کارگزار؛ یعنی در واقع رئیس خدمه. اینجوری نیست که خانم در خانهی شما مسئول خدمتگزاری باشد، حالا ولو بهعنوان رئیس خدمه؛ قضیّه این نیست. وَ لَیسَت بِقَهرَمانَه؛ قهرمان در تعبیرات عربی و در اصطلاحات رایجِ ادبیّات عرب عبارت است از آن کسی که ملک شما را برایتان اداره میکند؛ یعنی کارهایتان را انجام میدهد؛ وقتی شما صاحب یک ملکی هستید، یک قهرمانی دارید؛ میگوید زن اینجوری نیست. حالا شما ببینید اگر در یک خانوادهای، در یک جامعهای، به زن با این چشم نگاه بشود، اوّلاً تکریم او، حفظ حرمت او، برخورد ملاطفتآمیز با او و مسائل فراوانی که دنبالش هست، چقدر موجب میشود که زن احساس امنیّت کند، احساس آرامش کند. در اسلام نگفتهاند که زن نرود بیرون کار کند؛ اصلاً این نیست. حالا اینکه بعضی از مخالفین این گرایش اسلامیِ زن، فوراً میچسبند به اینکه شما نصف نیروی کار جامعه را معطّل میگذارید، چنین چیزی نیست؛ کسی نگفته کار نکنند، اگر میتوانند کار کنند، کار کنند؛ منتها با این دید کار کنند، با این نگاه کار بکنند؛ کاری که به آنها محوّل میشود کاری باشد که با ریحانهبودن جور در بیاید، متناسب باشد. و البتّه مهمترین مسئولیّت زن هم کدبانویی است؛ معنای کدبانویی خدمتگزاری نیست، معنایش این است که محیط خانواده را برای فرزندان و برای همسر یک محیط امن و آرام و مهربانی میکند، با مهربانی خودش، با عزّتی که در خانه برای او فرض میشود.۱۳۹۵/۰۲/۲۰
گزیدهای از بیانات در دیدار هیأت امنای گروه هماندیشی تحکیم خانواده
#زن_زن_در_اسلام_کرامت_زن
#رهبر_معظم_انقلاب
📘#داستان_کوتاه
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ پولی نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت.
باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:«کجا؟ عابد گفت: تا آن درخت برکنم؛
گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» باز ابلیس و عابد درگیر شدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟
ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی.
🌸 راحت یا سخت جان دادن 🌸
✅ و راحتي جان دادن صرفاً آن چيزي نيست که ما با چشم خود مي بينيم . شما گاهي کنار رفيق خود نشسته ايد که او خواب است و در هنگام خواب وحشتناک ترين کابوس را مي بيند . يک دفعه از خواب بيدار مي شود و مي گويد آيا تو ديدي آن چيزي را که من ديديم ؟ مي گوييد نه من نديدم ، شما راحت خوابيده بوديد . ظاهر فرد خيلي راحت است اما در باطن او چه اتفاقي رخ مي دهد . بنابراين صرف ظاهر را نبايد ملاک گرفت . آن چه که از روايات برمي آيد اين است که در لحظه ي آخر نوع جان دادن انسان ها چهار صورت است . بعضي از افراد آدم هاي خوبي هستند ، خيلي راحت هم از دنيا مي روند . درروايتي از پيامبر اکرم (ص) است که ملک الموت دو شاخه ي گل براي اين فرد مي آورد . يکي از آنها باعث نسيان اموال و فرزندان مي شود که فرد ديگر غصه نخورد . يکي ديگر بويي معطر از حرم الهي دارد و وقتي مومن اين گل را بو مي کند سخاوتمندانه جان مي دهد . در برخي از روايات است که اين دو شاخه گل نيستند بلکه دو نسيم هستند که از حرم الهي مي وزند .
دو نسيم معطر و جان فزا که يکي از آنها مونسيه و ديگري موسخيه است و فرد به راحتي جان مي دهد مانند بو کردن يک گل . اما برخي از خوبان هستند که در لحظه ي آخر سخت جان مي دهند . در روايتي از پيامبر اکرم (ص) است که الموت کفارةٌ لِذُنوب المُومنين . احياناً اگر گناهاني بوده که فرد نتوانسته آنها را جبران کند و با بلاها ، مرض ها ، سختي ها و مشکلات دنيا پاک نشده است ، خداوند متعال در آخرين مرحله ي دنيا اين سختي را براي او بوجود مي آورد که اينجا بي حساب شود . يعني پاک شود و ازآن طرف اول راحتي او شود. نوع سوم آدم هاي بدي هستند که خوب مي ميرند و در ظاهر راحت جان مي دهند . به اين دليل است که خداوند متعال اجر کسي را ضايع نمي کند . از طرف ديگر خدا قسم ياد کرده که درآن طرف ديگر خبري از احسان به کفار نيست . از اين جهت اگر کافري در اين دنيا عمل خيري انجام داده باشد ، همينجا جزاي او را مي دهند . جزاي او اين است که راحت جان بدهد . روايتي از امام کاظم (ع) است که حسنات کفار در همين دنيا با آنها تسويه مي شود .
اگر کار خوبي کرده باشند در همين دنيا پاداش آن را مي بينند يعني آخرين لذت و راحتي آنها همين است . چهارمين نوع آدم هاي بدي هستند که بد هم مي ميرند . مرحوم آيت اله اراکي مي فرمود من پاي منبر آقا شيخ عباس قمي صاحب مفاتيح بودم و شنيدم که محدث قومي فرمود من وارد قبرستان وادي السلام شدم و صداي نعره شنيدم . چون صداي نعره ها بسيار بلند بود اول گمان کردم که شتري را داغ مي کنند . هرچه نزديک تر مي شدم صداي نعره ها بيشتر مي شد . دقت کردم و ديدم که اطرافيان نمي شوند و فقط من آن را مي شنوم . وقتي نزديک شدم ديدم جنازه اي را دفن مي کنند . ايشان مي گويند من متوجه شدم که نعره ها از همين جنازه است . اين فرد چه انسان فاسق و فاجري بوده که عذاب او از همين جا شروع شده است . اين آدم ها افرادي هستند که بد هستند و بد نيز مي ميرند . البته اين چهار قسم را که گفتم ما نبايد فقط ظاهر را نگاه کنيم ، چيزهايي است که با چشم و گوش ديگري است ديده وشنيده مي شود که آنها ملاک است .
خدايا با فرج ولي خود همه ي مومنين را خوشحال کن . آن تعبيري که در تعقيبات نماز در ماه مبارک رمضان داريم که حتي بر اموات سرور است .
🌺داستان کوتاه
در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛
_آقا این بسته نون چند؟
فروشنده با بی حوصله گفت: هزار و پونصد تومن!
پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت:
نمیشه کمتر حساب کنی؟!!
توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛
_نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد!
درونم چیزی فروریخت...هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم.
از نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم!
یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم.
این مبلغ بینهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود!
به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون!
پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه!
چه حس قشنگی بود...
.
اون روز گذشت...
شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله
با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛
ازم فال میخری؟
با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟
_فالی دو هزار تومن!
داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی!
با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا پول خرد ندارم!
و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم...
_اشکال نداره، یه فال مهمون من باشید!!
بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛
_یه فال مهمون من باش!!
از اینهمه تفاوت بین آدمها به ستوه اومدم!
صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل
که صاحب یه مغازه ی لوکس توو بهترین نقطه ی شهر تهران بود
از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت ...
اما،
یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ی فال فروش دوست داشت یه فال مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت...
.
همین تلنگرای کوچیک باعث میشه ما آدما بهمون ثابت بشه که
"مرام و معرفت" نه به سنه، نه به داراییه، نه به سطح سواد آدما!
معرفت یه گوهر نابه که نصیب هر کسی نمیشه ...
"الهی كه صاحب قلبهای بزرگ دستاشون هیچوقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیارو گلستون
📚#داستان_آموزنده
شیخ جنید بغداد به همراه مریدانش
از شهر بغداد بیرون رفت.
شیخ، احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است! گفت او را
طلب کنید که مرا با او کار است.
شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید
چه کسی هستی؟
عرض کرد من شیخ جنید بغدادم.
فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد میکنی؟ عرض کرد آری.
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» میگویم و از پیش خود میخورم و لقمه کوچک بر میدارم، به طرف راست دهان میگذارم و آهسته میجوم و به دیگران نظر نمیکنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمیشوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» میگویم و در اول و آخر دست میشویم.
بهلول برخاست و فرمود تو میخواهی مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمیدانی!
مریدان به شیخ گفتند: یا شیخ، این مرد دیوانه است!
شیخ باز به دنبال بهلول افتاد.
بهلول به او فرمود: آیا سخن گفتن خود را میدانی؟
عرض کرد آری. سخن به قدر میگویم و بیحساب نمیگویم و به قدر فهم مستمعان میگویم و خلق را به خدا و رسول دعوت میکنم و چندان سخن نمیگویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت میکنم؛ پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمیدانی!
مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کاری هست، شما نمیدانید! و باز به دنبال او رفت.
بهلول گفت: تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمیدانی، آیا آداب خوابیدن خود را میدانی؟
عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب میشوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمیدانی! و خواست برخیزد که جنید دامنش را گرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمیدانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً؛
و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.
و در مورد خواب، اینها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد بشری نباشد
🤔 علت نگرانی و گریه های حضرت آیت الله العظمی بروجردی ( ره )
در واپسین روزهای عمر مبارکشان !!!
🎤 به کلام حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی
✍نجات از قبر بعد از مُردن!
فاضل محترم آقا میرزا محمود شیرازی فرمودند که مرحوم آقا سیّد زین العابدین کاشی(اعلی اللّه مقامه) در کربلا خادمی داستند که تبریزی بود و بسیار پرهیزکار و اهل تقوا و صلاح...
نقل کرد که قبل از مهاجرت به کربلا، در خارج از شهرِ تبریز در نزدیک قبرستان، قهوه خانهای داشتم و شبها را همانجا میخوابیدم،
شبی هوا بسیار سرد بود و من درب قهوه خانه را محکم بستم و خوابیدم،
ناگاه کسی در را به سختی کوبید، برخاستم در را باز کردم آن شخص فرار کرد...
مرتبه دوّم در را سختتر کوبید، آمدم در را گشودم اما باز فرار کرد،
گفتم البته این شخص، امشب مزاحم من شده، پس چوبی به دست گرفتم و پشت در نشستم و آماده شدم تا تلافی کنم،
تا مرتبه سوم در را کوبید در را گشودم و او را تعقیب کردم تا وارد قبرستان شد و در نقطهای محو گردید..!!
پس در همان محل توقّف کردم و متوجه اطراف شدم و از او تفحّص می کردم، بعد خیال کردم شاید پنهان شده ،همانجا مخفی شدم و روی زمین دراز کشیدم به قصد اینکه اگر پنهان شده ظاهر شود...
چون خوابیدم و گوشم را به زمین گذاشتم، ناگاه صدای ضعیفی شنیدم که شخصی از زیر خاک ناله می کند..!!
متوجه شدم که قبرِ تازهای است که طرف عصر کسی را آنجا دفن کردهاند و دانستم که سکته کرده بوده و در قبر بِهوش آمده، پس برایش رِقّت کردم و به قصد خلاصیِ او خاکها را برداشتم و لحد را برچیدم،
شنیدم که میگفت:
کجا هستم؟!
پدرم کجاست؟!
مادرم کجاست؟!
پس لباس خود را بر او پوشانیدم و او را بیرون آورده، در قهوهخانه جای دادم ولی او را نمیشناختم تا بستگانش را خبر کنم...
آهسته آهسته از او پرسش میکردم تا محلّه و خانه او را دانستم و از قهوه خانه بیرون آمده همان شب پدر و مادرش را پیدا کردم و آنها را خبر دادم، پس آمدند و او را به سلامتی به خانه بردند
آنگاه دانستم که آن شخص کوبنده در "مأموری از غیب" بوده برای نجات جان آن جوان...
سلام به زودی مسابقه بعدی برای افزایش معرفت دینی وانس با امام زمان شروع می شود .آماده باشید و دوستان هم دعوت کنید
کسانیکه در مسابقه شرکت می کنند انشاءالله مورد عنایت امام زمان عج می باشند
🌿🌺﷽🌿🌺
🦋روی کمک هیچ کسی حساب نکن
یادت باشد روی کمک هیچ کسی جز خدا حساب باز نکنی، اوست که بی منت می بخشد، اوست که بی انتها عطا میکند و اوست که عاشقانه و بی توقع حمایتت می کند.
هر زمان چشم امید به دستهای دیگران داری
جهان بواسطه همان افراد به تو ثابت می کند، کسی که منشاء عشق، منبع اجابت و مقصد آرامش است را فراموش کرده ای و او خداست،
او همانیست که محبتش بی دریغ است، او همانیست که نه کینه ای دارد و نه منتی میگذارد و محبتش بی پایان است.
یادت باشد آنگاه که نیازمند دست کسی هستی به دستان عاشقش متصل شو و چشمهایت را بر هر کسی غیر از او ببند،
بدان که می بخشد، بدان که لطفش پاک است، بدان که منتظر درخواست توست و هر چه بگویی اجابت می کند، و باور کن همان خدایی که به تو زندگی بخشید می تواند به تو ثروت، عشق، سلامتی و اعتبار ببخشد.
هرگز فراموش نکن روی کمک هیچ کسی جز خدا حساب باز نکنی، تنها از او بخواه و تنها از او یاری بجوی تا همه چیز به تو داده شود.
❤️🍃ایاک نعبد و ایاک نستعین
این همان جمله ای است که هر روز خداوند تاکید کرده است در نماز بخوانی، تا در مشکلات زندگی فقط پشتت به بودن او گرم باشد.
#آرامش_با_قرآن
♨️تمرین با امام زمان بودن...
🔸سعی بکنیم تک تک لحظاتمان را با امام زمانمان باشیم. با #امام_زمان بودن بهتر است یا با شیطان و هوای نفس بودن؟!؟!
تمرین کنیم با امام زمان زندگی بکنیم. چطور؟!
🔸روزی یک دقیقه فکر کن من دارم با امام زمان زندگی می کنم. امام زمان دارد مرا می بیند، روز بعد یک دقیقه بهش اضافه کن، روز بعد یک دقیقه...
🔸انسان یک دقیقه خودش را کنترل می کند، روز بعد دو دقیقه، روز بعد سه دقیقه...
بعد از یک مدت حاکم بر نفسش می شود. اعمالش را کنترل می کند. بی حساب و کتاب عمل نمی کند. حرکاتش، رفتارش، صحبتهایش همه روی حساب و کتاب می شود.
🖋حاج آقا زعفری زاده
«اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»🌤
خودسازی(شرم از خدا)
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
از خدا مانند دو تن از خویشان صالح خود شرمگین باش. نهج الفصاحه/271
حیای انسان در حضور دیگران خصوصا انسانهای با ایمان و صالح بیشتر است و سعی می کند حفظ ظاهر کند، اگر خدا را ناظر بر اعمال ببینیم، در محضر او هم گناه نمی کنیم.
مرکز فرهنگی هاتف
خودسازی(استغفار)
حضرت امام صادق علیه السلام:
هر که کار بدى (و گناهى) کند تا هفت ساعت از روز مهلت دارد، پس اگر (در این مدت) سه مرتبه گفت:استغفر اللّه الذى لا اله الا هو الحى القیوم و اتوب الیه، بر او نوشته نشود. اصول کافى/ج4/ص171.
استغفار پس از گناه یعنی اینکه انسان عاصی و نافرمان نیست و گناهش هوسی زودگذر بوده و از قهر خدا ترسان است.
خودسازی(صفات متقین)
امام علی(ع):
ترس از خدا، آنها را همانند تیرهاى تراشیده، لاغر نموده، بدانگونه که بیننده گمان مى کند بیمارند، درصورتى که بیمار نیستند. مى گوید دیوانه اند درصورتى که دیوانه هم نیستند، بلکه تفکر در امرى عظیم (قیامت) آنها را این چنین از خود بیخود کرده است.نهج البلاغه/خ176
💠 #اصلاح_نهان
🔸 امام علی (علیه السلام):
کسی که نهان خود را اصلاح کند، خدا آشکار او را نیکو گرداند و کسی که برای دین خدا کار کند، خدا دنیای او را کفایت می کند.
📚 جهادالنفس/ح354
✍🏼 بسیاری از مردم ساعتها به فکر درست کردن ظاهر خویش در صورت و لباس هستند، در حالی که اگر باطن خود را اصلاح کنند، خداوند ظاهر آنها را اصلاح می کند.