8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▶️ ظهور امام مهدی علیهالسلام در آمریکا !
#منتظرانظهور
╭══━⊰🍃🌸🌸🌸🍃⊱━══╮
سرانجام بد سخریّه و استهزاء:
بیتردید، كسی كه به مردم اهانت كند و آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار دهد گناه بزرگی را مرتكب شده و باید در انتظار عواقب سوء و آثار بد آن باشد، زیرا هیچ عملی بدون بازتاب نخواهد بود:
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه خَیْرا یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّه شَرّا یَرَهُ. پس در آن روز هر كس به قدر ذرّهای كار نیك كرده آن را خواهد دید و هر كس به قدر ذرهای كار زشت مرتكب شده آن را خواهد دید.
از آثار بد هرزه گویی و مسخره كردن دیگران غفلت و بی تفاوتی و از دست دادن احساس مسئولیت است. افرادی كه به این بیماری دچار میشوند قهرا از ذكر خدا غافل شده و از عبادت پروردگار لذت نمیبرند، یعنی در عبادت حضور قلب ندارند و با اكراه و بی میلی با آن روبرو میشوند.
از قرآن كریم استفاده میشود كه یكی از موجبات غفلت و فراموشی از یاد خدا استهزاء و تحقیر مؤمنان است.
حال كه معلوم شد یكی از موجبات غفلت و فراموشی از ذكر خدا استهزای مؤمنان و بی احترامی به آنان است، باید دانست كه اگر كسی با همین حال از دنیا برود و توبه نكند زندگی سخت و طاقت فرسایی در انتظار اوست و در روز قیامت كور و نا بینا وارد محشر شده و مشمول رحمت الهی واقع نخواهد شد، چنانكه میفرماید:
هر كس از یاد من روی گرداند برای او زندگی سخت و تنگی خواهد بود و روز قیامت او را نابینا محشور میكنیم. او میپرسد: پروردگارا چرا مرا نابینا محشور كردی با اینكه من در دنیا بینا بودم؟ خدا در پاسخ میگوید: این به خاطر آن است كه آیات ما به تو رسید ولی تو آنها را بكلی فراموش كردی و به كیفر آن امروز تو فراموش خواهی شد (: ما تو را فراموش میكنیم).
فردا نوبت مؤمنان است:
قرآن كریم در جای دیگر میفرماید: كسانی كه در دنیا افراد با ایمان را مسخره میكنند و با خندههای تمسخر آمیز و تحقیر كننده از كنارشان میگذرند و با اشارههای چشم و ابرو آنان را به مسخره میگیرند و از این كار (زشت) خود اظهار سرور و خوشحالی نموده و به آن مباهات میكنند و... باید بدانند كه فردا نوبت مؤمنان است كه بر آنها بخندند. اینك متن آیات:
انَّ الَّذینَ اجْرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذینَ امَنُوا یَضْحَكُونَ.
مجرمان و بد كاران همیشه در دنیا به مؤمنان میخندیدند.
وَ اذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ.
و هنگامی كه از كنار مؤمنان میگذرند با اشارههای چشم و ابرو آنها را مسخره میكنند.
كسانی كه از راه غیبت، تهمت، اهانت و تحقیر مردم، دیگران را میخندانند باید بدانند كه در روز قیامت از خاسران و زیانكارانند.
امام صادق -علیه السلام - فرمود:
در شهر مدینه مردی پست و فرومایه بود كه كار او فقط هرزهگویی و خنداندن مردم بود. یك روز گفت كه این مرد (یعنی علی بن الحسین) مرا عاجز كرده است زیرا تا كنون نتوانستهام او را بخندانم. (منتظر فرصتی بود) تا اینكه روزی امام سجاد علیه السلام به همراه دو تن از خدمتگزاران خود میگذشت. او نیز (فرصتی به دست آورد) و عبای آن حضرت را از دوش مباركش كشید و رفت.
امام هیچ گونه اعتنایی به او نكرد. كسانی كه آنجا بودند رفتند و ردای امام سجاد علیه السلام را از او گرفته و بر دوش مبارك آن بزرگوار انداختند.
امام علیه السلام پرسید: این شخص كه بود؟ گفتند: او مرد هرزهگو و خوشمزهای است كه مردم مدینه را میخنداند. فرمود: به او بگویید خدا را روزی است كه در آن روز یاوهسرایان زیانكار خواهند شد.
🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا (ع)
(تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله)
🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل میکند:
🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت میکردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کمکم عقب افتادم بطوریکه اثری از قافله دیده نمیشد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان بهخاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمیتوانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم.
در اینجا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل اینکه در خانهام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب مینمودم و عرایضی را عرض میکردم و میگفتم:
🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتادهام و دست حیوانم شل شده است.
▫️ و امثال این مطالب را ذکر میکردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه میآید. گفتم:
🔹 لابد این شخص از زوّار است.
▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم.
مرا به اسم نام برد و گفت:
🔸 ای شیخ حسین، طوری نشستهای مثل اینکه در خانه خودت نشسته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است.
▫️ گفت:
🔸 برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
▫️ گفتم:
🔹 آیا نمیبینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود؟
▫️ اصرار کرد. گفتم:
🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه
▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را میراندم و ایشان نیز کمکم راه میرفت.
در بین راه گفت:
🔸 ای شیخ حسین، بار من سبکتر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو.
▫️ گفتم:
🔹 میل خودتان.
▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت میرفتیم.
گفت:
🔸 ای شیخ حسین، نمیخواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربهسر شود؟
▫️ گفتم:
🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسخره میکنی! حیوان شما ده برابر حیوان من میارزد؛ با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چارهای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست.
▫️ گفت:
🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه میبرم. تو چه کار داری، من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
▫️ هرچه میگفتم:
🔹 ای برادر مرا مسخره نکن،
▫️اصرار میکرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت:
🔸 پس سوار شو.
▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد.
آن مرد گفت:
🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق میشوم.
▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیدهام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم. همینکه به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم.
فرمود:
🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟
▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
عرض کردم:
🔹 شیخنا قضیّه من این بود
▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود:
🔸 آن مرد کجا است؟
▫️ عرض کردم:
🔹 خودش را به ما میرساند؛ ولی هنوز نرسیده است.
▫️ فرمودند:
🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام میدهد؟
▫️ بعد شیخ بهخاطر این جریان قصیدهای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود.
♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نمودهام. و گفت:
▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آنجا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳
🏷 #امام_رضا_علیه_السلام #امام_زمان_عجل_تعالی_فرجه_الشریف
❣خدایـا؛
من صدایت میزنم
چرا که جز خودت هیچکس را
راهگشای زندگیام نمیدانم.
❣من "تو" را دارم
و دلی که یقین دارد به بودنت،
یقینی که آرامم میکند
یقین دارم
خـدایم مرا رهـا نخواهد کرد...
#خدایا_شکرت