eitaa logo
دوستان امام زمان(عج)
427 دنبال‌کننده
5هزار عکس
3هزار ویدیو
41 فایل
اۍڪــاش‌ڪـه‌انتخاب‌مان‌مهدی‌بود هرپرسش و هرجواب‌مان مهدۍ بود شادمانترین مردم ،بهترین چیزها ندارند،بلکه بهترین برداشت از زندگی دارند. هر هفته با موضوعی اخلاقی ارتباط با مدیر @Y_a_r_a_h_m_a_n لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/3961127018C539fa8bf02
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق -علیه السلام - فرمود: در شهر مدینه مردی پست و فرومایه بود كه كار او فقط هرزه‏گویی و خنداندن مردم بود. یك روز گفت كه این مرد (یعنی علی بن الحسین) مرا عاجز كرده است زیرا تا كنون نتوانسته‏ام او را بخندانم. (منتظر فرصتی بود) تا اینكه روزی امام سجاد علیه السلام به همراه دو تن از خدمتگزاران خود می‏گذشت. او نیز (فرصتی به دست آورد) و عبای آن حضرت را از دوش مباركش كشید و رفت. امام هیچ گونه اعتنایی به او نكرد. كسانی كه آنجا بودند رفتند و ردای امام سجاد علیه السلام را از او گرفته و بر دوش مبارك آن بزرگوار انداختند. امام علیه السلام پرسید: این شخص كه بود؟ گفتند: او مرد هرزه‏گو و خوشمزه‏ای است كه مردم مدینه را می‏خنداند. فرمود: به او بگویید خدا را روزی است كه در آن روز یاوه‏سرایان زیانكار خواهند شد.
🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا (ع) (تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله) 🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل می‌کند: 🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت می‌کردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کم‌کم عقب افتادم بطوری‌که اثری از قافله دیده نمی‌شد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان به‌خاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمی‌توانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم. در این‌جا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل این‌که در خانه‌ام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب می‌نمودم و عرایضی را عرض می‌کردم و می‌گفتم: 🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتاده‌ام و دست حیوانم شل شده است. ▫️ و امثال این مطالب را ذکر می‌کردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه می‌آید. گفتم: 🔹 لابد این شخص از زوّار است. ▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب‌ افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم. مرا به اسم نام برد و گفت: 🔸 ای شیخ حسین، طوری نشسته‌ای مثل این‌که در خانه خودت نشسته باشی آیا نمی‌دانی این‌جا چه جایی است؟ ▫️ گفتم: 🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است. ▫️ گفت: 🔸 برخیز بارت را روی حیوانت می‌گذاریم و می‌رویم شاید خداوند ما را به قافله برساند. ▫️ گفتم: 🔹 آیا نمی‌بینی که دستش چه شده و نمی‌تواند راه برود؟ ▫️ اصرار کرد. گفتم: 🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه ▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را می‌راندم و ایشان نیز کم‌کم راه می‌رفت. در بین راه گفت: 🔸 ای شیخ حسین، بار من سبک‌تر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم می‌گذارم و بار خودم را روی حیوان تو. ▫️ گفتم: 🔹 میل خودتان. ▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت می‌رفتیم. گفت: 🔸 ای شیخ حسین، نمی‌خواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربه‌سر شود؟ ▫️ گفتم: 🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان می‌کنی من نمی‌فهمم که مرا مسخره می‌کنی! حیوان شما ده برابر حیوان من می‌ارزد؛ با این‌که من در این صحرا در معرض هلاکتم و چاره‌ای ندارم جز این‌که مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم. معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست. ▫️ گفت: 🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه می‌برم. تو چه کار داری، من می‌خواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم. ▫️ هرچه می‌گفتم: 🔹 ای برادر مرا مسخره نکن، ▫️اصرار می‌کرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت: 🔸 پس سوار شو. ▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی می‌پرد. آن مرد گفت: 🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق می‌شوم. ▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیده‌ام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آن‌که از آن مرد غافل شدم. همین‌که به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم. فرمود: 🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟ ▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه می‌بردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل می‌فرمودند. عرض کردم: 🔹 شیخنا قضیّه من این بود ▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود: 🔸 آن مرد کجا است؟ ▫️ عرض کردم: 🔹 خودش را به ما می‌رساند؛ ولی هنوز نرسیده است. ▫️ فرمودند: 🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان می‌کنی که این‌طور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام می‌دهد؟ ▫️ بعد شیخ به‌خاطر این جریان قصیده‌ای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود. ♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند: ▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نموده‌ام. و گفت: ▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آن‌جا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳ 🏷
منتظر واقعی تلاش می‌کنه روز به روز بهتر بشه 😉 به عشق حضرت مهدی (عج) صلوات
❣خدایـا؛ من صدایت می‌زنم چرا که جز خودت هیچکس را راه‌گشای زندگی‌ام نمیدانم. ❣من "تو" را دارم و دلی که یقین دارد به بودنت، یقینی که آرامم می‌کند یقین دارم خـدایم مرا رهـا نخواهد کرد...
4_6005809501943370532.mp3
6.7M
تو جان جهانی فدای تو شوم تو بهتر ز جهانی فدای تو شوم 🍃ألـلَّـھُـمَــ عجِّلْ لِوَلـیِـڪْ ألفَـرَج🍃 @jomalat_talaei_olama_shohada
هدایت شده از محبین امام زمان (عج)
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢سعی کنید دائم به یاد امام‌زمان‌(عجل الله) باشید... 🎥حجت الاسلام عالی @mohebin_imam_zaman
سلام امام زمانم! آقاجان اصلا ما هیچ! به اضطرار و پریشانی کودکان غزه الامان و ادرکنا!😭 به یتیمان بی پناه و آواره غزه قسم! به پیکر پاره پاره و غرق به خون کودکان بی گناه غزه قسم! به اشک و ناله های جان سوز مادران و پدران حیران و سرگردان غزه قسم! ظهور کن!😭
.. وَ لِلّهِ الْعِزَّه وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنینَ... عزّت و سرفرازی تنها از آن خدا و پیامبر و مؤمنان است... و به همین جهت در سوره حجرات آیه «لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ...» فرمود هر كس مؤمنان را مسخره كند یا با القاب زشت از آنها یاد كند در زمره ستمكاران محسوب می‏شود.
پیامبر اكرم -صلّی اللّه علیه و آله- فرمود: در روز قیامت كسانی را كه در دنیا مردم را مسخره می‏كردند، می‏آورند و دری از بهشت به روی آنان می‏گشایند و به آنها می‏گویند بیایید بیایید. آنها با آن همه سختی و ناراحتی به پیش می‏آیند و همین كه نزدیك در می‏رسند در به روی آنها بسته می‏شود. سپس در دیگری به روی آنها باز می‏شود و گفته می‏شود شتاب كنید شتاب كنید. این بار نیز آنها با ناراحتی حركت می‏كنند و همین كه نزدیك این در می‏روند آن نیز بسته می‏شود و همین طور این كار تكرار می‏شود تا جایی كه نا امید می‏شوند و سر انجام دیگر به سوی هیچ دری نمی‏روند. در اینجا مؤمنان كه ساكنان بهشت‏اند به آنها نظاره می‏كنند به آنان می‏خندند.
نتیجه بحث: با توجه به مطالبی كه بیان شد، افراد متعهّد و مؤمن باید از این رفتار زشت و ناپسند از دو جهت دوری جویند: - یكی آنكه هرزگی و مسخرگی بالطبع زشت است. - دوم آنكه موجب گناه كبیره دیگر - یعنی غیبت- نیز می‏شود. پروردگارا ما را از لغزش ها محفوظ بدار.
‌سعدی نقل می کند : پیر مردی قد خمیده در حال عبور بود ،جوانی بی ادب به تمسخر به او گفت: این کمان را چند خریدی؟ پیر مرد گفت: گذر زمان به تو هم رایگان خواهد داد، صبر داشته باش.