✨﷽✨
🌼داستان کوتاه پند آموز
✍زماني در بچگي باغ انار بزرگی داشتيم، اواخر شهريور بود، همه فاميل اونجا جمع بودن .اون روز تعداد زيادي از كارگران بومي در باغ ما جمع شده بودن براي برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول بازي كردن و خوش گذروندن بوديم! بزرگترين تفريح ما در اين باغ، بازي گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زياد انار و ديگر ميوه ها و بوته اي انگوري كه در اين باغ وجود داشت، بعضی وقتا ميتونستي، ساعت ها قائم شی، بدون اينكه كسی بتونه پيدات كنه!
بعد از نهار كه تصميم به بازي گرفتيم، من زير يكی از اين درختان قايم شده بودم كه ديدم يكی از كارگراي جوونتر، در حالی كه كيسه سنگينی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی كه مطمئن شد كه كسی اونجا نيست، شروع به كندن چاله اي كرد و بعد هم كيسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره اين چاله رو با خاك پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خيلی اسفناك بود و با همين چند تا انار دزدي، هم دلشون خوش بود!با خودم گفتم، انارهاي مارو ميدزي! صبر كن بلايي سرت بيارم كه ديگه از اين غلطا نكنی، بدون اينكه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازي كردن ادامه دادم، به هيچ كس هم چيزي در اين مورد نگفتم!
غروب كه همه كار گرها جمع شده بودن و ميخواستن مزدشنو از بابا بگيرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسيد به كارگري كه انارها رو زير خاك قايم كرده بود، پدر در حال دادن پول به اين شخص بود كه من با غرور زياد با صداي بلند گفتم: بابا من ديدم كه علي اصغر، انارها رو دزديد و زير خاك قايم كرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، اين كارگر دزده و شما نبايد بهش پول بدين!پدر خدا بيامرز ما، هيچوقت در عمرش دستشو رو كسی بلند نكرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من كرد، همه منتظر عكس العمل پدر بودن، بابا اومد پيشم و بدون اينكه حرفی بزنه، یه سيلی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آبغ بكش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انارها رو اونجا چال كنه، واسه زمستون!
💭 بعدشم رفت پيش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه كرد، پولشو بهش داد، 20 تومان هم روش، گفت اينم بخاطر زحمت اضافت! من گريه كنان رفتم تو اطاق، ديگم بيرون نيومدم!كارگرا كه رفتن، بابا اومد پيشم، صورت منو بوسيد، گفت ميخواستم ازت عذر خواهی كنم! اما اين، تو زندگيت هيچوقت يادت نره كه هيچوقت با آبروي كسی بازي نكنی... علی اصغر كار بسيار ناشايستي كرده اما بردن آبروي انسانی جلو فاميل و در و همسايه، از كار اونم زشت تره! شب علی اصغر اومد سرشو انداخته پايين بود و واستاده بود پشت در، كيسه اي دستش بود گفت اينو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره! كيسه رو که بابام بازش كرد، ديديم كيسه اي كه چال كرده بود توشه، به اضافه همه پولايي كه بابا بهش داده بود...
✍امام علی (علیه السلام) :
به مالک اشتر فرمود: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی.
✍استاد فاطمی نیا :
از صبح که پا میشی, فلان کس چی گفت, فلان کس چی کرد.., فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن.
امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند: اگر هرچه را که می شنوی بگویی , دروغگو هستی!
┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅
خودسازی:
💠 #خیرخواهی
🔹 رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد او را در امر دین و احکام و دستوراتش دانا و فهمیده می نماید.
⚜️ إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيرا فَقَّهَهُ في الدِّينِ ، و ألهَمَهُ رُشْدَهُ
📚 امالی مفید/ص174
✍🏼 عدم آگاهی از دستورات دین، باعث می شود به دام فریبکارانی بیفتیم که ادعای ارتباط خالصانه با خدا و اهل بیت دارند. ظهور فرقه های گوناگون و گمراهی بعضی از مردم، تاییدی بر این مطلب است.
یک جرعه معرفت:
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 خدا به ما توفیق آگاهی دهد که اگر در ابتلا و آزمایش قرار گرفتیم، بد را خوب و خوب را بد نبینیم...
ما نادانیم، خدا کند بفهمیم که نادانیم تا به فکر اصلاح و درمان خود برآییم!
🔴 عملی مورد رضایت امام زمان(عج)
🔵 حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🌕 آقایی میگفت: محضر امام زمان علیه السلام مشرّف شدم، ولی نمیدانستم اصلاً محضر چه کسی هستم! کمی صحبت کردیم و با هم حرف زدیم. بعد از اینکه دیدارمان تمام شد، یکدفعه به خود آمدم که ای وای کجا بودم؟! محضر چه کسی بودم؟! این آقا چه کسی بودند؟! اما دیدم دیگر گذشته است.
🔹 این آقا میگفت که من ضمن صحبتهایم به ایشان عرض کردم: خیلی میل دارم یک کاری انجام دهم؛ یک عملی را انجام دهم که بدانم مورد توجه حضرت عجلاللهتعالیفرجهالشریف است و بدانم اگر من آن کار را انجام دهم، مورد توجه حضرت میشوم. کار خوبی باشد و مورد پسند حضرت باشد. مدام اینها را تکرار کردم.
🔹 حضرت فرمود: یکی از آن کارهایی که خیلی مورد توجه واقع میشود، این است که به محض اینکه صدای اذان بلند شد، دعای «اللَّهُمَّ کُن لِوَلِیَّكَ...» را بخوانی!
🔴 آیت الله سید علی قاضی (ره):
🔹 ایشان (امام خمینی ) کسی است که علیه ظلم قیامی خواهد کرد که احدی نکرده و غالب خواهد شد و تصویرش بر سکه ها زده میشود و بعد از او و بعد از نائب او ، امام عصر (عج ) قیام خواهد کرد.
🔵 سید جوانی ( امام خمینی ) وارد جلسه درس آیت الله قاضی ره (که استاد آیت الله بهجت و صاحب کراماتی عظیم و عجیب هستند) شد.
ناگهان آیت الله قاضی ره درس را متوقف کردند و برخواستند و در میان بهت شاگردان آن جوان را با احترام به بالای مجلس دعوت کردند.
موضوع درس آیت الله تغییر کرد و شروع کردند به صحبت از قیام علیه ظلم! بهت شاگردان بیشتر شد!
جلسه که تمام شد آن سید جوان رفت و حضرت آیت الله قاضی ره تا دم در بدرقه اش کرد!
شاگردان دیگر تاب نیاوردند و سوال کردند که حضرت آیت الله این جوان که بود که اینچنین احترامش کردید؟
🌕 فرمودند ایشان ( امام خمینی ) کسی است که علیه ظلم قیامی خواهد کرد که احدی نکرده و غالب خواهد شد و تصویرش بر سکه ها زده میشود و بعد از او و بعد از نائب او ، امام عصر (عج ) قیام خواهد کرد.
✍ راوی: آیت الله ناصری
🔴 اثر درخواست هدایت از امام زمان
🔵 آیت الله جاودان :
🌕 اگر فردی از امام در زمان امامتش طلب هدایت کند، بر امام #واجب است که وی را هدایت نماید. اکنون ما در زمان امامت حجت بن الحسن قرار داریم و اگر از ایشان بخواهیم که راه را نشان دهد و ما را هدایت نماید، حتما این کار را خواهند کرد.
برکت و روزی:
💠 #روزی_حلال
🔸 رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
عبادت ده جزء دارد که نُه جزء آن، طلب روزى حلال است.
⚜️ اَلْعِبادَةُ عَشْرَةُ اَجْزاءٍ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فى طَلَبِ الْحَلالِ
📚 بحارالأنوار/ج103/ص9
✍🏼 کم کاری نکردن، کم فروشی نکردن، گفتن عیوب جنس هنگام معامله و پرداخت حق خدا و رسول از جمله کارهایی است که باعث جلب روزی حلال می شود.
صبح که از خواب بیدار میشی مؤدب بایست
و صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن
و بگو آقا جان دستم به دامنت خودت یاریم کن...
السلام علیک یا صاحب الزمان
شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگه اینطور شد، شیطان دیگه تو زندگی تو جایگاهی نداره، دیگه نمیتونی گناه کنی، دیگه تمام وقت #بیمه_امام_زمانی...
(توصیه های آیت الله بهجت به منتظران واقعی )
برکت و روزی:
💠 #بسم_الله
🔹 از امام حسن عسکری علیه السلام درباره "بسم الله الرحمن الرحیم" پرسیدند.
حضرت فرمود: بسم الله یعنی هنگامی که به او پناه برده می شود، او کمک دهنده است و هنگامی که صدا زده شود، اجابت کننده است.
رحمان کسی است که روزی بر ما می گستراند.
رحیم کسی است که در دین، دنیا و آخرت به ما مهربانی می کند.
📚 منهاج البراعه/ج1/ص253
خودسازی:
💠 #اهل_یقین
🔸 رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
علامت اهل یقین:
🔰 یقین به داشتن خدا و یکتایی او و تلاش برای جلب محبتش؛
🔰 یقین به مرگ و آماده شدن برای آن؛
🔰 یقین به زنده شدن پس از مرگ و ترس از رسوایی؛
🔰 یقین به بهشت و شوق برای دیدار آن؛
🔰 یقین به آتش جهنم و تلاش برای نجات ازآن؛
🔰 یقین به حساب و کتاب و محاسبه نمودن اعمال خویش پیش از رسیدن مرگ.
📚کلام نور/ج1/ص249
یک جرعه معرفت:
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 ای کاش می فهمیدیم که چاره کار ما در یک چیز منحصر است و آن، این است که:
#تکلیف_الهی را تشخیص بدهیم و بدانیم که چه کار باید بکنیم و چه کار را نباید انجام بدهیم.
هدایت شده از صاحب الزمانی ها 🇵🇸
✅نماز را بعنوان پشتوانه به فرزندانتان معرفی کنید!
✍قرآن می فرماید:در مشکلات و سختی ها از صبر و نماز کمک بگیرید ( سوره بقره )
💥سیره پیامبر این بود که وقتی مشکلی درخانه پیش می آمد خانواده اش را صدا می زد و می فرمود : خانواده من نماز بخوانید نماز بخوانید
📚 بحارالانوار ج 90 ص149
#حدیث
الهم صل علی محمد وآل محمد:
❤️❤️❤️
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى كَأَنِّی لا ذَنْبَ لِی ...
سپاس خدایی را که آنقدر بر من صبر میکند که گویی گناهی ندارم ...
الهم صل علی محمد وآل محمد:
🎦 #امام_امت خطاب به مردم:
انتظار نداشته باشید بلافاصله همهچیز درست شود! باید صبر کنید..
بیصبری را به مرز همکاری با دشمن نرسانید
صبر یعنی...
قابل توجه دوستانی که با بیصبری میگن: ایندولت هم فرقی با اوندولت نکرده!!!!
#در_دنیای_خودتون_ازاده_باشید
#کمی_تامل..
الهم صل علی محمد وآل محمد:
یا مهدی !
می دانیم که زمان ظهور شکوهمند شما فقط و فقط در دستان خداوند است و این آزمایش بزرگ الهی برای صبر و تحمل شما در برابر این همه مصایبی که در دوران غیبت می کشید ، برای شما بسیار دردناک و جان کاه است که به وصف در نمی آید.
اما ما از صمیم قلب شب و روز برای گشایش امر ظهورتان دعا می کنیم . شما نیز دعا کنید که خداوند یک ذره از خلوص شما را به ما عطا کند تا از دعاهامان برای تعجیل در فرج شما یکی کارگر شود.
#امام_زمان
الهم صل علی محمد وآل محمد:
⚜ ذکر صالحین ⚜
🔴شاکر و صابر
🔸حضرت ایوب را نماد صبر میدانیم.
اما ایشان یکجا از شیطان به خدا شکایت میکند: به یاد آر بنده ما ایوب را آنزمان که پروردگار خود را ندا داد که شیطان مرا دچار عذاب وگرفتاری نموده
📚سوره مبارکه صاد آیه ۴۱
ایوب نبی از چه چیزی خسته شد و زبان به شکایت گشود؟ امام صادق(ع) پاسخ این سوال را در روایتی داده اند:شیطان به خدا گفت، چون به ایوب نعمتهای زیادی عطا کرده ای او شاکر است. خداوند برای اینکه به همه عبودیت و اخلاص ایوب را ثابت کند؛ نعمتها را از او یکی یکی گرفت تا دچار به ابتلا و بیماری شود. تا آن زمان ایوب نبی شاکر بود اما پس از آن به مقام صبر میرسد.
نکته جالب اینجاست که ایوب نبی از یک حرف آزرده خاطر شد، وقتی در بیماری سخت بود، علمای بنی اسرائیل نزد او آمدند و گفتند: ای ایوب چه گناهی کرده ای که خداوند تو را اینگونه عذاب کرده است؟ این زخم زبان علمای بنی اسرائیل باعث شد ایوب نبی رنجیده شود. او در اوج نعمت، شاکر بود و امتحان شد...و در اوج سختی و از دست دادن نعمت صابر بود و امتحان شد...خدا در هر حال بندگانش را امتحان میکند
📚علل الشرایع ج ۱
📚#یڪ_داستان_یڪ_پند
در شهر خوی زن ثروتمند و تیزفکری به نام شوڪت در زمان ڪریم خان زند زندگی می ڪرد. انگشتر الماس ، بسیار گران قیمتی ارث پدر داشت، ڪه نیاز به فروش آن پیدا کرد. در شهر جار زدند ولی ڪسی را سرمایه خرید آن نبود. بعد از مدتی داستان به گوش خدادادخان حاڪم و نماینده ڪریم خان در تبریز رسید. آن زن را خدادادخان احضار کرد و الماس را دید و گفت: من قیمت این الماس نمی دانم ، چون حلال حرام برای من مهم است، رخصت بفرما، الماس نزد من بماند ، فردا قیمت کنم و مبلغ آن نقد به تو بپردازم. شوڪت خوشحال شد و از دربار برگشت.
خدادادخان، ڪه مرد شیاد و روباهی بود، شبانه دستور داد ، نگین انگشتر الماس را با شیشه بدلی، ماهرانه تراشیده و جای ڪرده و عوض نمودند. شوڪت چون صبح به دربار استاندار رسید، خدادادخان ، انگشتر را داد و گفت: بیا خواهر انگشتر الماس خود را بردار به دیگری بفروش مرا ڪار نمی آید. شوڪت، وقتی انگشتر الماس خود را دید، فهمید ڪه نگین آن عوض شده است. چون می دانست ڪه از والی نمی تواند حق خود بستاند، سڪوت ڪرد. به شیراز نزد، ڪریم خان آمده و داستان و شڪایت خود تسلیم کرد. ڪریم خان گفت: ای شوڪت خواهرم، مدتی در شیراز بمان مهمان من هستی، خداداد خان، آن انگشتر الماس را نزد من به عنوان مالیات آذربایجان خواهد فرستاد، من مال تو را مسترد می کنم.
بعد از مدتی چنین شد، ڪریم خان وقتی انگشتر ، نگین الماس را دید، نگین شیشه را از شوڪت گرفته و در آن جای ڪرد و نگین الماس را در دوباره جای خود قرار داد، انگشتر الماس را به شوڪت برگرداند و دستور داد ، انگشتر نگین شیشه ای را ، به خدادادخان برگردانند و بگویند، ڪریم خان مالیات نقد می خواهد نه جواهر.
شوڪت از این عدالت ڪریم خان بسیار خرسند شد و انگشتر نگین الماس را خواست پیش ڪش کند، ولی ڪریم خان قبول نڪرد و شوڪت را با صله و خلعت های زیادی به همراه چند سواره، به شهر خوی فرستاد. دست بالای دست بسیار است ، گاهی باید صبر داشت و در برابر ظلمے سڪوت ڪرد و شڪایت به مقام بالاتر برد، و چه بالاتری جز خدا برای شڪایت برتر است؟
📚نقل از ڪتاب جوامع الحڪایات و والمواعظ الحسنات
الهم صل علی محمد وآل محمد:
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
#طنز
پدری توی بیمارستان نفسهای آخرشو میکشید و سه تا پسرهاش بالای سرش بودند
رو کرد به پسر اولی و گفت : رستوران ها مال تو
رو کرد به پسر دومی و گفت : 4 تا هتل هم مال تو
به پسر آخری هم گفت : عزیزم سوپر مارکت ها هم مال تو. و از دنیا رفت
سه تا پسر شروع کردن به گریه و زاری
دکتر که شاهد ماجرا بود گفت :
صبر داشته باشید فردا پس فردا سرتون به املاکتون گرم میشه و داغتون یادتون میره ،ولی هیچوقت پدرتون رو فراموش نکنین و براش فاتحه و خیرات کنین .
سه تا پسر گفتن : کدوم ملک ؟ کدوم هتل ؟ آقای دکتر پدرمون با نیسان آب معدنی میفروخت کاراشو تقسیم کرد
✨﷽✨
🌼دیدار دانشجوی مشروبخوار با آیت الله بهجت(ره)
✍وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…در حالی که بقیه رو تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم:"میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره؟ تو که میدونی چقدر گند زدی…!”
خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن…
دم در سرم رو پایین انداخته بودم، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید حمید! حاج آقا باشماست." دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…درگوشم گفتن:
🔺- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی
#برای_دیگران_ارسال_کنید
🌺 نشر پیام صدقه جاریه است 🌺
#اللہمعجللولیڪالفرج❤
┈┉┅━❀✨❀━┅┉┈
هدایت شده از 📌نبرد آخر(حوادث آخرالزّمان )
#استغفار
🔶رسول اکرم صلیاللهعلیهواله :
هر کس زیاد استغفار کند، خداوند گِرِه غمهای او را بگشاید و از هر تنگنایی بیرونش بَرَد و از آنجا که گمانش را هم نمی برد، روزیش رساند.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
@YekJoreMarefat
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
15(1).mp3
8.08M
#سبک_زندگی_شاد ۱۵
آدمای صبور، عموماً شادترند!
چــرا؟
🔮صبر، یه کیمیاست برای افزایشِ وسعت و ظرفیتِ روح!
هر چی روح بزرگتر میشه؛
سطح غمهاش کمتر، و شادی هاش بیشتر میشه.
@Ostad_Shojae
💕 داستان کوتاه
#بسیار_آموزنده
بخوانیم، در حوزه عمل خود بکار بندیم و انتشار دهیم.
"علت موفقیت"
خاطره ای از "صمدعلی سالکی زاده" سفیر سابق ایران در فرانسه.
پاییز سال 1373 در هفته اول ورود به "پاریس" در "فروشگاه زنجیره ای" Auchane (شبیه فروشگاه های شهروند خودمان) در مرکز خرید بزرگ و معروف چهار فصل ( quatre tepmps Les) در محله لادفانس پاریس، پس از خرید رفتم سر صندوق.
بیش از 40 "صندوق" داشت و بیشترشان "شلوغ" بودند، لذا صندوقی را که "خلوت تر" بود انتخاب کردم و در صف ایستادم.
همان طور که در صف بودم و اطراف را ورانداز میکردم احساس کردم اطرافیان به طور "نامتعارفی" به من نگاه می کنند.
از آنجا که همواره آدم مرتبی بودم "متعجب شدم" و برای احتیاط سروپای خودم را ورانداز کردم و خوشبختانه عیب و ایراد محسوسی پیدا نکردم!
در این مدت چند نفری هم پشت سر من به صف اضافه شده بودند ولی کمی "کلافه" به نظر می رسیدند.
چند دقیقه که گذشت "خانم جوانی" از آخر صف آمد و بدون اینکه خم به ابرو بیاورد راست و مستقیم جلوتر از من خودش را در "صف" جا زد!
اول خواستم با تذکر کوچکی او را "متوجه اشتباهش" بکنم، ولی به رسم اینکه خانم ها مقدم هستند، "خویشتنداری کردم" و البته از این گذشت و ایثار، کلی هم به خود بالیدم!
همان طور که به صندوق نزدیکتر می شدم، توجهم به "نوشته ها و تابلوهایی" که بالای سر صندوقدار نصب بود، جلب شد.
نوشته ها شامل اطلاع رسانی های مختلفی بودند، از تبلیغ برخی کالاها تا تخفیف برخی دیگر و...
تا اینکه جمله روی یکی از تابلوها توجهم را جلب و مرا برای لحظاتی "میخکوب" کرد.
روی آن تابلو نوشته بود:
"در این صندوق اولویت با کهنسالان و خانمهای باردار است."
من که تازه متوجه "علت" نگاههای تعجب آمیز اطرافیان شده بودم؛ بلافاصله به خودم آمدم و با عبارت ببخشیدی توام با یک لبخند از آن صف بیرون زدم و دنبال "صندوق دیگری" گشتم.
همان نزدیکی ها دو سه تا صندوق دیگر دیدم که از بقیه خلوت تر بودند.
تا خواستم خودم را به آنها برسانم دوباره شک کرده و از "اشتباه قبلی" درس گرفتم و اول رفتم تابلوهای بالای صندوق را خواندم و دیدم نوشته است: "صندوق سریع، ویژه مشتریانی که کمتر از 10 قلم خرید کرده اند! "
من که خریدم بیشتر از اینها بود لاجرم یکی از صندوقهای معمولی را انتخاب و با "رضایت کامل،" در صف آن ایستادم.
همان طور که در صف بودم احساس کردم صف های صندوقهای سمت راست و چپ انگار سریع تر از صف صندوق ما حرکت می کند. فکر کردم شاید صندوقی که من در صف آن ایستاده ام "خراب شده" است و باید صبر کرد تا سرصندوقدار ناظر (سوپروایزر) بیاید و مشکل را حل کند. اما دیدم صندوق دارد کار می کند و مشکلی نیست...
وقتی بالاخره نوبت من شد و رسیدم جلو دیدم به گردن صندوقدار جوان یک نوشته آویزان است که روی آن نوشته است:
"صندوقدار تازه کار و مبتدی( کارآموز)، از صبر و حوصله مشتریان عزیز ممنونیم."
"" این سه نکته متوالی، مرا یاد "اصل کرامت انسانی" انداخت و به "درایت مدیر فروشگاه" احسنت گفتم...
"رفاه حال همه مشتریان" را در نظر گرفته و آنجا که نقصانی در "ارائه خدمات" وجود داشت، قبل از اینکه کسی "علت کندی" کار صندوق را بپرسد او پیشاپیش خود را "مسئول" دانسته و به عنوان "وظیفه پاسخگویی،" علت آن را توضیح داده است.
در این صورت، مشتریانی که "بیش از حد معمول" وقت شان در صف صندوق تلف می شد، نه با "عصبانیت و فشار روحی روانی" و اعتراض، بلکه با "رضایت و قدرشناسی" صندوق را ترک می کردند و آن صندوقدار تازه کار نیز بدون هیچ اضطراب و فشار و یا احساس خجالت به آرامی کارش را انجام می داد...
از همه "مهم تر" اینکه:
* عامه مردم از طریق "فرهنگ سازی،" تحمل و مدارا و صبر و حوصله را می آموختند و به آن عادت می کردند.*