1_4055600893.mp3
23.52M
مجموعه صوتی #لاالهالاالله ۱٠
#استاد_شجاعی
#استاد_عالی
هر چیزی
هر عملی
هر نیتی و ...
روز قیامت وزن دارد و در ترازوی آنجا وزن میشود ؛ جز #لاالهالاالله
• این جمله یعنی چه؟
• مگر لااله الا الله هم "وزن کردنی" است؟
12.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 قبل از شروع ماه محرم، این کلیپ رو ببینید، تا بتونید محرم رو واقعی و خوب درک کنید😭
📹 "دیدنِ این فیلم رو از دست ندین"
------------------------------------------------------
------------------------------------------------------
🏴اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ🏴
🔴 محاسبه
✍ مرحوم حاج شیخ عباس قمی، در کتاب «منازل الآخرة » نقل فرموده است که:
شخصی به نام «ابن صمد، بیشتر اوقات شب و روز، اعمال خود را محاسبه میکرد، روزی به فکر محاسبه اعمال عمر خودافتاد، حساب کرد دید که شصت سال از عمرش گذشته است، پس روزهای این شصت سال را حساب کرد، دید که بیست و یک هزار وپانصد روز میشود، گفت:
«وای برمن! اگر روزی یک گناه، بیشتر نکرده باشم، وقتی خدا را ملاقات میکنم، بیست ویک هزار و پانصد گناه انجام داده ام»
این را بگفت و بیهوش افتاد...
روایت شده که: روزگاری حضرت رسول«صلی الله علیه و آله وسلم»در زمین بی گیاهی فرود آمد، به اصحاب خود فرمود: بروید هیزم بیاورید.
عرض کردند: ما، در زمین بی گیاهیم، و هیزم در آن یافت نمی شود.
فرمود: هر کس هر چقدر امکان دارد، بیاورد.
پس اصحاب هیزم آوردند و در مقابل آن حضرت روی هم ریختند، چون هیزمها جمع شد مانند کوهی به نظر میرسید، حضرت فرمود:
«گناهان شما نیز همین طور جمع میشوند. »
معلوم شد که مقصود آن حضرت، از امر به آوردن هیزم، این بود که اصحاب بدانند: همین طور که در آن بیابان خالی، هیزمی به نظر نمی آمد، اما وقتی که جستجو کردند و روی هم ریختند، مقدارکثیری هیزم جمع شد و مانند تلی گردید. بهمین نحو، گناهان ما به نظر نمی آید، اما اگر جستجو و حساب شود، گناهان بسیاری جمع میشود. چنانچه «ابن صمد» برای هر روز عمر خود، یک گناه فرض کرد، بیست و یک هزار و پانصد گناه شد.
📚 کتاب داستانهای شهید دستغیب (معاد و قیامت)
✍حکایات و حکمتها
💫امیرالمؤمنین در بازار بصره
🍃امیرالمؤمنین علیهالسلام وارد بازار بصره شد و دید مردم مشغول خرید و فروشند، پس به شدّت گریست،
سپس گفت: ای بندگان دنیا و عملههای دنیاپرستان، روز خود را که به خرید و فروش تمام میکنید و شب را در رختخواب به صبح میرسانید و در خلال این امور از آخرت غافل هستید، پس چه وقت برای آخرت زاد و توشه برمیدارید و کی به فکر معاد میافتید؟!
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامى نوشته استاد حسین انصاریان
📘حکایات و حکمتها
⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند*
👇👇👇
⭕ *هنوز جای تاوَل ها روی مچ دستم باقیست*❗
🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب #سه_دقیقه_درقیامت
✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است)
📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته .
بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نمي شناختند و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم.
✍️ *اصل داستان*
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم .
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود.
اين خانم يكي از كتاب ها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم .
خيلي تشكر كرد و پياده شد .
✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم .
✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود .
✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد .
گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الآن هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نمي كردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شدهام .
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم .
❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيبايي ها را نديدم!
✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ ..
برکت
وجود امام زمان(عج)
یکی از عوامل رزق و روزی تمام موجودات، وجود مقدس حضرت ولی عصر امام زمان(عج) است. در دعای عدیله می خوانیم: بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری؛ به برکت وجود او مردم روزی دریافت می کنند و در سایه وجود او آسمان و زمین برقرار است.
یاد آن حضرت و دعا برای سلامتی و فرج ایشان نوعی قدرشناسی نسبت به ایشان است.
✨﷽✨
✅عزرائیل چگونه جان میگیرد؟
✍مردی وحشت زده سمت حضرت سلیمان(ع) رفت. حضرت سليمان ديد از شدّت ترس رويش زرد و لبانش كبود گشته، سؤال كرد: ای مرد مؤمن! چرا چنين شدی؟ سبب ترس تو چيست؟ مرد گفت: عزرائيل بر من از روی كينه و غضب نظری كرده و مرا چنانكه می بينی دچار دهشت ساخته است. حضرت سليمان فرمود: حالا بگو حاجتت چيست؟ عرض كرد: يا نبیّ الله! باد در فرمان شماست؛ به او امر فرمائيد مرا از اينجا به هندوستان ببرد، شايد در آنجا از چنگ عزرائيل رهائی يابم! حضرت سليمان به باد امر فرمود تا او را شتابان بسمت كشور هندوستان ببرد.
روز ديگر كه حضرت سليمان در مجلس ملاقات نشست و عزرائيل برای ديدار آمده بود گفت: ای عزرائيل برای چه سببی در بندۀ مؤمن از روی كينه و غضب نظر كردی تا آن مرد مسكين، وحشت زده دست از خانه و لانۀ خود كشيده و به ديار غربت فراری شد؟ عزرائيل عرض كرد: من از روی غضب به او نگاه نكردم؛ او چنين گمان بدی دربارۀ من برد. داستان از اين قرار است كه حضرت ربّ ذوالجلال به من امر فرمود تا در فلان ساعت جان او را در هندوستان قبض كنم. قريب به آن ساعت او را اينجا يافتم، و در يك دنيا از تعجّب و شگفت فرو رفتم و حيران و سرگردان شدم؛ او از اين حالت حيرت من ترسيد و چنين فهميد كه من بر او نظر سوئی دارم در حاليكه چنين نبود، اضطراب از ناحيۀ خود من بود. باری با خود می گفتم اگر او صدپر داشته باشد در اين زمان كوتاه نمی تواند به هندوستان برود، من چگونه اين مأموريّت خدا را انجام دهم؟
💥ليكن با خود گفتم من بسراغ مأموريّت خود می روم، بر عهدۀ من چيز دگری نيست. به امر حقّ به هندوستان رفتم ناگهان آن مرد را در آنجا يافتم و جانش را قبض كردم.
📚معاد شناسی، جلد اول، علامه طهرانی.
.دفتر اوّل «مثنوي» طبع ميرخاني، ص 26
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#قصه_و_عبرت
جوانی که #خدا_رابه_مبارزه_طلبید
ومانند الاغ مرد
💥در دهه ی پنجاه میلادی در یکی از دانشکده های کشور های عربی دانشجویی ساعتش را در دست گرفت، به آن نگاه می کرد و فریاد می کشید: اگر خدایی وجود دارد یک ساعت بعد جان مرا بگیرد.
صحنه عجیبی بود، گروهی از دانشجویان و اساتید شاهد آن بودند. دقیقه ها به سرعت گذشت. وقتی دقیقه ها به پایان رسید با غرور و مبارزه طلبی برخواست و به همشاگردی هایش گفت: ببینید، اگر خدا وجود داشت جان مرا می گرفت!
دانشجویان رفتند. شیطان بعضی از آن ها را وسوسه کرد، بعضی از آنها گفتند خداوند به خاطر حکمتی به او مهلت داده است و بعضی سرشان را تکان دادند و او را مسخره کردند.
این جوان با خوشحالی نزد خانواده اش رفت «با غرور» گویا با دلیل عقلی که پیش از این کسی آن را به کار نبرده ثابت کرده است که خدا وجود ندارد و انسان بیهوده خلق شده است و پروردگاری وجود ندارد و معاد و حسابی هم در میان نیست!
وارد خانه شد. مادرش سفره ی غذا پهن کرد. پدرش در جایش کنار سفره نشسته بود و منتظر بود تا همراه اعضای خانواده خوردن را شروع کند. پسر به سرعت رفت تا دستش را بشوید. صورت و دستانش را شست سپس آن ها را خشک کرد. در همین زمان بر زمین افتاد و هیچ حرکتی نکرد.
بله افتاد و مرد. پزشک در گزارشش قید کرد که مرگش به خاطر آبی بود که داخل گوشش رفته بود.
دکتر عبدالرزاق نوفل رحمه الله در این باره می گوید: خداوند نپذیرفت مگر اینکه مانند الاغی بمیرد!
در مورد الاغ و اسب به لحاظ علمی معروف است که اگر آب وارد گوش یکی از آنها شود در جا می میرد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
✳ حب به مال و مقام تمام دین انسان را نابود میکند
✍آیت الله مجتبی تهرانی: در روایات داریم حب به مال و حب به مقام اگر در کسی نفوذ کنند، همهی دین او را هلاک خواهند کرد؛ زودتر از اینکه دو گرگ، یک گلهی بیصاحب را بدرند!
تعبیر روایت خیلی زیباست؛ چون گرگ اینگونه است که وقتی وارد گلهای میشود، اینطور نیست که یکی را بخورد و وقتی سیر شد، بهدنبال کار خود برود؛ بلکه اول همهی گوسفندان را زخمی میکند و روی زمین میاندازد، بعد که سبُعیّتش آرام گرفت، شروع به خوردن یکی از آنها میکند تا سیر شود. حب به جاه و مال هم اینطور نیست که فقط اعتقاد به نبوت یا امامت را سست کند و بعد از بین برود؛ بلکه وقتی این تعلقها بیایند، ریشهی همهی اعتقادات را میزنند و تمام دین انسان را نابود میکنند. هم اعتقادات، از مبدأ تا معاد را خراب میکنند و هم التزامات انسان به فروع را سست کرده و نماز و روزه را از بین میبرند.
📚 رسائل بندگی (رسالهی دوم: حب به دنیا)
منبر و لواء در روز قیامت مخصوص رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و اهل بیت او میباشد.
حوض کوثر که به علی بن ابی طالب اختصاص دارد. مقام ظهور و بروز ولایت است و شیعیان او به آن وارد میشوند.
مقام اعراف که مقامی است، بسیار رفیع و منیع اختصاص به کسانی دارد که هم بر بهشت و هم بر دوزخ حاکماند و بر هر دوی آنها مسیطر و مسلط هستند.
معاد واژهٔ عربی برگرفته از «عود» است و بهمعنای «بازگشتن»، «رستاخیز» یا «دوبارهبرخاستن» (پس از مرگ) در روز قیامت است که اعمال آنها در پیشگاه الهی سنجیده میگردد و به کیفر یا پاداش درستکاری یا بدکاری خود میرسند. باور به معاد یکی از اصول دین اسلام است. برخی معاد را تنها جسمانی یا تنها روحانی میدانند. معاد یکی از اصول دین اسلام و یکی از مهمترین آنهاست. آیه ۱۵۶ سورهٔ بقره به این موضوع اشاره دارد که همگی به سوی پروردگار در حرکتی هستند.
هدایت شده از آرشیو مباحث استاد شجاعی
خانواده آسمانی 48.mp3
12.75M
#خانواده_آسمانی ۴۸
#استاد_شجاعی 🎤
#سردار_سلیمانی
#استاد_پناهیان
💥 در روز قیامت بسیاری از بانمازان، بی نماز محشور میشوند،
و بسیاری از باحجابها، بیحجاب!
اگر تمامِ حقیقت دین به خواندن نماز، رعایت حجاب و... است
پس دلیل این تناقض در روز قیامت چیست؟
#قرب_به_اهل_بیت علیهمالسلام
#هدف_خلقت
#آرامش
@Ostad_Shojae