هدایت شده از داستان آموزنده 📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ😍
🎥 کلیپ تکان دهنده استاد هاشمی نژاد در مورد انباشته شدن گناهان در قیامت
😱در مورد نگاه کردن به نامحرم،غیبت کردن ، تهمت زدن،..
⚠️حتما ببینید
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✍حرفامون شدہ رساله توجیه المسائل
⇦غيبت… تو روشم ميگم
⇦تهمت… همه ميگن
⇦دروغ… مصلحتی
⇦رشوہ... شيرينی
⇦ماهوارہ... شبکه هاي علمي
⇦مال حرام...پيش سه هزار ميليارد هیچه!
⇦ربا... همہ ميخورن ديگه
⇦نگاہ بہ نامحرم... يه نظر حلاله
⇦موسيقي حرام.... ارامش بخش
⇦مجلس حرام..يه شب کههزار شبنميشه
⇦بخل... اگه خدا ميخواست بهش ميداد
مواظب رفتار وگفتارمون باشیم.
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
#جرعهای_از_معرفت
💠آیت الله فاطمی نیا حفظه الله
🔸مردم گرفتار گناهان زبانی همچون غیبت و تهمت و استهزا و... هستند ؛ حتی متدینین و اهل مسجد و اهل هیئت هم بعضاً به این گناهان مبتلا می باشند!
🔸بسیاری از بیحالی ها و محرومیت های معنوی نتیجه نداشتن تقوای لسانی است.
اگر روزانه دقایقی را به محاسبه نفس پرداخته و اعمالمان را مرور کنیم متوجه خواهیم شد که چه مقدار گناهان زبانی مرتکب می شویم!
🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
🎙 خاطره ای زیبا
هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن!
پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم.
خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور میکردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می داد.
پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره.
گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه.
دنیا رو سرم چرخ میخورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقا صبوری!
مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!
ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد 44 سال لبخندش و پندش یادم هست!
بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟
چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روانشناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟
ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه...!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
یک جرعه معرفت:
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 خوشا به حال کسی که خطای خود را ببیند و به #عیب خود توجه داشته باشد و عیوب دیگران را نادیده بگیرد و خود را کامل و بی نقص نبیند.
✨﷽✨
#داستان_پندآموز
✍آرزو داشتم تنها پسرم با دختر خواهرم ازدواج کند، اما او در دوران دانشجویی به دختری از خانوادهای مستضعف که با هم همکلاسی بودند علاقهمند شد و دختر مورد علاقهاش را به عقد خود درآورد. سلیم از ازدواج با سکینه خیلی خوشحال بود.
اما هر موقع نامزد او به خانه ما می آمد سردرد می شدم و احساس می کردم این عروس یک لاقبا در شأن خانوادگی ما نیست. من هرچه با خودم کلنجار رفتم تا مهر و محبت این دختر را در دلم جای دهم فایدهای نداشت و خواهرم نیز با نیش و کنایه هایش آتش بیار این معرکه شده بود.
متاسفانه پس از گذشت مدتی، نقشه شومی کشیدم و با کمک پسر خواهرم فردی را اجیر کردیم تا ادعا کند قبلا با عروسم آشنایی و رابطه داشته است. ما با این تهمت های ناروا توانستیم سلیم را نسبت به همسرش بدبین کنیم و او نامزدش را طلاق داد.
من بلافاصله دختر خواهرم را به عقد پسرم درآوردم اما سلیم و دخترخالهاش خیری از زندگیشان ندیدند چون آن ها صاحب دو فرزند معلول شدند و عروسم که تاب و تحمل مشکلات زندگی و جمع و جور کردن این دو طفل بی گناه را نداشت پس از گذشت 15 سال به پسرم خیانت کرد و دنبال سرنوشت خودش رفت.
از آن به بعد من و پسرم خودمان را به پرستاری از این دو بچه معلول سرگرم کردیم... ولی هر روز که می گذشت من به خاطر ظلم و خیانتی که در حق عروس قبلی ام کرده بودم عذاب وجدان بیشتری پیدا می کردم و خیلی دنبال سکینه گشتم تا او را پیدا کنم و حلالیت بطلبم ... ولی هیچ آدرس و نشانی از او پیدا نکردم.
تا این که برای سفر زیارتی به مشهد آمدیم. در این جا هنگام عبور از خیابان با یک موتورسیکلت تصادف کردم و وقتی که برای مداوا به بیمارستان انتقال یافتم باورم نمی شد پرستار مرکز درمانی همان کسی باشد که سال ها دنبالش می گشتم.
سکینه با مهربانی از من پرستاری و مراقبت کرد و زمانی که دست هایش را محکم گرفتم و با شرمندگی برایش تعریف کردم مرتکب چه گناه بزرگی شده ام، او با لبخندی معصومانه دستم را بوسید و گفت: مادرجان حتما قسمت این طوری بوده است و من از شما هیچ دلخوری و ناراحتی به دل ندارم و همین جا شما را بخشیدم.
زن 65 ساله گفت: از این که می بینم سکینه با فردی شایسته ازدواج کرده است و 2 دختر زیبا و دوست داشتنی دارد خیلی خوشحالم و برایشان دعا می کنم خوشبخت و سعادتمند بشوند. امیدوارم خدا هم از خطاهایم بگذرد.
@Dastan1224
☫
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید محمد باقـر فتحالهـی :
آی خواهران و برادران، از غیبت کردن
بپـرهیزیـد از تهمــت زدن دوری ڪنید
چون این گنــاهــان خیلی آسـان است
ولی عذابش دردناک، از خودپرستی و
تڪبر بپرهیــزید و همیشـہ خود را در
پیشـگاه خــدا حاضــر بدانیــد.
#حکیمانه
🍀دو جا سکوت کن
🌼یک:کاری که به توربطی ندارد
🍃وهیچ اطلاعی در
🍃موردش نداری زیرا
🍃ممکن است ندانسته
🍃تهمت بزنی وقلبی بشکنی
🌼دو: درپیشگاه خداوند
🍂سکوت کن تاصدای
🍂خداوند بزرگ رابشنوی
🌸او میگویدمن کنارت هستم
#پندانه
✍دزدی فقط این نیست که از دیوار مردم بالا بری.
🔻تو اگه دروغ بگی:
🔺صداقت رو دزدیدی،
🔻اگه بدی کنی:
🔺خوبی رو دزدیدی،
🔻اگه تهمت بزنی:
🔺آبرو رو دزدیدی،
🔻و اگه خیانت کنی:
🔺عشق رو دزدیدی ...
🔺و در کل میشه گفت "انسانیت" رو دزدیدی.
هدایت شده از کانال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
✨#شهـــید_بهشتی:
زن در اسلام، زنده؛ سازنده؛ و رزمنده است؛ بہ شرطی کہ لباس رزمش، لباس عفتش باشد.
#حجاب