࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅#تلنگــــــــر
قرآن میفرماید، بعضی افراد که یه عمری در غفلت به سر بردند، لحظه مرگ از خدا تقاضا میکنند که به دنیا برگردند تا اعمال صالح انجام بدهند، امّا...
قٰالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ، کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا
(مومنون/۹۹و۱۰۰)
میگوید: خدایا! مرا به دنیا برگردان، تا شاید در آنچه از خود به جای گذاشتهام (از مال و ثروت و...)، کار نیکی انجام دهم.
به او گفته میشود: هرگز.
این گفته، سخنی است که او به ظاهر میگوید، ولی اگر برگردد، به آن عمل نمیکند.
⏱تا فرصت داریم، به خودمون بیائیم.
هر روز صبح که از خواب بیدار میشیم، یه روز تازه و یه فرصت تازه است.
پس بسم الله...
با این امکاناتی که در اختیارمون قرار گرفته، یه توشهای برا آخرتمون دست و پا کنیم، قبل از اینکه التماس کنیم یک روز دیگه بهمون مهلت بدند.
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن، کز تو نیاید هیچ کار
📚
📚🖌
6.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓ وقتی با یک گناهکار مواجه شدیم چه باید بکنیم؟ تبرّی بجوییم و لعنت کنیم یا...
خیلی هامون به #تلنگر احتیاج داریم.
🎙رهبر عزیزمان
#رهبرانه
.#حدیث ✨
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
إذا مُدِحَ الفاجِرُ اهتَزَّ العَرشُ و غَضِبَ الرَّبُّ
( هرگاه بدكار ستوده شود، عرش بلرزد و پروردگار به خشم آيد )
ميزان الحكمه جلد10 صفحه444
#تلنگر
🆔@emamolasr
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✍تلنگــــــــر
در مرام مؤمـنجماعت نیســت ڪـہ
خداوند صدایش کند و او بیتوجه
به نــدای اذان و دعـوت الهی، مشغول
روزمرّگی خـود باشـد!
وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ
و آنان که امر خدایشان را اجابت
کردند و نماز به پا داشتند.
«آیه 38 سوره شوری»
✍#تلنگــــــــر
میگن آدمها خیلی شبیه کتابهایی که میخوانند میشوند!
خوشا آنکس ڪه قران را فـرا گیرد..
نزار خاک بخوره روی میز و طاقچه.
اگه میخوای بنده واقعی باشی قرآن بخون و به آن عمل کن..
بعد شبیه اونی میشی که خدا میخواد.
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✍#تلنگــــــــر
ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ.
ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ :
ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ ﮐﻠﻨﮓ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ
ﻗﺎﺿﯽ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :
ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ، ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪی ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ...
🚫مراقب قضاوتهای خود درباره دیگران باشيم.
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅#تلنگـــــر
●وقتی آنکس که دوستش داریم بیمار میشود،
میگوییم امتحان الهی است...
●ولی هنگامی که شخصی که دوستش نداریم بیمار میشود،
میگوییم عقوبت الهی ست!
●وقتی آنکس که دوستش داریم دچار مصیبتی میشود،
میگوییم از بس که خوب بود...
●و هنگامی که شخصی که دوستش نداریم، دچار مصیبت میشود،
میگوییم از بس که ظالم بود!
🚫مراقب باشیم....!
قضا و قدر الهی را آنطور که پسندمان هست تقسیم نکنیم...!
●خیلی از ما حامل عیوب زیادی هستیم،
و اگر لباسی از سوی خدا، که نامش سِتْر (پوشش) است نبود، گردنهای ما از شدت خجالت خم میشد...
●پس عیب جویی نکنیم، در حالیکه عیوب زیادی در وجودمان جاریست.!
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅ #تلنگــــــــر
🌙شبها به زورِ قرص، خوابش میبرد.
هر روز، قیمت مسکن، خودرو، سکه و طلا، میوه و ترهبار و... ذهنش را به خود مشغول میکند. حواسش به همهٔ عددها و بالا و پایین شدنشان هست!
اما از عددی که دوازده قرن است و مسافری که هنوز نیامده، غفلت کرده است.
چرا غفلت کرده است؟ چون هنوز باور ندارد که اگر بیاید گره از کار بشر باز میشود.
✅ #تلنگــــــــر
غرق دیدن تصاویری در اینستاگرام بود که به شدّت نظرش را به خود جلب کرده بودند. ناگهان متوجه حالش شد؛ نگاهش را دزدید و با شرمساری گوشیاش را کنار گذاشت. عرق شرم بر پیشانیاش نشست. داشت به آخرِ شب فکر میکرد که چگونه از غفلتش با امام زمان حرف بزند، باز هم عذرخواهی و باز هم...
مواظب باشیم امام زمان علیهالسلام، پرونده اعمال ما را میبیند...
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅#تلنگــــــــر
با خودمون چند چندیم⁉️
یکی از عواملی که باعث جدایی عدهای از امام حسین علیهالسلام، شد، زمینهی امتحان، انتخاب دنیا و آخرت بود، عدهای صورت مساله را پاک کردند و گفتند:
نه با امام خواهیم بود نه با اِبن زیاد. بین حق و باطل حرکت کردن، نوعی نفاق است. همین نفاق باعث شد که به تدریج در جنایت بر اهلبیت علیهمالسلام، از یکدیگر سبقت بگیرند. چون نتوانستند مرزبندی بین حق و باطل را برای خود رعایت کنند.
عصر ظهور نیز، نفاق افراد در حرکت به سمت ظهور مشخص خواهد شد.
پس برای رسیدن به ظهور باید نفاق را در خود بُکُشیم.
(نفاق، همان ریا و دورویی است)
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅#تلنگــــــــر
✍یک تحویلدار بانک تعریف میکرد:
روزی ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ آﻭرد تا ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کنه.
ﮔﻔﺘﻢ: ﻭقت ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ!
ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ❗️
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭمم ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ⁉️
ﮔﻔﺘﻢ: فرقی نمیکنه! ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ! رفت، ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ لباسهای کهنه ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭنج دیدﻩای داشت،
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ... .
ﺑﻠﻨﺪﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺗﺤﻮیلش ﮔﺮﻓﺘﻢ، ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ:
ﭼﺸﻢ ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ.
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ! ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ...
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ، ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ!
بعضی وقتا میشه :
تیغ باشی اما نبُری
تبر باشی اما نشکنی
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅#تلنگــــــــر
●از خوبی آدم ها برای خودت دیواری بساز.
●هر وقت در حقت بدی کردند فقط یک آجر از دیوار بردار.
●بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی.
✅تلنگــــــــر
●هیچگاه نگـران حـرف های مردم نبــاش.
●همین که وقتشان را میگذارند تا پشت سرت حرف بزننـد.
●یعنی شخص مهمی هستی...
✅تلنگــــــــر
●برج های بلند از یک خشت
●سفرهای دور و دراز از یک گام
●داستانهای طولانی از یک کلمه
●و درختان تناور از یک جوانه شروع شدن...
●مواظب باش!
●هیچ چیزی تو را از مسیرت منحرف نکنه.
●تو حتماََ موفق میشی و به هدفت میرسی.
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅#تلنگــــــــر
اگر یک شخص ثروتمند که به او اطمینان و اعتماد داری به تو بگوید نگران نباش و غصّه ی بدهی هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم؛ ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می بخشد و راحت می شوی
خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است :
ألَیسَ اللهُ بِِکافٍ عَبدَهُ
آیا خداوند برای کفایت امور بنده اش بس نیست؟
یعنی ای بنده ی من ، بـرای همه ی کسری و کمبودهای دنیوی و اخروی ات من هستم. این سخن خدا چقدر تو را راحت می کند و به تو آرامش می بخشد؟!
«ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوبُ،»
دلها با یاد خدا آرامش می یابد.
خدا مهربانتر از آن چیزیست که تو فکر میکنی.
📚
📚🖌
࿐ྀུ༅﷽࿐ྀུ༅
🌤«...أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»
✅#تلنگـــــر
(بیشتر هوای همدیگر را داشته باشیم)
✍آثار گچ روی ناخنهای مرد کارگر مشخص بود و دخترکش از اینکه مادرش پسری حامله است، خوشحال بود، ولی پدر در اعماق نگاهش غمی پنهان بود و لبخندی دروغین بر لب داشت.
مادر دختر چند تکه لباس پسرانه ارزان برداشته بود و دخترک تندتند اجناس گرانقیمت را روی پیشخوان مغازه میگذاشت.
مادر دوباره آنها را سر جای خود میگذاشت و میگفت:
دخترم اینها را آقای فروشنده برای بچههای خودش آورده است.
دختر در جواب مادرش گفت:
پس چرا به خانهاش نمیبرد؟
من هم بهعنوان فروشنده از اینکه اجناسم را میفروشم باید خوشحال میبودم ولی ناراحت بودم و پدرومادر نگران و دخترک خوشحال را یکییکی نگاه میکردم.
این وسط فقط آن دخترک خوشحال بود.
چه کسی یا چه چیزی باعث نگرانی این پدرومادر شده بود؟ آیا باید این پدرومادری که خدا داشت به آنها فرزندی دیگر میداد، نباید خوشحال میبودند؟
یک نایلون روی میز گذاشتم تا مادر زودتر سروته کار را جمع کند. چند تکه لباس را در نایلون گذاشتم.
مرد رو به من گفت:
چقدر شد عمو؟
گفتم:
قابل شما را ندارد. ۱۵٠هزار تومان.
مرد کارت بانکیاش را داد و گفت:
انشاءالله که داخلش چیزی مانده باشد.
کارت را کشیدم و ۱۵۰هزار ریال وارد کردم و دکمه سبز را زدم. هنوز دستگاه کاغذش بیرون نیامده بود، مرد گوشی قدیمی شکسته خود را درآورد و نگاه به پیامک بانک کرد.
من تند کاغذ را از دستگاه درآوردم و با کارت در دست مرد گذاشتم.
تا خواست بگوید اشتباه کشیدی و به ریال کشیدی، دست او را فشار دادم و به او چشمک زدم و گفتم:
خدا برکت بدهد.
زن و دخترک نایلون را برداشتند و تشکر کردند و بهراه افتادند. مرد خود را مشغول کرد تا کارت را داخل کیف کهنهاش جا بدهد. پشتسرش را نگاه کرد دید دخترومادر از مغازه بیرون رفتند.
سپس گفت:
ان شاءالله هر چه از خدا میخواهی به شما بدهد. یک هفته است بیکارم.
تازه متوجه علت ناراحتی او شدم. بهش گفتم:
مبارک شما باشد، کاری نکردم. کمی بیشتر به شما تخفیف دادم.
مرد رفت و من ماندم و احساس کردم صدای خدا را شنیدم که گفت:
دمت گرم.
آن روز اولین روزی بود که زیانی پر از سود کردم، چون هوای بنده خدا را داشتم.
📚
📚🖌