eitaa logo
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
10.9هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
6.2هزار ویدیو
1.2هزار فایل
📞پاسخگویی: @Majnonehosain 💞مهدیاران: @emamzaman_12 🌷عطرشهدا: @atre_shohada 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 👥گروه: https://eitaa.com/joinchat/2504065134Cf1f1d7366b 💕گروه‌مهرمهدوی: @mehr_mahdavi12
مشاهده در ایتا
دانلود
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸💫🌸 💫🌸 🌸 #شرح_زیارت_آل_یاسین😍 اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بٰابَ اللّهِ وَ دَیّانَ دینِه✋ ◀️قسمت دوم 🍃
🌸🌺🌸 🌺🌸 🌸 😍 اَﻟﺴﻼمُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳﺎ ﺧَﻠﻴﻔَﺔَ اﻟﻠّﻪِ وَ ﻧﺎﺻِﺮَ ﺣَﻘِّﻪ✋ 🎐‌سلام بر تو كه دين خدا را زنده مى كنى.تو يارى كننده دين خدا هستى و پرچم «توحيد» را در سرتاسر دنيا به اهتزاز درمى آورى.تو نام خدا و ياد او را جهانى خواهى كرد، تو به جنگ همه سياهى‌ها و ظلم‌ها خواهى رفت و زيبايى‌ها را به تصوير خواهى كشيد. 💕چه روز باشكوهى خواهد بود آن روز! روزى كه همه اهل آسمان‌ها و تمام مردم زمين در شادى و نشاط باشند و عدالت همه جا را فرا گيرد، ديگر از ظلم و ستم هيچ خبرى نباشد. 🎐آن روز فقر از ميان رفته باشد، مردم، ديگر فقيرى را نيابند تا به او صدقه بدهند. آن روز مردم به جاى عشق به دنيا، عاشق عبادت شوند و كمال خويش را در عبادت و بندگى خدا جستجو كنند. 💕در آن روزگار، فرشتگان همواره بر انسان‌ها سلام كنند و در مجالس آن‌ها شركت كنند.قلب مردم آن قدر پاك شود كه بتوانند فرشتگان را ببينند و خداوند دست رحمت خويش را بر سر مردمان كشد و عقل همه انسان‌ها كامل شود. 🎐روزى كه در هيچ جاى دنيا، شخص بيمارى ديده نشود و همه در سلامت كامل زندگى كنند و هيچ اختلافى در سرتاسر دنيا به چشم نيايد و مردم از هر قبيله و قومى كه باشند در صلح و صفا با هم زندگى كنند. ....🍃 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🌸 @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 راه خلاصی از تنهایی و افسردگی 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅عادل‌ترین، زیرک‌ترین و بهره‌مندترین مردم را بشناسیم و تمرین کنیم جزئی از آنان باشیم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج @emamzaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍇🍡 🔵 درخشان ترین و خوشرنگ ترین میوه دنیا 🔶 میوه ای به نام ماربل که به رنگ آبی متالیک است و در غرب آفریقا می روید . رنگ شگفت انگیز این میوه به دلیل بافت سلولی منحصر به فرد آن است . 🌈 الله اکبر 💙 🌐 @EmamZaman
امانتهای زندگی من_14.mp3
9.72M
۱۴ 💡 حریمِ معلّم، و استاد؛ مخصوصاً اساتید الهی و اولیای دین، از خطیرترین امانات الهی‌اَند! عدم حفظ حریم‌ها، و رعایت ادب در برابر این امانات، قطعاً مسیر انسان را در رشد انسانی و دریافت‌های معنوی مسدود می‌کند. 🔉 🆔 @EmamZaman
✨🌸 🌸 🌿دیدن ارواح صالحه  / منقول برای دیدن ارواح صالحه در خواب زیاد خواندن سوره شریف یس سفارش شده است . 📕باران معرفت ، سید مصطفی علوی ، ص 267 🆔 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌 اولین شاخصه بلوغ معنوی @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#یک_حبه_نور✨ وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ ب
✨ ۚ وَاللَّهُ يَحْكُمُ لَا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ ۚ وَهُوَ سَرِيعُ الْحِسَابِ و خدا حکم می کند؛ و هیچ بازدارنده ای برای حکمش نیست، و او در حسابرسی سریع است. رعد ۴۱ 🍃🌹 @EmamZaman
هرچه قدّ آرزو بزرگتر می‌شود، قدّ خستگی‌ها هم بلندتر می‌شود! بسمت دلبر رعناقدی چون تو ؛ با سَــر نه.. با دل باید دوید! @EmamZaman
4_5843563075067709953.pdf
321K
`🔖 حرف‌های من‌وخدا (pdf)2 یا مُنْتَهی الرَّجایا 🌟 @EmamZaman
حرف های من و خدا_2(1).mp3
4.4M
۲ یا مُنْتَهی الرَّجایا 💫 آرزو اگر تو باشی؛ برای ایستادن، بهانه‌ای نمی‌ماند... 🔉 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌸🌾🌸 🌾🌸 🌸 #رجعت #قسمت_هجدهم ⭕️ اولین رجعت کننده 🔹 اولین کسی که در دوران رجعت به دنیا باز می‌گردد،
🌷🌿🌷 🌿🌷 🌷 ⭕️ صاحبِ بازگشت ها 🔹 رجعت امیرالمومنین، سرآمد همه‌ی رجعت‌ها خواهد بود. در روایات فراوانی آمده است که رجعت امیرالمومنین، بیش از یک بار اتفاق می‌افتد. خود حضرت در این‌باره می‌فرمایند: «من دارای رجعتِ پس از رجعت و بازگشتِ پس از بازگشت هستم؛ من رجعت‌ها و بازگشت‌ها دارم.» (١) 🔸 تعداد رجعت‌های امیرالمومنین، مشخص نیست؛ ولی آنچه معلوم است این است که حضرت حداقل دو بار رجعت می‌کنند. اولین رجعت آن حضرت، در آغاز عصر ظهور تحقق می‌یابد، تا امام زمان را یاری دهند. امام حسین، در این باره می‌فرمایند: «رجعت من با بازگشت امیرالمومنین و قیام قائمِ ما، همزمان خواهد بود.» (٢) 🔺 رجعت دیگر امیرالمومنین، پس از حضرت مهدی و در زمان حاکمیت امام حسین خواهد بود. 📚 ١- مختصر بصائر الدرجات، ص ٣٣؛ ٢- الخرائج و الجرائح، ج ٢، ص ٨۴٨ 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
🌷🌿🌷 🌿🌷 🌷 #رجعت #قسمت_نوزدهم ⭕️ صاحبِ بازگشت ها 🔹 رجعت امیرالمومنین، سرآمد همه‌ی رجعت‌ها خواهد بو
🌺💫🌺 💫🌺 🌺 ⭕️ لحظه‌ی تاریخیِ نابودی ابلیس 🔹 یکی دیگر از رجعت‌های ویژه، بازگشت رسول خدا است که به عصر رجعت، شکوه خاصی می‌بخشد. امام سجاد در این باره می‌فرمایند: «پیامبرتان و امیرالمومنین و ائمه به سوی شما باز می‌گردند.» (١) 🔸 در قرآن کریم آمده است که خداوند به ابلیس، تا «روزی معلوم» فرصت داده است. طبق روایات، این روز در عصر رجعت است؛ امیرالمومنین با ابلیس می‌جنگد و رسول خدا به کمک آن حضرت آمده و ابلیس را گردن می‌زند و او را به قتل می‌رساند. و این پایان عمر ننگین ابلیس خواهد بود. (٢) 📚 ١. تفسیر القمی، ج ٢، ص ١۴٧ ؛ ٢. مختصر البصائر، ص ١١۵ - ١١٧ 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🆔 @EmamZaman
🌻💭🌊" " 💚 آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه حرم برای تو شحه ،کرم میسازیم 🌱🦋 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿❗️ •|روایتا میگن اقا با جوونا خیلی جفت و جور و میشه...!!
💭👌🌻 قدر جوونی مونو بدونیم عزیزای دل.... حیفه ما تو نباشیم.. •🎒 :) 🧡°💛•💚.
970818-Panahian-Mashhad-AsarFardiVaEjtemaeeEtemadBeNafs-18k.mp3
5.13M
🔉 آثار فردی و اجتماعی اعتماد به نفس 📅 ۱ جلسه | ‌۹۷/۸/۱۸ 🕌 مشهد مقدس @EmamZaman
✅الله اکبر. در برابر شما مقاومت می‌کنیم و در مقابل خداوند سجده. نماز معترض سیاهپوست مسلمان در مقابل صف پلیس در شهر فیلادلفیا 🌐 @EmamZaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
📖 #رمان_جان_شیعه_اهل_سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 #قسمت_بیست_و_سوم نگاه‌ها به سمت در چرخید
💞✨💞 ✨💞 💞 📖 ... عاشقانه ای برای مسلمانان»😍 🖋 ابراهیم چربی غذا را از دور دهانش پاک کرد و با خونسردی جواب داد: «هیچی بابا، امروز پسر این همسایه بالایی‌مون اومده بود خواستگاری الهه.» جمله‌ای که از زبان ابراهیم جاری شد، بی‌آنکه بخواهم سرم را بالا آورد و نگاهم را به میهمانی چشمان آرام این مرد غریبه بُرد و دیدم نگاه او هم به استقبالِ آمدنم، در ایوان مژگانش قد کشیده و بی‌آنکه پلکی بزند، تنها نگاهم می‌کند. شاید چند لحظه بیشتر طول نکشید، گرچه طولانی‌ترین پیوندی بود که از روز ورودش به این خانه، بین چشمانمان جان گرفته بود که سرم را پایین انداختم، در حالی که تا لحظه آخر، نگاه او همچنان بر چشمان پف کرده و سرخم خیره مانده بود. نمی‌توانستم تصور کنم با شنیدن این خبر و دیدن این صورت پژمرده، چه فکری می‌کند که به یکباره به خودم آمدم و از اینکه نگاهم برای لحظاتی به نگاه مردی جوان گره خورده بود، از خدای خودم شرم کردم. از اینکه بار دیگر خیالش بی‌پروا و جسورانه به قلبم رخنه کرده بود، جام ترس از گناه در قلبم پیمانه شد و از دنیای احساس خارج که نه، فرار کردم. انگار دوباره به فضای اتاق بازگشته باشم، متوجه صدای محمد شدم که در پاسخ ابراهیم می‌گفت: «کی؟ همون پسر قد بلنده که پژو داره؟» و چون تأیید ابراهیم را دید، چین به پیشانی انداخت و گفت: «نه بابا، اون که به درد نمی‌خوره! اوندفعه اومده بودم خونه‌تون دیدمش. رفتارش اصلاً درست نیس!» مادر با نگرانی پرسید: «مگه رفتارش چطوریه محمد؟» که عبدالله به میان بحث آمد و گفت: «تو رو خدا انقدر غیبت نکنید!» از اینکه در مقابل یک مرد نامحرم، این همه در مورد خواستگارم صحبت می‌شد، گونه‌هایم گل انداخته و پوششی از شرم صورتم را پوشانده بود. احساس می‌کردم او هم از اینکه در این بحث خانوادگی وارد شده، معذب است که اینچنین ساکت و سنگین سر به زیر انداخته و شاید عبدالله هم حال ما را به خوبی درک کرده بود که می‌خواست با این حرف، بحث را خاتمه دهد. لعیا هم شاید از ترس پدر بود که پشت حرف عبدالله را گرفت: «راست میگه. وِل کنید این حرفارو. حالا شام بخوریم، برای حرف زدن وقت زیاده!» به محض جمع شدن سفره، آقای عادلی با لبخندی کمرنگ از مادر تشکر کرد: «حاج خانم! دست شما درد نکنه! خیلی خوش مزه بود!» ولی اثری از شادی لحظات قبل از شام در صدایش نبود و مادر با گفتن «نوش جان پسرم!» جوابش را به مهربانی داد که رو به عبدالله کرد و گفت: «شرمنده عبدالله جان! اگه زحمتی نیس آچار رو برام میاری؟» و با گفتن این جمله از جا بلند شد و دیگر تمایلی به ماندن نداشت که در برابر تعارف‌های مادر و عبدالله برای نشستن، به پاسخی کوتاه اکتفا کرد و سرِ پا ایستاد تا عبدالله آچار را برایش آورد. آچار را از عبدالله گرفت و به سرعت اتاق را ترک کرد، طوری که احساس کردم می‌خواهد از چیزی بگریزد. با رفتن او، مثل اینکه قفل زبان محمد بار دیگر باز شده باشد، شروع کرد: «من این پسره رو دیدم! اوندفعه که رفته بودیم خونه ابراهیم، سر جای پارک ماشین دعوامون شد!» و در برابر نگاه متعجب ما، عطیه شهادت داد: «راست میگه. کلی هم فحش بارِ محمد کرد!» سپس با خنده‌ای شیطنت‌آمیز ادامه داد: «نمی‌دونست ما فامیل لعیا هستیم. تو کوچه که دید جای ماشینش پارک کردیم، کلی به محمد بد و بیراه گفت.» پدر ساکت سر به زیر انداخته بود و هیچ نمی‌گفت و در عوض با هر جمله محمد و عطیه، انگار در دل من قند آب می‌کردند. با تمام وجود احساس می‌کردم گریه‌های هنگام نمازم، حاجتم را برآورده کرده است که لعیا با حالتی ناباورانه گفت: «اینا یکسالی میشه تو این آپارتمان هستن، من چیزی ازشون ندیدم!» و محمد جواب داد: «چی بگم زن داداش! اون شب که حسابی از خجالت من دراومد.» عبدالله در مقابل پدر، باد به گلو انداخت و برای اینکه کار را تمام کند، گفت: «راستش منم که دیدمش، اصلاً از رفتارش خوشم نیومد.» از چشمان مهربان مادر می‌خواندم از اینکه شاید این حرف‌ها نتیجه درگیری بین من و پدر را به نفع من تغییر دهد، خوشحال شده است، هرچند که نگرانی از آینده تنها دخترش همچنان در نگاهش موج می‌زد. محمد که از اوقات تلخی‌های عصر بی‌خبر بود، رو به من کرد و پرسید: «الهه! نظر خودت چیه؟» و عطیه که جزئیات ماجرا را از لعیا شنیده بود، با اطمینان جواب داد: «الهه اصلاً از پسره خوشش نیومده!» و هرچند نگاه غضب‌آلود پدر را برای خودش خرید، اما کار من را راحت کرد و همین صحبت‌های خودمانی، توانست نظر پدر را هم تغییر دهد و چند روز بعد که نعیمه خانم برای گرفتن جواب تماس گرفت، مادر با آوردن بهانه‌ای ماجرای این خواستگار را هم خاتمه داد. ... ✍نویسنده: 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 🌸 @emamzaman