eitaa logo
عآۺقاݩ إݥاݦ ݫݦاݩ‌﴿عج﴾⁦🇵🇸
215 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
48 فایل
﷽ و خدایے ڪہ بہ شدتـــ ڪافیــسـتــــ🌸 کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مانعی نداره _پیوند ڪاناݪمون↯ @emamzaman124000 ارتباط با ادمین: @YAMAHDI124000 حرفاے ناگفته https://daigo.ir/secret/71005781349
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام با حلول ماه ربیع، روزهایی سرشار از شادی و اتفاقات خوب را برای شما آرزومندم.☺️🌺🌷 عزاداری ها قبول ان شاءالله هرسالتون به نوکری و کنیزی در خانه اهل بیت علیهم السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خــواسته هایت را که به خـــدا گفتی به او اعـــتماد کن .... که خـــدا جز خیــر برایت نمیخواهد ...♥️😌‏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدرقه ✍️نویسنده :ناصر علی نژاد قسمت هشتم خبر اقدام متقابل ما حسابی صدا کرده بود، رئیس بیمارستان به رئیس شبکه بهداشت تماس گرفته بود و او به فرماندار و نهایتاً امام جمعه که شما از طلبه ها درخواست کنید برگردند ، ما قول می دهیم مشکل حل شود . حسین با تلفن داشت به امام جمعه می گفت : _حاج آقا ما به احترام شما برمیگردیم اما لطفاً به مسئولین بفرمایید طبق قانون، مقدمات کار اموات رو فراهم کنند، ما هم تغسیل و تدفين رو انجام می دیم. بعداً شنیدیم دادستان هم به قضیه ورود کرده و دستور داده بود : چون تغسیل و تدفين اموات کرونایی مربوط به سلامت عموم مردم است، شبکه بهداشت و درمان موظف است طبق پرتکول های بهداشتی عمل نماید و هیچ ‌شخصی حق اعمال نظر بر خلاف این مقررات را ندارد . با درخواست رئیس شبکه بهداشت و سفارش امام جمعه، دوباره آماده شدیم و به بیمارستان برگشتیم. فرزند مرحوم را وقتی دیدیم ، رفتارش کاملاً عوض شده بود و خیلی با احترام صحبت می کرد. به حسین می گفت : _حاج آقا ما رو ببخشید امروز خیلی اذیت شدید، بخدا پدرم دیابت و بیماری قلبی داشت و به من شدیداً وابسته بود ، من هم همیشه سعی می کردم کمک کارش باشم. در حالیکه اشک از گوشه ی چشمانش جاری بود با بغضی فشرده در گلو گفت: _ خیلی از این دلم می سوزه که اهل ماسک زدن نبودم، همه جا رفت و آمد داشتم و اصلاً نکات بهداشتی رو رعایت نمی کردم . دیگر صدای هق هق گریه اش بلند شده بود _خودم ناقل بودم و عامل مرگ پدرم شدم . او افسوس می خورد اما دیگر دیر شده بود، باید یک عمر در حسرت این کوتاهی اش در حق پدر می سوخت . قدم زنان رفتیم تا سردخانه ی بیمارستان ، رضا و بهزاد و محمد کمک او دادند و جنازه پدرش را داخل آمبولانس گذاشتند. مسئول بهداشت محیط بیمارستان مقداری دست کش و ماسک به ما داد و به دنبال ماشین آمبولانس به مقصد غسالخانه مرکزی استان حرکت کردیم. در طول مسیر گاهی ما جلو می افتادیم و گاه بعضی ماشین های دیگر از آمبولانس سبقت می گرفتند، حسین خنده خنده گفت: _بچه‌ها به نظرم اگه این ماشینا بدونن یه کرونایی داخل آمبولانسه میزنن کنار تا ما رد بشیم !! رسیدیم غسالخانه مرکزی و آمبولانس عقب عقب جلوی درب ورودی آن پارک کرد. داستان ادامه دارد... @emamzaman124000
ࢪَفتند..؛ شھید‌شدند‌پیڪرشون‌ موند‌تو؎‌سوࢪیہ ... ! بعد‌چند‌سال‌اومدند (: ‌ما‌هنوز‌دࢪگیر‌اینیم‌ڪہ‌ چجوࢪے‌ڪَمتر‌گناه‌ڪنیم ! چقدࢪ‌عقبیمـ🖇-!
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁦^____🍃🍃_____^⁩ زندگی جهادی حضرت زهرا... بشنوید سخنانی از مقام معظم رهبری ⁦^____🍃🍃_____^⁩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا