💠 امام زمان (عج)💠
❀ #رمان #عشق_با_طعم_سادگی #پارت_نوزدهم قلبم ریخت ونمیدونم توی نگاهم عطیه چی دید که پرسید: _محیا
❀
#رمان
#عشق_با_طعم_سادگی
#پارت_بیستم
انگار یکی خط خطی می کرد ذهن و قلبم رو، گلوم فشرده میشد:
_نمیدونستم!
لبخند دردناکی جا خوش کرد روی صورتش:
_نمیشه همه جا گفت محیا جان،نمیشه همه جا و جلوی همه داد زد پسری که با زحمت بزرگش کردی خجالت میکشه حالا کنارت بمونه عوض افتخار کردن و دست بوسی. گاهی باید آبروداری کرد !
پوفی کردم چه قدر سخت بود باور این حرفها!
_علی هم پسر بزرگ عمو اکبره و استاد دانشگاه، یا عالیه دختر عموم یک مخ کامپیوتره ،ومهندس یک شرکت بزرگ ولی همچین با افتخار از زحمتهای عمو و زن عمو حرف میزنن که آدم کیف میکنه، ولی داداش ما به جای اونا هم از کار باباش خجالت میکشه هم قید عموش رو زده!
احساس خفگی میکردم شال سبزرنگم رو از سرم کشیدم و موهای کوتاهم رو بهم ریختم، هروقت کلافه بودم و عصبی این عادتم بود!
_باز خل شدی تو ول کن اون موهای بدبخت رو کچل میشی اونوقت شوهرت از چشم من میبینه.
چشمهایی رو که نمیدونستم کی به اشک نشسته رو دوختم به عطیه که لبخند میزد ولی چشمهاش پر از درد بود از حرفهایی که زده شده!
لبخند ماتی زدم و صدای زنگ در خونه بلند شد.
_بدو شوهر جونت اومد!
حس کردم لرزش بی اختیار قلبم رو و باز یادم افتاد کار امروز امیر علی رو و حس غریبی که به جونم افتاده بود!
عطیه بلند شدو رفت سمت در اتاق:
_من دیگه برم توهم یکم با شوهر جونت خلوت کن درست نیست اینجا باشم!
بالحن تخس عطیه چشمهای گردشده ام رو به صورتش دوختم و همه بدنم گرم شد... براق شدم وبا یک حرکت پریدم سمتش ولی لحظه آخر نفهمیدم کی پشت امیرعلی سنگر گرفت و من
دستهام قفل شد بین دستهای امیر علی که متعجب بود!
نگاه هردومون به هم قفل شد و قلب من ریخت!
_ چه خبره؟ چی شده؟
نگاه بی تابم رو از چشمهای امیرعلی گرفتم و به عطیه که لبخند دندون نمایی میزد اخم کردم.
_هیچی داداش چیزی نیست که!!!!
چشمکی به من زد که کلی حرص خوردم وبعد دور شد،تازه یاد موقعیتم افتادم فاصله دوانگشتیم با امیرعلی و دستهایی که گرو دستهای سردو یخش بود، عجیب بود که هنوز این فاصله حفظ
شده و عقب نکشیده بود !...سرم رو بالا گرفتم نگاهش روی موهای نامرتبم بود.
_ مطمئنی چیزی نشده؟
هی بلندی گفتم و دستهام رو محکم از دستهاش بیرون کشیدم، موهام رو با دستم شونه وار مرتب کردم،لبخند گذرایی روی صورتش نشست و از کنارم رد شدو رفت سمت جالباسی.
توی دلم بدو بیراهی به عطیه گفتم و جلوی آینه ای که با قاب چوبی روی دیوار نصب شده بود
وایستادم و از توی آینه نگاهم روی دستهام ثابت موند، دستهایی که هنوز سرمای دستهای امیرعلی رو داشت وقلبم رو گرم کرده بود، ولی وای از ذهنی که بی هوا براش چیزی رو یادآوری میکنه
یعنی امیرعلی با این دستهاش مرده شسته بود؟!!!!
لرزش خفیف تنم رو حس کردم!
_نخود نذری میخوری محیا؟؟
ادامه دارد...
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#اعمال_قبل_از_خواب
⓵قرآنو ختم کنیدباخوندن۳بارسوره توحید
#نبی_اکرم⇪
⓶پیامبرانوشفیعخودتونکنیدباذکریک صلوات⇩
⦅اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُماَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین⦆
⓷مومنینروازخودتونراضےنگهداریدباذکر⇩
⦅اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات⦆
⓸یهحجوسهعمرهبهجابیاریدباگفتن⇩
⦅سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَکبر⦆
⓹خوندنهزاررکعتنمازبا³بارگفتنذکر⇩
⦅یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِهوَیَحکُمُمایُریدُبِعِزَتِه...⦆
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀ #دعا_فـرج
#قرائت_هرشب_دعافرج_به_نیت_ظهور
#مولاے مــن❣
ما در کوچه های تنگ زمانمان ،
بر یاری شما ، سیلی که هیچ:
غصه هم نخورده ایم 😞
#شب_بخیر_آقای_غریبم🌸🍃
#شبتون_مهدوی🌙🌼⭐️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
هدایت شده از 🌸یاس گراف🌸
°♡°
❣بسمالله القاصـم الجـّبارین...❣
«بنامخدایدرهمشڪنندهسرڪشان»
داستان #تنها_میان_داعش برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر سپهبد شهید قاسم سلیمانی در قالب داستانی عاشقانه روایت شد.
🌹 پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی
📍 آمرلی به زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی است!
دعوت میکنیم همراه ما باشید!
@sohagraph
═══ ❃♡❃ ═══
1_324271782.mp3
1.78M
#دعای_عهد
#استاد_فرهمند
🌸امام خمینی (ره):
اگر هرروز (بعد از نماز صبح) #دعای_عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❀
❤️ #سلام_امام_زمانم
💝 #سلام_پدر_مهربانم
سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمی شود که از این در برانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همه ی زندگانیم
#اللهمعجللولیکالفرج 🌺🌱
صبحتون_امام_زمانی🌱🌺
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
❀
#شهیدانه 🕊🦋
#سردار_شهید_ابوالفضل_صادقی
پاسداربود،متواضع و دوست داشتنی، ولی هیچگاه لباس سپاه را نپوشیده بود.برای همه سوال شده بود که چرا لباس سپاه را نمیپوشد؟! بعد از شهادتش راز او فاش شد، در وصیت نامه اش نوشته بود; این لباس مقدس، لباس سربازان امام زمان است، وقتی لایق پوشیدن این لباس میشوم که،شهید شوم، آنگاه لباس سبز سپاه را بر جنازه ام بپوشید و همانگونه شد.
#شهدا_رایاد_کنیم_باصلوات 🌸🌼
#کپی_فقط_با_ذکر_صلوات 🌼🌸
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄
#حدیث
🌷امام صادق عليه السلام:
خداوند عزّوجلّ هيچ درى از روزى را بر مؤمن نمىبندد، جز اين كه بهتر از آن را براى او مىگشايد.
📗 بحار الأنوار، ج۶۹ ص۵۲
❀[ @EmamZaman ]❀
┄┅═✧❁✧═┅┄