🕌💕🕌
💕🕌
🕌
#نماز_اول_وقت 🌈
✍استاد عرفان حضرت آیت الله قاضی
خطاب به شاگردانشان می فرمودند:
نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید☝️
با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند😌
و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها📿 که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.
✨"سید علی قاضی ره "
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
🍃 @emamzaman
🕌
💕🕌
🕌💕🕌
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏄♂ موج سواری بر رنج
✅ تعریفی دقیق و متفاوت از انسانیت که به ما آرامش میدهد.
❕ مراقب اعمالمان باشیم!
خیلی مراقب باشید. مخصوصاً تهمت زدن و غیبت کردن. چرا ما اینقدر بیخیال شدهایم؟! وقتی روایت به ما میفرماید: غیبت شدیدتر از ٧٠ زنای محصنه در مسجدالحرام است، توجّه کنید که چقدر گناه این سنگین است! تازه این غیبت است، گناه تهمت خیلی بیشتر است. خیلی راحت مینشینیم تهمت میزنیم. در گروهای مجازی، چیزی که به آن یقین نداریم چیزی که ندیدهایم، بیان میکنیم. در تلفن همراه ما آمده، سریع این را برای دیگران ارسال میکنیم. همینجا امام زمان ارواحنافداه میفرمایند: تو دیگر از ما جدا هستی. کاری انجام ندهید که هرچه زحمت میکشید، میبینید خبری نیست. هرچه یاصاحبالزّمان میگویید، میبینید خبری نیست. اینها را بفهمید که منشأش از کجاست. و اِلّا میفرمایند: هرجا هستید، هروقت با ما کار دارید «فَحَرِّکْ شَفَتَیْک، فَاِنَّ جَوابَکَ یَأتیکَ» دو لبتان را تکان دهید ما سریع به شما جواب میدهیم. حالا این جواب نمیرسد یک جای کارمان لنگ است. کارمان اشتباه است.
📝حاج آقا زعفری زاده
#چله_ترک_گناه 😍
#ده_روز_تا_ماه_محرم⏰
یکی از زیباترین تشبیه هایی که شده همین حدیث، صحنه مبتذلی میبینی شاید اون لحظه متوجه نشی و بدنت گرم باشه ولی اون زهرش کم کم اثر منفیش رو میذاره زمینه ساز افکار منفی و در اخر خدایی نکرده عمل حرام میشه... ، پس چه بهتر که پیشگیری کنیم و اگر خود صحنه مبتذل(اشخاص مبتذل 😐) هم اومد جلو چشمتون، بدونید که هیچ چیز ارزش این رو نداره که از خدا دورتون کنه...
👇👇👇👇👇👇
فلسفه ی حرام بودن نگاه به نامحرم!
میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی⁉️
میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی⁉️
میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری
میبینی،باهمسرت 💑مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی
میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم_چران👀 میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی
میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود!:
میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گنـــ🔥ـاه میشوی!
میبینی ، مانع ظهور #آقا_امام–زمان❤️ هم میشوی:😞
پس با نگاه به نامحرم خودت رو گول نزن:
💕در #جوانی پاک بودن شیوه ی پیغمبریست💕
اوضاع جامعه افتضاحه بر منکرش لعنت ولی برو قصه رجب علی خیاطو بخون...
من وتو اگر زمینه ساز ظهور نباشیم
کی باشه؟🤔
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸
🌤 @emamzaman
🇵🇸 امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان_مردی_در_آینه📝 💟 #قسمت_پنجاه_هشت 🎀چهره های جذاب نيم ساعت بيشتر بود که نشسته بودم و پشت
#رمان_مردی_در_آینه📝
💟 #قسمت_پنجاه_نه
🎀حال گرفته من
جا خورده بود اما نه اونقدر که انتظارش رو داشتم ... دستش رو جمع کرد و با حالتي گرفته و جدي پشت سرم راه افتاد ...
آقاي تادئو و همسرش با ديدن من به عنوان این
همين طور که قلم رو از روي ميز برمي داشتم نيم نگاهي هم به ساندرز انداختم ... ساکت گوشه راهرو ايستاده بود ... آقاي تادئو متوجه نگاهم شد ...
- يه امانتي پيش کريس داشتن ... نمي دونستيم لازمه ايشون هم درخواست ترخيص اموال رو پر کنن يا همين که ما پر کنيم همه وسائل رو مي تونيم بگيريم ...
نگاهم برگشت روي برگه ها ... پس دليلش براي اومدن و خراب کردن بقیه روزم این بود ...
- نيازي به حضورش نبود ... درخواست شما کفايت مي کرد ... با همون يه درخواست مي تونيم تمام وسائل رو آزاد کنيم ... البته چيزهايي که به عنوان مدرک پرونده ضبط شده غيرقابل بازگشته و بايد بمونه ...
فرم رو امضا کردم و دادم دست افسر بايگاني ...
فضاي سنگيني بين ما حاکم شده بود ... جوي که حس حال من از ديدن ساندرز درست کرده بود ... خودشم ديگه کامل فهميده بود من اصلا ازش خوشم نمياد ... و فکر کنم آقاي تادئو هم اين رو متوجه شده بود ... يه گوشه ايستاده بود و به ما نزديک نمي شد ... و هر چند لحظه يک بار نگاهش رو از روي يکي از ما مي گرفت و به ديگري نگاه مي کرد ...
بالاخره تموم شد و افسر با پاکت وسائل کريس اومد ... همه چيزش رو جزء به جزء ليست کرديم ... و آخرين امضاها انجام شد ... اونها با خوشحالي دردناکي وسائل رو تحويل گرفتن ...
ساندرز هنوز با فاصله ايستاده بود و به ما نزديک نمي شد ...
آقاي تادئو از بين اونها يه دفتر چرمي رو در آورد ... ساندرز با ديدن اون چند قدمي به ما نزديک شد ... زير چشمي نگاهي به من کرد و جلو اومد ...
دفتر رو که گرفت ديگه وقت رو تلف نکرد ... بدون اينکه بيشتر از اين صبر کنه از همه خداحافظي کرد و اونجا رو ترک کرد ...
چند دقيقه بعد خانواده تادئو هم رفتن ... منم حرکت کردم ... اما نه سمت آسانسور تا برم بالا پيش بقيه ... رفتم سمت سالن ورودي تا از اداره خارج بشم ... در حالي که به قوي ترين شکل ممکن حالم گرفته بود ... و هيچ چيز نمي تونست اون حال رو بدتر کنه ... جز ديدن دوباره خودش توي سالن ...
منتظر من يه گوشه ايستاده بود ... سرش پايين بود و داشت نوشته هاي دفترش رو مي خوند ... اومدم بي سر و صدا ازش فاصله بگيرم از در ديگه سالن خارج بشم ... که ناگهان چشمش به من افتاد ...
- کارآگاه منديپ ...
#ادامه_دارد....
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
🍃🌹الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌹🍃
🌤 @emamzaman
🍃
🌸
🎉🌼🍃
💌 دیروز ، امروز ، فردا
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸
🌤 @emamzaman
5ce91c4e61aeb6066e018653_2393379569122542012.mp3
2.86M
❤️ دلنوشته صوتی مهدوی
🌥 حوالی عصر
به آرامی توی بازار قدم میزدم؛ ناخودآگاه به یاد شما افتادم...
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌸
🌤 @emamzaman