نظام تقديم 02.mp3
4.92M
🖲 اموری که با چشم دیده نمیشه اما انرژی آن روی تمام زندگی ما اثر میگذاره
#استادامینیخواه
#ملکوت_اعمال
#قسمت_دوم
【 @emamzaman_12 】
برسـهاونروز
ڪهخستـهازگنـٰاهـٰامون
جلـو امـٰامزمـٰان
زانـوبزنیـم!
سرمونوپـٰایینبنـدازیـم
وفقطیـهچیزبشنویـم
سرتـوبالـٰاڪن
مـنخیلۍوقتـهبخشیـدمت..
عـزیـزتـرینم،
امـٰامتنھـٰاۍمـن
ببخشاگـهبرات زینبنشدم💔...
ڪِۍشَـود حُــربشوَم
تـوبـهمردانـِهڪُنم..؟!
#تلنگرمهدوی
#امام_زمان
【@emamzaman】
🔸 تولد فراماسونری در ایران
🔰روزنامه،یکی از تأثیرگذارترین رسانه های آن روز بود.
#غرب_و_مهدویت ۲۴
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی...
⭕️بخش معرفی و راه های درمان اخلاق ناپسند...
موضوع پست: #تنبلی_۴ :
تنبلی چطور درمان میشه؟🤨
✅اندیشه در آثار تنبلی
✅اولویت بندی کارها
✅پرهیز از خیال پردازی
امام علی(ع) میفرمایند:کسی که آرزویش را طولانی کند،کارش را بد انجام میدهد.[۱]
✅همنشینی با افراد با اراده
✅هدف گذاری و برنامه
ریزی(روزانه،هفتگی،ماهانه و...)
✅ورزش کردن
✅دیدن ویدیو های انگیزشی
✅استفاده از قانون ۵ ثانیه[۲]
[۱]نهجالبلاغه،ص۴۷۵.
[۲]کتابقانون۵ثانیه،اثرملرابینز.
#خودسازی
#قسمت_بیست_و_چهارم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】
مَنچِگونِہتاڪُنَمباایندِلِواماندِهاَم؟
بازهم قرار است جا بمانم از کاروانت😔
#اربعین
#محرم🥀
【 @emamzaman_12 】
enc_16591106657551174959786.mp3
2.99M
#مداحےتایم
از تمام آدما دل بریدم الا تو..
قصهی دیرین از رفاقتم با تو،
یا مرگ یا تو..💔
#محرم
#اربعین
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
#فرارازجهنم🔥 #رمان📚 #پارت_دوم نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم،قفل در شل شده بود … چند ب
#فرارازجهنم🔥
#رمان📚
#پارت_سوم
یه سال دیگه هم همین طور گذشت … کم کم صدای بچه ها در اومد … اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می خواستن برن سراغ پخش مواد از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد … .
برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود … پول خوبی می دادن … قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم … پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه های دبیرستانی شک می کرد … .
همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن … و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم … جایی که نه سرد بود نه گرم … اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی شدم … .
اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد … کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد … .
بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود … خیلی از کارم راضی بودن … قرار شد برم قاطی بالاتری ها … روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد … یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن … اما تازه این اولش بود … .
رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده … گروه ها با هم درگیر شدن … بی خیال و توجه به مردم … اوایل آروم تر بود،ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن … بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن …
هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک ترین صدایی از خواب می پریدم … چشمم که گرم می شد تصویر جنازه ها و مجروح ها میومد جلوی چشم هام … جیغ مردم عادی و اینکه با دیدن ماها فرار می کردن … کم کم خاطرات گذشته و تصویر آدلر و ناتالی هم بهش اضافه می شد …
فشار عصبی، ترس، استرس و اضطرابم روز به روز شدیدتر می شد … دیگه طاقت تحمل اون همه فشار رو نداشتم … مشروب و مواد هم فقط تا زمان خمار بودن کمکم می کرد … بعدش همه چیز بدتر می شد …
اونقدر حساس شده بودم که اگر کسی فقط بهم نگاه می کرد می خواستم لهش کنم … کم کم دست به اسلحه هم شدم … اوایل فقط تمرینی … بعد حمل سلاح هم برام عادی شد … هر کس دو بار بهم نگاه می کرد اسلحه ام رو در میاوردم … علی الخصوص مواد هم خودش محرک شده بود و شجاعت و اعتماد به نفس کاذب بهم داده بود … در حد ترسوندن بود اما انگار سلطان اون جنگل شده بودم … .
درگیری به حدی رسید که پای پلیس اومد وسط … یه شب ریختن داخل خونه ها و همه رو دستگیر کردن …
دادگاه کلی و گروهی برگزار شد … با وجود اینکه هنوز هفده سالم کامل نشده بود و زیر سن قانونی بودم … مثل یه بزرگسال باهام رفتار می کردن … وکیلم هم تلاشی برای کمک به من یا تخفیف مجازات نکرد … .
به ۹ سال حبس محکوم شدم … یه نوجوان زیر ۱۷ سال، توی زندان و بند بزرگسال ها … آدم هایی چند برابر خودم … با انواع و اقسام جرم های … .
توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم … دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم … تنها … وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود … .
هر روزم سخت تر از قبل … کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود … به بن بست کامل رسیده بودم … همه جا برام جهنم بود … امیدی جلوم نبود … این ۹ سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ … چه کاری بلد بودم؟ …
فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها … اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه … .
۶ سال از زمان زندانم می گذشت … حدودا ۲۳ سالم شده بود … یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم … حس خوبی بود … تنهایی و سکوت … بدون مزاحم … اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم …
۲۱ نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله ای اومد تو … قد بلند … هیکل نسبتا درشت … پوست تیره … جرم: قتل … اسمش حنیف بود …
📚رمانواقعیبهنویسندگی
شهیدمدافعحرمسیدطاهاایمانی
#ادامهدارد...
【 @emamzaman_12 】
3581288140.mp3
346.1K
🌱قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور... 🤲
#امام_زمان♥
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے...
تو تمام هستی مایی
امید و پناه و مامن و آقای مایی
تو یادمان دادهای که با یادت
از هیچ چیز نهراسیم
و در پناهت هرگز ناامید نشویم
تو یادمان داده ای
در اوج اضطراب و اضطرار،
به پشتوانهی نام زیبایت آرام شویم
#عشق_نویس🌱
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
بهشت دنیا.mp3
6.5M
بهشتِدنیا..!
دو دقیقه ای که اندازه دو هزار سال
ارزش داره...🌹👌
#استاد_دارستانی
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
6.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️پاسخی ڪوتاه به یڪ سوال❗️
آیا امام حسین می دانست شهید می شود؟
اگر چنین است چرا با پای خود به قتلگاه رفت؟
#اخلاق_و_معنویت ۵
#محرم🍁
#امام_حسین
【 @emamzaman_12 】