♡مهدیاران♡
📌منتظرانحقیقی.. بزرگترین وظیفه منتظران امام زمان این است که خودشان را...💎 #منبرک_و_دلنوشته_مهدوی
📌برمشامممیرسدهرلحظهبویانتظار
سلام حضرت دلبر، سلام قرص قمر، سلام ای دردانهی زهرا، زمین که لطفی ندارد، از آسمان چه خبر؟...❄️
#منبرک_و_دلنوشته_مهدوی «۳۴»
#امام_زمان
【 @emamzaman_12 】
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ناگفته هایی از رابطه ی ظهور امام زمان عجل الله وپياده روی اربعين حسینی...
#استادرائفیپور
#امام_زمان♥
#اربعین
【 @emamzaman_12 】
🍂امان از این همه غربت که امام حسن علیه السلام حتی در خانه ی خود هم غریب بود ؛در خانهی خود...!
🥀البته خدا را شکر ایشان خانهای داشتند و آوارهی بیابان ها نبودند..
یا صاحب الزمان العجل 😭😭
#امام_زمان
#امام_حسن 🖤
【 @emamzaman_12 】
🌱خودسازی...
موضوع پست: #تهمت_۴
⭕️راه های درمان...
🔸️تهمت روچطور میشه درمان کرد؟🤨
✔️عمل مسلمان رو باید به خوبی تعبیر کرد حتی اگه کارش مشکوک بود و به ظاهر بد بود
تا وقتی که دلیل محکمی پیدا نشده سعی کنیم تا اونجا که میشه، به کار خوب تعبیر کنیم خوش گمان باشیم و در کار کسی تجسس نکنیم
حضرت امیرالمومنین علی (ع) می فرماید:
"کار برادر دینی خود را به بهترین وجه مقرر دار تا آنکه دلیلی موجه به دستت بیاید که بر تو غالب شود و راه توجیه (و حمل صحت) بر تو ببندد و به هیچ سخنی که از برادرت برآید، بدگمان مباش تا محمل خوبی برای آن بیابی"1
✔️چاره اش اینه که:
ایمانمون رو افزایش بدیم 💥
اون رو تقویت کنیم💥
و به آثار بد دنیوی وعقوبت های اخروی این گناه کبیره فکر کنیم💥
وهر وقت راجب کسی چیز بدی شنیدیم یا بهش بدبین شدیم،💥
نزاریم اون نسبت بد تو دلمون بشینه و ازش پیروی نکنیم💥
وحتی به کوری چشم شیطان بیشتر از قبل به اون فرد احترام بزاریم و ارزش قائل بشیم💥
1 کشف الریبه شهید ثانی
#خودسازی
#قسمت_چهل_و_یکم
#لشکرموعود
#زندگی_بندگی
【 @emamzaman_12 】
@emamzaman_12شهادت امام حسن علیه السلام_928.mp3
زمان:
حجم:
2.49M
🌱پیامبر اعظم فرمودند؛اون چشمی که برای حسنم اشک بریزه کور وارد صحرای محشر نمیشه
💔 امام حسن واقعا مظلوم و غریب هست و چقدر هم این کریم، حاجت میده
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#امام_حسن🥀
【 @emamzaman_12 】
♡مهدیاران♡
#فرارازجهنم🔥 #رمان📚 #پارت_هفدهم برگشتم خونه … تمام مدت، جمله احد توی ذهنم می چرخید … یه لحظه به خ
#فرارازجهنم🔥
#رمان📚
#پارت_هجدهم
حدود هفت ماه از مسلمان شدنم می گذشت … صبح عین همیشه رفتم سر کار … ولی مشتری اون روز خیلی خاص بود … آدمی که در بخش بزرگی از خاطرات قبلم شریک بود… .
– اوه … مرد … باورم نمیشه … خودتی استنلی؟ … چقدر عوض شدی …
کین بود … اومد سمتم … نمی دونستم باید از دیدن یه دوست قدیمی بعد از سیزده، چهارده خوشحال باشم یا نه؟… .
بعد از کار با هم رفتیم کافه … شروع کرد از زندگی و دزدی های مسلحانه و بزرگش، دلالی و قاچاق اجناس مسروقه تعریف کردن … خیلی خودش رو بالا کشیده بود … هی استنلی، شنیده بودم رفتی توی کار مواد و خوب خودت رو کشیدی بالا اما فکرش رو هم نمی کردم یه روزی استنلی بزرگ رو گوشه یه تعمیرگاه ببینم که داره ماشین بقیه رو درست می کنه … همیشه فکر می کردم تو زودتر از من به پول و ثروت میرسی … شایدم من یه روز ماشین تو رو درست می کردم …نفس عمیقی کشیدم … ولی من از این زندگی راضیم … دروغ میگی … تو استنلی هستی … یادته چطور نقشه می کشیدی؟ … تو مغز خلاف بودی … هیچ کدوم به گرد پات هم نمی رسیدیم … شنیده بودم بعد از ورود به اون باند، خیلی زود خودت رو بالا کشیده بودی و با بزرگ ترها می پریدی … حالا می خوای باور کنم پاک شدی و کشیدی کنار؟ … اصلا از پس زندگیت برمیای؟ …هی گارسن … دو تا دام پریگنون …نگاه عمیقی بهش کردم و به طعنه گفتم … پولدار شدی … ماشین خریدی … شامپاین ۳۰۰ دلاری می خوری … بعد رو کردم به گارسن … من فقط لیموناد می خورم …
– لیموناد چیه ؟ … مهمون منی … نیم خیز شد سمتم … برگرد پیش ما … تو برای این زندگی ساخته نشدی استنلی،کلافه شده بودم … یه حسی بهم می گفت دیدن کین بعد از این همه سال اصلا جالب نیست،شروع کرد از کار بزرگش تعریف کردن … پول و ثروت … و نقشه دقیق و حساب شده ای که کشیده بود … نقشه ای که واقعا وسوسه انگیز بود . برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم … اما یه لحظه به خودم اومدم … حواست کجاست استنلی؟ … این یه انتخابه… یه انتخاب غلط نزار وسوسه ات کنه … تو مرد سختی ها هستی … نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی،حالا جای ما عوض شده بود … من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار … و بعد از ساعت ها … باورم نمیشه … تو اینقدر عوض شدی … دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی … تو یه ترسو شدی استنلی … یه ترسو – به من نگو ترسو … اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست می کرد … من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم … اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم … و هنوز زنده ام … تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار … من، برای زنده موندن جنگیدم – فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت … و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی … اون مغازه طلا فروشی بالای شهره … قیمت ارزون ترین طلاش بالای ۵۰۰ هزار دلاره … فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ …
– محاله یکی تون زنده برگردید … می دونی چرا؟… چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن … چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه … پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه … فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه … تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تبلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ – احمق نشو کین … دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار … فکر کردی بی خیالت میشن… حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله … پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه ،اما فایده نداشت … اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد … اون هم انتخاب کرده بود،وقتی از کافه اومدم بیرون … تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه … حنیف واسطه من بود … من واسطه کین … مهم انتخاب ما بود،آنچه در آینده خواهید دید و من عاشق شدم … حسنا، دانشجوی پرستاری بود،اواخر سال ۲۰۱۱ بود … من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم … انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود … شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود … شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت … .
چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن … دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود … شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم … زیر نظر گرفته بودمش … واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود …
📚رمانواقعیبهنویسندگی
شهیدمدافعحرمسیدطاهاایمانی
#ادامهدارد...
【 @emamzaman_12 】
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور... 🤲
#امام_زمان♥
#قرار_عاشقی🦋
«اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ»
✍دلنوشته مهدوے...
زندگی،
بدون شما محال است
امنیت،
دور از شما دورغ محض است
آرامش،
در فضای خالی از یاد شما
به حسرتی دست نیافتنی میماند
ما در جهانی که شما را
از یاد برده است،
همچون آوارگانی خانه بهدوش،
مرگ را دنبال میکنیم.
بیایید و امانمان باشید
بیاید و آراممان کنید
بیایید و پناهمان دهید.
#عشق_نویس🌱
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】