♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_بیستم صدای ممتد بوق تلفن شنیده میشد اما ادموند همچنان گوشی را در دستش نگه داشت
#رمان_ادموند
#پارت_بیستویکم🦋
زمانی که در دهکده با هم قدم میزدند، گاهی با بعضی از همسایگان قدیمی برخورد میکردند که با وجود محجبه بودن ملیکا از احوالپرسی اجتناب کرده و ترجیح میدادند وانمود کنند آنها را ندیدهاند. ملیکا با چنین برخوردهای متعصبانهای آشنایی داشت و بار اولی نبود که چنین رفتاری را از دیگران شاهد بود اما ادموند هرگز نمیتوانست بپذیرد که مردم تا این حد کوتهفکر بوده و بیادبانه با آنها رفتار کنند. در کشوری که داعیه آزادی بیان و عقیده داشت، چنین رفتار سخیفانه ای غیرقابلباور بود.
ملیکا با مهربانی و صبوری خاص خود، دائم به شوهرش دلداری میداد که نباید خود را اذیت کند و از برخورد دیگران ناراحت شود، زیرا در همه جای دنیا هستند مردمان کوتهنظری که به مردمان باایمان و نیک کردار دائم طعنه زده و آنها را مورد استهزاء قرار میدهند.
بعد از ظهرهای فرح بخشی را با هم در کنار برکه فلیت پوند در فصل بهار و لطافت همیشگی طبیعت میگذراندند. کنار برکه در نزدیکی بزرگترین درخت مینشستند، به آن تکیه کرده و ساعتها باهم به گفتگو میپرداختند. آنقدر سرگرم صحبت میشدند که فراموش میکردند هوا تاریک شده است و باید به خانه برگردند. ادموند بهشدت مشتاق دانستن بود.
شنبه ۱۵ اوت ۲۰۱۳، یک روز گرم در نیمههای تابستان، ادموند و ملیکا در خانه مشغول کارهای روزمره بودند و برای فردا که روز تعطیل بود برنامهریزی میکردند. ناگهان صدایی از طبقه پایین به گوش رسید، گویی آقا و خانم ونت وورث با کسانی با صدای بلند گفتگو میکردند، تا ادموند به خود آمد و خواست ببیند که چه اتفاقی افتاده است، کسی زنگ درب آپارتمانش را به صدا درآورد.
با تعجب به یکدیگر نگاه کردند، ادموند برای باز کردن در پیشقدم شد و ملیکا هم به اتاق رفت تا حجاب کند. با وجود فاصله اتاق تا در ورودی خانه، ملیکا به وضوح صدای گفتگوی دو مرد غریبه را با او می شنید، ناگهان قلبش از جا کنده شد. سرآسیمه از اتاق بیرون آمد و دید که به دستهای شوهرش دست بند زده و دارند او را با خود میبردند. به سمت او دوید و پرسید: خدای من! چی شده علی؟! چرا بهت دستبند زدند؟ تو رو کجا دارند می برند؟
- ملیکا، عزیزتر از جانم، به من خوب گوش کن، اصلاً نگران نباش. فقط با آرتور تماس بگیر و بگو که خودش رو بهسرعت به ساختمان مرکزی اسکاتلندیارد برسونه، فعلاً به پدرم هم چیزی نگو، فکر نکنم موضوع مهمی باشه، فقط در حد چند تا سواله، نگران نباش، خب؟! دوست دارم...
ادامه دارد....
📚تالیف #آمنه_پازوکی
🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود..
#رمان_مهدوی
【 @emamzaman_12 】
ازازلتابہابدخونخداراعشقاست
پرزدنتاحرمـقربخداراعشقاست..😍
جبرئيلآمدهازعرشچنينمےگويد
شبجمعہحرمکربوبلاراعشقاست..♥️🌱
#شبتونکربلایی✨...
#عاشقانه
🔴 یه راهکار آسون و باور نکردنی برای یار امام زمان(عج) شدن
🔵 امام صادق علیه السلام فرمودند :
🌕 هر کس سوره اسراء را در هر شب جمعه بخواند نمی میرد تا آنکه زمان قائم آل محمد علیه السلام را درک کند و از یاران او بشود.
📚 ثواب الاعمال شیخ صدوق
【 @emamzaman_12 】
اَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیٰآءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدٰآء🌸
کجاست آن که دوستان خدا را عزیز و دشمنان خدا را ذلیل خواهد کرد
#دعای_ندبه💥🌺
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
【 @emamzaman_12 】
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 چرا امام زمان عج بعد از هزار سال هنوز ظهور نکرده اند؟
🔻جامعه جهانی باید به کجا برسد تا ایشان ظهور بفرمایند؟
#استادرحیمپور
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
⭕️ بسیار مهم و جالب توجه...
🔹در عهد جدید وعده ی آمدن شخصی به جز عیسی مسیح نیز مطرح شده! او کیست؟؟ او تسلی دهنده ی دیگری غیر از مسیح است! مسیح از خدا برای امتش درخواست می کند و خدا او را عطا می کند تا همیشه با ایشان باشد. جهان او را نمی بیند و نمی شناسد...
🔹طبق نوشته ی مستر هاکس آمریکایی، در انجیل بیش از ۸۰ بار، نوید به ظهور شخصی داده که ۳۰ مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق است اما ۵۰ مورد دیگرش مربوط به نجات دهنده ای ست که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد؛ حضرت عیسی نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد، از ساعت و روز ظهورش جز خدا کسی اطلاعی ندارد.
🔅 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّکَ الْفَرَج...
📚 انجیل یوحنا، فصل۱۴، آیه۱۷؛ فصلنامه انتظار، ش۱۵، ص۱۵۵؛ قاموس کتاب مقدس، ص۲۱۹؛ یاد مهدی، خادمی، ص۵۲
#منجی_در_ادیان ۳۶
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو...🌱
#استوری
#امام_زمان♥
【 @emamzaman_12 】
آخرای ماه شعبانه، زیاد تکرار کنیم:
«اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»
【 @emamzaman_12 】