eitaa logo
♡مهدیاران♡
1.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
دل💔پر زخم زمین🌍 گفته کسی می آید ... ⁦ -فعالیت تخصصی درزمینه #مهدویت درقالب ارائه متن،کلیپ،صوت،کتاب،عکس نوشته... 📞پاسخگویی : @Majnonehosain 🌐کانال مرجع: @emamzaman 📱اینستاگرام: Www.instagram.com/emamzaman.12 همراه ما باشید
مشاهده در ایتا
دانلود
- چطور آرام باشیم🌱 از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧـﺪ: ﭼﺮﺍ ﺍنقـدر ﺁﺭﺍمی ؟! گفت: ﺑـﻌـﺪ ﺍﺯ ﺳﺎل‌ ها ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑـﻪ، ﺯﻧﺪگیِ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘـﻨـﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨـﺎ ﮐﺮﺩﻡ : دانستم ﺭﺯﻕ ﻣـﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد ﭘـﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ، دانستـم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبينـد ﭘـﺲ ﺣﯿـﺎ ﮐـﺮﺩﻡ، دانـسـتـم ﮐﻪ ﮐـﺎﺭِ ﻣـﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد ﭘﺲ ﺗﻼﺵ‌ ﮐﺮﺩﻡ، دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥِ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ ﭘـﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ، دانستم ﮐﻪ نیکی ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺑـﻪ ﺳﻮـﯼ ﻣﻦ ﺑـﺎﺯ می‌ گـردد ﭘـﺲ ﺑـﺮ ﺧﻮبی ﺍﻓـﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ !👴🏻💚 【 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ ۹ توصیه عالی از آیت الله کشمیری برای ماه مبارک رمضان 🌸 【 @emamzaman_12
⭕️ یک بام و دو هوا ؟؟؟ 🔹یهودیان را چه شده؟؟ درسته که تعداد کمی از یهودیان بر اثر دلبستگی شدید به امیدهای قدیم، تشکیل دولت صهیونیستی را مخالفِ آرمان های مسیحایی (و ظهور منجی) می دانند اما اکثر یهودیان، دولت صهیونیستی را با جان و دل پذیرفته اند و آن را ره گشای عصر مسیحا می دانند 🔹هم اکنون صهیونیستهای اشغال گر، در انتهای مراسم "سالگرد بنیانگذاری رژیم اسرائیل غاصب" بعد از دمیدن در شیپور عبادت، اینگونه دعا می کنند: «اراده ی خداوند - خدای ما - چنین باد که به لطف او شاهد "سپیده دم آزادی" باشیم و "نفخ صور مسیحا" گوش ما را نوازش دهد.» ❓از یک طرف، غصب، کشتار و تجاوز... ❗️از طرفی دیگر منجی خواهی... 📚 آشنایی با ادیان بزرگ، توفیقی، ص۱۰۲ 📚 تنها راه، احمدی و فرزادفرد، ص۱۰۰ ۳۵ ♥ 【 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠طلوع فجر... 🍃در آخرالزمان عرصه بیزینس و پول است... قرآن دلیل غیبت امام زمان را آسیب شناسی می‌کند... @emamzaman_12
[@Gomnam_khahim_mand]_6051025912613308279.mp3
9.35M
فقط‌تورومیخوام دوست‌دارمـ‌توبغلم‌کنی‌میشه؟!😔🥀 🕊 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_بیستم صدای ممتد بوق تلفن شنیده می‌شد اما ادموند همچنان گوشی را در دستش نگه داشت
🦋 زمانی که در دهکده با هم قدم می‌زدند، گاهی با بعضی از همسایگان قدیمی برخورد می‌کردند که با وجود محجبه بودن ملیکا از احوالپرسی اجتناب کرده و ترجیح می‌دادند وانمود کنند آن‌ها را ندیده‌اند. ملیکا با چنین برخوردهای متعصبانه‌ای آشنایی داشت و بار اولی نبود که چنین رفتاری را از دیگران شاهد بود اما ادموند هرگز نمی‌توانست بپذیرد که مردم تا این حد کوته‌فکر بوده و بی‌ادبانه با آن‌ها رفتار کنند. در کشوری که داعیه آزادی بیان و عقیده داشت، چنین رفتار سخیفانه ای غیرقابل‌باور بود. ملیکا با مهربانی و صبوری خاص خود، دائم به شوهرش دلداری می‌داد که نباید خود را اذیت کند و از برخورد دیگران ناراحت شود، زیرا در همه جای دنیا هستند مردمان کوته‌نظری که به مردمان باایمان و نیک کردار دائم طعنه زده و آن‌ها را مورد استهزاء قرار می‌دهند. بعد از ظهرهای فرح بخشی را با هم در کنار برکه فلیت پوند در فصل بهار و لطافت همیشگی طبیعت می‌گذراندند. کنار برکه در نزدیکی بزرگ‌ترین درخت می‌نشستند، به آن تکیه کرده و ساعت‌ها باهم به گفتگو می‌پرداختند. آن‌قدر سرگرم صحبت می‌شدند که فراموش می‌کردند هوا تاریک شده است و باید به خانه برگردند. ادموند به‌شدت مشتاق دانستن بود. شنبه ۱۵ اوت ۲۰۱۳، یک روز گرم در نیمه‌های تابستان، ادموند و ملیکا در خانه مشغول کارهای روزمره بودند و برای فردا که روز تعطیل بود برنامه‌ریزی می‌کردند. ناگهان صدایی از طبقه پایین به گوش رسید، گویی آقا و خانم ونت وورث با کسانی با صدای بلند گفتگو می‌کردند، تا ادموند به خود آمد و خواست ببیند که چه اتفاقی افتاده است، کسی زنگ درب آپارتمانش را به صدا درآورد. با تعجب به یکدیگر نگاه کردند، ادموند برای باز کردن در پیشقدم شد و ملیکا هم به اتاق رفت تا حجاب کند. با وجود فاصله اتاق تا در ورودی خانه، ملیکا به وضوح صدای گفتگوی دو مرد غریبه را با او می شنید، ناگهان قلبش از جا کنده شد. سرآسیمه از اتاق بیرون آمد و دید که به دست‌های شوهرش دست بند زده و دارند او را با خود می‌بردند. به سمت او دوید و پرسید: خدای من! چی شده علی؟! چرا بهت دستبند زدند؟ تو رو کجا دارند می برند؟ - ملیکا، عزیزتر از جانم، به من خوب گوش کن، اصلاً نگران نباش. فقط با آرتور تماس بگیر و بگو که خودش رو به‌سرعت به ساختمان مرکزی اسکاتلندیارد برسونه، فعلاً به پدرم هم چیزی نگو، فکر نکنم موضوع مهمی باشه، فقط در حد چند تا سواله، نگران نباش، خب؟! دوست دارم... ادامه دارد.... 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. @emamzaman_12
ازازل‌تابہ‌ابدخون‌خداراعشق‌است پرزدن‌تاحرمـ‌قرب‌خداراعشق‌است..😍 جبرئيل‌آمده‌ازعرش‌چنين‌مےگويد شب‌جمعہ‌حرم‌کرب‌وبلاراعشق‌است..♥️🌱 ✨...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 یه راهکار آسون و باور نکردنی برای یار امام زمان(عج) شدن 🔵 امام صادق علیه السلام فرمودند : 🌕 هر کس سوره اسراء را در هر شب جمعه بخواند نمی میرد تا آنکه زمان قائم آل محمد علیه السلام را درک کند و از یاران او بشود. 📚 ثواب الاعمال شیخ صدوق 【 @emamzaman_12
اَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیٰآءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدٰآء🌸 کجاست آن که دوستان خدا را عزیز و دشمنان خدا را ذلیل خواهد کرد 💥🌺 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 چرا امام زمان عج بعد از هزار سال هنوز ظهور نکرده اند؟ 🔻جامعه جهانی باید به کجا برسد تا ایشان ظهور بفرمایند؟ ♥ 【 @emamzaman_12
توصیه های جمعه آخر شعبان فراموش نشود 🌱 【 @emamzaman_12
⭕️ بسیار مهم و جالب توجه... 🔹در عهد جدید وعده ی آمدن شخصی به جز عیسی مسیح نیز مطرح شده! او کیست؟؟ او تسلی دهنده ی دیگری غیر از مسیح است! مسیح از خدا برای امتش درخواست می کند و خدا او را عطا می کند تا همیشه با ایشان باشد. جهان او را نمی بیند و نمی شناسد... 🔹طبق نوشته ی مستر هاکس آمریکایی، در انجیل بیش از ۸۰ بار، نوید به ظهور شخصی داده که ۳۰ مورد آن با حضرت عیسی قابل تطبیق است اما ۵۰ مورد دیگرش مربوط به نجات دهنده ای ست که در آخرالزمان ظهور خواهد کرد؛ حضرت عیسی نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد، از ساعت و روز ظهورش جز خدا کسی اطلاعی ندارد. 🔅 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیّکَ الْفَرَج... 📚 انجیل یوحنا، فصل۱۴، آیه۱۷؛ فصلنامه انتظار، ش۱۵، ص۱۵۵؛ قاموس کتاب مقدس، ص۲۱۹؛ یاد مهدی، خادمی، ص۵۲ ۳۶ ♥ 【 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو...🌱 ♥ 【 @emamzaman_12
آخرای ماه شعبانه، زیاد تکرار کنیم: «اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا‌ فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ»@emamzaman_12
yaghoot140.mp3
8.85M
اَشجع‌ُالناس..! به‌محضی‌که‌مشکلی‌برام‌پیش‌میاد، ذهنم‌میره‌سراغ‌اون‌آدم..!☘👌 @emamzaman_12
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_بیست‌ویکم🦋 زمانی که در دهکده با هم قدم می‌زدند، گاهی با بعضی از همسایگان قدیمی
🌹 ادموند نگاهش رو تیز کرد و پرسید: شما چی می‌خواین بگین؟! - آقای پارکر! انکار نکنید، ما می‌دونیم که شما ۸ ماه پیش مبلغ ۲۰۰۰ پوند به خانم پنکس دادید برای اینکه... - برای اینکه چی؟! بله من انکار نمی‌کنم که این پول رو به الیزابت قرض دادم اما... ادموند عصبانی شده بود، ابروانش در هم گره‌خورده و رنگ صورتش سرخ‌ شده بود. - برای اینکه اون از شما باردار بوده آقای پارکر! و شما این پول رو به اون دادید تا در همان ماه‌های اولیه که از وجود چنین بچه ای باخبر شدید، مجبورش کنید که فرزندتون رو سر به نیست و این لکه ننگ رو پاک کنه اما اون حاضر به انجام چنین کاری نشد... و وقیحانه به ادموند خیره شد. آه از نهاد ادموند بلند ولی صدا در گلویش خفه شد، احساس می‌کرد سقف اتاق بر روی سرش خراب‌شده است؛ او در مدتی که با الیزابت نامزد بود حتی بندرت دست او را در دست گرفته بود چه برسد به اینکه بخواهد قبل از ازدواج رابطه ای نامشروع با او داشته باشد. زیر لب با خود گفت؛ خدایا، کمکم کن، و سرش را در دست گرفت. آرتور بعد از چند دقیقه وقتی مطمئن شد که نمی‌تواند با قید ضمانت او را از بازداشتگاه بیرون بیاورد، به ‌سرعت با راشل تماس گرفت و به سمت خانه ادموند به راه افتاد. ادموند به یک بازداشتگاه انفرادی منتقل شد. هوا کم‌کم رو به تاریک شدن بود، نور کوچکی به داخل بازداشتگاه می‌تابید، در تنهایی و تاریکی به‌جز مرور خاطرات و فکر کردن به مشکلی که با آن درگیر شده بود، هیچ کار دیگری از دستش برنمی‌آمد. نمی‌خواست تسلیم ناامیدی شود اما این اتهام خیلی سنگین بود! ادموند در تمام دوران زندگی مجردی‌اش هرگز پایش را از حد و مرزها فراتر نگذاشته بود، بااینکه در یک جامعه بی‌بند و بار زندگی می‌کرد اما نحوه تربیت خانوادگی و اصالت ذاتی‌اش باعث می‌شد که خود را ملعبه و بازیچه لذت‌های زودگذر و شهوانی قرار ندهد. آن‌قدر به حفظ ارزش‌های انسانی معتقد بود که گاهی دیگران او را مورد استهزاء قرار داده و بیمار روانی خطابش می‌کردند اما در واقعیت این‌گونه نبود بلکه او فقط نمی‌خواست به هرزگی‌ها آلوده شود. اکنون سایه‌ای شوم بر زندگی‌اش افکنده شده بود که معلوم نبود چه اتفاقات و مرارت‌هایی را برایش رقم خواهد زد! سر به دیوار گذاشت و آرام گریست، برای خودش، برای الیزابت که الآن به هر دلیلی مرده بود، برای همسرش که نمی‌دانست چه مصیبت‌هایی انتظارش را می‌کشد و برای پدر و مادرش. ادامه دارد... 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. @emamzaman_12
چشمهایمـ‌دیگرازآن‌من‌نیستند… هیچ‌نمےخواهنـد…جزتـ♥️ـو! هیچ‌نمےبیننـد…جزتـو! پس‌بیـااےگل‌نـرگس!🌷 ✨...
بی‌تـ🌺ـوچگونہ‌مےشودازآسمان‌نوشت ازانعڪاس‌ساده‌رنگیـن‌ڪمان‌نوشت...! این‌یڪ‌حقیقت‌استــ‌کہ‌بےتـوبهـ🌾ـارمن بایدچهارفصـلِ‌زمان‌راخزان‌نوشت...!🕊🥀 🌱...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 حکمت های نهج البلاغه 📋موضوع:آرزوهاى طولانى و سوء عمل 🌸امام علی علیه السلام : «كسى كه آرزويش را طولانى كند اعمال بد انجام مى دهد»;🌺💥🌱 (مَنْ أَطَالَ الاَْمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ). شك نيست كه آرزوها انگيزه حركت انسان براى هرگونه فعاليت است; جوانى كه آرزو دارد به مقامات عاليه علمى برسد تلاش و كوشش را در فراگيرى علم افزايش مى دهد، كشاورزى كه آرزو دارد مزارع پربار و باغ هاى سرشار از بركات مادى داشته باشد در امر كشاورزى فعاليت مى كند و مادرى كه آرزو دارد جوان برومندى در سنين آخر عمر در كنار او باشد در حفظ و تربيت فرزندش مى كوشد. همين معنا در حديث معروف پيغمبر اكرم آمده است كه فرمود: «الاَْمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِي وَلَوْ لاَ الاَْمَلُ مَا رَضَعَتْ وَالِدَةٌ وَلَدَهَا وَلاَ غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً; آرزو براى امت من مايه رحمت است و اگر اميد و آرزو نبود هيچ مادرى كودك خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى نهالى نمى نشاند». ولى هرگاه آرزو از حد اعتدال خارج شود و انسان به سراغ امور دست نيافتنى و يا غير ضرروى و خارج از حد نياز برود، طبيعى است كه بايد تمام تلاش و كوشش خود را براى رسيدن به آن بگذارد و همه چيز جز آن را فراموش كند و شب و روز به دنبال آن بدود. 🌸 ۳۶ 【 @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠امام زمان کجای فرهنگمون جا داره؟؟؟خوابیم واقعا؟؟ خاک بر سرمون ...😭💔 👌 ✨ 【 @emamzaman_12
میزنم سبزه گره تا گره ای وا گردد سالمان سال ظهور گل زهرا گردد میزنم سبزه گره نیتم اینست خدا یوسف گمشده ارض و سماء برگردد میزنم سبزه گره سبز شود دست دعا وانکه رفتست زدستم بدعا برگردد غیبت یار سفرکرده بلایی ست عظیم عاشقان سبزه ببندید که یار برگردد♥️ ☘☘☘☘☘☘☘☘☘ ۱۳ بدَر یعنی: تمام سیزده معصوم چشم شان به در است تا بیایی اَللهُمَّ عَجِل لِوَلیکَ الفَرج بِحَقِّ الفاطِمَه الزَهراء🤲 @emamzaman_12
چادرِمن تو‌بامن‌بزرگ‌شدی! بالحظه‌های‌زندگیم‌همراه‌بودی💞 بامن‌زیر باران‌ماندی‌وخیس‌شدے بامن قد‌ڪشیدی تغییر کردے بامن‌زیر‌آفتاب،گرمت‌شد رنگِ‌مشکی‌ات‌زیر نور‌آفتاب‌رنگ‌باخت 🙂✨ 【 @emamzaman_12
⭕️ نظر آلبرت اینشتاین و راسِل... 🔹 فیلسوف شهیر انگلیسی برتراند راسل می گوید: «دنیا چشم به راه مصلحی است که همگان را در سایه یک پرچم و یک شعار متحد سازد.» 🔹پروفسور آلبرت اینشتاین متفکر و تئوری پرداز "نظریه نسبیت" اینگونه اظهار نظر می کند: «فرا رسیدن آن روزی که در جای جای جهان، صلح و صفا حکومت کند و همه ی اعضای جامعه ی بشری با یکدیگر دوست و برادر باشند، دیری نخواهد پایید.» 📚المهدی الموعود و دفع شبهات عنه، ص۶-۷؛ در انتظار ققنوس، ترجمه: علیزاده، ص۴۳ ۳۷ ♥ 【 @emamzaman_12
حاج اسماعیل دولابی میگفت : وقتی به خدا بگویی خدایا من غیر از تو کسی را ندارم ؛ خدا غیور است و خواسته ات را اجابت می‌کند... زندگیت سخت شده؟! +صداش‌ کن :) ❤️ 【 @emamzaman_12
34-Mahe-mobarake-ramezan-ra-ba-ehteram-nam-bebarid-hojatoleslam-rafiei(www.rasekhoon.net).mp3
6.82M
بالاترین‌روزه..! اگه‌مردم‌میدونستن‌که‌ماه‌رمضان چقدر‌خوبه ...✨☘ @emamzaman_12
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡مهدیاران♡
#رمان_ادموند #پارت_بیست‌ودوم🌹 ادموند نگاهش رو تیز کرد و پرسید: شما چی می‌خواین بگین؟! - آقای پارکر
🦋 یک هفته از دستگیری ادموند می‌گذشت. همه در حالت ناامیدی به سر می‌بردند، بدبختانه تمام مدارک علیه او بود. در این مدت به ‌غیر از آرتور که به ‌عنوان وکیلش می‌توانست به دیدن او برود، فقط به پدرش آن‌ هم برای مدت کوتاهی اجازه داده بودند که ملاقاتی با او داشته باشد. تنها چیزی که در این مدت ادموند را قوی نگه ‌داشته بود، ایمان او به خداوند و عشقی بود که به همسرش داشت، در دل امیدوار بود بالاخره روزی می‌رسد که بی‌گناهی او ثابت ‌شده و او دوباره می‌تواند در کنار همسرش خوشبخت زندگی کند. روزی که پدرش توانست به دیدنش برود، او را ازلحاظ جسمی و روحی بسیار شکننده یافت. آن‌قدر در این چند روز لاغر شده و غذای کافی نخورده بود که قلبش از دیدن عزیزدردانه‌اش به درد آمد و به گریه افتاد. او را در آغوش کشید و گفت: پسرم، قوی باش، ما همه به بی‌گناهی تو ایمان‌داریم، تو به ‌اندازه حواریون عیسی مسیح(ع) بی‌گناهی. سناتور سایمون مکث کرده و به ویلیام و آرتور که با چشمانی وحشت‌زده به او خیره شده بودند، چشم دوخت و ادامه داد: اون‌ها میگن ادموند باید همسرش رو طلاق بده، برای همیشه به عمارت پدرش برگرده، کار وکالت رو کنار بذاره و خانواده همسرش هم برای همیشه از انگلستان برند البته اگه می‌خواهند زنده بمونند! - خدای من! هر دو نفر با هم تکرار کردند، ویلیام احساس می‌کرد قادر نیست از روی صندلی بلند شود و آرتور گلویش خشک‌ شده و ضربان قلبش بالا رفته بود. هر دو به این فکر می‌کردند که نه‌تنها ملیکا حاضر به جدایی از شوهرش نیست بلکه ادموند بدون او امکان ندارد بتواند به زندگی عادی برگردد. آن‌ها با ناامیدی محض منزل سناتور را ترک کردند. در طول مسیر تصمیم گرفتند موضوع را ابتدا با ملیکا در میان بگذارند تا او بتواند کل پرونده را در اختیار آن‌ها قرار دهد و سپس راجع به ‌شرط دوم با هم یک تصمیم منطقی بگیرند. ادامه دارد... 📚تالیف 🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن‌ شود.. @emamzaman_12