تولید مبانی فکری انقلاب اسلامی تقریبا صفر بوده است! و این بر عهده حوزه علمیه میباشد!
#امام_خامنه_ای
این انقلاب، با این عظمت و ابعاد و آثار عملی، از لحاظ ارایهی مبانی فکری خودش، یکی از ضعیفترین و کم کارترین انقلابها و بلکه تحولات دنیاست.
وقتی انقلاب اکتبر تحقق پیدا میکند، در طول ده پانزده سال، آن قدر کتاب و فیلم و قصه و جزوه در سطوح مختلف راجع به مبانی فکری این انقلاب نوشته میشود که در کشورهایی که باد آن انقلاب به آنها رسیده، دیگر مردم احتیاجی ندارند از کتابهای آنها استفاده کنند! آن قدر فضای ذهنی پُرشده است که روشنفکرهای خود کشورها مینشینند راجع به مبانی ارزشی و فکری آنها کتاب مینویسند! در سه چهار دههی گذشته، چه قدر ایرانیها دربارهی #مبانی_فکری #انقلاب شوروی، به زبان فارسی کتاب نوشتند؛ چون دیگر اشباع شده بودند. یعنی آنها اینقدر نوشتند که همهی روشنفکرهایی که به نحوی از لحاظ فکری با آنها ارتباط پیدا میکردند، از لحاظ فکری اشباع میشدند و بعد یک آدم مثلاً دست به قلم و با فکر و روشنفکری، خودش میجوشید و مطالبی - غیر از ترجمههای فراوانی که از آثار آنها میشد - مینوشت.
ما چه کار کردیم؟ کاری که ما در این زمینه کردیم، واقعاً خیلی کم است. گاهی انسان دلش نمیآید که بگوید در حد صفر؛ چون واقعاً کسانی با اخلاص کارهایی کردهاند. اما اگر نخواهیم ملاحظهی این جهات عاطفی را بکنیم، باید بگوییم یک ذره بیشتر از صفر و خیلی خیلی کم کار شده است. البته، این کم کاری دلایلی دارد: بعضی از #روشنفکران و #متفکران اصلی را در اول کار از ما گرفتند و بعضی از آنها نیز مشغول کارهای گوناگون اجرایی شدند؛ اما اساس قضیه این است که ما تولید نکردیم. این، یکی از کارهای #حوزه است.
68/09/07
_
💠 @howzeh_enghlab
زندگی برای ❞ علوم انسانی ❝
تولید مبانی فکری انقلاب اسلامی تقریبا صفر بوده است! و این بر عهده حوزه علمیه میباشد! #امام_خامنه_ای
نظر صریح رهبر انقلاب راجع به کم کاری حوزه علمیه نسبت به نظام و انقلاب.
فکر غلط رایج نسبت به تحول حوزه!
#امام_خامنه_ای
این فکر برای ما پیدا نشود که طلبهها باید مثل نیروهای انقلاب که در جاهایی از پایین به بالا انقلاب شروع شد و بالاییها را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند، عمل کنند. طلّاب تصور نکنند که میتوانند انقلابی را از پایین شروع کنند و حوزه را بهصورتی که میخواهند، در بیاورند و بعد به مراجع و بزرگان بگویند: بسماللَّه، این حوزه را اداره کنید! این کار، نه شدنی است و نه جایز میباشد؛ زیرا در اینجا، مسألهی تقابل قشر پایین و بالا - مثل کارگر و سرمایهدار و کشاورز و مالک - نیست؛ بلکه همه سر و ته یک مجموعه هستند. آن مثال اعلی و ربالنوعش وجود دارد، بقیه هم بالقوههایی هستند که به آنجا منتهی خواهند شد. بنابراین، جهت حرکت، همان جهت است البته، همه نمیکوبند که مرجع بشوند و صحیح و جایز و مفید هم نیست؛ اما جهت، جهتِ فقاهت و دینشناسی و همان چیزی است که امروز مراجع ما در سطح بالای آن قرار دارند. بنابراین، مراجع که حسابشان مشخص است و در آیندهی حوزه، نقش وافری هم دارند و بدون نظر و موافقت و کمک و اراده و اقدام آنها، نه جایز و نه ممکن است کاری انجام بگیرد.
۶۸/۰۹/۰۷
_
#تحول
#مرجعیت
#حوزه_علمیه
_
@howzeh_enghlab
وظیفه حوزه ها در مقابل نظام اسلامی محقق نشده است!
#امام_خامنه_ای
اگر #حوزهی_علمیهی_قم که امروز در کشور ما و بلکه در عالم تشیع، مادر و محور حوزههای علمیه است و در درجهی بعد بقیهی حوزهها، تنقیح و تبیین مقررات و احکام و معارف اسلامی را - که نظام با آنها حرکت خواهد کرد - به عهده نگیرند، چه کسی باید به عهده بگیرد؟ حوزهها بایستی این مسؤولیت را احساس بکنند.
حوزه، تاکنون این مسؤولیت را به صورت مستقیم برعهده نگرفته است. من، این نکته را به صورت صریح عرض میکنم. غیرمستقیم به عهده گرفته است؛ ولی مستقیم نه. در حوزهها کسانی هستند که کار و تلاش میکنند و از لحاظ فکری، مشکلات و گرههای #نظام را با مباحث خود باز میکنند.
کسانی از حوزهها متخرج شدهاند و به سراسر کشور یا در داخل تشکیلات گوناگون نظام رفتهاند و کار میکنند؛ اما حوزه - به ماهی حوزه - هنوز تنظیم و #تدوین مقررات اسلامی و #نظام_ارزشی اسلام و #اخلاق عمومییی را که ما میخواهیم ملت داشته باشند و متکی به مدارک قطعی شرع باشد و دیگر جای بحث و لَیت و لعلّ ولِمَ و بِمَ نداشته باشد، متکفل نشده و الگوی #زندگی_اسلامی را ارایه نداده است.
هی به ما میگویند: الگوی زندگی اسلامی را بدهید. چه کسی باید این کار را بکند؟ طبیعی است که حوزه باید در این جهت گام بردارد.
۶۸/۰۹/۰۷
_
@howzeh_enghlab
مرحوم میرزا حسین نوری:
امروز باید عزای حسین(ع) را گرفت؛ اما برای حسین(ع) در عصر ما یک عزای جدیدی است که در گذشته نبوده است و آن عزای جدید این همه دروغ ها است که درباره حادثه کربلا گفته می شود و احدی جلوی این دروغ ها را نمی گیرد. امروز بر این مصیبت حسین بن علی باید گریست، نه بر آن شمشیرها و نیزه هایی که در آن روز بر پیکر شریفش وارد شد!
مجموعه آثار شهید مطهری(ره)، ج17،ص71
___________________________
🆔 @howzeh_enghlab
#غربت_شهید_مطهری
🔸به خاطر ارادتم به آقای خمینی و پیگیری تحول حوزه آقای بروجردی مرا از قم اخراج کردند!!!
🔹به ایشان نامه دادم کجای دنیا رسم است درباره کسی غیابی حکم صادر کنند!؟ حتی نامه ام راهم نخواندند!
🔸بايد تحول اساسي در حوزه به وجود بيايد که چهار نفر کم مايه نتوانند اين طور با سرنوشت افراد بازي کنند و سد راه خدمات ارزنده به اسلام و مسلمين باشند
استاد شهيد گفت: بر اثر شکست طرح آقاي خميني براي اصلاح حوزه که من هم از فعالان آن و شاگرد ايشان بودم، از اطرافيان آيت الله بروجردي ضربه خوردم. اطرافيان، طوري مرا از نظر آقاي بروجردي انداخته بودند که هر چه کردم مرا احضار کند تا حضوراً عرايضم را عرض کنم، نتيجه نگرفتم. حتي روزي نامه اي نوشته و در آن عرض کرده بودم در کجاي دنيا رسم است که درباره کسي حکم غيابي صادر کنند؟ چيزهايي به شما گفته اند؛ بنده را احضار کنيد که توضيح بدهم تا رفع هرگونه سوء تفاهم شود. نامه را دادم به آقاي منتظري که هم مباحثه بوديم و نزد آيت الله بروجردي آمد و رفت داشت، و گفتم در يک فرصت مناسب به دست ايشان بدهد. آقاي منتظري گفت: دادم، نگرفت. ناچار به تهران آمدم. مدتي را بي هدف گذراندم تا اينکه مرحوم کوشانپورجلسه هفتگي در خانه خود گرفت که شب ها اول نماز جماعت بخوانم و بعد تفسير قرآن کنم. دعوت او را پذيرفتم. در مدرسه مروي هم شروع به تدريس کردم. بعضي اوقات هم به افراد خاصي درس خصوصي مي دادم يا در جلساتي منبر مي رفتم. روزي مرحوم کوشانپور پرسيد: مثل اين که قم مشرف بوديد؟ گفتم بله. پرسيد: براي زيارت رفته بوديد؟ گفتم نه، خانواده ام در قم است و هفتهاي يک بار به آنها سر مي زنم. پرسيد: چرا آنها را به تهران نميآوريد؟ چيزي نگفتم. پرسيد: «ها، چرا؟» گفتم حقيقت اين است که بايد خانه اي اجاره کنم و وجهش را ندارم. در همان قم که اجاره خانه مختصر است، هستند. مرحوم کوشانپور گفت: به آقاي بروجردي بنويس ماهي يکصد و پنجاه تومان ماهانه اجاره خانه ات را از باب سهم قبول کند و من مي دهم. گفتم نمي نويسم. پرسيد: چرا؟ گفتم اولاً چنين تقاضايي تا حالا از ايشان و غير ايشان نکرده ام. ثانياً اگر هم بنويسم، شايد نامه را به دستشان ندهند، و اگر بدهند هم شايد ترتيب اثر ندهند. گفت: يعني چه؟ گفتم همين است که مي گويم. چون علت را پرسيد و ترسيدم مبادا خيال کند آقا از نظر ديني سوء نظري به من دارد و عدالتم نزد آنها که پشت سرم نماز مي خواندند دچار اشکال شود، گفتم حقيقت اين است که من هم به واسطه آقاي خميني - که طرحي براي اصلاحات حوزه داشت و به ناکامي کشيد - به وسيله اطرافيان آیت الله بروجردی صدمه ديده ام و همان نيز علت بيرون رفتنم از حوزه شده است. با اينکه مورد نظر آقاي بروجردي و از شاگردان خوب ايشان بودم، اين طور شده است. وقتي مرحوم کوشانپور اين را شنيد، گفت: لازم نيست شما بنويسيد، خودم ترتيب کار را میدهم؛ ماهي يکصد و پنجاه تومان براي جلسات هفتگي تفسير و يکصد و پنجاه تومان براي اجاره خانه پرداخت مي شود. سپس گفت: خانواده ات را بياور تهران و ديگر اين همه بين قم و تهران آمد و رفت نکن. همين کار را کردم و مقيم تهران شدم.
بعد شهيد مطهري گفت: علت بيرون آمدنم از حوزه اين بود و از آن موقع تاکنون به جرم ارادت به آقاي خميني نزد خودي و بيگانه صدمه ديده ام و مي بينم. تا وضع ما روحانيان و آقايان مراجع چنين باشد، اين قضايا هم هست. بايد تحول اساسي در حوزه به وجود بيايد که چهار نفر کم مايه نتوانند اين طور با سرنوشت افراد بازي کنند و سد راه خدمات ارزنده به اسلام و مسلمين باشند. خواستم شما از وضع من مطلع باشيد تا تسکيني براي شما باشد.
____
#شهید_مطهری
منبع:
http://motahari.org/index.aspx?pageid=176&p=1
__
@howzeh_enghlab
خاطره دیدار شهید بهشتی با علامه طباطبایی.
ویژگی خاص علامه، نقد پذیری، رفتاری که شهید بهشتی در بسیاری از بزرگان زمانش ندیده بود!
#شهید_بهشتی
من يك داستان كوچكي در زندگي خودم پيش آمـده اسـت، برايتـان نقل ميكنم. در همان اوايل، مدتها بود ــ شايد جمعاً حدود 7 سال ـــ در دوران تحصيلم منطق و كلام و فلسفه را شـروع كـرده بـودم و پـيش استادان مختلف ميخواندم. در تمام اين دوره مرتب به ايـن اسـتادان، در بحثهايي كه داشتند اشكال ميگرفتم. علـتش هـم ايـن بـود كـه شـيوة كتابنويسي و تقرير مباحث منطقي و فلسفي در ايـن كتـاب هـا صـحيح نبود. حالا صحيح نبود خود داستاني مفصـل داشـت. همـان چيـزي كـه
فلاسفة جديد را اصلاً برانگيخته است كه از بيخ و بن با فلسفة قـديم بـه جنگ درآيند و مبارزه كنند. با استادان گوناگوني برخـورد كـرده بـودم و اين استادان هم مثل خود بنده كه آن موقع نوطلبهاي بودم، جدلي بودنـد. من جدلي، استاد هم جدلي. من داد بـزن، داد اسـتاد از داد و فريـاد مـن بلندتر. به جايي نميرسيم. به تدريج من از اينكه اصلاً خزانـة پـر ارزش فلسفي خودمان را تا آخرش جستوجو كنم و بگـردم تـا شـايد آگـاهي ارزندهاي كسب كنم، دلسرد شده بودم. چند تا كتاب كه خوانـده بـودم، ديگر تصميم گرفته بودم، سـراغ كتـاب هـاي فلسـفي خودمـان نـروم. و تصادفاً آن موقع چون من علاقة مفرطي به مطالعات فلسفي داشتم، عـازم بودم براي يك دوره مطالعات فلسفي به خارج بروم. حتي رفـتم، شـروع هم كردم. مقدمات مسافرتم را فراهم كردم. در سال 1330 .در اين موقـع يكي از استادان بزرگ در قم، تازه كوششي را بـراي بحـث هـاي فلسـفي آغاز كرده بود. من به سبب آن دلسردي كه داشتم، حتي ديگـر ايـن قـدر انگيزهام قوي نبود كه حالا با ايشان هم تماس بگيـرم، شـايد ايـن اسـتاد جديد بتواند دردي از ما دوا بكنـد. چـون اسـتاداني بـس معـروف تـر بـا عناويني پر طُمطراقتر آمده بودند و من به درس آنهـا رفتـه بـودم و بـاز چيزي كه دل را بگيرد به دست نيامده بود. يكي از دوستان اصرار كرد كه فلاني بد نيست كه تو يكي ـ دو جلسه با اين استاد در تماس باشي.مـن همان موقع مطالعة مباحثي را كه مخصوصاً مربوط به بحثهـاي فلسـفي ميان غرب و شرق بود، در حدود كتابهايي كه به زبـان هـاي فارسـي و عربي و احياناً انگليسي در اينجا به دست ميآمد، براي خودم آغاز كـرده بودم. مخصوصاً بخش مربوط به ماترياليسم ديالكتيك و بحثهايي كه در آن بود. گفت اتفاقاً ايشان هم چنين بحثي را آغاز كرده اند و تو بد نيست
كه تماس بگيري. من يك جلسه رفتم به يـك درس غيـر فلسـفي ايشـان. ايشان درس ديگري داشتند كه فلسفه نبود. به صورت مستمع آزاد نشستم در كناري و گوش كـردم. در آن درس و در آن بحثـي كـه ايشـان آن روز داشتند، دو اشكال به نظر من رسيد. سنتي مـن داشـته ام و دارم و آن ايـن است كه اگر در يك جلسهاي، درسي يا بحثـي اسـت كـه مـن عضـو آن نيستم، در كار آنها دخالت نميكنم. يعني به خـودم اجـازه نمـي دهـم كـه همان موقع وقت آنها را بگيرم، سؤالي را طرح بكنم. لذا بـا ايـن كـه بعـداً عدهاي از دوستان سؤالاتي ميكردند، من سؤالم را مطرح نكردم. بعـد كـه جلسه تمام شد و ايشان هم به من لطف شخصي داشتند، قرار شد بـا هـم به يك جايي برويم كه استاد حاضر بودند بروند. گفتم من هم ميآيـم. در راه كه ميرفتم گفتم اين اشكال نسبت به فلان مطلبي كه فرموديد به نظـر من رسيد. قرار شد من اشـكال را توضـيح بـدهم. وقتـي اشـكال را بيـان ميكردم، اين استاد چنان گوش ميداد كه گويي اصلاً اين مطلب را تـا بـه امروز نشنيده است. اينطور با دقت گوش ميكرد. صبر كرد تا حرف مـن تمام بشود. بعد هم چند لحظهاي درنگ كرد. گويي دربـارة صـحبت مـن ميانديشد. بعد خيلي آرام و متين در طي چند جمله پاسخ داد. باز به نظـر من به پاسخ ايشان اشكال وارد بود. اشكالم را بر پاسخ ايشان طرح كـردم. باز مجدداً ايشان با چنان آرامش و طمأنينهاي اشكال مرا گـوش كردنـد و چند لحظه هم درنگ كردند. آنوقت پاسخ دادند. باز به اين پاسخ ايشـان اشكالي به نظر من رسيد. اشكالم را طرح كردم. باز ايشان بـا همـان روش گوش كرد؛ بدون اينكه هيچ تندي يا خودخواهي يـا تعصـب و تشـددي بروز دهد. تا رسيديم به مقصد و ديگر اصلاً مطلـب بـه دليـل بـه مقصـد رسيدن قطع شد، وگرنه بحثمان به جايي نرسيد. ولي اين برخورد در مـن
اثري گذاشت و آن اثر اين بود كه با اين استاد ميشود كار كرد. چون بـر خلاف ديگراني كه تا آن روز با آنها برخورد كـرده بـوديم كـه اگـر مـن مطلبي را حتي به دليل خامي با خشونت و صداي بلند مطرح ميكردم، او خامتر از من، چند برابر صدايش را بلندتر ميكرد؛ با ايـن كـه او اسـتاد و مربي بود و بايد مرا از اين راه دربياورد و به راه صحيح بحـث و كـاوش وارد كند، ايشان هرگز اين كـار را نكـرد.چنـان بـا حوصـله، طمأنينـه و متانت فكري و اخلاقي و علميبرخورد كرد كه
اين متانـت در مـن اثـر گذاشت و سبب شد عزم رفتن به خارج را فسخ كنم و چنـدين سـال بـا اين استاد سر و كله بزنم و از او استفادهها بكنم. اين روش صحيح كسـي است كه شايستگي دارد سؤالات با او طرح شود.
_
پیامبری از نگاه دیگر
_
@howzeh_enghlab