⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
#طرح_خودسازی_و_ترک_غیبت آیا آماده ای #برای_ظهور @entezaar313 ❤️🌹❤️
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#چله_ترک_غیبت_روز_سی_سه
🔸 آیه (ولا تلمزوا انفسکم)
آنچه که در این آیه شریفه جالب است تعبیر به انفسکم است، زیرا این تعبیر اشاره به وحدت و یکپارچگی مومنان دارد، یعنی اعلام میکند که همه مومنان به منزله نفس واحدی هستند👬 و عیب جویی از دیگری، در واقع عیب جویی از خودتان است و همانطوری که آبرو و حیثیت شما مهم است، آبروی دیگران نیز همانطور است.
علی (علیه السلام) فرمودند:
الا صدقاء نفس واحده فی جسوم متفرقه.
🔵دوستان یک نفرند در پیکرهای پراکنده
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
~~~~~~~~~~~~~~~~
🔴 #هفت_در_جهنم مخصوص چه کسانی است؟
🔥جهنم هفت در دارد و هر یک از این هفت در، به یک طبقه باز می شود .
🌸از علی (علیه السلام) روایت شده که فرمودند :
« آیا می دانید که درهای جهنم چگونه است؟
✳️راوی می گوید ،گفتیم : مثل درهای دنیا؟
🌹حضرت فرمودند: نه ،
سپس دستهایشان را روی هم گذاشتند و فرمودند : درهای جهنم اینگونه است ٬ یعنی طبقه طبقه است و هر طبقه ای یک در دارد.
🌻در روایت دیگری از حضرت علی (علیه السلام) نام طبقات و درهای جهنم چنین ذکر شده :
۱- هاویه ۲- سعیر ۳- جحیم ۴- سقر ۵- حُطَمه ۶- لَظی ۷- جهنم
⚡️« اولین طبقه جهنم ٬ هاویه است و آخرین و پایین ترین طبقه آن جهنم است.»
🔷در بعضی روایات هم ترتیب برعکس ذکر شده.
♦️در روایتی هم آمده :
🔥در اول ویژه مسلمانان گنهکار است.
🔥در دوم مخصوص یهود.
🔥در سوم مخصوص نصارا.
🔥در چهارم مخصوص ستاره پرستان.
🔥در پنجم مخصوص مجوس.
🔥در ششم ویژه مشرکان.
🔥در هفتم مخصوص منافقان.
📘۱) بحار الانوار - ج۸ - مبحث نار .
📘۲) بحار الانوار - ج۸ - مبحث نار.
📘3) قارعه / ۱۱ - ۸
🌺اللهم عجل الولیک الفرج🌺
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊 🍃🌸 🎉 🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع 💙💍❤️ قسمت_شصت_و_چهارم راستش اصلا خوشحال نبودم،اونا میخوا
🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊
🍃🌸
🎉
🎊#عاشقانه_مذهبی_دو_مدافع
💙💍❤️
#قسمت_شصت_و_پنج
واسہ دیدنش روز شمارے میکردم
هر روز کہ میگذشت ذوق و شوقم بیشتر میشد هم براےدیدݧ علے عزیزم هم براے عروسیموݧ .
احساس میکردم هیچ کسے تو دنیا عاشق تر از منو علے نیست اصلا عشق ما زمینے نبود .بہ قول علے خدا عشق مارو از قبل تو آسمونا نوشتہ بود همیشہ میگفت:اس ماء ما اوݧ دنیا هم باهمیم مـݧ بهت قول میدم
همیشہ وقتے باهاش شوخے میکردم و میگفتم:آهاݧ ینے تو از حورے هاے بهشتے میگذرے بخاطر مـݧ؟؟
از دستم ناراحت میشد و اخم میکرد
اخم کردناشم دوست داشتم
واے کہ چقدر دلتنگش بودم
با خودم میگفتم :ایندفعہ کہ بیاد دیگہ نمیزارم بره
مـݧ دیگہ طاقت دوریشو ندارم
چند وقتے کہ نبود ،خیلے کسل و بے حوصلہ شده بودم دست و دلم بہ غذا نمیرفت کلے هم از درسام عقب افتاده بودم .
حالا کہ داشت میومد سرحال ترشده بودم .میدونستم کہ اگہ بیاد و بفهمہ از درسام عقب افتادم ناراحت میشہ
شروع کردم بہ درس خوندݧ و بہ خورد و خوراکم هم خیلے اهمیت میدادم.
تو ایـݧ مدت چند بار زنگ زد
یک هفتہ بہ اومدنش مونده بود .قسمم داده بود کہ بہ هیچ وجہ اخبار نگاه نکنم و شایعاتے رو کہ میگـݧ هم باور نکنم
از دانشگاه برگشتم خونہ.
بدوݧ اینکہ لباس هامو عوض کنم نشستم رو مبل کنار بابا
چادرمو در آوردم و بہ لبہ ے مبل آویزوݧ کردم
بابا داشت اخبار نگاه میکرد
بے توجہ بہ اخبار سرم رو بہ مبل تکیہ دادم و چشمامو بستم .خستگے رو تو تمام تنم احساس میکرد .
با شنیدݧ صداے مجرے اخبار چشمامو باز کردم: تکفیرے هاے داعش در مرز حلب..
یاد حرف علے افتادم و سعے کردم خودمو با چیز دیگہ اے سر گرم کنم
اما نمیشد کہ نمیشد .قلبم بہ تپش افتاده بود ایـݧ اخبار لعنتے هم قصد تموم شدݧ نداشت .یہ سرے کلمات مثل محاصره و نیروهاے تکفیرے شنیدم اما درست متوجہ نشدم .
چادرمو برداشتم رفتم تو اتاق
بہ علے قول داده بودم تا قبل از ایـݧ کہ بیاد تصویر هموݧ روزے کہ داشت میرفت،با هموݧ لباس هاے نظامیش و بکشم
ایـݧ یہ هفتہ رو میتونستم با ایـݧ کار خودمو مشغول کنم
هر روز علاوه بر بقیہ کارهام با ذوق شوق تصویر علے رو هم میکشیدم
یک روز بہ اومدنش مونده بود .اخریـݧ بارے کہ زنگ زد ۶روز پیش بود .تاحالا سابقہ نداشت ایـݧ همہ مدت ازش بے خبر بمونم
نگراݧ شده بودم اما سعے میکردم بهش فکر نکنم.
اتاقم تمیز و مرتب کردم و با مریم رفتم خرید .دوست داشتم حالا کہ داره میاد با یہ لباس جدید بہ استقبالش برم.
خریدام رو کردم و یہ دستہ ے بزرگ گل یاس خریدم.
وقتے رسیدم خونہ هوا تقریبا تاریک شده بود .گل هارو گذاشتم داخل گلدوݧ روے میزم
فضاے اتاق و بوے گل یاس برداشتہ بود .پنجره ے اتاقو باز کردم نسیم خنکے وارد اتاق شدو عطر گلهارو بیشتر تو فضا پخش کرد .یاد حرف علے موقع رفتـݧ افتادم.گل یاس داخل کاسہ ے آب و بو کردو گفت:اسماء بوے تورو میده .
لبخند عمیقے روے لبام نشست
ساعت ۱۰بود و دیدار آخر مـݧ ماه و آخریـݧ شب نبودݧ علے
روبروے پنجره نشستم.هوا ابرے بود هرچقدر تلاش کردم نتونستم ماه رو ببینم.
باوخودم گفتم:عیبے نداره فردا کہ اومد بهش میگم.
باروݧ نم نم شروع کرد بہ باریدݧ .نفس عمیقے کشیدم بوے خاک هایے کہ باروݧ خیسشوݧ کرده بود استشمام کردم
پنجره رو بستم و رو تختم دراز کشیدم ـ تو ایـݧ یک هفتہ هر شب خوابهاے آشفتہ میدیدم.نفس راحتے کشیدمو با خودم گفتم امشب دیگہ راحت میخوابم .
تو فکر فرداو اومدݧ علے،و اینکہ وقتے دیدمش میخوام چیکار کنم ،چے بگم.بودم کہ چشمام گرم شد و خوابم برد
نزدیک اذاݧ صبح با صداے جیغ بلندے از خواب بیدار شدم.تمام تنم عرق کرده بود و صورتم خیس خیس بود معلوم بود تو خواب گریہ کردم.نمیدونستم چہ خوابے دیدم ولے دائم اسم علے و صدا میکردم.ماماݧ و بابا با سرعت اومدݧ تو اتاق
ماماݧ تکونم میدادو صدام میکرد نمیتونستم جواب بدم.فقط اسم علے رو میبردم .
بابا یہ لیواݧ آب آورد و میپاشید رو صورتم .یدفعہ بہ خودم اومدم .ماماݧ از نگرانے رو صورتش قطرات اشک بود و بابا هم کلے عرق کرده بود
ماماݧ دستم رو گرفت :اسماء مادر باز هم خواب دیدی؟؟؟
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم و نفس عمیقے کشیدم .
صداے اذاݧ تو خونہ پخش شد.
بلند شدم آبے بہ دست و صورتم زدم و وضو گرفتم.
باروݧ نم نم دیشب شدید شده بود ورعد و برق هم همراهش بود
چادر نمازم رو سر کردم و نمازم و خوندم.
بعد از نماز مثل علے تسبیحات حضرت زهرا رو بادست گفتم
باروݧ همینطور شدید تر میشد وصداے رعد و برقم بیشتر
دستم و بردم سمت گردنم و گردنبندے کہ علے برام گرفتہ بود گرفتم دستم و نگاهش کردم
یکدفعہ بغضم گرفت و شروع کردم بہ گریہ کردݧ
گوشیم زنگ خورد.اشکهامو پاک کردم .و گوشیمو برداشتم .ینے کے میتونست باشہ ایـݧ موقع صب؟؟؟
حتما علے
گوشے و سریع جواب دادم.
الو؟؟
الو سلام بفرمایید.
سلام خوبے اسماء ؟؟اردلانم
إ سلام داداش ممنونم شما خوبید؟؟چرا صداتوݧ گرفتہ؟؟.
✨🌹 @entezaar313 🌹✨