⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
💢💢💢💢💢💢 💢💢💢 💢💢 💢 ❣﷽❣ ⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت:😔 1⃣ #قسمت_اول 💠السلام
💢💢💢💢💢💢
💢💢💢
💢💢
💢
❣﷽❣
⚠️ #هیچ_کس_به_من_نگفت😔
2⃣ #قسمت_دوم
😔هیچ کس به من نگفت: که غیبت شما، به معنای نبودن نیست، بلکه به معنای ندیدن هم نیست، چرا که تو روی فرش مجالس ما، قدم میگذاری، در بین مائی، ما را میبینی و میشناسی، ما هم تو را میبینیم، ولی نمیشناسیم. مگر نه این است که شما را تشبیه کردهاند به یوسف (علیه السلام) که برادران را دید و شناخت، ولی برادران، او را با اینکه دیدند نشناختند.
📖مگر نه این است که در دعای ندبه میخوانیم، ای غایبی که غایب از ما نیستی؛ فدایت شوم، ای دور از مایی که از ما دور نیستی.😔
👌مگر نه این است که وقتی میآیی، خلایق انگشت به دهان میمانند که ما این آقا را نه یکبار، بلکه بارها دیده ایم، پس تو اینجایی در بین ما، ولی غایبی، یعنی ناشناختهای، نشناختن هم گناه ماست، مشکل تو نیست، تو برای من غایبی که نمیشناسمت.
😔ای کاش در نوجوانی به من گفته بودند که با شناخت تو، غیبت حداقل برای خودم، تمام شدنی است.
😔ای کاش بودنت را هر لحظه با تمام وجودم حس میکردم.
✅بارها روی تو دیدم ولی نشناختم
✅لاله از باغ رخت چیدم ولی نشناختم
✅کعبه را کردم بهانه تا بگردم دور تو
✅آمدم دور تو گردیدم، ولی نشناختم
📘کتاب "هیچکس به من نگفت"
✍نویسنده :حسن محمودی
#هیچ_کس_به_من_نگفت
====================
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈
💢
💢💢
💢💢💢
💢💢💢💢💢💢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ
👤استاد #رائفی_پور
📝 حفظ نظام یا حفظ جان امام زمان(عج)
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🍂🍁🌾🍂🍁🌾
🍁🌾🍂🍁
🍂🍁🌾
🍁🌾
🍂
❣﷽❣
* #لذت_آغوش_خدا....* 1
💕◈•══•💖•══•◈💞
مقدمه
به نام پروردگار عالم...
🌺 هر کدوم از ما آدما دوست داریم به بالاترین لذت های دنیا برسیم.☺️
🔹معمولا تلاش هایی که میکنیم برای رسیدن به این خواسته ی قلبیمون هست.
🌷 اگه ته دل همه ی آدما رو ببینید،
همشون در نهایت یه چیز رو میخوان:
💕یه آغوش گرم....💖
🌹 آغوش قدرتمندترین و مهربان ترین موجود عالم هستی...
💕همه ی انسان ها، لذت آغوش خداوند مهربان رو میخوان...
و خداوند هم دقیقا همین راه رو برای ما انتخاب کرده.👌✅
🏵 برای رسیدن به این لذت بی نهایت، به یه مسیر درست و مطمئن نیازه.
💢که پذیرش برخی رنج ها و عبور از برخی خواسته ها مقدمه ی راه هست.
🔹به حول و قوه ی الهی، قدم گذاشتن در این راه رو با یه استاد دلسوز آغاز میکنیم...
❇️ مجموعه ی لذت آغوش خدا، مطالب کتاب تنهامسیر آرامشه
که برگرفته از صحبت های حکیمانه و زیبای استاد پناهیان هست.
🌷 ملتمس دعای خیر شما عزیزان هستیم....
#ادامه_دارد...
═<┅═> 💖 <═┅>═
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈
🍂
🍁🌾
🍂🍁🌾
🍁🍂🌾🍁
🍂🍁🌾🍂🍁🌾
14.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مجموعه_ایمان
کلیپ 1
چرا باید به اعتقادات اهمیت دهیم؟
🌹نشرکلیپ بلامانع است🌹
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
🔵━⊰✹⚪️🔵⚪️✹⊱━🔵
❣﷽❣
💠💠 #پیامبران و #مهدویت [1]
🌐 قسمت 1⃣
#حضرت_آدم_علیه_السّلام
1⃣ #آفرینش_آدم علیه السلام و #اهمیت_خانواده
◀️ داستان خلقت انسان با آفرینش آدم علیه السّلام و همسرش حوا آغاز می شود. آنچه محدوده بررسی ما را در این سلسله مطالب شکل می دهد، حوادث مربوط به آفرینش و ورود نخستین #انسان_مسؤول و مکلف و دارای فطرت به نام آدم ابوالبشر علیه السّلام است به زمین که قرار بود او و ذریه اش جریان #خلیفه_اللهی را در این کره خاکی مستقر سازند.
◀️ از همین رو است که این نخستین انسان #نخستین_پیامبر خداوند هم بود، در حالی که زمین جز او و همسرش سکنه دیگری از این جنس نداشت.
◀️ موضوع خلقت این زوج در ابتدا و با هم، نخستین نقطه در تاریخ است که #اهمیت_خانواده را در زندگی زمینی بشر به ما می فهماند. داستان بشر بر روی کره خاک با یک خانواده به عنوان سنگ بنای جوامع عظیم بشری و نقطه اتکای تمدن های بزرگ و الهی آغاز می شود.
🔻🔻#ادامه_دارد...
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈
🔵━⊰✹⚪️🔵⚪️✹⊱━🔵
1_11080266.m4a
3.38M
سيدابن طاووس مي فرمايد
اگراز هرعملي در #عصر_جمعه غافل شدي از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهاني غافل نشو چراكه دراين دعا سري است كه خدا مارا برآن آگاه كرده است
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
1_630622.mp3
4.16M
#دعاے_سمات
🎤سید قاسم موسوی قهّار
رو به غروب می رود جمعه انتظار من
رحم نمی کند خدا به صبر بی قرار من
ندبه به ندبه بی اثرسمت سمات می رود
کی به سمات می رسد ندبه ی انتظار من
😔😔
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے🌈
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
#سلام_بر_ابراهیم1⃣ #شروع_جنگ
💕🍃💕🍃💕
🍃💕🍃
💕🍃
🍃
💕
❣﷽❣
#شروع_جنگ
#سلام_بر_ابراهیم1⃣
صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. ابراهيم و برادرش را ديدم. مشغول اثاث كشي بودند. ســلام كردم وگفتم: امروز عصر قاســم با يك ماشــين تــداركات ميره كردستان ما هم همراهش هستيم. با تعجب پرســيد: خبريه؟! گفتم: ممكنه دوباره درگيري بشــه. جواب داد: باشه اگر شد من هم ميام. ظهر همان روز با حمله هواپيماهاي عراق جنگ شروع شد. همه در خيابان به سمت آسمان نگاه ميكردند.ســاعت 4 عصر، سر خيابان بوديم. قاسم تشــكري با يك جيپ آهو، پر از وسايل تداركاتي آمد. علی خرمدل هم بود. من هم سوار شدم. موقع حركت ابراهيم هم رسيد و سوار شد. گفتم: داش ابرام مگه اثاث كشي نداشتيد؟! گفت: اثاثها رو گذاشتيم خونه جديد و اومدم.روز دوم جنگ بود. قبل از ظهر با ســختي بســيار و عبــور از چندين جاده خاكي رسيديم سرپل ذهاب. هيچكس نميتوانست آنچه را ميبيند باوركند. مردم دسته دسته از شهر فرار ميكردند.از داخل شهر صداي انفجار گلوله هاي توپ و خمپاره شنيده ميشد. مانــده بوديم چه كنيم. در ورودي شــهر از يك گردنه رد شــديم. از دور بچه هاي ســپاه را ديديم كه دســت تكان ميدادند! گفتم: قاسم، بچه ها اشاره ميكنند كه سريعتر بياييد!يكدفعه ابراهيم گفت: اونجا رو! بعد سمت مقابل را نشان داد. از پشت تپه تانك هاي عراقي كاملا پيدا بود. مرتب شليك ميكردند. چند گلوله به اطراف ماشين اصابت كرد. ولي خدا را شكر به خير گذشت.از گردنه رد شديم. يكي از بچه هاي سپاه جلو آمد و گفت: شما كي هستيد!؟ من مرتب اشاره ميكردم كه نيايید، اما شما گاز ميداديد! قاسم پرسيد: اينجا چه خبره؟ فرمانده كيه؟! آن رزمنده هم جواب داد: آقاي بروجردي تو شهر پيش بچه هاست. امروز صبح عراقي ها بيشتر شهر را گرفته بودند. اما با حمله بچه ها عقب رفتند. حركــت كرديم و رفتيم داخل شــهر، در يك جاي امن ماشــين را پارك كرديم. قاسم، همان جا دو ركعت نماز خواند! ابراهيم جلو رفت و باتعجب پرســيد: قاســم، اين نماز چي بود؟! قاسم هم خيلي با آرامش گفت: تو كردســتان هميشــه از خدا ميخواســتم كه وقتي با دشــمنان اسـلام و انقلاب ميجنگم اسير يا معلول نشــم. اما اين دفعه از خدا خواستم كه شهادت رو نصيبم كنه! ديگه تحمل دنيا رو ندارم! ابراهيــم خيلي دقيق به حرفهاي او گــوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش محمد بروجردي، ايشان از قبل قاسم را ميشناخت. خيلي خوشحال شد. بعد از كمي صحبت، جائي را به ما نشان داد وگفت: دو گردان سرباز آنطرف رفتند و فرمانده ندارند. قاسم جان، برو ببين ميتوني اونها رو بياري تو شهر. با هم رفتيم. آنجا پر از ســرباز بود. همه مســلح و آماده، ولي خيلي ترسيده بودند. اصلا آمادگي چنين حمله اي را از طرف عراق نداشتند.قاسم و ابراهيم جلو رفتند و شروع به صحبت كردند. طوري با آنها حرف زدند كه خيلي از آنها غيرتي شدند.آخر صحبتها هم گفتند هر كي مرده و غيرت داره و نميخواد دست اين بعثي ها به ناموسش برسه با ما بياد.سخنان آنها باعث شد كه تقريبًا همه سربازها حركت كردند. قاسم نيروها را آرايش داد و وارد شهر شديم. شروع كرديم به سنگربندي. چند نفر از سربازها گفتند: ما توپ 106 هم داريم. قاسم هم منطقه خوبي را پيدا كرد و نشان داد. توپ ها را به آنجا انتقال دادند و شروع به شليك کردند.با شــليك چند گلوله توپ، تانك هاي عراقي عقب رفتند و پشــت مواضع مستقر شدند. بچه هاي ما خيلي روحيه گرفتند. غروب روز دوم جنگ بود. قاســم خانه اي را به عنوان مقر انتخاب كرد كه به ســنگر سربازها نزديكتر باشد. بعد به من گفت: برو به ابراهيم بگو بيا دعاي توسل بخوانيم.شب چهارشنبه بود. من راه افتادم و قاسم مشغول نمازمغرب شد. هنوز زياد دور نشــده بودم كه يك گلوله خمپاره جلوي درب همان خانه منفجر شــد. گفتم: خدا رو شكر قاسم رفت تو اتاق. اما با اين حال برگشتم. ابراهيم هم كه صداي انفجار را شنيده بود سريع به طرف ما آمد.وارد اتاق شديم. چيزي كه ميديديم باورمان نميشد. يك تركش به اندازه دانه عدس از پنجره رد شده و به سينه قاسم خورده بود. قاسم در حال نماز به آرزويش رسيد!محمد بروجردي با شــنيدن اين خبر خيلي ناراحت شد. آن شب كنار پيكر قاسم، دعاي توسل را خوانديم. فردا جنازه قاسم را به سمت تهران راهي كرديم.روز بعد رفتيم مقر فرماندهي. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات باشيد. بعد يك مدرسه را كه تقريبًا پر از مهمات بود به ما تحويل دادند.يك روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج كردند.
#ادامه_در_پست_بعدی👇👇👇👇👇
💕
🍃
💕🍃
🍃💕🍃
💕🍃💕🍃💕
⚡️ݥعڔڣٺ زݩــ❣ـ.ڋڱے إښــݪأݥے
💕🍃💕🍃💕 🍃💕🍃 💕🍃 🍃 💕 ❣﷽❣ #شروع_جنگ #سلام_بر_ابراهیم1⃣ صبح روز دوشنبه سي و يكم شهريور 1359 بود. ا
💕🍃💕🍃💕
🍃💕🍃
💕🍃
🍃
💕
❣﷽❣
#ادامه
#شروع_جنگ
#سلام_بر_ابراهیم1⃣
ابراهيم به شوخي ميگفت: بچه ها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگه خمپاره بياد، هيچي از ما نميمونه..وقتي انبار مهمات تخليه شد، به سمت خط مقدم درگيري رفتيم. سنگرها در غرب سرپل ذهاب تشكيل شده بود. چنــد تن از فرماندهان دوره ديده نظير اصغر وصالي و علي قرباني مســئول نيروهاي رزمنده شده بودند. آنها در منطقه پاوه گروه چريكي به نام دســتمال ســرخها داشتند. حالا با همان نيروها به سرپل آمده بودند.داخل شــهر گشتي زدیم. چند نفر از رفقا را پيدا كرديم. محمد شاهرودي، مجيد فريدوند و... با هم رفتيم به سمت محل درگيري با نيروهاي عراقي.در سنگر بالاي تپه، فرمانده نيروها به ما گفت: تپه مقابل محل درگيري ما با نيروهاي عراقي است. از تپه هاي بعدي هم عراقي ها قرار دارند. چند دقيقه بعد، از دور يك سرباز عراقي ديده شد. همه رزمنده ها شروع به شليك كردند.ابراهيم داد زد: چيكار ميكنيد! شما كه گلوله ها رو تموم كرديد! بچه ها همه ساكت شدند. ابراهيم كه مدتي در كردستان بود و آموزش هاي نظامي را به خوبي فرا گرفته بود گفت: صبر كنيد دشمن خوب به شما نزديك بشه، بعد شليك كنيد. در همين حين عراقيها از پايين تپه، شــروع به شــليك كردند. گلوله هاي آرپيجي و خمپاره مرتب به سمت ما شليك ميشد. بعد هم به سوي سنگرهاي ما حركت كردند. رزمنده هايي كه براي اولين بار اسلحه به دست ميگرفتند با ديدن اين صحنه به سمت سنگرهاي عقب دويدند.خيلي ترسيده بوديم. فرمانده داد زد: صبركنيد. نترسيد! لحظاتي بعد صداي شــليك عراقيها كمتر شــد. نگاهي به بيرون ســنگر انداختم. عراقي ها خوب به سنگرهاي ما نزديك شده بودند. يكدفعه ابراهيم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقي ها حمله كردند! آنها در حالي كه از سنگر بيرون ميدويدند فرياد زدند: الله اكبر.. شايد چند دقيقه اي نگذشت كه چندين عراقي كشته و مجروح شدند. يازده نفر از عراقي ها توســط ابراهيم و دوستانش به اسارت درآمدند . بقيه هم فرار كردند. ابراهيم ســريع آنها را به طرف داخل شهر حركت داد. تمام بچه ها از اين حركــت ابراهيم روحيه گرفتند. چند نفر مرتب از اســرا عكس ميانداختند. بعضيها هم با ابراهيم عكس يادگاري ميگرفتند! ســاعتي بعد وارد شهر سرپل شديم. آنجا بود كه خبر دادند: چون راه بسته بوده، پيكر قاسم هنوز در پادگان مانده. ما هم حركت كرديم و در روز پنجم جنگ به همراه پيكر قاسم و با اتومبيل خودش به تهران آمديم.در تهران تشــييع جنازه باشكوهي برگزار شد و اولين شهيد دفاع مقدس در محل، تشييع شد.جمعيت بسيار زيادي هم آمده بودند.علی خرمدل فرياد ميزد:فرمانده شهيدم راهت ادامه دارد.
💕
🍃
💕🍃
🍃💕🍃
💕🍃💕🍃💕
💚 #سفارشات_پروردگار
#به_پیامبر_اکرم_ص💚
پیامبر صلى الله علیه و آله:
پروردگارم چندچیز را به من سفارش فرمود:
۱-اخلاص در نهان و آشکار،
۲-گذشت از کسى که به من ظلم نموده،
۳- بخشش به کسى که مرا محروم کرده،
۴- رابطه با کسى که با من قطع رابطه کرده،
۵-و سکوتم همراه با تفکر
۶-و نگاهم براى عبرت باشد.
📘بحار الانوار ج ۷۴ ،ص ۱۷۰
@entezaar313
⚡️ݥعڔڣٺ ۏ زݩـ❣️.ڋڱے إښـݪأݥے🌈