🛑فضیل بن عیاض
فضیل بن عیاض غارتگر و دزد سرگردنه بود. یک شب کمین کرد
تا برود در خانه ای دزدی کند. بالای دیوار رفت تا وارد خانه شود. صاحب خانه مشغول تلاوت قرآن بود.
«أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ؛ سوره حدید، آیه ۱۶
آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه او نازل کرده است، خاشع گردد؟!
یعنی وقت آن نشده است که به سمت خدا بروی؟ وقت آن نشده است که دل تو برای یاد خدا خاشع بشود؟
این آیه مثل تیر به قلب فضیل خورد. گفت: خدایا وقت آن شده است. خدایا، اشتباه کردم! از دیوار پائین آمد. گفت: خدایا، آمدم، مرا بگیر. این نقطه شروع بود.
آمد در خرابه ای استراحت کند، دید مردم مسافر گرفتار شده اند. میگویند: این منطقه ناامن است. فضیل و یاران او ما را غارت میکنند. پیش خود گفت: من چقدر بدبخت هستم که امنیت و آسایش مردم را به خطر انداخته ام.
رو به آنان کرد و گفت: خود من فضیل هستم. توبه کرده ام. امشب شب اول تو به من است و آنها را آرامش داد. حقوقی را که میتوانست ادا کرد و خدای متعال به او درجه و مقامی داد که جزء اولیاء الله شد. یعنی وقتی دعا میکرد مستجاب میشد. به آنجا رسید. سکوی پرتاب ما ادا کردن حقوق دیگران و توبه واقعی است.
📃 #داستان_انتظار
یک. آمده بودند عیادتش. یکی از زنها با لحنی دلجویانه پرسید: «حالت چطور است؟» میخواستند با اینجور سوالها همه چیز را عادی نشان بدهند. انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده. بدون اینکه نگاهشان کند، با تهماندههای توانی که برایش باقی مانده بود گفت:«از دنیای شما متنفرم. از مردهای شما هم همینطور. آنها دشمنان منند» لبخند مصنوعی زنها روی صورتشان ماسید. ادامه داد:«به خدا سوگند که اگر کار به دست علی میافتاد، مردم به سرچشمههای زلال و گوارا میرسیدند» حرفهایش که تمام شد، با چشمهای خیس از زنها رو برگرداند و گفت:«بروید و با دنیای خودتان خوش باشید»
دو. لحظههای آخر بود. فضه مرتب روی پیشانی داغش دستمال خیس میگذاشت، اما تبش پایین نمیآمد. بچهها با نگرانی دستهای نحیفش را گرفته بودند. به بچهها و فضه اشاره کرد که چند لحظه بیرون باشند. دلش نمیخواست گریهاش را ببینند. با علی که تنها شد تازه بغضش ترکید و قطرههای اشک روی گونهاش جاری شدند. علی پرسید: فدایت شوم! چرا گریه میکنی؟ گفت: گریه من برای توست علی! برای آنچه که این قوم بعد از من بر سر تو میآورند...
سه. هیچکس مثل تو که تمام آن سالها را با علی زیر یک سقف نفس کشیده بودی، قدر با علی زیستن را نمیدانست. هیچکس مثل تو دنیای با علی بودن را ندیده بود. همان دنیایی که همه چیزش یکطور دیگر بود. هماندنیایی که حتی صدای پرندههایش، حتی شکل طلوعکردن خورشیدش، حتی حال وهوای روزهای بارانیاش فرق داشت. همان دنیایی که تو برای همه میخواستیاش و نگذاشتند و نشد. همان دنیایی که آخرین پسرت یک روز از نو میسازدش. از آخرین لبخند تو خیلی سال گذشته دختر پیامبر خدا. اما آن روز لبخند تو دیدنی خواهد بود...
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#امام_زمان علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 اسمی گره گشا تر از اسم جواد نیست...
✨به جهت افزایش رزق، باز شدن گره ها و
برآورده شدن حوائج دنیا به حضرت جوادالائمه(علیه السلام) متوسل شوید .
┄┉┉❈«یا💞مهدی»❈┉┉┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥بدترین گناه کبیره چیست ؟!
┄┉┉❈«یا💞مهدی»❈┉┉┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 در روز جمعه ساعتى است که هرکس آن را مراقبت کند و در آن لحظه دعا کند دعایش مستجاب شود...
🎙حجت الاسلام #عالی
┄┉┉❈«یا💞مهدی»❈┉┉┄
✅امام هادی علیه السّلام فرمود:
🔰 اگر بعد از غیبت قائم ما علما نمی بودند که مردم را بر امام دلالت کنند، و به سوی او خوانند، و نجات دهند ضعفای شیعه را از دامهای مکر شیطان و نواصب هرآینه کسی از شیعیان نمی ماند مگر اینکه مرتد میشدند، و لیکن ایشان مهار دلهای ضعیفان شیعه را دارند، چنانچه کشتی بان لنگر کشتی را نگاه میدارد ایشان بهترین مرد مانند نزد خدا
📔بحار الانوار ۶/۲ ح ۱۲.
💎 ماجرای افتادن قندیل حرم امام رضا (علیه السلام )
خانمی نیازمند رو به روی حرم مطهر امام هشتم نشسته بود و از حضرت چیزی طلب میکرد،
ناگهان قندیلی از سقف در دامن زن می افتد
خدام و مامورین قندیل را از زن می گیرند
او ناراحت شده و نزدیک ضریح می رود و می گوید : شما لطف فرمودین ولی نوکرانتان پس گرفتند .
پس از لحظه ای زن می گوید : حضرت رضا (علیه السلام) میفرمایند :
این قندیل به دوازده گره به سقف بسته شده، ببینید اگر گره ها همه باز شده و افتاده است، قندیل مال این زن است؛ و اگر پاره شده اتفاقی بوده است .
چون ملاحظه می کنند و می بینند دوازده گره باز شده و افتاده است .
آن وقت قندیل را به آن زن مستمند بر می گردانند .
📚روزنه هایی از عالم غیب ، ص ۸۸
┄┉┉❈«یا💞مهدی»❈┉┉┄