eitaa logo
🌸غنچه های انتظار🌸
138 دنبال‌کننده
110 عکس
42 ویدیو
7 فایل
🔅غنچہ هاے انتظار نور🔅 👇👇👇 @entezarenoor
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاقانه آموزش جمع و تفریق کانال غنچه های انتظار @entezarenoor
#رنگ_آمیزی برگه رنگ آمیزی حضرت فاطمه معصومه (س) برای مشاهده مطالب بیشتر کلیک کنید 👇👇 http://r-entezar.ir
اجازه یه بچه نمونه اینو که خوب می دونه وقتی می ره به جایی اول اجازه بگیره یادت باشه عزیزم اگر که در هم باز بود بازم اجازه بگیر تا بدن اذن ورود شاعر: ط .شامحمدی کانال غنچه های انتظار @entezarenoor
#کاردستی با سنگ ⛅️کانال غنچه های انتظار @entezarenoor
#آموزش کاغذ و قیچی قرینه آدمک های به هم پیوسته کانال غنچه های انتظار @entezarenoor
الله نام خدا بسم الله مشکل گشا بسم الله گفتار ما بسم الله داریم بر لب خود در هر کجا بسم الله وِرد زبانِ ما هست وقت غذا بسم الله ما را بُوَد نگه دار از هربلا بسم الله ⛅️کانال غنچه های انتظار 👇 @entezarenoor
🌸غنچه های انتظار🌸
برگزاری دوره تربیت مربی مهد و پیش دبستان توسط موسسه رهروان انتظار نور شیوه های جدید و جذاب ارائه م
با سپاس از بزرگوارانی که در دوره مقدماتی شرکت نمودند ، انشاالله با یاری خداوند متعال دوره تکمیلی تربیت مربی مهد و پیش دبستان روز شنبه مورخ 17 آذر شروع خواهد شد
#دوره حفظ قرآن ویژه سنین 9 الی 15 سال مکان: قم ، شهرک پردیسان، بلوار آزادی ؛ خیابان شهید کوچکی ، زیر زمین مسجد امام خمینی (ره) جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر تماس بگیرید 02532809945
مواظب برچسبهای منفی که به کودکان می زنیم باشیم. برچسبها در وجود او ریشه می زند و رشد می کند و در نهایت کودک همان می شود که شما می گویید. ⛅️کانال غنچه های انتظار @entezarenoor
خدا بی همتاست بگو خدا بی همتاست او خالق انسانهاست خدا که چاره سازه ازهمه بی نیازه او بچه کسی نیست کسی هم بچه اش نیست حالا بگو تو دنیا کسی هست شبیه خدا صد آفرین مرحبا شبیه نداره خدا ⛅️کانال غنچه های انتظار @entezarenoor
ملکه گل ها روزی روزگاری ، دختری مهربان در كنار باغ زیبا و پرگل زندگی می كرد ، كه به ملكه گل ها شهرت یافته بود . چند سالی بود كه او هر صبح به گل ها سر می زد ، آن ها را نوازش می كرد و سپس به آبیاری آن ها مشغول می شد . مدتی بعد ، به بیماری سختی مبتلا شد و نتوانست به باغ برود . دلش برای گل ها تنگ شده بود و هر روز از غم دوری گل ها گریه می كرد . گل ها هم خیلی دلشان برای ملكه گل ها تنگ شده بود ، دیگر كسی نبود آن ها را نوازش كند یا برایشان آواز بخواند . روزی از همان روزها ، كبوتر سفیدی كنار پنجره اتاق ملكه گل ها نشست . وقتی چشمش به ملكه افتاد فهمید ، دختر مهربانی كه كبوتر ها از او حرف می زنند ، همین ملكه است ، پس به سرعت به باغ رفت و به گل ها خبر داد كه ملكه سخت بیمار شده است . گل ها كه از شنیدن این خبر بسیار غمگین شده بودند ، به دنبال چاره ای می گشتند . یكی از آن ها گفت : « كاش می توانستیم به دیدن او برویم ولی می دانم كه این امكان ندارد ! » كبوتر گفت : « این كه كاری ندارد ، من می توانم هر روز یكی از شما را با نوكم بچینم و پیش او ببرم . » گل ها با شنیدن این پیشنهاد كبوتر خوشحال شدند و از همان روز به بعد ، كبوتر ، هر روز یكی از آن ها را به نوك می گرفت و برای ملكه می برد و او با دیدن و بوییدن گل ها ، حالش بهتر می شد . یك شب ، كه ملكه در خواب بود ، ناگهان با شنیدن صدای گریه ای از خواب بیدار شد . دستش را به دیوار گرفت و آرام و آهسته به سمت باغ رفت ، وقتی داخل باغ شد فهمید كه صدای گریه مربوط به كیست ، این صدای گریه غنچه های كوچولوی باغ بود . آن ها نتوانسته بودند پیش ملكه بروند ، چون اگر از ساقه جدا می شدند نمی توانستند بشكفند ، در ضمن با رفتن گل ها ، آن ها احساس تنهایی می كردند . ملكه مدتی آن ها را نوازش كرد و گریه آن ها را آرام كرد و سپس به آن ها قول داد كه هر چه زودتر گل ها را به باغ برگرداند . صبح فردا ، گل ها را به دست گرفت و خیلی آهسته و آرام قدم برداشت و به طرف باغ رفت ، وقتی كه وارد باغ شد ، نسیم خنک صبحگاهی صورتش را نوازش داد و حال بهتر پیدا كرد ، سپس شروع كرد به كاشتن گل ها در خاك . با این كار حالش كم كم بهتر می شد ، تا اینكه بعد از چند روز توانست راه برود و حتی برای گل ها آواز بخواند . گل ها و غنچه ها از اینكه باز هم كنار هم از دیدار ملكه و مهربانی های او ، لذت می بردند خوشحال بودند و همگی به هم قول دادند كه سال های سال در كنار هم ، همچون گذشته مهربان و دوست باقی بمانند و در هیچ حالی ، همدیگر را فراموش نكنند و تنها نگذارند. http://r-entezar.ir