💔
#الوداع ماه محرم ...😔
چه زود گذشت ...😔
یه سال صبر کردیم تا به ماه #محرم برسیم و ...
یه دفه دیدیم تو هیئت نشستیم و روضه خون میگه :
حسین میاد به کوفه ...😔
چند شب تو هیئت گذشت و صدا اومد ...
اصغر من کی به زبان امده ...😭
تو غم های حضرت ذوب شدیم و با ...
جوانان بنی هاشم بیایید ،😭 باریدیم ...😭
در کنار علقمه با حسین ناله سر دادیم و از غم برادر گفتیم ...😭
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ...😭😭😭
شب آخر شد و همه بهت زده می خواندند ...
مکن ای صبح طلوع ...😔😔
از آن شب زینب شد سالار غافله و نشانش سر برادر ...😔😔
سری به نیزه بلند است دربرابر زینب ...😭😭😭
محرم حلالمان کن ...😭💔
#فرازی_وصیتنامه
#شهیدسیدمنصورنبوی
خون شهدا امواج دریا را خروشان می کند و کشتی ظلم را در هم می شکند، چه سخت است روز قیامت برای آن رهرو راه حسین(ع) که بدن مولایش پاره پاره باشد ولی بدن او سالم و سر در بدن داشته باشد.
#شهادت_18_1_1366
#معرفتانہ💚
بر دردهاےمن✋
شفا یڪ اربعین💚 اسٺ
در سینہ غم💔دارم دوایڪ اربعین اسٺ
زحمٺ نبرده
دوستٺ داریم❤️وحالا
نابرده رنجُ گنج ما #یڪاربعین اسٺ
#اللهمالرزقنازیارتاربعیـن
در مصرع اول،کربلا می خواهم...!
در مصرع بعد، کربلا می خواهم...!
صد بیت اگر گفته شود در شعرم
هر مصرع آن،کرب و بلا می خواهم...!
ایراد ندارد،به کسی اصلا چه؟
شعر خودم است،کربلا می خواهم...!
یک عمر به هر روضه که رفتم گفتم:
با پای پیاده،کربلا می خواهم...!
#کربلا_میخواهم😭😭
#عاشقانه_شہدا 🌹
گفت:مـن تنـها نیومدم خواستگارے!💐
با مادرم حضـرت زهرا اومدم😊
منم نامردے نکردم🙄
گفتم:
منم به شما بله نگفتم😐
من به مادرتـون حضرت زهرا
بله گفتم☺️😅💚
#شهید_اسماعیل_سیرتنیا
📝
💚 عاشقانه با خدا 😊
💕 گاهی از خود میپرسم
در این دنیای خَموش، میان حجمِ عظیمِ تشویش
چه کسی دستت را میگیرد ؟
چه کسی، دانه ی اُمید در دلت میکارد ؟
💕 چه کسی میان تنهایی ها، کنارت هست ؟
در این فکر ها که غرق میشوم ، یادِ تو می افتم !
تمام مسئله ها و معادله های گنگِ ذهنم حل می شود..
تویی که تنهاترینی میانِ تنهایی هایم....
تو همراه منی ، ☺️
نه فقط من ! تو امید همه ای
♡#بغضانھ | #دلتنگے
مے خواهـَم این روزهـا🍃/•
آنقدر از ڪربلایٺـ🕌" بنویسم
ڪه بگویے:
نوڪرِ خانہ زادِ منـ*..
دُخترڪ دلسوختـ💔ـہ...
دگر بس اسٺ گریہ..
دگر بس اسٺ زارے😞
مادرم ضمانٺ ڪرده..😍
آمدم بگویم ڪه توام بیایـے...!♥️
مے شود آقا..؟! مےشود..!
بہ خودٺ قسم دق ڪردم ها..
#چےمیشھآقاجونمنوڪربلایےببرے
یه ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ گفته بود ﺩﺍﺭﯼ 5 ﻣﻠﯿﻮﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺪﯼ ﺗﺎ ﻫﻔﺘﻪ ﯼ ﺩﯾﮕﻪ ؟
ﺭﻓﯿﻘﺶ ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﮐﻠﯿﺪ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻮ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺍﻭﻝ ﻧﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺩﻭﻡ ﻧﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﻭ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ 3 ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺴﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺍﻭﻝ ﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺩﻭﻡ ﻧﻪ ﻗﻔﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺳﻮﻡ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﯿﺪ ﺯﺭﺩﻩ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺑﺮﻭ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺍﻭﻝ ﻧﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺩﻭﻡ ﻧﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺳﻮﻡ ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻠﯿﺪ ﺳﻔﯿﺪﻩ ﺩﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ 3 ﺗﺎ ﺍﻃﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻫﺴﺖ ﺍﻃﺎﻕ ﺍﻭﻝ ﻧﻪ ﺍﻃﺎﻕ ﺩﻭﻡ ﻧﻪ ﺍﻃﺎﻕ ﺳﻮﻣﻮ ﺑﺮﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﻤﺪ ﻫﺴﺖ ﺩﺭﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ
ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺍﻭﻝ ﻧﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺩﻭﻡ ﻧﻪ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺳﻮﻡ 3 ﺗﺎ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﻫﺴﺖ ﺁﺑﯽ ﻭ ﻗﺮﻣﺰ ﻭ ﺳﺒﺰ ﺩﺭ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺁﺑﯿﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ، ﺗﻮﺵ ﯾﻪ ﻗﺮﺁﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ !