یا حَضرَتِ حَق...
درک کردن دیگران کار دشواریست!
و یکی از نشانههای بلوغ یک فرد اینست که بداند
چگونه چیزهایی که برای دیگران اهمیت دارد را درک کند
حتی اگر آن چیزها برای خودش
اهمیت چندانی نداشته باشد.
#درک_کنیم
#شہیدزاده
@Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحَضرَت ِحَق...
چقدر از مهربانی خدا لذت میبریمــ😕🙄؟
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#ڪݪاماسٺاد
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
Panahian-Clip - EbadatAzSareSiri.mp3
2.28M
یاحَضرَت ِحَق...
🎵عبادت از سر سیریــــ😬!
✓•°|پِیٰامِمَعْنَوی|°•✓
✓•°|اُسْتٰادْپَنٰاهٓیٰانْ|°•✓
#ڪݪاماسٺاد
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
سلام
بازم چالش داریم🤩
این بار باید عضو یه کانال باحال بشین😄
فقط هرکی عضو شد باید از صفحه اسکرین شات بگیره برای این آیدی بفرسته😇
منتظرما🙃🙂
@Ghasemi_5
اینم لینک کانال👇
https://eitaa.com/saheleroman
#چاݪش
#ادمیـنـنـوـیس
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
چـنــــد روزے آســـمان نـزدیڪ اســـت... لــحـظه هـارا دریــــاب...🌷🌷
#بیوےجذاب
#بیودزدی 😉
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
حتے گنجشڪ ها در پے تو میگردند...
ومن غافل از آنم ڪہ بگردم بہ دنبال تو
و تو مے نگرے بہ حال بیمار من
ڪہ چگونہ فراموشت ڪردہ امــ🙃💔...
#امامزمانمــ:)
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
چیزیدرمنگُم است؛ از آرزو فراتَر ...! 🌱
#بیوےجذاب
#بیودزدی 😉
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
یا ربّّ
انَّ لَنا فیکَ اَمَلاََ طَویلاََ کَثیراََ...
خدایا!
ما روی تو خیلی حساب کردیم...♥️
#خداےخوبمن
#خـــدایــابـــغݪــمڪݩ
🌸
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
اونقدر خوب باش کہ وقتی
شیطون دیدت بگہ:
گمراه کردن این
از عهدهی من بر نمیاد(:🌱
⌈🌙
#خوبباشیم☺️
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
ɪғ ʏᴏᴜ ᴡᴀɴᴛ ᴛᴏ ʙᴇ ʜᴀᴘᴘʏ, ᴛʀʏ ᴏɴʟʏ ᴛᴏ ᴘʟᴇᴀsᴇ ɢᴏᴅ, ɴᴏᴛ ᴘᴇᴏᴘʟᴇ!
اگه میخوای خوشحال باشی، سعی کن فقط خدا رو راضی نگه داری نه آدما رو!
#مراقبنگاهمهربونخدابهخودتباش😊
🍃🌸
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاحَضرَت ِحَق...
شما ها
آره آره شما رو میگم☺️
تا حالا شہید بی شرف دیدین🤔
#رفیق_شهید
#شـهــیــدان_زنــدهـ_اند
#شــــهــــیـــد
#شــهــیــدانــهـ
#شهیدمصطفیصدرزاده
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
چقدر صبر خوب است اگر انتظار مقصدش تو باشی😍♥️🙈
#الهیتبکنمبلکهپرستارمتوباشی☺️😊😍😁
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
🌱:/'•🌙
.
.
°•○بھ راسٺي،انساݩ رودي اسٺ آلودھ؛دریآ باید بود
تا رودے آلودھ ࢪا پذیࢪا شد و
ناپاڪێ ࢪا نپذیࢪفٺ.
#اݧڛآڽ
🌱
.
.
.
⌈○°.⌋
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
⇲ ᵇᵉ ᵃ ʳᵉᵃˢᵒⁿ ⁱ ˡⁱᵛᵉ
ٺُ دلیـل شو مـن زندگي میڪنم...✨⇱
#بیوےجذاب
🌸🍃
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
میگفت دلتونو خونه امیرالمومنین کنید؛
خونه علی روحضرت زهرا جارو میزنه..(:♡
Γ🌱• .
#چجذاب😍
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
🌼🌸
خودٺدسٺٺوبیروݩنڪشۍ
خــــدادسٺٺو،رهــانمۍڪنہ✨
ــــــــــــــــــــــــــــــــ🍃
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ
#خداےخوبمن
#خـــدایــابـــغݪــمڪݩ
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh
یاحَضرَت ِحَق...
#رنج_مقدس
#قسمت_ششم
منتظرم ببینم معذرتخواهی میکند یا نه. خیلی جدی دستش را توی جیب شلوارش میکند و میگوید:
– باشه باشه. بقیهشو میذاریم بعداً. نمیخوای نگاهتو مهربون کنی؟ من الآن باید برم خرید. برگشتم صحبت میکنیم.
چند قدم عقبعقب میرود و بعد هم با سرعت از در بیرون میزند. حالا با این لباسهای خیس چه کنم؟ سرما میپیچد توی تنم. لباسم را که عوض میکنم نگاهم به دفتر کلاسوری علی میافتد. ذوق میکنم. چهقدر دنبال این دفتر بودم و هر بار با قفل کردن در کمدش من را از دسترسی به آن ناامید کرده بود و حالا آن را جا گذاشته است. اینقدر ذوقزده شدهام که دیگر فکر نمیکنم در اتاق من چهکار داشته و چرا دفترش جامانده است؟!
علی گاهی چند خطی از نوشتههایش را برایم میخواند. حالا که این فرصت را به دست آورده بودم، باید تمام روزهایی را که مجبورم میکرد هرجور و هر وقت شده نوشتههایم را تمام و کامل، به دستش بدهم تلافی میکردم. دفتر را مثل نوزادی شیرین و دوستداشتنی در آغوش میگیرم.
قفل کمدم خراب است؛ دنبال جانپناهی برای دفتر، همهجا را با دقت نگاه میکنم: اتاق خودم، اتاق پسرها، آشپزخانه، انباری، کتابخانه، نه، زیر مبل سالن! محل رفتوآمد همه که هیچ بنیبشری آنجا چیزی پنهان نمیکند. زانو میزنم روی زمین و کلاسور را آرام هلمیدهم زیر مبل سهنفره.
مادر با سینی چای از آشپزخانه بیرون میآید. فوری خودم را جمع میکنم و به استقبالش میروم و در انتظار فرصتی ناب برای کاویدن دفتر علی، لحظهها را میشمارم.
به این لحظات ساکت و آرام خانه، آن هم با دفتری که پاسخ بسیاری از سؤالات کنجکاوانه من را در خود جا داده است، چهقدر نیاز داشتم! خم میشوم و دفتر را از زیر مبل، بیرون میآورم.
صفحه اول یک پاراگراف کوتاه است: «اگر روزی بخواهم قانونی برای دنیا بنویسم، گمان نکنم قواعدی فراتر یا فروتر از آنچه میبینم و میدانم بنویسم. حتی سختیها و رنجهایش را بازنویسی نمیکنم؛ اما با چشم دیگری به دنیا خواهم نگریست؛ با چشم بینایی که دوست و دشمن را درست میبیند، درست قدم برمیدارد و خوشبختی را رقم میزند.»
حس غریبی احاطهام میکند. احساس میکنم با یک علیِ جدید روبهرو خواهم شد؛ با یک علی پیچیده و ناشناخته. دفتر را ورق میزنم و میخوانم:
#بہشیرینےڪتاب
#شہیدزادہ
@Shahidzadeh