💔آویزان شدن پیراهن خونین ارباب در اول محرم
🔸به حضرت آقا امام صادق سلام الله علیه عرض شد: آقای من! به فدایتان شوم وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او می گیرند و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا می کنید. (در حالی که روز شهادت عاشورا است)
حضرت فرمودند: این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود ملائکه پیراهن امام حسین سلام الله علیه را آویزان می کنند در حالی که پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است.
ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت می بینیم و نه بصر(چشم سر)، پس اشک های ما سرازیر می شود.
📚 ثمرات الاعواد جلد ۱ صفحه ۳۶ و ۳۷
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج وَ العافیَه وَ النَّصر»
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄
﷽
🌀🔻منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯درثواب آنها شریڪ شوید🔻
★ڪانال ارتباط با خدا💟👇دربرنامـه ایتـا(بدون نیاز ب فیلترشکن)👇💟
https://eitaa.com/joinchat/4184932569C41a2f7ffc7
🔍آرشیو=گروه2️⃣نفره درست کن برای ذخیره ادعیها♠️
برای سرچ هرگونه مشکل لمس کنید #جمیع
🥀اولین پنجشنبه محرم از راه رسید
فراموش نکن آن دسته از عاشقان حسین (ع)🖤
را که سالهای قبل در کنار تو بر سر و سینه میزدند و🖤
امروز دستشان کوتاه است چه کسی
میداند مسافر بعدی کیست؟!😔
شکر خدا که توفیق داشتیم امسال
هم برای اباعبدالله سوگواری کنیم🙏
به یاد همه عزاداران 🖤
خفته در خاک 🕯
#فاتحه و #صلوات 🙏
┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄
﷽
🌀🔻منتشرڪردن پیامها↯با لینک↯درثواب آنها شریڪ شوید🔻
★ڪانال ارتباط با خدا💟👇دربرنامـه ایتـا(بدون نیاز ب فیلترشکن)👇💟
https://eitaa.com/joinchat/4184932569C41a2f7ffc7
🔍آرشیو=گروه2️⃣نفره درست کن برای ذخیره ادعیها♠️
برای سرچ هرگونه مشکل لمس کنید #جمیع
⛳️🚩⛳️
⬅️ وقـایـع روز پنجم
🏴مـحــــرم سال 61هجری🚩
در این روز عبیدالله بن زیاد، شخصی بنام شبث بن ربعی را به همراه یك هزار نفر به طرف كربلا فرستاد.
شبث بن ربعی در آن روز خود را به بيماری زده بود و قصد داشت كه ابن زياد او را از رفتن به كربلا معاف كند.
ولی عبيدالله بن زياد برای او پيغام فرستاد كه
مبادا از كسانی باشی كه خداوند در قرآن فرموده است چون به مؤمنین رسند گويند از ايمان آورندگانيم و هنگامی که به نزد ياران خود كه همان شیطاناند میروند، اظهار دارند ما با شمائیم
و به او خاطر نشان ساخت كه اگر بر فرمان ما گردن مینهی و در اطاعت مایی،
در نزد ما بايد حاضر شوی.
عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد
تا شخصی بنام زجر بن قیس بر سر راه كربلا بایستد و هر كسی را كه قصد یاری امام حسین علیهالسلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیهالسلام ملحق شود، به قتل برساند
همراهان این مرد 500 نفر بودند.
در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی كه برای نپیوستن كسی به سپاه امام حسین علیهالسلام صورت گرفت،
مردی به نام عامر بن ابی سلامه خود را به امام علیهالسلام رساند و سرانجام در كربلا در روز عاشورا به شهادت رسید.
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📗مقتل الحسین (مقرم) صفحه ۱۹۹
📓در کربلا چه گذشت
اثر مرحوم شیخ عباس قمی
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
ﺍﺯ ﺗﻞ ﺯﯾﻨﺒﯿﻪ ڪﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍء علیهالسلام ﻣﯽﺷﻮﯼ
ﺍﻭﻝ ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺒﺮ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﮐﻨﯽ
ﺍﻣﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢﻣﺠﺎﺏ ﮐﻴﺴﺖ!؟
ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﭘﯿﺮ ﻭ ﻓﺮﺗﻮﺕ، ﻫﺮ ﻫﻔﺘﻪ شبهای ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیهﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﯽﺑﺮﺩ
ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﯽﺷﺪ.
ﯾﮏ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ڪﻪ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺑﺮﺩ، ﺩﺭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﺕ ﺷﺪﻩ ڪﻪ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺎ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻣﻮﻻ ﻭ ﺁﻗﺎﻳﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیهﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺒﺮ
ﻭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ڪﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﮐﻤﺮ ﺭﻧﺞ میبرد ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﺍﺩﺏ ﻣﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﺍﻫﯽ ﺣﺮﻡ میشود ﻭ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺠﻮﺍﯼ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ میشود ڪه
ﺁﻗﺎ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﯽ!؟
ﺁﯾﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﺪﻣﺖ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮔﻮشهﺍﯼ ﺍﺯ ﺯﺣﻤﺎﺕ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ؟
ﺁﯾﺎ ...!!!؟؟
ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﯿﺰ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺦ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍﺯ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ ڪه
ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﯾﻦ ﺯﺣﻤﺖ
ﻭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪﻫﺪ ﻣﺎﺩﺭ
ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻀﺠﻊ ﺷﺮﯾﻒ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻝ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻬﻤﺎ ﻣﯽﮔﻮید:
ﺍﻟﺴﻼﻡﻋﻠﯿﮏﯾﺎﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ💚
ﺍﻣﺎ همهٔ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ڪه ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﺷﻨﻮﻧﺪ ڪه ﺍﺯ ﺩﺍﺧﻞ ﺿﺮﯾﺢ ﻣﻄﻬﺮ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺑﺲ ﺩلﻧﻮﺍﺯ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
✨ﻭ ﻋﻠﯿﮏ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﯾﺎ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ✨
ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺑﺮﺧﯽ ﻋﻠﻤﺎء ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺍﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﻼﻡ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻧﺪ.
↫◄ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢﻣﺠﺎﺏ
ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ آﻗﺎ ﻧﺎﻣﻴﺪند
سالها ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ڪه ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ
بہ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ علیهﺍﻟﺴﻼﻡ ﺩﺭ ﻣﺤﻞ ﻓﻌﻠﯽ بہ ﺧﺎﮎ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻳﻨﮏ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺍﺯ ﺗﻞ ﺯﯾﻨﺒﯿﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﺷﻮﺩ، ﻻﺟﺮﻡ دوﺑﺎﺭ ﺍﺑﺮﺍﻫﯿﻢ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ.
↫◄ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮﺟﻪ ﺍﺋﻤﻪ ﻣﻌﺼﻮﻣﯿﻦ ﻋﻠﯿﻬﻢ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﯾﺪ،
ﺍﺩﺏ ﻧﺴﺒﺖ بہ ﻭﺍﻟﺪﯾﻦ
ﺯﻧﺪﻩ ﯾﺎ متوفی ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﻴﺪ!
ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﺨﯿﺮﯼ
ﭘـﺪﺭ ﻭ ﻣـﺎﺩﺭﻣـﻮﻥ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻗﯿﺪ ﺣﯿﺎﺕ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﺷﺎﺩﯼ ﺭﻭﺣﺸﻮﻥ ﺻﻠﻮﺍﺕ
🍃اَللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آل مُحَــمَّد🍃
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
✨نذری در ماه محرم✨
✳️ما با نذری خوردن به کسی که نذری به نام اوست احترام می گذاریم وچون او نزد خدا محترم است موجب می شود که خداوند هم به ما توجهی کند.
🌹یکی از علما می فرمود:
اگر در مجلس امام حسین (ع) شرکت کردی وبرایت چای آوردند آن چای را بنوش که دوای هر دردی است .چرا که نام امام حسین برآن است.
📚در بحارالانوار در این زمینه نیز روایتی از امام حسین علیه السلام ذکر شده که فرمودند :
“همانا خداوند ما را برگزید و گروهی را برای ما برگزید تا یاریمان کنند و به سبب شادی ما شاد باشند و به خاطر حزن ما اندوهگین باشند و اموال و جان هایشان را در راه ما بذل کنند. آنان از ما و به سوی ما هستند.”
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
🔺صاحب مکیال المکارم می نویسد:
🔷 یکی از دوستان صالح من در عالم خواب مولا صاحب الزمان سلام الله علیه را دید که فرمود:
🔹 من دعاگوی هر مومنی هستم كه پس از ذكر مصائب حضرت سيدالشهدا سلام الله علیه برای تعجیل فرج و تایید من دعا كند!
📚 مکیال المکارم بخش۶ ذیل قسمت۲۹
🔻 اولین دعای ما هنگام جاری شدن اشکها در مجالس عزا، دعای فرج منتقم است ...
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) .....
سلام بر قاسم، فرزند حسن بن علی، ای ضربت خورده بر سرش؛ و ای زره اش کنده شده ......
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
⚘️ڪانال ارتبـاط بـا خـدا،درمـان،شـرعـۍ⚘️
السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهم السلام) ..... سلام بر قاسم، فرزند حس
«قاسم بن حسن بن علی بن ابی طالب» فرزند گرامی امام حسن علیه السلام است. چهره او چون پاره ماه بود. به گزارش خوارزمى، وى هنگام شهادت، به سنّ بلوغ نرسیده بود [1] ولى مؤلّف لباب الأنساب، او را شانزده ساله مى داند. [2] «قاسم» وقتی تنهایی عموی خود را مشاهده کرد، اذن به میدان رفتن خواست. امام او را به سبب کوچکیاش، اجازه نمیفرمود. او پیوسته اصرار میکرد تا این که اذن جهاد گرفت.[3]
شهید مطهری (ره) می فرماید : قاسم خدمت اباعبدالله رسید و عرض کرد: عمو جان! نوبت من است، اجازه بدهید به میدان بروم. (در روز عاشورا هیچ کس بدون اجازه اباعبدالله به میدان نمى رفت. هرکس وقتى مى آمد، اول سلامى عرض مى کرد: السّلام علیک یا اباعبداللَّه، به من اجازه بدهید.) اباعبدالله به این زودیها به او اجازه نداد. او شروع کرد به گریه کردن. قاسم و عمو در آغوش هم شروع کردند به گریه کردن. نوشته اند: «فَجَعَلَ یُقَبِّلُ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ» یعنى قاسم شروع کرد دستها و پاهاى اباعبداللَّه را بوسیدن ، او اصرار مىکند و اباعبدالله انکار ، بالاخره اباعبدالله با لفظ به او اجازه نداد، بلکه دستها را گشود و گفت: بیا فرزند برادر، مى خواهم با تو خداحافظى کنم. قاسم دست به گردن اباعبدالله انداخت و سپس فوراً سوار بر اسب خودش شد. [4]
حمید بن مسلم گوید: «خرج الینا غلامٌ کانّ وجهه شقّة قمرٍ و فی یده السّیف و علیه قمیصٌ و ازارٌ؛ نوجوانی چون پاره ماه به ناگاه در وسط میدان کربلا برای مبارزه طلوع کرد. او لباس رزم به تن و شمشیری به دست داشت.» او پیش میرفت و شجاعانه شمشیر میزد.[5] و با وجود كمىِ سنّش ، ۳۵ مرد را كُشت. [6]
راوی می گوید : «عمرو بن سعد بن نفیل الازدی» به من گفت: «به خدا سوگند بر او سخت خواهم گرفت.» و به قاسم بن الحسن (علیهماالسلام) حملهور شد و ضربهای به فرق مبارکش زد، «قاسم» از این ضربه با صورت به زمین خورد و فریاد برآورد: «یا عمّاه! عموجان!»، ناگاه امام حسین (علیه السلام) همانگونه که باز شکاری به ناگاه آشکار میشود، به سمت او آمد. او چون شیری خشمگین که بسیار سختی نشان میداد، با شمشیر چنان به «عمرو» حملهور شد که سرنگونش ساخت و او را به هلاکت رساند[7]
زمان اندکی گذشت و گرد و غبار فرو نشست. (دیدم) حسین علیه السلام بر بالین نوجوان ایستاده است. قاسم پاهایش را به زمین میسایید و در حال پر کشیدن به ملکوت اعلی بود. امام حسین فرمود: «بعداً لقومٍ قتلوک، خصمهم فیک یوم القیمة جدّک؛ (از رحمت خدا) دور باشند قومی که تو را کشتند، در حالی که دشمن آنها در قیامت جد تو باشد.» سپس فرمود: «عزّ علی عمّک ان تدعوه لا یجیبک او یجیبک ثمّ لا تنفعک، کثُر واتره و قلَّ ناصره؛ بر عمویت سخت است که تو او را بخوانی و او را پاسخ نگوید، یا او تو را پاسخ دهد، اما آن پاسخ، تو را نفعی نرساند. آری، صدایی که به خدا قسم تنهاییاش زیاد و یاورش کم است.» [8]
پی نوشت :
[1] . دانش نامه امام حسین (ع) ج 7 ص 121
[2]. مقتل الحسین (ع) للخوارزمی :ج 2 ص 27
[3]. بحار الانوار، ج 45، ص 34.
[4]. مجموعه آثار استاد مطهری ج 17 ص376
[5]. تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 447
[6]. مقتل الحسین (ع) للخوارزمی :ج 2 ص 27
[7]. تاریخ الامم والملوک، ج 5، ص 447
[8]. مقاتل الطالبین، ص 92
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
✳ قاسم بن الحسن علیهماالسلام
*وقتی عمو اجازه نداد، نشست رو خاكها غم همهی دلش رو گرفته بود، زانوی غم بغل گرفته بود، یادش افتاد، باباش امام حسن علیهالسلام، یه تعویذی رو بازوش بسته گفت:*
*هر موقع همه غمهای عالم رو دلت نشست، این رو باز كن بخون، دید دست خط باباش امام حسنه، قاسمم كربلا من نیستم، داداش غریبم رو یاری كنم، نكنه از قافلهی شهدا جا بمونی*
*قاسم، دوید اومد خدمت ابیعبدالله، عمو جان بگیر بخون دست خط بابامه!*
*روایت نوشته ابیعبدالله تا نگاه كرد دستخط امام حسنرو، اینقدر بلند بلند گریه كرد، ناله زد، بُكاءً شدیدا.*
*ابی عبدالله نفسش به شماره افتاد، دستخط برادر مظلومش رو بوسه زد، اینجا بود كه دست گردن هم انداختند، پشت خیمهها همه زن و بچهها دارن نگاه میكنند، حتی غشی علیهما، هر دو روی خاك افتادند،*
میخواد سوار بر اسب بشه عمو جان كمكش كرد، قدش نمیرسه پاهاش به ركاب نمیرسه، اما طفل این خانوادهام برا جنگیدن به همهی اینها درس میده، مشق میكنه جنگیدن رو، خیلیها رو قاسم بن الحسن به درك واصل كرد، میگن اومد روبروی عمرسعد ملعون ایستاد، گفت:
ای از خدا بی خبر، دم از اسلام میزنی، ببین اهل بیت پیغمبر، تو خیمهها صدای العطششون به آسمانه،
رجز خوند، عمر سعد میشناسه، آشناس با این خانواده، یه نانجیبی بود به نام ازرق شامی، تاریخ نوشه این با هزار نفرتو دلاوری برابری میكرد، عمر سعد گفت:
برو تو باید بری با این بجنگی، بهش برخورد، گفت: من برم، میخوای منو جلو همه ضایع كنی، آبروم رو ببری، این بچه است،
عمر سعد گفت:
تو كه نمیشناسی این كیه، این پسر حسن بن علی هستش، نوهی حیدره،
گفت: غصه نخور، من یكی از بچههام رو میفرستم سرشو برات بیاره، چهار تا بچه داره، تو كربلا كنار بابا حاضرند، فرزند اول رو فرستاد، قاسم بن الحسن به درك واصل كرد، فرزند دوم به درك واصل شد، چهار پسرش رو خاك افتادند، خودش غضب ناك اومد، میگن وقتی اومد به جنگ قاسم ابی عبدالله زن و بچه رو جمع كرد، فرمود كه دست به دعا بشید برای قاسم، خدا كمكش كنه🤲🏻
اینجام قاسم بن الحسن، با ترفند جنگی گفت:
به جنگ من اومدی، هنوز زین اسبت بازه، برگشت پشتش رو نگاه كنه، شیر بچهی امام حسن علیهالسلام با شمشیر دو نیمش كرد، صدای الله اكبر از خیام حسین بلند شد، قصد برچمدار كفار رو كرد، به دل دشمن زد، گفتن محاصرهاش كنید، دیدن به تنهایی حریفش نمیشن،
محمد بن حنفیه رو امیرالمؤمنین علیهالسلام صدا زد، گفت:
میری ناقهی نفاقرو پی كن بیا، وقتی عایشهی جنگ جمل سوار ناقه بود، محمد حنفیه فرزند امیرالمؤمنین علیهالسلام دلاوره رفت، به دل دشمن زد، اما از مردهای جنگی كه دور و برش بودند نتونست، برگشت، امیرالمؤمنین یه نگاه به امام حسن علیهالسلام كرد، فرمود:
پسرم كار خودته، مثل شیر ژیان امام مجتبی رفت، به یه چشم به هم زدن دستای ناقه رو زد، ناقه رو زمین خورد، منافقا همه فرار كردن،
این بچه ، بچهی این امام حسنه، میگن وقتی برگشت محمد بن حنفیه ، از خجالت سر پایین انداخت، امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
نه خجالت نكش،
این پسر فاطمه است، پسر پیغمبره، تو پسر علی هستی، این از اون شجرهی طیبه است، میدونن حریفش نمیشن، گفتن باید محاصرهاش كنیم، یه عده نیزه میزنن، یه عده سنگ میزنن،
ای وای، یه نانجیبی كمین كرد، شمشیر به فرق نازنینش زد، تا از اسب داشت زمین میافتاد ،صدا زد عمو جان به دادم برس😭
قاسم رو زمین افتاد، این نانجیب قاتل اومد بالا سرش گفت:
فرصت خوبیه، بهتر از این فرصت پیدا نمیكنم، موی قاسم رو در دست گرفته، میخواد سر از بدنش جدا كنه، ابیعبدالله با عجله اومد، شمشیر كشید دست این نانجیب قطع شد، صدای این ملعون بلند شد، از قومش كمك خواست، اینها همه با اسب اومدند، این نانجیب رو نجات بدن، گرد و خاكی به پا شد، یه وقت حسین علیهالسلام تو اون معركه، دید یه صدای نحیفی میآد، عمو جان استخونهای بدنم رو شكستند،
گفت: این همون قاسمه كه پاهاش به ركاب نمیرسید، ابیعبدالله وقتی از خاك بلندش كرد، میگن: حسین سینه قاسم رو به سینه چسبانید، ابیعبدالله رشیده، سینهی قاسم رو به سینه گذاشت، نگاه كردن دیدن پاهای قاسم، رو خاك داره كشیده میشه،
😭 حسین...
*پا بر زمین مکوب عمو در کنار توست*
*این سرو قد خمیده که دار و ندار توست*
*ای ماه سیزده شبهی دشت کربلا*
*ماه شب چهاردهم بیقرار توست*
*دل بردن از امام و سراپا عسل شدن*
*این کار کار بیهنران نیست، کار توست*
*من فکر میکنم که خدا از در بهشت*
*هرچه کلید ساخته در اختیار توست*
*دارد زره به قامت تو گریه میکند*
*حتی کلاهخود تو هم داغدار توست*
*حتی به بند کفش تو باید دخیل بست*
*این بندِ باز مانده گره یادگار توست*
*قاسم شدی که روی زمین قسمتت کنند*
*این تکههای تن سند افتخار توست*
*در کربلا ضریح برایت نساختند*
*در سینههای مردم عاشق مزار توست*
التماس دعا
چہ رزمے! حیـدرے و ناب و عالے
جَمَل بر پا شده در ایـن حوالے
دلم پر مےڪشد سوے مدینہ
برادر جان حسـن(ع) جاے تو خالے!
#یا_قاسم_ابنالحسن_ع
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401
شعر علی برای حضرت #قاسم (ع)
اى عمو فتح نمایان کردم
دشمنان را همه حیران کردم
اى عمو در بر تو گویم فاش
آمدم تا که بگیرم پاداش
تن بىتاب مرا تاب بده
مزد پیروزى من آب بده
تو که جاى پدر من بودى
تو که چون تاج سر من بودى
بشتاب و تن من پیدا کن
حکم سربازى من امضا کن
باغبان سوى میدان رو کن
گل پرپر شدهات را بو کن
بین چگونه به تو قربان شدهام
پایمال سم اسبان شدهام
اى گل پرپر بدست کیستى
بوى تو مىآید و خود نیستى
گشته از زخم فزون بانگ تو کم
یا عسل چسبانده لبهایت بهم
من نگویم با عمو کن گفتگو
لب گشا یکبار و یک عمو بگو
https://eitaa.com/ertebatbakhoda1401